به گزارش مشرق، روزنامه کيهان در ستون ياداشت روز نوشت:
امام خميني دو تعبير را درباره بني صدر و رجايي به کار برد. درباره بني صدر فرمود «به اين آقا گفتم بعضي از افراد که دور تو جمع شده اند، گرگ هايي هستند که تو را به فنا مي دهند، گوش نکرد». اما درباره رئيس جمهور مکتبي کلامي به غايت حکميانه و ژرف فرمود «بعضي ها عقلشان بيشتر از علمشان است. آقاي رجايي از شخصيت هايي است که عقلش بيشتر از علمش است». بني صدر تقابل و تضاد و تاختن در بن بست را برگزيد و با مغز به ديوار ملت و نظام کوبيد چون دچار سوءتفاهم و بد ديدن و خيال و وهم شده بود. و اندرز خيرخواهان را نشنيد، چون گوشش پر بود.
مسئله غامض اينجاست که طيف هايي از مدعيان حق و عدل و عقل و تقوا و مروت در طول تاريخ سر از بيغوله درآوردند. برخي اناالحق گفتند در حالي که شيطان پرستي مي کردند. ادعاي عدالت و تقوا داشتند اما به جمل و نهروان ختم شدند و مقابل امام عدالت ايستادند. از مردي و مردانگي مي گفتند و سر بزنگاه ناجوانمردي کردند.
تقوا و عدالت منهاي ولايت، تقوا و عدالت معوج خوارجي و طالباني و سلفي مي شود. و خرد منهاي ولايت، از سياست بازي هاي عرفي امويان و عباسيان و... مجاهدين خلق و نهضت آزادي و حزب خلق مسلمان و باند مهدي هاشمي و برخي احزاب دولت ساخته دهه هاي اخير سردر مي آورد. هر مقرّي غير از قرارگاه ولايت، مقرّ شيطاني خواهد شد ولو تابلوي عقلانيت و عدالت و حقانيت و مهدويت(!) و تقوا و تهجد و خدمت و جمهوريت و مردم داري داشته باشد.
بي ولايتي، لوچي عقل و تقوا و عدالت خواهي و مردم سالاري مي آورد. در اين صورت به اعتبار 11 ميليون يا 18 ميليون يا 20 ميليون رأي اعتباري، خيال مي کني «خاتميت» نقض شده و پيامبري تازه مبعوث گشته که آن هم تويي! و بهتر از همه مي فهمي، نشانه اش هم صندوق هاي انباشته از رأي به نام تو. روزگاري معناي «پيام دوم خرداد را نگرفته اي»، اين بود که خونت هدر است. اما حالا کجاست آن غوغا؟ و کجاست آن چماقداري چماقداران براي بني صدر؟!
امان از توهم و امان از ديدگاني که مغشوش مي بينند يا به خيانت گزارش مي دهند! امان از رفيق و مشاور بد! و امان از جان در تمنا و خيال تنيده که چون خود مهياست، اطرافيان نيز بر قطر تارهاي تنيده او مي افزايند!
اگر به دستاويز ايمان بايد چنگ انداخت و رستگار شد، شرط آن زمام داري دوستي ها و دشمني هاست. به بيان شريف امام صادق عليه السلام «از محکم ترين دستگيره هاي ايمان اين است که دوست بداري در راه خدا و دشمن بداري در راه خدا و ببخشي در راه خدا و دريغ کني در راه خدا.» يعني که در دوستي و دشمني و رقابت و رفاقت و عداوت، اندازه را با تراز ولايت نگه داري. اين عين مصلحت و منتهاي عقلانيت است. و اين، همان خطي است که فاصله انداخت ميان دو صاحب منصب، که فاصله پايان رياستشان 3 ماه نشد. يکي اسوه مشتاقان و مردمان شد و ديگري آينه عبرت آيندگان. مشکل از شماره «عينک عقل» سيد ابوالحسن بني صدر بود. حلقه اولي که در خيال او دميده بودند و به همين دليل توانستند اطرافش را بگيرند، جز کبودي و تيرگي و بدگماني به او ننماياندند. کاري که خودشيفتگي با رجال پرآوازه کرد، ده ها قرص اکستازي با جوانان خام و خيال پرور نکرده است. چيزي شبيه از هواپيماپريدن و روي ابرها راه رفتن.
متشکريم، نه از خود. از محمدعلي رجايي الگوي سياستمدار مکتبي مقلد امام که يادش نرفت روزي دستفروش بود و بعد معلم. و به واسطه عملش، عقل را با ما هجّي کرد و آموخت.