گروه تروریستی داعش چند فرمانده ارشد میدانی دارد؟ این فرماندهان اهل کدام کشورها هستند؟ چگونه جوانان کشورهای دیگر به مقام فرماندهی این گروه در سوریه و عراق رسیدند؟ نقشه فرار این تروریست‌های تحت تعقیب و زندانی چگونه طراحی و اجرا شد؟ انگیزه‌های آنان از پیوستن به این گروه خون‌ریز چیست؟

گروه گزارش ویژه مشرق - گروه تروریستی داعش که خود را دولت اسلامی خوانده است، با نام ابوبکر البغدادی شناخته می‌شود. خلیفه خودخوانده تروریست‌هایی که کمتر جنایت و شیوه اعدامی بوده که اعضای آن روی مردم سوریه و عراق امتحان نکرده باشند. اما داعش هم مانند یک حکومت، برای خود سلسله مراتبی دارد؛ از جمله شورای شرعی و والیان ولایت‌های اشغال شده، و فرماندهان نظامی در بخش‌های مختلف قلمرو اشغال‌شده توسط این گروه.

در گزارش پیشین رهبران معنوی این گروه تروریستی و مفتیانی که عقبه اعتقادی داعش را تشکیل می‌دهند معرفی کردیم. در این گزارش فرماندهان اصلی داعش در میدان نبرد را بررسی خواهیم کرد.

ابوعمر الشیشانی

عمر الشیشانی(چچنی)، با نام اصلی «طرخان تیمورازویچ باتیراشویلی، متولد 1986 در شهر بیرکیانی گرجستان است. الشیشانی، فرمانده میدانی گروه تروریستی-تکفیری دولت اسلامی عراق و شام (داعش) و مغز متفکر نظامی این گروه به حساب می‌آید.


او از پدری گرجی و مسیحی ارتدوکس و مادری چچن‌تبار و مسلمان به دنیا آمد و کودکی خود را در منطقه سرسبز و کوهستانی «پانکیسی گرج» گذراند و به گفته پدرش در نوجوانی به چوپانی مشغول بود. گفتنی است که منطقه پانکیسی گرج در مرز جمهوری چچن، در اواسط دهه 1990 و حوالی جنگ دوم چچن با روسیه، مسیر اصلی عبور تروریست‌های چچنی به سمت روسیه بود (هم اکنون هم این منطقه مرکز صدور مواد مخدر، اسلحه و تروریست جهادی از چچن به سرتاسر دنیاست). آشنایی باتیراشویلی نوجوان با تفکر وهابی و افراط‌گرایی اسلامی از همین جا کلید خورد. پدرش «تیمور باتیراشویلی» در مصاحبه با شبکه اسکای گفت که طرخان بارها راهنمایی گروه‌های شبه نظامی چچنی را به عهده داشت. حتی گزارش‌هایی وجود دارد که طرخان 14 ساله در کنار گروه «روسلان گالِیف»، با شورشیان طرفدار روسیه در آبخازیا جنگیده است (که چندان قابل تایید نیست). او بعد از پایان تحصیلات دبیرستان، به ارتش گرجستان پیوست. جایی که در آن به درجه سرگروهبانی ارتقا یافت. استعداد نظامی بالا و مهارت در کار کردن با انواع اسلحه و نقشه‌خوانی باعث شد که به واحد تازه تاسیس اطلاعات ارتش گرجستان (اشپتسناز) ملحق شود. نکته قابل ملاحظه این که اعضای این واحد توسط مربیان زبده اطلاعاتی آمریکایی و بریتانیایی تعلیم دیده‌اند تا در جنگ‌های احتمالی با روسیه به کار ارتش این کشور بیایند. در جنگ 2008 روسیه با گرجستان بر سر اوستیای جنوبی، او در خط مقدم جبهه حضور داشت. وظیفه او در نبرد تسخینوالی (مرکز اوستیای جنوبی) گزارش گرای تانک‌ها و ستون‌های پیاده ارتش روسیه به توپخانه ارتش گرجستان بود.

با وجود ورود به رده افسری، باتیراشویلی هیچ گاه تشویق نظامی دریافت نکرد. در سال 2010، به علت ابتلا به بیماری سل، چند ماهی را در بیمارستان نظامی گذراند و در نهایت به همین دلیل از خدمت نظام مرخص شد. درخواست او برای بازگشت به ارتش بی پاسخ ماند و او در بازگشت به زادگاهش نتوانست وارد نیروی پلیس محلی شود. در همین برهه، مادر او بر اثر سرطان مرد و بنا به گفته پدرش او به شدت دچار ضربه روحی شد.

بر اساس گزارش وزارت دفاع گرجستان، او در همین سال 2010، به جرم پنهان کردن اسلحه به سه سال زندان محکوم شد. تصور این که یک جوان 24 ساله افسرده، با سابقه آشنایی با تفکر افراطی، در زندان‌های گرجستان به چه موجودی تبدیل شود چندان دشوار نیست. او بعد از گذراندن 16 ماه در زندان آزاد شد. بنا به اظهار خانواده اش، او چنین قراری در زندان با خود گذاشت:

«به خداوند قول دادم که اگر از زندان زنده بیرون بیایم، به جهاد برای خدا خواهم پرداخت!»

او بلافاصله بعد از آزادی از زندان، کشور را ترک کرد و به استانبول رفت. در آن جا، از طریق شبکه مهاجرین چچنی خیلی زود به گروه‌های جهادی پیوند خورد. به گفته خود او (در یکی از وبسایت های داعش)، پیش از رفتن به سوریه، قصد رفتن به یمن را داشت و مدت کوتاهی را در مصر به سر برد. او در نهایت در مارس 2012 وارد سوریه شد. در سوریه او کنیه «ابوعمر الشیشانی» را برای خود برگزید.

الشیشانی در سوریه، نخست به واحدی نظامی متشکل از جنگجویان خارجی پیوست که به آن «کتائب المهاجرین» گفته می‌شد. این نیرو در نبرد حلب با ارتش سوریه که منجر به حمله به پایگاه دفاع هوایی و موشک اسکاد ارتش سوریه شد، به جبهه النصره وابسته به القاعده یاری رساند. همچنین در جریان تسلط بر پاسگاه شیخ سلمان در غرب حلب هم حضور داشتند. اعضای این گروه در فوریه 2013، با همکاری جبهه النصره و لواء توحید به مقر هنگ 80 ارتش سوریه در نزدیک فرودگاه حلب حمله کردند.

در ماه مارس از پیوستن سه گروه جهادی جیش محمد، کتائب خطاب و کتائب المهاجرین، گروه جدیدی به نام «جیش مهاجرین و الانصار» شکل گرفت که بیشتر تروریست‌های آن را اهالی چچن وسایر مناطق قفقاز تشکیل می‌دادند. این گروه نقش اصلی را در تصرف پایگاه هوایی مهم مناخ در استان حلب به عهده داشت. ابتکار خودروهای انتحاری به عنوان پیشران عملیات، اولین بار به صورت گسترده در این عملیات استفاده شد. از همین رو به نظر می‌رسد که این تاکتیک موثر از ایده‌های الشیشانی باشد.

ابوعمر الشیشانی

او در ماه می 2013 از سوی «ابوبکر البغدادی» خلیفه خودخوانده داعش، به عنوان فرمانده میدانی این گروه در شمال سوریه برگزیده شد. البته بسیاری از جنگجویان قفقازی موافق بیعت او با البغدادی نبودند و بر بیعت خویش با «دکّا عمرف»، امیر امارت قفقاز باقی ماندند، در نتیجه الشیشانی را با فرمانده چچنی کاربلد دیگری به نام «صلاح الدین الشیشانی» جایگزین کردند.


دکا عمرف

در اواسط 2013، او به عنوان امیر شمالی (سوریه) داعش از سوی البغدادی انتخاب شد. در اواسط سال 2014، با مرگ نفر دوم داعش، تبعه عراق، ابو عبدالرحمن البیلاوی الانباری، ابوعمر الشیشانی به فرمانده ارشد نظامی داعش و عضو مهم شورای مشورتی آن تبدیل شد. بنا به گزارش‌ها او با همسر چچنی خود به نام عائشه و دخترش سوفیا در ویلایی بزرگ در شمال غرب استان حلب زندگی می‌کند، که متعلق به تاجری سرشناس بوده است. البته این گزارش‌ها هیچ‌گاه تایید قطعی پیدا نمی‌کنند. حوزه فرماندهی الشیشانی حلب، رقه (پایتخت داعش)، لاذقیه و شمال استان ادلب است. مسوولیت کلیه جنگجویان چچنی، قفقازی، اوکراینی و افغان داعش با اوست و گفته می‌شود گروگان‌های خارجی این گروه تروریستی هم زیر نظر او نگهداری می‌شوند.





شهر الرقه، پایتخت خودخوانده داعش در سوریه

گفتنی است که برای جوانان قوم چچن تبار «کیست» در منطقه پانکیسی، که با اکثریت جمعیت جوان، فقر و بیکاری گسترده، در معرض تبلیغات شدید وهابیت (با پول عربستان و قطر) قرار دارند، با تبلیغات شدید شبکه‌های اجتماعی، ابوعمر الشیشانی به یک بت محبوب و الگوی تمام عیار جهادی تبدیل شده است. بسیاری از آن‌ها می‌خواهند همان راهی را در پیش بگیرند که شیشانی تنها دو سه سال قبل در پیش گرفت. علاوه بر رویای تنعم مادی تحت لوای داعش، بیشتر آن‌ها دچار افسردگی و خشمی هستند که شیشانی به آن دچار بود و گمان می‌برند جهاد در سوریه و عراق و ریختن خون مسلمانان بی‌گناه تکفیر شده، هم ثواب اخروی دارد و هم امکان تخلیه خشم آن‌ها را از طریق جنگیدن فراهم می‌کند. تصویر یک جنگجوی ریش قرمز کلاشینکف به دست، در راس کاروانی از آخرین مدل تویوتاهای شاسی بلند، حرمسرای شخصی از زنان به اسیری گرفته شده، ویلاهای مصادره‌ای و .... تبدیل به سرابی جذاب و خوش آب و رنگ برای جوانان مسلمان گرجی، چچنی، اوکراینی شده است.

در نوامبر سال گذشته، روزنامه «دیلی بیست»، در مصاحبه با پدر ابوعمر الشیشانی، ادعایی قابل توجه را مطرح کرده است. طبق ادعای پدر، با وجود نظامی بودن پسرش طرخان، او هیچ گاه نبوغ نظامی نداشت. به باور تیمور باتیراشویلی، ابوعمر تنها یک نقاب برای مغز متفکر اصلی عملیات نظامی داعش است که کسی نیست جز: تایماز باتیراشویلی، برادر بزرگ‌تر طرخان یا ابوعمر. تیمور معتقد است که این پسر بزرگ ترش تایماز بود که در شورش چچنی‌ها علیه روسیه در دهه 1990 حضور داشت و در گروزنی جنگید. او معتقد است که داعش پسر کوچک‌ترش را رسانه‌ای کرده است تا هم از او یک چهره تبلیغاتی برای جذب نیرو درست کند، و هم طراح نظامی اصلی را مخفی نگاه دارد. البته این ادعا هنوز از طرف هیچ منبع معتبری تایید نشده است و بعید نیست که تنها یک بازارگرمی رسانه‌ای باشد.


تاکنون چندین بار خبر هلاکت این فرمانده ارشد داعش توسط گروه‌های مختلف اعلام شد که هیچ کدام حقیقت نداشت. شاید مهم‌ترین موج رسانه‌ای درباره مرگ او، وقتی به راه افتاد که در نوامبر گذشته، «رمضان قدیرف»، رهبر چچن، در اینستاگرام خود خبر هلاکت او را با عکسی که جنازه فردی شبیه او را نشان می‌داد، به اشتراک گذاشت، که البته بعد از دو سه ساعت این پست برداشته شد. در جریان محاصر عین‌العرب در سال گذشته هم، گروه های مسلح کرد دو سه بار خبر از هلاکت الشیشانی دادند که بیشتر در راستای جنگ روانی تفسیر شد.


رمضان قدیرف

البته از حوالی دسامبر گذشته، به ناگهان حضور رسانه‌ای او به طرز قابل توجهی کم‌تر شد. به این معنا که الشیشانی، که زمانی پیوسته شخصیت اول ویدیوها و عکس‌های تبلیغاتی داعش محسوب می‌شد، در هیچ ویدیویی ظاهر نشد و تنها دو سه عکس نه چندان قابل تایید در ماه فوریه و مارس از او در حساب‌های توئییتر مرتبط با داعش انتشار یافته است. به نظر می رسد که ملاحظات امنیتی، رهبری داعش را بر آن داشته که حضور پررنگ به اصطلاح فرمانده نظامی ارشد خود را درز بگیرد و از خیر تاثیر تبلیغاتی ستاره «ریش قرمز» خود بگذرد. کارشناسان گروه‌های تکفیری در عراق و سوریه، بر این اعتقادند که چچنی‌ها ترسناک‌ترین جنگجویان داعشی هستند، چرا که از نژاد و زمینه‌ای زبانی و فرهنگی کاملا مجزا به عراق و سوریه می‌آیند و هیچ شناختی از منطقه ندارند. از این رو کاملا متکی به فرماندهان خود هستند و هر چه که فرماندهان بگویند انجام می‌دهند، حتی اگر کشتن کودکان باشد. از این رو فرماندهان چچنی داعش جایگاه متمایزی در میان نیروها تحت امر خود دارند و زود چهره می‌شوند.

الشیشانی در 24 سپتامبر 2014 در فهرست «تروریست جهانی ویژه» وزارت خزانه داری آمریکا قرار گرفت. در 5 می 2015 هم «برنامه پاداش‌ها برای عدالت» وزارت خارجه آمریکا یک جایزه 5 میلیون دلاری برای اطلاعات منجر به دستگیری او تعیین کرد.


الشیشانی در لباس ارتش گرجستان


ابوعلی الانباری

درباره تاریخ تولد این فرماده داعشی گزارش قابل اعتمادی در دسترس نیست ولی از روی ظاهر و سوابق او می‌توان حدس زد که او یکی از مسن‌ترین چهره‌های اصلی داعش با بیش از 50 سال سن است. الانباری از اقلیت ترکمن عراق و از اهالی موصل از استان نینواست. او در ارتش بعثی عراق به درجه سرلشکری رسید و از همین رو یکی از شناخته‌شده‌ترین شخصیت‌های داعش برای مقامات امنیتی و نظامی عراقی و آمریکایی است. او هم به سان بیشتر چهره‌های عراقی رهبری داعش، مدتی را در کمپ معروف «بوکا» در جنوب عراق در نزدیکی شهر ام القصر، در اسارت آمریکایی‌ها به سر برد و در همان جا بود که کنار ابوعمر البغدادی، ابوبکر البغدادی، الترکمانی و البیلاوی و امثال آن‌ها شالوده‌های دولت اسلامی را بنا گذاشتند. اصولا کمپ بوکا، در میان عراقی‌ها به دانشگاه تروریست‌پروری مشهور شده است، چرا که تقریبا همه تروریست‌های معروف کنونی در عراق، گویی مدتی در این دانشگاه! دوره‌های علمی لازم را گذرانده‌اند!

او از 1990 وارد حزب بعث شد و تا زمان سرنگونی صدام در 2003 وفادار سرسخت صدام بود. با تسلط آمریکایی ها بر عراق، در جریان «بعثی زدایی» عراق توسط پاول ولفوویتز، او هم به زندان افتاد. الانباری پس از آزادی به یک گروه سنی شورشی مخالف دولت عراق به نام «انصار الاسلام» پیوست. ظاهرا به دلیل اتهام فساد و سوءاستفاده مالی از سوی گروه، از آن اخراج شد. او در حوالی سال 2005، به القاعده پیوست و در سلک همراهان ابومصعب الزرقاوی فرمانده شاخه عراق القاعده در فلوجه درآمد. نقش الانباری در گروه دولت اسلامی ابوعمر البغدادی و بعدتر داعش چندان روشن نبود، تا این که در ژوئن سال گذشته، با حمله نیروهای ویژه آمریکایی به خانه فرمانده نظامی داعش، ابوعبدالرحمن البیلاوی، که به کشته شدن او انجامید، در فلش مموری‌هایی که در خانه او به دست آمد، نقش پررنگ الانباری در ساختار داعش آشکار گشت.

الانباری در کنار ابومسلم الترکمانی (معدوم) دو معاون ارشد ابوبکر البغدادی بوده‌اند، به این مفهوم که ترکمانی مسوول قلمرو عراق داعش و الانباری مسوول قلمرو سوریه بودند. در حال حاضر هم مسوولیت تمامی امور نظامی و غیرنظامی سوریه اوست و او نظارت بر 12 به اصظلاح فرمانداری داعش در قلمرو اشغالی سوریه توسط داعش به عهده دارد. برخی از منابع، او را مسوول شورای اطلاعات و امنیت داعش و عضو مهم شورای مشورتی خلیفه بغدادی معرفی می‌کنند. محل استقرار الانباری عمدتا در شهر «رقه» سوریه، پایتخت خودخوانده دولت موسوم به عراق و شام، و او نماینده سیاسی ویژه البغدادی برای رایزنی‌ها و رساندن دستورات یا پیغام‌های وی است.

با شدت گرفتن شایعه مرگ یا از کارافتادگی ابوبکر البغدادی، یکی از جانشینان بالقوه او ابوعلی الانباری است. گرچه سابقه آشکار او به عنوان ژنرال ارتش صدام، باعث می‌شود که انتخاب یک بعثی دوآتشه سابق، برای مقام خلافت دست کم چندان خوشایند عراقی‌های عضو گروه نباشد. مایکل ویز، نویسنده کتاب "دولت اسلامی؛ درون ارتش ترور"، برای داعش بهتر است که یک افسر رده بالای صدام در جایگاه خلیفه قرار نگیرد و او مرد پشت پرده کرسی خلافت باشد تا خلیفه واقعی داعش. به علاوه، بنا به اقوال بعضی از جداشدگان از داعش، او به لحاظ معلومات دینی بسیار ضعیف است و با فردی مانند البغدادی که گویا دارای دکترا در مطالعات اسلامی است، قابل مقایسه نیست (البته این ویژگی تمامی افسران بعثی سابق عضو داعش است). همین امر از احتمال جایگزینی او می‌کاهد.

برخی گزارش‌های امنیتی دولت عراق که به مطبوعات راه یافته نشان می‌دهد که الانباری طراح اصلی راهبرد نظامی کلان گروه است که بر سه پایه اصلی قرار دارد: یک، فعال کردن هسته‌های خاموش داعش در اروپا برای انجام عملیات هماهنگ در این قاره است. دو، حملات برنامه‌ریزی شده در شمال آفریقا از طرابلس در لیبی تا شهرهای کانال سوئز و صحرای سینا با هدف سرنگونی دولت عبدالفتاح السیسی‌. سه، تسلط بر شهر نفت خیز کرکوک به عنوان یکی از منابع اصلی تامین مالی داعش.


یکی از معدود تصاویر منسوب به ابوعلی الانباری


عبدالرحمن مصطفی القدولی

عبدالرحمن مصطفی القدولی، معروف به ابوعلا العفری، جانشین عملی ابوبکر البغدادی، بنا به گمانه‌زنی‌ها در سال 1957 یا 1958 در موصل استان نینوا به دنیا آمد. او هم به مانند الانباری از اقلیت ترکمن عراق است و در جوانی در شهر تل عفر، در نزدیک موصل، معلم فیزیک بود. با این حال تحصیلات دینی مستقل خود را هم گذرانده و گویی تالیفاتی هم در زمینه شریعت انجام داده است. بنا به گزارش‌ها، او در حوالی 1998 به افغانستان رفت و تحت آموزش القاعده قرار گرفت. در همین برهه بود که توجه اسامه بن لادن را به خود جلب کرد و مورد اعتمادش قرار گرفت. بعد از بازگشت از افغانستان، بعد از سقوط صدام در سال 2004 به ابومصعب الزرقاوی، رهبر القاعده عراق پیوست. زرقاوی او را مسوول اداره مناطق تحت تسلط القاعده در موصل قرار داد. او در این دوره، چند باری به عنوان رابط زرقاوی و بن لادن به پاکستان سفر کرد.

بعد از هلاکت زرقاوی در ژوئن 2006، در دوره جانشینان او ابوعمر البغدادی و ابو ایوب مصری، العفری جایگاه خود را در القاعده عراق، که حال با بازسازماندهی ابوعمر بغدادی «دولت اسلامی عراق» نام گرفت، ارتقاء داد. با هلاکت بغدادی و مصری در حمله هوایی نیروهای ائتلاف در سال 2010، نظر اسامه بن لادن قرار گرفتن العفری در راس گروه دولت اسلامی بود، اما «حاجی بکر»، سرهنگ سابق ارتش بعث و از اعضای کلیدی این گروه، شورای مشورتی را برای انتخاب ابوبکر البغدادی قانع کرد. بنا به اخبار تایید نشده، العفری، تا پیش از مطرح شدنش به عنوان جایگزین بغدادی، هماهنگ‌کننده اصلی میان البغدادی و به اصطلاح امیران داعش در استان‌های تحت تسلط این گروه در عراق، سوریه و لیبی بوده است. گزارشی در مجله «نیویورک آبزرور» العفری را به نقل از آشنایان سابقش فردی پرجنب و جوش، دارای تجربه میدانی وسیع و روابط عمومی بالا توصیف می‌کند. به علاوه، از او به عنوان یک واعظ سخنور و تهییج‌کننده یاد شده است. هشام الهاشمی، برجسته‌ترین کارشناس داعش و مشاور دولت عراق، او و الانباری و الشیشانی را سه ضلع طراحی راهبرد نظامی برای داعش می‌داند. در 14 می 2014، او در فهرست «تروریست جهانی ویژه» وزارت خزانه‌داری آمریکا قرار گرفت.

در ماه مارس سال جاری، شایعه‌ای قوی در محافل خبری پیچید که ابوبکر البغدادی به دلیل شدت جراحت در ستون مهره‌اش، از انجام وظایف گروهکی (یا به تعبیر خودشان خلافت) عاجز مانده است. متعاقب آن از العفری به عنوان «جانشین عملی البغدادی» و نفر دوم داعش (به جای الانباری) نام برده شد. در ماه می، العفری نماز جمعه را در مسجد زنگی موصل اقامه کرد. مسجد زنگی همان جایی است که بغدادی خلافت کذایی خود را اعلام نمود. در همین ماه، وزارت خارجه آمریکا در چارچوب «برنامه پاداش‌ها برای عدالت»، جایزه‌ای 7 میلیون دلاری برای اطلاعات منجر به دستگیری او تعیین کرد، که همین شایعه جانشینی او را بیشتر تقویت کرد. در 12 می هم وزارت دفاع عراق، طی بیانیه‌ای از کشته شدن العفری و شماری از افراد مهم داعش، از جمله قاضی القضات این گروه، در بمباران مسجدی در تل عفر، در جریان بمباران نیروهای ائتلاف آمریکایی خبر داد. با این حال، پنتاگون این خبر را تایید نکرد و اعلام کرد که در جریان بمباران جنگنده‌های آمریکایی، مسجدی هدف قرار نگرفت.

العفری را از علاقه مندان برقراری پیوند مجدد داعش با القاعده و شعبه سوریه آن، جبهه النصره می‌دانند. شایعه‌ای هم بر این مبنا وجود دارد که به نظر او، اعضای شورای مشورتی داعش باید نیمی عراق، و نیمی غیرعراقی باشند (برعکس حالا که اکثریت قاطع با عراقی‌هاست). هشام الهاشمی درباره او چنین نظری دارد:

«او باهوش و یک اداره کننده و رهبر خوب (برای داعش) است. اگر مرگ البغدادی قطعی شود، او آنان را رهبری خواهد کرد.»


شاکر وهیب

شاکر وهیب الفهداوی، متولد 1986 استان الانبار عراق، یکی از تبلیغاتی ترین فرماندهان داعش است. او را «خوش تیپ داعش»، «مانکن داعش»، «شیر صحرا» و امثال این خزعبلات نامیده اند. او همان کسی است که در یک ویدیوی معروف، سه راننده کامیون سوری را در استان انبار متوقف می کند و بعد از به راه انداختن یک آزمون شرعی کوتاه، همان جا به جرم علوی بودن آن ها را به رگبار بست.

{$sepehr_media_1244361_400_300}
فیلم جنایت شاکر وهیب

دانلود

بر حسب معدود گزارش‌هایی که درباره او هست، وهیب دانشجوی کامپیوتر در دانشگاه الانبار بود که در سال 2006 به جرم ارتباط با القاعده به زندان افتاد. باز هم مثل قریب به اتفاق چهره های داعش، او هم مدتی را در کمپ «بوکا» نزد آمریکایی ها زندانی بود. او را بعدا به زندان تکریت منتقل کردند، جایی که بعد از مدتی، با حمله ای برنامه ریزی شده از بیرون و شورش همزمان در داخل، او و 110 تن از زندانیان گریختند. او در سال 2009 جزو فرماندهان میدانی «دولت اسلامی عراق» به رهبری ابوعمر البغدادی شد.

برخی تحلیل‌گران غربی، بر این نظرند که شاکر وهیب قصد دارد تا خود را به عنوان جانشین «ابومصعب الزرقاوی»، تروریست خشن اردنی و رهبر القاعده عراق (در 2006 به هلاکت رسید)، مطرح کند. نوع لباس پوشیدن سرتاسر سیاه او، ظاهر شدن در میان مردان نقاب‌دار مسلح، به دست گرفتن تیربارهای سنگین آمریکایی، بر دوش گرفتن یک شاهین شکاری، سخنرانی‌ها پر حرارت همراه با چند بیت شعر و از همه مهم‌تر تلاش برای انجام هولناک‌ترین جنایت هاهمزمان با ظاهری خونسرد، همه نشان از آن دارد که این تروریست جانی قصد دارد که به مرادش زرقاوی تشبه بجوید.

او برخلاف بسیاری از مهره‌های اصلی داعش، به راحتی و با روی نمایان در کلیپ‌ها و عکس‌های فراوانی که از او منتشر می‌شود، ظاهر می‌گردد و به نظر می‌رسد که داعش روی او به عنوان یک ستاره تبلیغاتی برای جذب نیرو (به ویژه زنان) بسیار حساب کرده است. علی الظاهر این تاکتیک داعش تا حدی جواب داده است، چرا که اکانت‌های زنان و دختران طرفدار داعش در شبکه‌های اجتماعی، پر از مدیحه‌سرایی‌های وقیحانه در وصف این جرثومه تباهی و مصداق مفسد فی الارض است. تعابیری چون مرد رویاها، و یک همسرمسلمان ایده‌آل!، بخشی از القابی است که از طرف نسوان گمراه داعش دوست نثار او می‌شود. البته سرنوشت تلخ دخترانی که به هوای رسیدن به وصال مردی چون شاکر وهیب راهی مناطق غصب شده داعش می‌شوند، روز به روز بیشتر از پرده بیرون می‌افتد. مقامات استان الانبار یک جایزه 50000 دلاری برای اطلاعات منجر به دستگیری او تعیین کرده‌اند.

بی‌گمان مرگ چنین مهره‌ای، ضربه سنگینی به دستگاه تبلیغاتی داعش وارد خواهد کرد، از همین رو، تاکنون چندین بار خبر هلاکت او توسط گروه‌های مختلف (نیروهای امنیتی عراق، پهپادهای آمریکایی، پشمرگه‌های کرد) اعلام شده است. اخباری که هر بار با انتشار تصاویر ویدیوهای جدید از او، توسط داعش تکذیب می‌شود. البته لازم به ذکر است که با گسترش عملیات ضد داعش ارتش عراق و حشد الشعبی، و افزایش تلفات این گروه، در سال جاری از میزان ویدیوها و عکس های شاکر وهیب در اینترنت کاسته شده و گویا او از ترس جانش قصد کرده که کم تر در مرکز توجه قرار گیرد.


طارق الحرزی

با نام اصلی «طارق تحریر فلاح العونی الحرزی»، متولد 1981 یا 1982 در تونس و شهروند تونس است. او یکی از نخستین جنگجویان خارجی است که به داعش ملحق شده است. از سال 2001 به شبکه القاعده پیوست و از همین رو جایگاه مهمی در میان تمامی گروه‌های تروریستی دارد. گویی او یکی از 110 تروریستی است که در جریان حمله تروریست‌های دولت اسلامی (القاعده عراق) به زندان تکریت در سال 2012 از آن گریخت. او را مسوول عملیات‌های انتحاری داعش می‌دانند که ده ها حمله سنگین با خودروهای انفجاری را هدایت کرده است. از همین رو لقب «امیر انتحاری‌ها» را به او داده اند. به علاوه او مسوول تحویل‌گرفتن نیروهای خارجی جدید در عراق و تجهیز آن‌ها، و سپس اعزامشان به سوریه هم هست. الحرزی نقش مهمی در جمع‌آوری پول برای داعش دارد. برای مثال، در سپتامبر 2013 که هنوز البغدادی اعلام خلافت نکرده بود، در یک مورد 2 میلیون دلار پول توسط الحرزی از قطربرای گروه دولت اسلامی فرستاده شد.

او در فهرست «تروریست‌های جهانی ویژه» وزارت خزانه‌داری آمریکا قرار دارد. همچنین «برنامه پاداش برای عدالت» وزارت خارجه آمریکا هم یک جایزه 3 میلیون دلاری برای اطلاعات منجر به دستگیری او تعیین کرده است. در وبسایت وزارت خارجه آمریکا، کنیه‌های زیادی برای او ذکر شده که «ابوعمر التونسی» و « ابوعمر حدود» از آن جمله است. همچنین، او را مرد پشت پرده حمله به سفارت آمریکا در لیبی، در سپتامبر 2012 می‌دانند. در اواسط 2013 هم او یک حمله بزرگ به مقر صلح‌بانان سازمان ملل در لبنان را هم به عهده داشت.

از میان مسوولیت‌های کلیدی او در داعش، یکی هم تسهیل سفر داوطلبان اروپایی است و الحرزی جنگجویانی را از کشورهایی چون بریتانیا، دانمارک و آلبانی جذب این گروه کرده است. با ایجاد یک سرپل در لیبی، او شبکه وسیعی را هم برای سربازگیری از کشورهای شمال آفریقا به ویژه تونس شکل داده است.

طبق اطلاعیه وزارت خارجه آمریکا، الحرزی از 2001 عضو القاعده، از 2004 عضو القاعده عراق و از 2014 عضو انصارالشریعه تونس بوده است.

گفتنی است که مثل دیگر فرماندهان داعش، چندین بار گزارش کشته شدن حرزی در اخبار پیچید. مهم‌ترین آن‌ها در جولای سال 2014 بود که پنتاگون از مرگ او در بمباران نیروی هوایی ائتلاف خبر داد. لکن هیچ گاه عکس یا سندی در تایید مرگ او منتشر نشد.


جان جهادی

نام اصلی او محمد جاسم عبدالکریم علیان الظفیری معروف به «محمد اِموازی» است. او متولد 1988 در کویت است که در 6 سالگی به همراه والدین خود به بریتانیا مهاجرت کرد. اموازی یکی از اعضای هسته 4 نفره بریتانیایی‌های داعش است که به آن ها «بیتل‌ها» می‌گویند. او به همراه خانواده‌اش در محله‌های سنت جان وود و کوئینز پارک لندن ساکن بود. او دوره ابتدایی را در مدرسه کلیسای سن مری ماگدالن و بعد مدرسه کوئینتین کانیستون گذراند. در کودکی به او، به خاطر جثه کوچکش، «موی کوچک» می‌گفتند. برخی همکلاسی‌های دوره دبیرستان او می‌گویند که در نوجوانی با کلاه کپ، تی شرت بیس بال و جین کوتاه می‌گشت و کفر خانواده خود را در می‌آورد. بنا به صحبت کسانی که او را در نوجوانی می‌شناختند او به شدت خجالتی و عصبی بود، انسانی که اصطلاحا به یک گربه هم اردنگی نزده بود. آن قدر خجالتی بود که به ندرت با کسی حرف می‌زد و به شدت از طرف دخترها تحقیر می‌شد. بوی بد تنفس او هم مزید بر علت بود تا مورد تحقیر قرار گیرد. یکی از همبازی‌های فوتبال او در دوره مدرسه می‌گوید که وقتی همه به او می‌خندیدند، او کنار زمین بازی کز می‌کرد و چشمانش اشک آلود می‌شد.

در 18 سالگی وارد دانشگاه وست مینیستر لندن شد و به تحصیل در رشته سیستم اطلاعات در مدیریت بازرگانی تحصیل کرد. در اوایل دوره دانشگاه، بنا به گزارش هم دوره‌هایش، اصلا یک «مسلمان خوب» محسوب نمی‌شد چرا که بدون ملاحظه مشروب می‌خورد و مواد مصرف می‌کرد و دنبال دختربازی بود. کم کم در دوران دانشگاه تحت تاثیر امام جماعتی در غرب لندن به نام «هانی السبایی» قرار گرفت و دچار تحول شخصیتی شد.

یکی از دوستان نزدیک این دوره او «بلال البرجاوی» بود که به دلیل سفر به سومالی برای پیوستن به الشباب لغو تابعیت شد. او به همراه البرجاوی به تانزانیا سفر کرد. در این سفر اموازی تحت نظر ام آی 5 بود چرا که احتمال پیوستن او به گروه الشباب می‌رفت. برخی از گزارش‌ها از تلاش ام آی5 برای جذبش (برای خبرچینی) در این برهه حکایت دارد. از 2009 به مدت حدودا دو سال به همراه خانواده به کویت رفت و در یک فروشگاه آی تی مشغول به کار شد.. پس از از بازگشت به لندن به شدت تحت مراقبت ام آی 5 قرار گرفت و جلوی سفر دوباره‌اش به کویت گرفته شد. او سعی کرد با نام محمد علیان از کشور خارج شود ولی جلویش را گرفتند. اموازی در اواسط 2013 ا ناپدید شد و والدینش خبر گم شدنش را به پلیس گزارش کردند. بعد از مدتی خبر او را از سوریه آوردند.

فردی به نام ابوایمن، عضو سابق داعش، او را به یاد می‌آورد که سرد و کم حرف بود و در نماز جماعت به دیگران ملحق نمی‌شد و به تنهایی نماز می خواند. در آگوست 2014، اولین ویدیوی او ظاهر شد که سر «جیمز فولی» آمریکایی را برید. بعد ویدیوهای با کیفیت دیگری از او منتشر شد که همین بلا را بر سر آلن هنینگز، پتر کسیگ و استیون سوتلوف آورد (این ویدیوها توسط مرکز الحیات، بازوی رسانه‌ای داعش، ساخته شد). خیلی زود محمد اموازی که حالا لقب «جان جهادی» گرفته بود، تبدیل به یکی از نمادهای داعش شد و حال عناصر روانی، مشکل‌دار و تحقیر شده در سرتاسر دنیا او را الگویی برای تخلیه خشم خود می‌بینند.

در 25 جولای، خبری در رسانه‌ها منتشر شد مبنی بر این که جان جهادی از دست داعش در داخل خاک سوریه فراری شده است. گویا او از ترس حسادت دیگر اعضای داعش و این که تاریخ مصرفش (با شناسایی کامل او) برای داعش تمام شده باشد، فرار کرده تا به گروه‌های تروریستی کوچک‌تر و کم نام و نشان‌تر بپیوندد. مضاف بر این که او یکی از تحت تعقیب‌ترین افراد برای سرویس‌های امنیتی غربی است (برای کشتن اتباع غربی) و به دنبال زنده دستگیر کردن او هستند. فرار جان جهادی، اقدامی برای کم رنگ‌تر شدن تصویر و اسمش در رسانه‌هاست تا به اصطلاح کمی آب ها از آسیاب بیافتد.

با این حال، آمریکا چند روز پیش و یک روز قبل از انفجارهای پاریس اعلام کرد که جان جهادی در حمله پهپادهای ائتلاف به رهبری آمریکا، در سوریه کشته شده است. اما تصویر یا شاهدی بر این ادعا تاکنون منتشر نشده است.

{$sepehr_media_1245163_400_300}

منابع:

http://www.weeklystandard.com/blogs/us-puts-bounty-four-key-leaders-isis_939462.html

http://news.nationalpost.com/news/cunning-executioner-and-star-of-grisly-jihadist-videos-has-made-himself-the-dreaded-face-of-isis

https://www.rewardsforjustice.net/english/tariq_al_harzi.html

http://www.theguardian.com/uk-news/2015/mar/02/who-is-mohammed-emwazi-from-lovely-boy-to-islamic-state-executioner

http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/islamic-state/11238781/Who-is-Jihadi-John-in-60-seconds.html

http://www.spiegel.de/international/world/islamic-state-files-show-structure-of-islamist-terror-group-a-1029274.html