به گزارش مشرق، حزب اتحاد ملت ایران اسلامی که از جمله تشکلهای اصلاحطلب محسوب میشود، درحالی با برگزاری کنگرهای جنجالی، فعالیتهای خود را آغاز کرده که نگاهها به آینده فعالیت سیاسی اصلاحطلبان در چارچوب عملکرد این حزب دوخته شده است.
عضویت بخش مهمی از اعضای تشکل جدید اصلاحطلبان در احزاب منحل شده مشهور این طیف سیاسی این سوال را پدید آورده است که ممکن است حزب اتحاد بخواهد نقش مدلی ارتقا یافته از احزابی چون مشارکت را ایفا کند و اگر چنین است، چه تجربهای از گذشته فعالیت این احزاب، پیشروی حزب تازهتاسیس قرار دارد؟
اشتباه اول، راندن میانهروها
جبهه مشارکت ایران اسلامی در فضایی تشکیل شد که اصلاحطلبان دولت هفتم را در اختیار گرفته و عزم خود برای فتح مجلس ششم را جزم کرده بودند. با وجود مخالفتهای اولیهای که با تشکیل جبههای جایگزین جبهه دوم خرداد، تحت عنوان «مشارکت» در درون طیف اصلاحطلب مطرح شد، اما این حزب توانست در آن مجلس به پیروزی کمنظیری در تاریخ رقابتهای پارلمانی جمهوری اسلامی دست یابد. با این وجود رفتار بعدی اعضای فراکسیون مشارکت در مجلس و نیز در رسانههای حامی، بهگونهای بود که اصلاحطلبان نه فقط مجلس بعدی را از دست دادند، بلکه شاهد آن بودند که در انتخاباتی که دولت حامی آنها در سال 84 برگزار کرد، یکی از تندترین منتقدان اصلاحطلبان توانست حائز اکثریت آرا شود.
ایستادن در برابر چهرههای میانهرویی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی، عدم پذیرش فرآیندهای قانونی انتخابات و ماجرای تحصن مجلس ششم، عدم مهار تندروهای اصلاحطلب و در نتیجه از دست دادن پایگاه رسانهای و نیز رویارویی با نهادهای غیردولتی چون برخی بخشهای نیروهای مسلح، قوه قضائیه، صدا و سیما و… باعث شد تا فرآیند تندرویهای جبهه مشارکت از تئوری «خروج از حاکمیت» که زمانی خود منادی آن بودند، فراتر رفته و در نهایت در سال 1388 به «عبور از قانون» و منافع ملی منتهی شود.
اشتباه دوم، نادیده گرفتن دام پوپولیسم
اگر چه برای نقد عملکرد احزاب بزرگ اصلاحطلب همچون حزب مشارکت نباید برخی بسترسازیهای رقیب و نیز فرهنگ و فضای سیاسی خاص دهههای هفتاد و هشتاد را نادیده گرفت، ولی اکنون با آغاز دور تازهای از فعالیت گروههای اصلاحطلب، از حزب ندا گرفته تا امید ایرانیان و اتحاد ملت، بهنظر میرسد گروههای اصلاحطلب باید با درس گرفتن از گذشته، گامهای آتی خود را محتاطانه بردارند.
یکی از مهمترین نقدها به گروههای اصلاحطلب این بوده که این طیف از ضریب تاثیرپذیری بالایی از بدنه اجتماعی حامی برخوردار بوده و عملا بهنام «تبدیل معاندان به مخالف و مخالفان به متحد»، تحت تاثیر شعارها و افکار آن ها، خود از متحد به مخالف و سپس از مخالف به معاند تبدیل شدهاند. با وجود مثبت بودن انگیزه جذب آرای تحریمی در بسیاری از انتخاباتها که میتواند جلوهای از راهبرد مشارکت حداکثری باشد، گاه گروههای اصلاحطلب مجبور شدهاند چنان شعارهای رادیکالی سردهند که عملا خود راه به انحراف پیموده و هم ناتوان از جذب آرای تحریمیها شوند و هم خود به صف تحریمکنندگان بپیوندند.
اشتباه سوم، ژست اپوزسیونی
گروههای اصلاحطلب همچنین در ائتلافهای انتخاباتی و گامهای سیاسی خود، بهدلیل روی آوردن به راهبردهای «جبههای» که مبتنی بر پیوند همه گروههای منسوب به اصلاحات است، عملا فرمان سیاستورزی را به تندروهایی سپردند که گاه ترجیح میدادند بهجای صندوقهای رأی، آرای خود را در خیابانها فریاد کنند. تاکید بر محوریت چهرههای تندرو در میان اصلاحطلبان که حتی در دولت اصلاحات، فرمان به عبور از رئیس دولت میدادند، باعث شد تا جریان اصلاحات عملا چنان رادیکالیزه شود که گاهی نتوان تفاوت زیادی میان آن و گروههای اپوزسیون خارجنشین قائل شد.
این مشکل بهویژه در فضاهای حساس انتخاباتی نمود بیشتری داشت که التهابات سیاسی، کشتی سیاستورزی اصلاحطلبانه را از مسیر خود خارج میکرد. جایی برای صداهای میانهرو این جریان باقی نمیگذاشت.
اشتباه چهارم، ترجیح رمانتیسم سیاسی بر عقلانیت
اصلاحطلبان در دوره گذشته فعالیت سیاسی خود، گاهی نیز دچار بیماری رمانتیسم سیاسی بودند. احساسیگری و میدان دادن به هنرمندان و روشنفکران ادبی برای نقشآفرینی سیاسی باعث شد تا سیاستمداران در طیف اصلاحطلب، عملا خارج از گردونه تصمیمگیری قرار گرفته و فرصت به افرادی در این طیف داده شود که یا دچار رادیکالیزم سنتی بودند و یا اصولا تجربه بالایی در سیاستورزی نداشته و به همین دلیل اصلاحات را به مسیری هدایت میکردند که همسو با خواست بدنه اجتماعی این طیف نبود.
طبیعی است، وقتی بهجای سیاستمداران، ادیبان، سینماگران، شاعران و فیلسوفان بخواهند خطو مشیگذاری سیاسی کنند، نمیتوان امیدوار به بیرون آمدن نسخههای شفابخش برای اصلاحات بود.
امیدواری برای بازگشت اصلاحات به چارچوب قانون
به این ترتیب با تجربهای که اصلاحطلبان از فعالیتهای گذشته خود در پیش دارند، امروز این امیدواری وجود دارد که حزب اتحاد ملت، بهجای پوپولیسم اصلاحطلبانه، محور فعالیت خود را خردگرایی سیاسی قرار داده و با در نظر گرفتن واقعیتهای سیاسی در ایران، از گروههای رادیکال فاصله بگیرد. هرچند کسی انتظار ندارد که حزب اتحاد، شعارهای اصولگرایانه سردهد، اما این انتظار زیادی نیست که این حزب بر رعایت چارچوبهای قانونی و عبور نکردن از این چارچوبها تاکید کند.
بیتردید اگر حزب اتحاد بخواهد با اثرپذیری از تندروها، به فعالیت بهعنوان نماینده اپوزسیون فراقانونی بپردازد، باید منتظر تکرار اشتباهات پیشین اصلاحطلبان بود اما اگر این حزب با جبران گذشته، بتواند اعتماد نظام سیاسی را بازیافته و با تعقل سیاسی و هوشمندی بر طیفهای تندرو این جریان چیره شود، آنگاه باید منتظر آن بود که نئو اصلاحطلبان با اندوخته سیاسی و تجربه بالای تحزب، بتوانند به یک جریان اثرگذار سیاسی در کشورمان تبدیل شده و شکستهای پیشین خود را جبران کنند.
منبع: رصد، پایگاه تحلیلی دفتر پژوهش
عضویت بخش مهمی از اعضای تشکل جدید اصلاحطلبان در احزاب منحل شده مشهور این طیف سیاسی این سوال را پدید آورده است که ممکن است حزب اتحاد بخواهد نقش مدلی ارتقا یافته از احزابی چون مشارکت را ایفا کند و اگر چنین است، چه تجربهای از گذشته فعالیت این احزاب، پیشروی حزب تازهتاسیس قرار دارد؟
اشتباه اول، راندن میانهروها
جبهه مشارکت ایران اسلامی در فضایی تشکیل شد که اصلاحطلبان دولت هفتم را در اختیار گرفته و عزم خود برای فتح مجلس ششم را جزم کرده بودند. با وجود مخالفتهای اولیهای که با تشکیل جبههای جایگزین جبهه دوم خرداد، تحت عنوان «مشارکت» در درون طیف اصلاحطلب مطرح شد، اما این حزب توانست در آن مجلس به پیروزی کمنظیری در تاریخ رقابتهای پارلمانی جمهوری اسلامی دست یابد. با این وجود رفتار بعدی اعضای فراکسیون مشارکت در مجلس و نیز در رسانههای حامی، بهگونهای بود که اصلاحطلبان نه فقط مجلس بعدی را از دست دادند، بلکه شاهد آن بودند که در انتخاباتی که دولت حامی آنها در سال 84 برگزار کرد، یکی از تندترین منتقدان اصلاحطلبان توانست حائز اکثریت آرا شود.
ایستادن در برابر چهرههای میانهرویی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی، عدم پذیرش فرآیندهای قانونی انتخابات و ماجرای تحصن مجلس ششم، عدم مهار تندروهای اصلاحطلب و در نتیجه از دست دادن پایگاه رسانهای و نیز رویارویی با نهادهای غیردولتی چون برخی بخشهای نیروهای مسلح، قوه قضائیه، صدا و سیما و… باعث شد تا فرآیند تندرویهای جبهه مشارکت از تئوری «خروج از حاکمیت» که زمانی خود منادی آن بودند، فراتر رفته و در نهایت در سال 1388 به «عبور از قانون» و منافع ملی منتهی شود.
اشتباه دوم، نادیده گرفتن دام پوپولیسم
اگر چه برای نقد عملکرد احزاب بزرگ اصلاحطلب همچون حزب مشارکت نباید برخی بسترسازیهای رقیب و نیز فرهنگ و فضای سیاسی خاص دهههای هفتاد و هشتاد را نادیده گرفت، ولی اکنون با آغاز دور تازهای از فعالیت گروههای اصلاحطلب، از حزب ندا گرفته تا امید ایرانیان و اتحاد ملت، بهنظر میرسد گروههای اصلاحطلب باید با درس گرفتن از گذشته، گامهای آتی خود را محتاطانه بردارند.
یکی از مهمترین نقدها به گروههای اصلاحطلب این بوده که این طیف از ضریب تاثیرپذیری بالایی از بدنه اجتماعی حامی برخوردار بوده و عملا بهنام «تبدیل معاندان به مخالف و مخالفان به متحد»، تحت تاثیر شعارها و افکار آن ها، خود از متحد به مخالف و سپس از مخالف به معاند تبدیل شدهاند. با وجود مثبت بودن انگیزه جذب آرای تحریمی در بسیاری از انتخاباتها که میتواند جلوهای از راهبرد مشارکت حداکثری باشد، گاه گروههای اصلاحطلب مجبور شدهاند چنان شعارهای رادیکالی سردهند که عملا خود راه به انحراف پیموده و هم ناتوان از جذب آرای تحریمیها شوند و هم خود به صف تحریمکنندگان بپیوندند.
اشتباه سوم، ژست اپوزسیونی
گروههای اصلاحطلب همچنین در ائتلافهای انتخاباتی و گامهای سیاسی خود، بهدلیل روی آوردن به راهبردهای «جبههای» که مبتنی بر پیوند همه گروههای منسوب به اصلاحات است، عملا فرمان سیاستورزی را به تندروهایی سپردند که گاه ترجیح میدادند بهجای صندوقهای رأی، آرای خود را در خیابانها فریاد کنند. تاکید بر محوریت چهرههای تندرو در میان اصلاحطلبان که حتی در دولت اصلاحات، فرمان به عبور از رئیس دولت میدادند، باعث شد تا جریان اصلاحات عملا چنان رادیکالیزه شود که گاهی نتوان تفاوت زیادی میان آن و گروههای اپوزسیون خارجنشین قائل شد.
این مشکل بهویژه در فضاهای حساس انتخاباتی نمود بیشتری داشت که التهابات سیاسی، کشتی سیاستورزی اصلاحطلبانه را از مسیر خود خارج میکرد. جایی برای صداهای میانهرو این جریان باقی نمیگذاشت.
اشتباه چهارم، ترجیح رمانتیسم سیاسی بر عقلانیت
اصلاحطلبان در دوره گذشته فعالیت سیاسی خود، گاهی نیز دچار بیماری رمانتیسم سیاسی بودند. احساسیگری و میدان دادن به هنرمندان و روشنفکران ادبی برای نقشآفرینی سیاسی باعث شد تا سیاستمداران در طیف اصلاحطلب، عملا خارج از گردونه تصمیمگیری قرار گرفته و فرصت به افرادی در این طیف داده شود که یا دچار رادیکالیزم سنتی بودند و یا اصولا تجربه بالایی در سیاستورزی نداشته و به همین دلیل اصلاحات را به مسیری هدایت میکردند که همسو با خواست بدنه اجتماعی این طیف نبود.
طبیعی است، وقتی بهجای سیاستمداران، ادیبان، سینماگران، شاعران و فیلسوفان بخواهند خطو مشیگذاری سیاسی کنند، نمیتوان امیدوار به بیرون آمدن نسخههای شفابخش برای اصلاحات بود.
امیدواری برای بازگشت اصلاحات به چارچوب قانون
به این ترتیب با تجربهای که اصلاحطلبان از فعالیتهای گذشته خود در پیش دارند، امروز این امیدواری وجود دارد که حزب اتحاد ملت، بهجای پوپولیسم اصلاحطلبانه، محور فعالیت خود را خردگرایی سیاسی قرار داده و با در نظر گرفتن واقعیتهای سیاسی در ایران، از گروههای رادیکال فاصله بگیرد. هرچند کسی انتظار ندارد که حزب اتحاد، شعارهای اصولگرایانه سردهد، اما این انتظار زیادی نیست که این حزب بر رعایت چارچوبهای قانونی و عبور نکردن از این چارچوبها تاکید کند.
بیتردید اگر حزب اتحاد بخواهد با اثرپذیری از تندروها، به فعالیت بهعنوان نماینده اپوزسیون فراقانونی بپردازد، باید منتظر تکرار اشتباهات پیشین اصلاحطلبان بود اما اگر این حزب با جبران گذشته، بتواند اعتماد نظام سیاسی را بازیافته و با تعقل سیاسی و هوشمندی بر طیفهای تندرو این جریان چیره شود، آنگاه باید منتظر آن بود که نئو اصلاحطلبان با اندوخته سیاسی و تجربه بالای تحزب، بتوانند به یک جریان اثرگذار سیاسی در کشورمان تبدیل شده و شکستهای پیشین خود را جبران کنند.
منبع: رصد، پایگاه تحلیلی دفتر پژوهش