تحريم‌ها در كشور ما بحث جديدي نيستند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق، در دفاع مقدس كه اوج ايستادگي ملت ايران در برابر استكبار جهاني بود، جبهه ايران اسلامي با انواع و اقسام تحريم‌هاي نوشته شده و نانوشته‌اي روبه‌رو بود كه تك‌تك رزمندگان آنها را با گوشت و پوست‌شان لمس كرده‌اند. عبدالمحمود محمودي يكي از همين رزمندگان دوران دفاع مقدس است كه در سنين نوجواني به جبهه‌ رفته و در گفت‌وگو با ما، بخشي از مشاهدات و خاطرات زيبايش با موضوع تحريم ‌در جبهه‌هاي جنگ تحميلي را در ميان گذاشته است.

سال 1366 يك نوجوان 13 ساله بودم كه براي اولين بار به جبهه رفتم و از قضا به محور شلمچه اعزام شدم. اين منطقه قبل از حضور ما توسط رزمندگان آزاد شده بود. اما هنوز باقي‌مانده دژها، سنگرها و ساير استحكامات دشمن در منطقه به چشم مي‌خورد. وقتي براي اولين بار به يكي از دژ‌هاي دشمن رفتم از آنچه مي‌ديدم واقعاً تعجب كردم. هر كدام از اين دژها حدود پنج الي شش متر عرض و سه الي چهار متر ارتفاع داشتند. ديوار‌شان با بتون ساخته شده بود و پشت آنها نيز كانال‌هاي سرپوشيده‌اي ايجاد شده بود كه اگر هركدام از سربازان دشمن مي‌خواستند از سنگري به سنگر ديگر بروند، ‌احتياج نبود روي زمين ظاهر شوند و از طريق همين كانال‌هاي سرپوشيده به راحتي جابه‌جا مي‌شدند. يادم است تصور من اين بود كه وقتي داخل كانال‌ها مي‌شدي، ديگر جنگ برايت تمام مي‌شد!

به هرحال در آن سن و سال نوجواني وقتي كه به‌اصطلاح استحكام دژها جوگيرم كرده بود رو به يكي از رزمندگان كردم و گفتم: اگه اينها سنگر هستن پس چند تا گوني و چهار تا بيل خاكي كه ما درست مي‌كنيم اسم‌شان چيست؟ اگر آنها سنگر هستند پس اين دژها را چه صدا بزنيم؟

آن رزمنده كه به گمانم نامش حسين بود ناراحت شد و پاسخ داد: پدرآمرزيده! (عين همين لفظ را به كار برد) انگار حواست نيست كه ما در محاصره اقتصادي هستيم. دنيا ما را تحريم كرده و همان چند كارخانه سيمان‌سازي كه داخل كشور داريم را آن قدر هواپيماي مدرن به عراق داده‌اند كه راه به راه بمباران‌شان مي‌كند وگرنه فكر مي‌كني فرماندهان ما به اندازه تو يك علف بچه عقل‌شان نمي‌رسيد كه سنگرهاي ما را هم مثل عراقي‌ها محكم كنند تا ما هم عين سربازان عراقي امنيت بيشتري داشته باشيم.

حرف حسين روي من خيلي اثر گذاشت. يعني راستش خودم با گوشت و پوست و استخوانم از نزديك معني تحريم و به اصطلاح آن زمان «محاصره اقتصادي» را لمس كردم. كافي بود يك نفر به خط عراقي‌ها برود و بعد به خط ما بيايد. بدون اينكه كسي چيزي به او بگويد، با همين مشاهدات عيني‌اش به خوبي تفاوت امكانات دو جبهه را درك مي‌كرد. اما...

اما اين كمبودها بهانه دست كسي نمي‌داد. رزمنده‌اي كه دل به حرف امامش قرص بود و به مسيري كه شروع كرده بود ايمان داشت، نه بهانه‌گيري مي‌كرد نه مي‌ترسيد و‌ نه به سر خودش مي‌زد كه نمي‌توانيم و تا امكانات نباشد نمي‌جنگيم. ما تسليم نمي‌شديم و اصلاً اين در مرام تفكر عاشورايي تسليم در برابر كثرت دشمن معنا نداشت. اين طور براي ما جا افتاده بود كه اگر سيمان تحريم است، خاك و سنگ و شن و ريگ بيابان كه تحريم نيست. بيل بيل مي‌ريزيم داخل گوني و با آن سنگر درست مي‌كنيم. اين هم درست كه به اندازه دژهاي عراقي محكم نمي‌شوند ولي ايمان‌، شجاعت، ايستادگي ‌و كمي كار بيشتر و به خرج دادن خلاقيت كمبودها را جبران مي‌كند. اين يعني همان اقتصاد مقاومتي. بهره‌گيري از حداقل‌هاي دروني و عدم وابستگي صرف به محصولات خارجي؛ سيمان نبود؟ خاك و گل كه بود!

اين حرف‌ها را رزمنده‌ها تنها در زبان نمي‌گفتند. بلكه در عمل پياده مي‌كردند. يادم است در همان شلمچه يك ميدان مين خنثي نشده و دست نخورده بود كه به عمق ناتمامش نگاه مي‌كردي سرت گيج مي‌رفت. آن قدر مين در فاصله كم و فشرده و در وسعت بسيار زياد كار گذاشته بودند كه من گاهي به بچه‌ها مي‌‌گفتم چند نفر آدم بايد چقدر وقت بگذارند كه اين همه مين كار بگذارند. حالا اين ميدان مين را ضربدر 10 كنيد و كنارش انواع سنگرها و دژ‌هاي نوني شكل و سيم خاردار و موانع خورشيدي و... را بگذاريد كه دشت وسيع شلمچه را پر كرده بودند، اما رزمنده‌ها با همان تفكر عاشورايي و ابتكاري كه به خرج مي‌دادند، نه تنها تسليم ابهت ظاهري اين موانع نشدند، بلكه همه‌شان را خرد كردند و دشمن را به شكست كشاندند.

«ما مي‌توانيم» جمله‌اي است كه حضرت امام به ما ياد داد و مقام معظم رهبري هم بارها به آن تأكيد كرده‌اند. ما در جنگ نشان داديم كه قدرت ايمان و ابتكارات‌مان برتر از هر تحريمي است و كافي است فرهنگ عاشورايي ايستادن و زندگي كردن و جنگيدن را بلد باشيم تا در همه صحنه‌ها پيروزي از آن ما باشد.

*روزنامه جوان