گروه گزارش ویژه مشرق -انتخابات دیگری در راه است و بار دیگر نیاز است تعهد ما با هوشمندی همراه شود. پای صندوق آمدنِ مردم فقط یک مرحله است و از آن مهمتر، این است که افرادی واقعاً شایسته به کرسیهای مجلس شورای اسلامی تکیه زنند. برای رسیدن به این منظور، هر یک از ما باید اطلاعات کاملی از فضای جناحبندیها و نامزدها داشته باشیم. دستهبندی اصلی در جامعه سیاسی ما، «راست و چپ» است، اصطلاحاتی که معمولاً بدون دقت و سر به هوا به کار میرود و دقیقاً به همین دلیل، به کار نمیآید. گروهی که خود را «چپ» مینامد، منظور خاصی از این اصطلاح دارد که غالبا متوجه نمیشویم چون نه سابقه این اصطلاح را میدانیم و نه باورها و برنامههای «چپ»ها در کشورهای مختلف جهان معاصر. راست هم به ایضاً.
در اینجا نمیخواهیم از جناح خاصی در ایران یا کشورهای دیگر طرفداری کنیم. فقط اطلاعات مهمی از راست و چپ دنیای امروز در اختیارتان میگذاریم تا ببینیم راست و چپ در هر کشوری چه معنایی دارد. همچنین بنا نداریم یک سری اسم و تاریخ، تحویل شما بدهیم. اینها را در بسیاری از پایگاه های اینترنتی می یابید. مهم برای ما و شما، فهم دقیقی از معنای «راست و چپ» در کشورهای مختلف جهان است.
دیک چنی، بوش و رامسفلد، سه تن از راست گرایان افراطی در آمریکا
راستهای آمریکایی: جنگ طلبتر ولی دیندارتر
راستها در آمریکا، عمدتاً به اعضا و طرفداران حزب جمهوریخواه گفته میشود و چپها به احزاب و نمایندگان حزب دموکرات. البته این یک دستهبندی کلی است. چپها در واقع هر آنچه «لیبرالتر» باشد، بیشتر میپسندند و راستها به عکس. «لیبرالیسم» یعنی برابری انسانها در حقوق و برابری اندیشهها در اینکه چقدر ارزش دارند بر اساس آنها عمل شود. برای همین است که چپها، کمتر از حضور دین در عرصه سیاسی حمایت میکنند که مورد اخیر آن رسمیت بخشیدن به همجنسبازی در آمریکا است. اما راستها دائماً سخن از «ارزشهای آمریکایی» و پروتستانتیزم میزنند. بوش پسر برای رأی آوردن از کلیسارفتنِ خود فیلم میگیرد و سخن از توبه تاریخی خود به دست یک کشیش بر زبان میراند. حتی در مرامنامه سالانه (Platform) جمهوریخواهان، ازدواج یک مرد با یک زن به عنوان الگوی اصلی مورد تأکید قرار میگیرد و با رسمیت بخشیدن به سقط جنین مخالفت میشود. نکته ای که در اینجا جلب توجه میکند این است که پس چرا به نظر میرسد جمهوریخواهان موضع سختتری علیه ایران و کشورهای اسلامی دارند؟
علت آن خیلی روشن است. اولاً دینداری برای راستگرایان وقتی به سیاست خارجی میرسد، افراطگرایانه و سیاستبازانه میشود. ثانیاً تأکید راستهای آمریکا صرفاً شامل دین نمیشود. آنان ملیگراتر از دموکراتها هستند. تأکید دموکراتها بر برابری انسانها و حقوق بشر، نتیجهاش برابری آمریکاییان و غیرآمریکاییان است از این رو نگاه فراملی (انترناسیونالیسم) در میان آنها قویتر است یعنی نه فقط منافع ملی، بلکه منافع جهانی را نیز ملاک قرار میدهند. اگر به جای کارتر، ریگان در 1979 میلادی رئیس جمهور آمریکا بود، شاید با سختترین ابزارها جلوی انقلاب ایران میایستاد تا بندگی حکومت ایران نسبت به آمریکا حفظ شود. یکی از عللی که اقبال مردمی به ریگان موجب شد کارتر برای بار دوم رئیس جمهور آمریکا نشود، همین بود که آمریکاییان احساس کردند سیاستهای فضای باز کارتر به ضرر منافع ملی آنها شده و موجب شده اتفاقاتی چون تسخیر سفارتشان در ایران رخ دهد.
در 16 سال گذشته، تمایل مردم آمریکا به چپ گرایان، روز به روز بیشتر شده است
تأکید راستها بر «ارزشهای آمریکایی» و منافع ملی، موجب شده که در سیاست خارجی به راحتی سراغ گزینه نظامی به اسم حمایت از امنیت ملی آمریکا بروند و در سیاست داخلی، سیاستهای سختی را علیه اقلیتهای مذهبی (به ویژه مسلمانان) و مهاجران (به ویژه از کشورهای عربی و آمریکای لاتین) دنبال کنند. دعوای دو جناح همچنان بر سر چگونگیِ برخورد با مهاجران غیرقانونی از آمریکا لاتین ادامه دارد. نمونه راست افراطی در سیاست خارجی، نومحافظه کاران یا پیروان ریگان و خاندان بوش هستند که در حوزه اقتصادی، روابط خوبی با شرکتهای نفتی و تسلیحاتی دارند و در حوزه فرهنگی تمایل آشکاری به مسیحیان تندرو و اوانجلیست و حتی یهودیان دارند. نمونه راست افراطی در سیاست داخلی نیز حزب تی پارتی به رهبری سارا پالین است که دائماً علیه مهاجران تبلیغ میکنند.
سارا پالین؛ راست افراطی و مخالف سرسخت اقلیتها و مهاجران
خبر جالب اینکه در سالیان اخیر، دائماً از اقبال مردمی به راستها کاسته شده است. این به معنای بیدین شدنِ مردم آمریکا نیست، بلکه به معنای حمایت آنها از غیردینی شدنِ عرصه سیاسی و حقوقی و کاهش جنگهای خارجی برای جلوگیری از بحرانهای اقتصادی است. به گفته پیتر وینر از روزنامهنگاران نیویورک تایمز، این تغییر افکار عمومی موجب شده سیاستمداران راستگرا در تندرویهای خود تجدیدنظر کنند در حالی که سیاستمداران چپگرا روزبه روز چپگراتر میشوند.
چپهای فرانسوی و آلمانی: مارکسیستهای غیرانقلابی
داستان به جنگ سرد برمیگردد. پس از شروع فعالیت انقلابی احزاب کمونیست در کشورهای بلوک شرق که به انقلابهای متعدد از چین تا کوبا انجامید، دولتهای اروپایی به تدریج از جذابیت ایدههای مارکسیستی در میان مردم خود آگاه شدند. آنها در بلوک غرب بودند و نمیخواستند به چنین مسألهای اذعان کنند اما جدال فقر و غنا آن چنان بالا گرفته بود که هر لحظه امکان شروع اعتراضات دامنهدار مردم اروپای غربی احساس میشد. حتی کار به شورشهای دانشجویی به ویژه در فرانسه و آمریکا در 1968 میلادی کشید.
میتران، نخستین رئیس جمهور چپگرای فرانسه در کنار ریگان، نخستین رئیس جمهور راستگرای افراطی آمریکا- سال 1984 میلادی
راه میانهای که به توصیه اندیشمندان علوم سیاسی و اجتماعی در اروپا پیش گرفتند، تأسیس احزاب مارکسیست غیرانقلابی بود، به قول خودشان «سوسیالیستها». ایده اصلی این احزاب، دخالت دولت در اقتصاد و پاگذاشتن بر آرمانهای اقتصاد لیبرال بود. آنها میخواستند ایدههای مارکسیسم را در حوزه اقتصادی اجرا کنند، بدون اینکه مارکسیست بشوند. مهمترین برنامه آنها برای جلوگیری از جدال فقرا و اغنیا (یا به قول مارکسیستها، کارگران و سرمایهداران)، گرفتن مالیات از اغنیا برای تنظیم کمکهای رفاهی به فقرا بود. یعنی بخشی از پول اغنیا را با زبان خوش بگیرند، قبل از اینکه فقرا دست به کار شده و همه این پول را با زبان زور بگیرند. این شد که که اصطلاح «دولت رفاه» اختراع شد.
احزاب سوسیالیست در اروپا با اقبال فزایندهای رو به رو شدند. در 1981 میلادی، ژیسکاردستن نتوانست برای بار دوم به ریاست جمهوری فرانسه برسد و جای خود را به میتران داد، از حزب سوسیالیست که 10 سال پیش تأسیس کرده بود. همین الان در آلمان، ائتلاف سوسیال-دموکرات-مسیحی حاکم است و در فرانسه، حزب رادیکال سوسیالیست.
پس چپها در اروپا، تقریباً معنای متفاوتی نسبت به چپهای امریکا دارند. چپ در اروپا بیشتر اقتصادی است ولی در آمریکا، هم اقتصادی است، هم فرهنگی و سیاسی. نکته جالب این است که اگر بخواهیم راست و چپ اروپایی را ملاک قرار دهیم، اصلاٌ در آمریکا هیچ کدام از دو حزب حاکم، مرام «چپ» ندارند بلکه جمهوریخواهان را میتوان راست افراطی و دموکراتها را راست میانه دانست. احزاب چپ در آمریکا (بر مبنای معنای اروپایی) مانند «حزب کمونیست آمریکا» یا «حزب سوسیالیست کارگران» اجازه عرض اندام نمییابند.
رویکرد راستهای اروپا نسبت به ایران و انقلاب اسلامی، تفاوت قابل ملاحظهای با رویکرد چپها ندارد، یعنی تا بحال هر دو تاحدودی رویکرد انتقادی و منفی نسبت به ما داشتهاند.
راست انگلیس در پی جدایی از اتحادیه اروپا
حزب کار (یا کارگر) و حزب سبز (یا سبزها) جناح چپ را در انگلیس تشکیل میدهند. آنهاحامی حقوق زنان، اقلیتهای مذهبی و همجنس بازان هستند و در حوزه افتصادی از لزوم دخالت دولت در بازتوزیع درآمدها (گرفتن مالیات از ثروتمندان و توزیع آن میان فقرا) حمایت میکنند. چپها به وظایف خود در قبال جهان بیشتر تأکید میکنند، مانند لزوم برقراری دموکراسی در خاورمیانه (که به همکاری انگلیس با آمریکا در حمله به عراق در 1998 و 2003 میلادی یعنی دوران نخست وزیری تونی بلر از حزب کارگر انجامید) یا مقابله با تغییرات آب و هوایی جهان از طرقی نظیر نظارت بر کارخانههای انگلیسی و غیرانگلیسی.
حزب محافظهکار (یا توری) و حزب استقلال، جناح راست را در بریتانیا تشکیل میدهند. راستهای انگلیسی حامی حفظ سنتهای انگلیسی هستند و نسبت به چپها، رابطه بهتری با خاندان سلطنتی دارند. آنها معتقدند برابری یعنی هرکس در فعالیت اقتصادی، آزاد باشد و نسبت به پولی که کسب میکند، زندگی بهتری داشته باشد، چون حق اوست و همین موجب سرریزشدنِ رفاه او در زندگی دیگر شهروندان میشود. دولت آنها، حداقلی است یعنی تا میتواند از دخالت در حوزه اقتصاد و یا اعطای تسهیلات رفاهی به اقشار پایین خودداری میکند. آنها به جای محیط زیست جهانی، به دنبال سود بیشتر برای سرمایهداران انگلیسی به ویژه در شرکتهای نفتی و گازی هستند. حزب استقلال، حتی خواهان جدایی از اتحادیه اروپا است. منافع فردی و سنتهای انگلیسی، دو رکن اصلی جناح راست است.
کلمنت اتلی، تنها نخست وزیر چپگرا از حزب کارگر، در طول حاکمیت سی ساله حزب راستگرای محافظهکار بر انگلیس (1935-1964) بود
حزب لیبرال دموکرات که هم اکنون پس از چندین دهه بالاخره در ائتلاف حاکم (در کنار حزب محافظهکار) قرار گرفته است، مرام میانهروانهای دارد.
به نظر میرسد در طول تاریخ روابط خارجی ایران و انگلیس، رابطه ایران با چپهای انگلیسی بهتر از راستها بوده است. این بیشتر به دلیل منافع اقتصادی شرکتهای نفتی و سیاستهای استعمارگرانه راستها بوده است. نمونه بارز این امر، کودتا علیه دکتر محمد مصدق در دوره حاکمیت وینستون چرچیل از حزب محافظهکار است، برخلاف چپها که انقلاب اسلامی مردم ایران در دوره حاکمیت کالاخان از حزب کارگر رخ داد. با این حال برنامههای جهانی چپها به ویژه در دوره اشغالگریِ ائتلاف غربی در عراق از 2003 میلادی موجب تنشهایی میان دو کشور شد که نتیجه آن دستگیری ملوانان انگلیسی در خلیج فارس توسط نیروی دریایی ایران و همچنین ورود دانشجویان به سفارت این کشور بود.
چپهای آمریکای لاتین به دنبال رفع سلطه آمریکا
اولین ویژگی مهم در سیاست آمریکا لاتین، تغییرات اثرگذار در سال های اخیر است. نسل جدیدی از راست ها به تدریج ظهور می کنند و دلیل آن نیز کم شدنِ اقبال مردم به جریان راست گرای گذشته است. داستان این است که آمریکای لاتین صحنه درگیری میان شوروی و آمریکا در دوران جنگ سرد بود. آمریکا از احزاب راستگرا حمایت میکرد که برنامه آن در سیاست خارجی بر محور رشد تجارت با کشورهای دنیای آزاد میگشت و در سیاست داخلی بر مبنای حکومت قانون یا به بیان بهتر، انضباط نظامی. این احزاب که به «محافظه کار» معروف بودند، در دهه 1990 دست بالا را در امریکا لاتین داشتند و در دهه 1970 و 1980، نوعی دیکتاتوری نظامی بر کشورهای خود ایجاد کرده بودند.
اما با شروع قرن جدید، وضعیت عوض شد. حالا چپها نیز با همین شعارها به قدرت میرسند، زیرا در کنار اینها بر یک مسأله کلیدی تمرکز کردهاند: رفع فقر از طریق افزایش مالیات بر ثروتمندان و حمایت از اقشار پایین. سیاستهای راستگرایانه به افزایش نابرابری اجتماعی میان اغنیا و فقرا انجامید، در نتیجه مردم که دولت راستگرا را مورد حمایت آمریکا میدیدند، آمریکاستیز شدند. پنیا نیتو، رئیس جمهور چپگرای مکزیک، نمونه خوبی است از رأی آوردن چپها با بکاربردن شعارهای راستگرایانه مانند افزایش فعالیت بخش خصوصی در اقتصاد.
چاوز، رهبر جریان چپگرا در آمریکا لاتین بود
حالا راستگرایان جدید به تدریج بر لزوم کاهش دخالت دولت در زندگی مردم تمرکز میکنند تا شاید رأی آور باشد. چپهای حاکم نیز البته به اختلافاتی در میان خود برخوردهاند، به ویژه در میزان حمایت از تولید داخل در تجارت و تعرفهها و همچنین نوع رابطه با آمریکا. این اختلافات عمدتاً بر اثر تحریم دولتهای چپ و ضدآمریکا توسط این کشور رخ داد، تحریمهایی که فشار سنگینی بر اقتصاد چپها وارد ساخت.
چپ ها برای خود متحدان اقتصادیِ جدیدی دست و پا کردند، مانند ایران. هوگو چاوز مؤسس حزب سوسیالیست متحد در ونزوئلا، تقریباً رهبری چپ های لاتین را برعهده داشت. این دولت ها در سال 2011، «جامعه دول آمریکای لاتین و کارائیب» را تشکیل دادند تا جایگزینی برای «سازمان دول آمریکایی» باشد، سازمانی که دفتر اصلی اش در واشنگتن بود.
مجمع جدید برخلاف قبلی، کوبا را نیز شامل می شود، یکی از دشمنان سرسخت آمریکا که البته دشمنی هایش تعدیل شده است. لولا داسیلوا رئیس جمهور پیشین برزیل به چپ های لاتین نزدیکتر بود، برخلاف رئیس جمهور جدید، دیلما روسف که البته او نیز اسماً چپگرا است. آرژانتین، بولیوی، اکوادور و نیکاراگوئه هنوز دست چپ ها است. آمریکا این کشورها را به انحصارطلبی در قدرت و تضعیف آزادی بیان متهم می کند.
بنابراین چپ و راست در آمریکای لاتین با مناطق دیگر تفاوت هایی دارد. اگر چه تقسیم بندی اقتصادیِ آن شبیه جناح بندی های اروپا است، اما در اینجا آمریکاستیزی نقش محوری در تقسیم احزاب به دو جناح چپ و راست دارد.
فضای بازی که گورباچف به اسم عملگرایی در شوروی ایجاد کرد، همان بلایی را سرش آورد که بر سر محمدرضا پهلوی در ایران آورده بود
چین و روسیه: عملگرایان در برابر ایدئولوژیکها، به جای راست در برابر چپ
در برخی کشورها، جریانات سیاسی قابل تطبیق بر مفاهیم «چپ و راست» نیستند، مانند روسیه و چین. نه جریانات سیاسی در این کشورها و نه تحلیلگران خارجی، از مفاهیم «چپ و راست» برای تشریح سیاست در این کشورها استفاده نمیکنند. رهبران سابق در این کشورها (حزب کمونیست شوروی و حلقه مائو در چین) بر سیاستهای کمونیستی تأکید میکردند: تمرکز حزبی در سیاست و مدیریت دولتی در اقتصاد. حالا نیز همان گونه است، با این تفاوت که در عمل، برخی رقابتهای محدود در عرصه سیاسی و بعضی فعالیتهای خصوصی در عرصه اقتصادی را برمیتابند و در سخن نیز از لزوم گسترش ایدئولوژی خود در جهان حرفی نمیزنند.
روسیه و چین چپ و راست ندارند؛ ضمن احترام به مرام گذشتگان خود، ناگفته برخی انعطافها را در جهان امروز پذیرفتهاند
رهبران جدید در این دو کشور، عمدتاً عملگرا هستند تا اینکه بخواهند مرامنامه جدیدی را حاکم کنند. علت این امر هم روشن است: هیمنه حکومت گذشته (کمونیستها در شوروی و مائوئیستها در چین) هنوز هم اجازه نمیدهد علیه مرام آنها به صورت رسمی سخنی گفته شود. رهبران جدید هم مانند رهبران گذشته سعی میکنند نهایت منافع اقتصادی برای کشورشان و منافع سیاسی برای حزبشان را تأمین کنند، اما مشکلات اقتصادی و افکار عمومی شرایط را تغییر داده، آنها را مجبور کرده که خصوصیسازی در اقتصاد و رقابت احزاب در سیاست را به صورت محدود در پیش گیرند.
ترکیه: سکولارها در برابر مذهبیها، به جای چپ در برابر راست
ترکیه از این زاویه، یک جناحبندی کمنظیر دارد. جناح راست ترکیه که حزب حاکم عدالت و توسعه به صورت میانهروانهای متمایل به آن است، عمدتاً از میان اقشار کم درآمد و مذهبی رأی جمع میکند، در حالی که جناح چپ ترکیه که حزب میانهرو «جمهوریخواه خلق» مهمترین عضو آن است، هوادارانی از نخبگان قدیمیِ سیاست ترکیه دارد یعنی گروههایی که با حکومت سکولار نظامیان در گذشته ارتباط داشته و طبیعتاً عمده شرکتهای بزرگ در اختیار آنها است. در واقع تاریخ دهههای گذشته ترکیه، تقسیمبندی خاصی در طبقات اجتماعی این کشور رقم زده است و موجب شده که برخلاف دموکراسیهای غربی، شهروندان چپگرا ثروتمندتر از راست گرایان باشند.
هواداران راست و چپ در ترکیه، برخلاف آن چیزی است که در اروپا و آمریکا شاهد هستیم
پس شکاف نظامیگری/دموکراسی و سیاست دینی/سکولار، از عاملی است که بیش از مرام چپ و راست در تمایل شهروندان به احزاب نقش دارد. بواسطه همین عوامل است که ایران تمایل به تقویت جناح راست در ترکیه دارد.
علاوه بر دو حزب یادشده، دو حزب «جنبش ملی گرا» و «دموکراتیک خلق» نیز در مجلس این کشور نماینده دارند که اولی راستگرا و دومی چپگراست. راستگرایان و چپگرایان ترکیه، با مجمع احزاب راستگرا و چپگرا در اروپا ارتباط دارند، با وجود اینکه گفتیم پایگاه اجتماعی آنها با احزاب اروپایی دقیقاً به عکس است.
جمع بندی
همواره نمیتوان سخن از چپ و راست گفت. این مسأله به ویژه در مورد کشورهای شرقی صدق میکند که عمدتاً مشکلشان بر سر ایدئولوژیک بودن یا عملگرابودن است. حتی اگر بتوان در کشوری سخن از جناح چپ و راست آورد، ممکن است معنای جدیدی داشته باشد. این مسأله موجب سوءتفاهمهایی نه فقط برای مردم، بلکه برای برخی سیاستمداران میشود. کسانی که نادانسته و ناخواسته، هر آنچه «چپ» یا هر آنچه «راست» میپندارند را آن چنان ترویج میکنند گویی که متن صریح کتاب مقدس است، با این که فهم درستی از این دو مرام سیاسی ندارند.
دقیقاً به همین دلیل یعنی یکی نبودنِ معنای چپ و راست در جهان است که رابطه دولت ایران با جناحهای مختلف در کشورهای دنیا، متفاوت است و تابع منافع ملی و سیاستهای نظام است. در آمریکای لاتین با چپها ائتلاف کردهایم، چون هر دو مخالف سلطه آمریکا بر مناطق خود هستیم، اما در ترکیه، با وجود روابط بهترِ حزب راستگرای عدالت و توسعه با آمریکا نسبت به سایر احزاب ترک، هماهنگی بیشتری با حزب حاکم داریم، زیرا این حزب تمایل بیشتری به افزایش نقش مذهب در سیاست، کمک به اقشار کم درآمد و تقویت دموکراسی به جای حکومت نظامیان دارد. از آن جالبتر اینکه چپگرایان در آمریکا موضع ملایمتری نسبت به ایران دارند، با وجود اینکه در مخالفت با نقش دین در سیاست، سرسخت تر از راستگرایان هستند.
منابع و لینک برای مطالعه بیشتر
https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_ruling_political_parties_by_country
چپ و راست در اروپا و آمریکا
http://blogs.telegraph.co.uk/news/walterellis/100142115/there-is-no-proper-left-in-american-politics-even-obama-is-more-right-wing-than-cameron
http://freethoughtblogs.com/singham/2012/05/29/the-democratic-party-is-not-the-left-in-us-politics
http://www.gallup.com/poll/183386/social-ideology-left-catches-right.aspx
http://www.csmonitor.com/USA/Politics/Politics-Voices/2015/0529/Polarization-Have-Democrats-moved-left-faster-than-Republicans-moved-right/
http://idontgetpolitics.co.uk/right-left-wing
http://www.theguardian.com/politics/shortcuts/2014/may/26/european-elections-six-countries-went-left
چپ و راست در آمریکای لاتین
http://journals.sub.uni-hamburg.de/giga/jpla/article/view/400/398
http://www.theguardian.com/world/2014/jan/28/colombia-latin-america-political-shift
http://upsidedownworld.org/main/news-briefs-archives-68/4903-latin-americas-rightwing-parties-are-falling-apart
چپ و راست در روسیه و چین
http://www.jstor.org/stable/154054?seq=1#page_scan_tab_contents
http://www.abc.net.au/news/2014-11-12/dal-santo-is-putin-right-wing/5884772
https://www.opendemocracy.net/od-russia/poel-karp/russian-politics-right-confusion
http://www.tealeafnation.com/2012/02/a-pictorial-guide-to-chinas-politics-left-v-right
چپ و راست در ترکیه
http://papers.ssrn.com/sol3/papers.cfm?abstract_id=2165409