تا چندی پیش نگاتیو کالای گران و خاص بود که نه ارزان بدست می آمد و نه ارزان مصرف می شد. محدودیت داشتن نگاتیو، عکاسی را به هنر تبدیل کرده بود. چشم عکاسان باید سوژه و قاب را با وسواس می جست و انتخاب می کرد. بنابراین هر چیزی شانس آنرا نمی یافت که به «عکس» تبدیل شود.
بنابراین عکس امری همه جایی و همگانی نبود و کم و بیش به بخشی از حوزهفاخر مصرف فرهنگی مربوط می شد. حتی آن هنگام که بنابود یادگارهایی از اشخاص بر روی دیوار یا طاقچه قرار بگیرد، آیینی از آماده سازی و ژست های تعریف شده طی می شد؛ چون احتمال تکرار و تعدد آن آسان نبود.
با دیجیتال شدن عکاسی، تولید و مصرف عکس آنچنان آسان و هرجایی شد که به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شد. گوشی های تلفن همراه و نرم افزارهای موبایلی جزءجزء زندگی را قاب بندی می کنند و به اشتراک می گذارند.به نوعی عکس به زبان بی زبان گفتگو و تعاملات میان فردی بدل شده و جای متن و مفهوم را گرفته است. زندگی انباشته از عکس و تصویر چگونه باید ادراک شود؟ در این میان «اینستاگرام» با جذابیت رو به تزاید خود، تصویری جدید از دنیایی است که زندگی به روایت عکس را در خود جای داده است. اما رمز و راز این جاذبه چیست:
عکس سلفی، فردگرایی سوبژکتیویستی
تفاوت رمان جدید با قصه های گلستان سعدی یا کلیله و دمنه چیست؟ ایران علیرغم اینکه سرزمین ادبیات و قلم بوده است اما هیچگاه اثری شبیه به «رمان» را در میراث ادبی خود ندارد. پرداختن به جزییات احوال و اقوال و بازگویی اغراق آمیز ابعاد زندگی دنیوی در سنت ادبی و هنری ما امری نامطلوب بوده است. فرهنگ و ادبیات انسان مدار مدرن در گفتن و به تصویر کشیدن جزییات نفسانی مبالغه می کند و این نشانی از «سوبژکتیویته» رخنه کرده در وجود انسان مدرن است.
وقتی دوربین ها به سمت فاعل عکاسی برمی گردد و خود را سوژه می کند(سلفی) در واقع گویی حیث وجودی خویش را برتر از همهجهان پیرامون خود درک می کند. عکس سلفی، آوردن «خود» از حاشیه است به کانون توجه؛ هم توجه خود و هم دیگران. فرد منتشر در تاریخ امروز ما هرقدر بیشتر بی مایه می شود بیشتر «خود» را به رخ می کشد.
یکی از تجلیات این فردگرایی سوبژکتیویستی در «خود نمایی اجتماعی» و«تن نمایی» است. صفحه ی شخصی فرد منتشر در اینستاگرام در عین حال که پرده برداری تصویری از ابعاد متکثر و پاره پاره ی ذهن اوست، بیرون آوردن هرکس از بعد مخفی و باطنی وجودش به عالم تظاهر و ابراز است. ممکن است در گرایش های مدرن مطالعات روانشناختی، این به اتفاق عنوان رهاشدن افراد از «درون گرایی» یا «خودسانسوری» اطلاق شود، و این هم دقیقاً مرحله ای از اخلاق فردگرایانه ی اومانیستی است.
حجاب نمایشی و کشف حجاب تدریجی
در این میان حضور تصویری عفیفانه ی زنان و دختران در اینستاگرام مساله ی متناقض نمای دیگری است. آنها هم خود را می پوشانند و هم به رخ می کشند. نمایش شیوه ی پوشش نوعی ابزار ابراز هویت است. از طرفی باید پوشش و حیا و عفاف به عنوان یک هویت به چشم آید و چشم پرکن باشد و از طرفی باید مصداق عفاف و حجاب باشد و این همان پارادوکس تصویری شدن زنان محجبه است.
وسوسه«خودنمایی» اینستاگرام ابتدا زنان مومنه را در «لانگ شات» قرار می دهد و آرام آرام به چشم بیننده نزدیک می کند. خاصیت جلوه فروشی اینستاگرام بتدریج بر دختران غلبه می کند و کشف حجابی تدریجی رخ می دهد چراکه اساساً اینستاگرام دنیای جلوه فروشی و اشتراک گذاری همه ی ابعاد یک زندگی هرجایی و دم دستی است؛ قرار دادن همه ی پستو در ویترین؛ حتی اگر شهروند این شهر رویایی بخواهد از معنوی ترین حالات خود تصویرسازی کند درواقع چه اتفاقی می افتد؟ به نمایش گذاشتن نفسانی احوالی که نمایشی نیست. چیزی مانند «تظاهر به اخلاص» یا «نمایش عفاف»!
لذت ابراز عقیده در جنگ گفتمان ها
بسیاری از کاربران شبکه های اجتماعی شیفته ی امکان بلند بلند گفتن باورمندی های خود هستند. در دنیایی که وجه بارزش تکثر گفتمان هاست، اینستاگرام مانند این است که در میان همهمه ها و شلوغی های خیابان یک تابلو بلند کرده باشی تا توجه دیگران را به یک شعار جلب کنی.
افشاکردن دائمی باورمندی ها و به خصوص قرارگرفتن در حلقه ای از تاییدها یا طردها، به یک لشکرکشی مجازی می ماند. بخشی از لذت بودن در این دنیای ظاهراً مجازی، به امکان برهنه کردن ذهن نه چندان استاندارد در برابر چشم های دیگران است.
پارادوکس آزادی و خشونت
حضور فالوئرها به مثابه تماشاگرانی که برای یک سخنران کف می زنند، واجد وجه محدود کنندگی هم هست. هر ابراز عقیده ای با تایید، رد یا «نفهمیدن» مواجه می شود. در غالب اوقات احساس آزادی ناشی از بلند بلند گفتن باورمندی ها، با تلخی ناشی از «نفهمیدن» یا طرد درهم می آمیزد. از آنجاکه اینستاگرام واجد وجه بصری بیشتری است، برای شخصیت های سمعی محدود کنندگی بیشتری دارد.
آنها که به دنبال انتقال مفاهیم از طریق مفاهیم هستند، در اینستاگرام غالباً مغبون اند؛ اما حتی سرخوردگی ناشی از طرد یا نفهمیدن، با امکان لذت بخش دیگری ترمیم می شود. اینستاگرام هم مانند اغلب شبکه های اجتماعی قدرت محوکنندگی و حیات بخشی را به شهرندان خود می دهد. اوج خشونت در این دنیا، با «بلاک کردن» به مثابه دستور معدوم کردن همراه است؛ مانند قیصر روم که انگشت شست خود را برای اعطای حیات یا گرفتن جان گلادیاتورها حرکت می دهد.
از طرفی آرام آرام احساس آزادی در بیان یله و بی حد و حصر باورمندی ها با وحشت ناشی از تفتیش عقاید شهروندان دیگر مواجه می شود. ذهن آزاد بتدریج می آموزد که برای کمتر طرد شدن و امکان کنترل واکنش ها به استانداردسازی و تراشیدن حرف ها دست بزند و اینچنین است که احساس رها بودن فرو می نشیند.
نتیجه:
توجه داشته باشیم که پدیدارشناسی به معنای توجه به اقتضائات پدیده ها و جنبه های قدرتمند درونی آنهاست و نه انکار تمامیت اراده و اختیار انسان؛ این تحذیر از آن باب بود که در ورطه دترمینیسم(جبرگرایی) تکنولوژی نغلطیم و تمام پدیده های اخلاقی، اجتماعی و روانشناختی را معلول یک امر تکنیکی ندانیم. ولی تاملات پدیدار شناسانه ساده لوحی ابزارانگارانه را هم نفی می کند.
هستند بسیاری که تفاوتی در انواع رسانه ها و تکنولوژی های ارتباطی نمی بینند و تصور می کنند می توانند براحتی آنها را در اختیار بگیرند و به انقیاد خود درآورند و در امان بمانند. به طور مثال هستند کسانی که با مقاومت فرهنگی بخواهند بر اقتضائات سوبژکتیویستی و عریان کننده اینستاگرام غلبه کنند؛ و این خود جالب خواهد بود که منتظر نتیجه ی این تنازع باشیم.
مهمترین نکته برای غلبه بر این اقتضائات، خودآگاهی به ماهیت و کارکرد این نرم افزار و تغییر شیوه ی بودن در آن فضاست. به تعبیری هرکس شهروند مطیعی برای این عالم تکنیکی باشد به اقتضائات آن تن در داده؛ بنابراین شوریدن بر این اقتضائات، زمینه ی در امان ماندن و کمتر لطمه دیدن است.