چندی پیش ایهود باراک اعلام کرد که اسرائیل طی چند سال اخیر سه بار از حمله به ایران منصرف شده است. هدف از این حرف‌ها، القای این مسأله است که رژیم صهیونیستی همیشه به فکر حمله به ایران است.

گروه جنگ نرم مشرق- اخبار ایران و تحلیل‌های پیرامون آن به طور مستمر در رسانه‌های جایگزین که مخالف رسانه‌های جریان اصلی (Main Stream) غرب هستند منعکس می‌شود. این رسانه‌ها به اطلاعات و تفاسیر متفاوتی می‌پردازند که در رسانه‌های جریان اصلی پیدا نمی‌شود.

***

داستان‌سرایی‌های باراک درباره جنگ رژیم صهیونیستی با ایران در آینده نزدیک یک داستان واقعی را مخفی می‌کند

پایگاه آنتی‌وار در یادداشتی به قلم گرت پورتر می‌نویسد: اسناد جدید به دست آمده از ایهود باراک نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد که این رژیم طی چند سال اخیر سه بار در آستانه حمله نظامی به ایران بوده است. البته اگر شما داستان رسانه‌های خبری جریان اصلی را باور کنید.

اما این داستان‌ها را باور نکنید. این ادامه نقشه زیرکانه‌ای است که در تمامی دولت‌های رژیم صهیونیستی مطرح شده است و هدف آن القای این مسأله است که رژیم صهیونیستی همیشه به فکر حمله به ایران است. بررسی دقیق این ادعاها نشان می‌دهد که رژیم صهیونیستی هیچ‌گاه برای حمله به ایران آماده نبوده است.

یکی از این سناریوها در سال 2010 رخ داد زمانی‌که نتانیاهو به ارتش صهیونیستی دستور داد تا برای حمله در بالاترین سطح آمادگی باشد. اما تلویزیون رژیم صهیونیستی در برنامه ویژه‌ای در سال 2012 توضیح داد که این آمادگی برای انجام حمله به ایران نبوده است. در آن زمان اردوغان نخست وزیر ترکیه و داسیلوا رئیس جمهور بزریل با ایران به توافقی درباره تامین سوخت هسته‌ای رسیده بودند. نتانیاهو این توافق را تلاشی برای لغو قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران ارزیابی کرد و با بلوف حمله به ایران تلاش کرد تا رژیم تحریم‌ها را همچنان پابرجا نگه دارد. نتانیاهو می‌دانست که بدون همراهی آمریکا توانایی لازم را برای حمله به ایران ندارد.

سناریوی دیگری که باراک در جریان مصاحبه‌اش به آن اشاره می‌کند به خواسته‌اش از آمریکا برای به تعویق انداختن رزمایش نظامی‌‌اش در بهار سال 2012 برمی‌گردد. وی می‌گوید که این کار را با هدف تدارک حمله به ایران در آن زمان انجام داده است. این تعویق در اواسط ژانویه سال 2012 رخ داد. بنابراین باراک فرصت زیادی برای برنامه‌ریزی برای حمله به ایران داشت. اما این حمله هیچگاه رخ نداد و باراک هیچ توضیحی برای آن ارائه نداد و تنها به گفتن این جمله بسنده کرد که زمان مناسبی برای حمله به دست نیاورده است.

دولت اوباما تظاهر می‌کند که درباره آمادگی حمله رژیم صهیونیستی در جریان قرار گرفته است. اما اوباما در واقع داشت با کمک راهبرد صهیونیست‌ها برای افزایش تحریم‌ها علیه ایران حمایت جمع می‌کرد. آمریکا در واقع از تهدید رژیم صهیونیستی برای حمله به ایران برای افزایش فشارها به ایران استفاده کرده است.

دولت اوباما نیز هر از چندگاهی از این راهبرد استفاده کرده است. در همان هفته‌های ابتدایی روی کار آمدن دولت اوباما در سال 2009، رابرت گیتس و دیوید پترائوس علناً گفتند که رژیم صهیونیستی مجبور است که در چند سال آینده به ایران حمله کند، مگر اینکه تهران برنامه هسته‌ای خود را کنار بگذارد.



نئومحافظه‌کاران از ایران برای جنجال‌سازی استفاده می‌کنند

پایگاه لابلاگ می‌نویسد: گروهی از نئومحافظه‌کاران از سال 1996 راهبردی برای به آتش کشیدن خاورمیانه در دست داشته‌اند. اما اوباما اخیراً در سخنرانی خود در دانشگاه آمریکن از توافق هسته‌ای با ایران به صورت تمام‌قد دفاع کرد. اوباما گفت که یک ایدئولوژی باعث شد که آمریکا وارد جنگ عراق شود. این طرز تفکر به ما اجازه نمی‌داد تا صدای بقیه دنیا را بشنویم. این طرز تفکر به ما می‌گفت که به عراق حمله کنید، آن را بمباران کنید و همین شیوه را در قبال دیگر کشورها در پیش بگیرید.

اوباما گفت که ما باید این طرز تفکر را تغییر دهیم، طرز تفکری که جنگ را به دیپلماسی ترجیح می‌داد و اقدام نظامی یک‌جانبه آمریکا را نسبت به کار دشوار توافق ارجح می‌دانست.

اوباما بسیار تلاش کرد که در سخنان خود نامی از کسی نبرد. اما کاملاً مشخص بود که این طرز تفکر دز زمان جورج بوش کاملاً در آمریکا حاکم بود.

اوباما ادامه داد که پیروان این طرز تفکر حالا ده‌ها میلیون دلار را در نظر گرفته‌اند تا کنگره را برای برهم زدن توافق هسته‌ای با ایران تحت فشار قرار دهند.

از آنجایی‌که نتانیاهو بارها توافق هسته‌ای با ایران را زیر سوال برده است و تلاش می کند تا این توافق اجرا نشود، اوباما در سخنان خود تلاش کرد تا تفاوت منافع ملی از دیدگاه آمریکا و رژیم صهیونیستی را توضیح دهد. وی گفت که اگرچه دو کشور با هم متحد هستند، اما منافع ملی متفاوتی از هم دارند.

اوباما گفت که از منظر وی این توافق در راستای منافع ملی آمریکا و رژیم صهیونیستی می‌باشد چرا که اگر بر خلاف منافع ملی آمریکا عمل کند در حقیقت به قسمی که یاد کرده است خیانت کرده است.

در آمریکا افرادی وجود دارند که خود را تسلیم سیستم حاکم کرده‌اند و به شکل ویژه‌ای حامی منافع رژیم صهیونیستی هستند. نه تنها اوباما برای حمایت از نظرات نتانیاهو درباره منافع آمریکا انتخاب نشد، بلکه وی برای حمایت منافع رژیم صهیونیستی نیز انتخاب نشده است.

اوباما در بخشی دیگر از سخنان خود گفت که گزینه‌های جایگزین برای حمله نظامی کارایی خود را از دست می‌دهند اگر ما توافق هسته‌ای که به سختی حاصل شده است را رد کنیم. ما باید بین دیپلماسی و جنگ یکی را انتخاب کنیم.

اما اگر شما پای صحبت‌های نمایندگان جمهوری‌خواه کنگره بنشینید، هیچگاه حقیقت سخنان اوباما را درک نخواهید کرد. آنها تنها به جنگ و خشونت فکر می‌کنند. آنها تنها این جملات را تکرار می‌کنند که رژیم صهیونیستی در منطقه خطرناکی وجود دارد. اسلام‌گراها به دنبال روزنه‌ای هستند تا از طریق مرز مکزیک وارد آمریکا شوند و ایران حامی تروریسم است.

باید به این نکته توجه کرد که مردم آمریکا حتی از این مساله اطلاع ندارند که بسیاری از اسلام‌گراهای تندرو، القاعده، جبهه النصره و داعش، وهابی هستند. آنها حتی نمی‌دانند که شیعیانی که در ایران و سوریه حاکم هستند هیچگاه در آمریکا اقدام تروریستی انجام نداده‌اند. به زبانی ساده‌تر می‌توان گفت که شیعیان و اهل تسنن دو تفکر مجزا از هم دارند اما فقط شیعیان ایران دارند با دشمنان وهابی آمریکا در سوریه و جاهای دیگر می جنگند. حتی خیلی از مردم آمریکا نمی‌دانند که افرادی که حملات یازده سپتامبر را ترتیب دادند اهل عربستان سعودی بودند.

در حال حاضر، تمامی افراد حامی جنگ و ترور در آمریکا معتقدند که مذاکرات هسته‌ای مسیر دستیابی ایران به تسلیحات اتمی را هموار ساخته است. آنها می‌گویند که اوباما در مذاکرات اشتباهات بسیاری مرتکب شد و می‌توانست گزینه‌های بهتری را انتخاب کند. نخست، کاخ سفید می‌توانست به دیپلماسی خاتمه دهد و به صورت پیش‌دستانه به تاسیسات هسته‌ای ایران حمله کند. دوم، دولت آمریکا می‌توانست میز مذاکرات را ترک کرده و همچنان به رژیم تحریم‌ها متعهد بماند و سوم دور جدید تحریم‌ها می‌توانست اجرا شود و در نتیجه مشکلات بیشتری برای تهران ایجاد کرد.

از تمامی این نظرات ابتدا تحریم‌های فلج‌کننده و سپس حمله نظامی برداشت می‌شود. این سناریوها مشخصه اصلی گزینه‌های نئومحافظه‌کاران است.

بنابراین می‌توان اینگونه نتیجه‌گیری کرد که تمامی آنچه ما در حال حاضر می‌بینیم تنها تلاشی ساده برای برهم زدن توافق هسته‌ای با ایران نیست. بلکه تمامی تلاش‌های نئومحافظه کاران معطوف به انتخابات ریاست جمهوری در سال 2017 شده است.



ایرانی‌های فراری از تحرکات صهیونیست‌ها علیه توافق هسته‌ای با این کشور استقبال می‌کنند

پایگاه آنتی‌وار می‌نویسد: از چهاردهم جولای زمانی‌که توافق هسته‌ای بین ایران و گروه 5+1 حاصل شد، مخالفین این توافق جنگ تمام عیاری را علیه آن راه انداخته‌اند. خصوصاً همان افرادی که با دروغ‌های خود ما را وارد جنگ فاجعه‌بار عراق کردند حالا هم دارند دوباره همین کار را می‌کنند، اما این بار درباره ایران. اما یک گروه مخالف علاقه بیشتری به این مسأله دارد زیرا این گروه از تعدادی ایرانی فراری تشکیل شده است که در آمریکا زندگی می‌کنند. منظور من گروهک منافقین نیست که تا چند سال قبل در فهرست سازمان‌های تروریستی آمریکا قرار داشت. این گروهک از منظر اکثریت ایرانی‌ها به خاطر همکاری‌اش با عراق در زمان جنگ با ایران منفور است. منظور من گروه دیگری از ایرانی‌های خارج‌نشین است که به عنوان ستون پنجم پسامدرن مخالفان توافق عمل می‌‌کنند و دارند یکسری دروغ‌ها و بزرگ‌نمایی‌هایی که توسط نتانیاهو، نئومحافظه‌کاران و جمهوری‌خواهان مطرح می‌شود را تکرار می‌کنند.

این گروه‌ از ایرانی‌ها معتقدند که با برداشته شدن تحریم‌ها 1) ایران به بیش از 150 میلیارد دلار از دارایی‌های بلوکه شده خود دست پیدا خواهد کرد و از آن برای کمک به گروه‌های مقاومت از قبیل حزب‌الله استفاده می‌کند؛ 2) ایران به قدرت سلطه‌طلب بزرگتری به نسبت آنچه امروز هست تبدیل می‌شود و تلاش می کند تا تاثیرگذاری خود را به فراتر از سه کشور سوریه، عراق، لبنان و یمن افزایش دهد و 3) توافق هسته‌ای تنها تصمیم ایران برای دستیابی به توافق هسته‌ای را به تاخیر می‌اندازد.

پس از روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد، تعداد زیادی از فعالان سیاسی که به زندان افتاده بودند به آمریکا نقل مکان کردند. برخی از آنها امیدوار بودند تا جورج بوش را متقاعد کنند تا به ایران حمله نظامی کند. برخی دیگری نیز خواستار تلاش آمریکا برای سرنگونی حکومت ایران بودند. نئومحافظه‌کاران نیز به دنبال نمونه دیگری از احمد چلبی قبل از حمله به عراق بودند. به همین خاطر برخی از این ایرانی‌های فراری بورس تحصیلی از موسساتی نظیر بنیاد ملی دموکراسی که در انقلاب‌های رنگی نقش جدی دارند دریافت کردند. برخی دیگر در موسساتی نظیر بنیاد واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک پست گرفتند و بقیه نیز با لابی صهیونیست مشغول به همکاری شدند. یکی از آنها یعنی اکبر عطری عضو «کمیته تندوری خطر فعلی» شد.

در سال 2011، آژانس بین‌المللی انرژی اتی گزارش بحث‌برانگیز خود را درباره برنامه هسته‌ای ایران منتشر کرد که مورد سوءاستفاده صهیونیست‌ها قرار گرفت. اندکی بعد، 157 نفر از ایرانی‌های فراری که بعداً تعداد آنها به 184 نفر رسید بیانیه‌ای را منتشر کردند و دوباره همان اتهامات رژیم صهیونیستی را بیان کرده و اداعا کردند که ایران به دنبال تغییر ماهیت برنامه هسته‌ایش به سمت ابعاد نظامی است. تعداد زیادی از امضاء‌کنندگان این بیانیه اخیراً بیانیه دیگری را منتشر و با توافق هسته‌ای مخالفت کرده‌اند. آنها توافق هسته‌ای را دلجویی از ایران خوانده و مدعی شده‌اند آنها زنگ خطر را قبل از آنکه خیلی دیر شود به صدا درآورده‌اند، درست همان حرفهایی که توسط مقامات رژیم صهیونیستی مطرح می‌شود.

این ایرانی‌های فراری پشت دفاع از حقوق بشر مردم ایران پنهان شده‌اند. اما چرا افزایش تحریمها علیه ایران و رد توافق هسته‌ای که در نهایت به جنگ با ایران منجر خواهد شد به معنای حمایت از حقوق بشر مردم این کشور می‌باشد؟

این ایرانی‌های فراری همچنین مقالاتی در روزنامه‌ها و سایت‌های جناح راستی درباره مخاطرات دوستی با ایران و توافق هسته‌ای با این کشور منتشر کرده‌اند. افرادی مثل سعید قاسمی‌نژاد، مهدی خلجی و جواد خادم مطالبی را علیه توافق هسته‌ای با ایران نوشته‌ و منتشر کرده‌اند. این فراری‌ها از مدافعان سرسخت افزایش تحریمهای اقتصادی علیه ایران محسوب می‌شود، تحریم‌هایی که زندکی میلیون‌ها فر از مردم عادی ایران را مختل کرده‌اند.

این فراری‌ها وب‌سایت‌ها و سازمان‌های غیردولتی را در اختیار دارند که از طریق آن این افراد نظرات خود را مطرح می‌کنند. عطری به عنوان مثال بنیادی با نام همکاری الکترونیکی برای آموزش مدنی را تاسیس کرده است و مدیر سایتی به نام توانا است که در آن بسیاری از ایرانی‌های فراری مدافع تحریم فعالیت می‌کنند. وی کمک هزینه‌های زیادی از دولت آمریکا، بنیاد ملی دموکراسی و آژانس ایالات متحده برای توسعه بین المللی دریافت کرده است.

جالب است که برخی از نئومحافظه‌کاران نیز درباره این دسته از ایرانی‌های فراری، محتاط هستند. به عنوان مثال، در سال 2006، کنث تیرمن که مدیر بنیاد دفاع از دموکراسی در ایران است از این مساله شکایت کرد که اصلاح‌طلبان اسبق ایران سهم خود را از پولهای درنظر گرفته شده توسط وزارت امور خارجه آمریکا برای اهداف آزادی‌طلبانه برداشت کرده‌اند. تیرمن شاید از این مساله نگران است که حجم این کمک‌های مالی در حال کمک شدن است، اما هیچ نتیجه‌ای از این کمک‌های مالی به این گروه‌های فراری گرفته نشده است.