کد خبر 467008
تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۷

فرج‌الله سلحشور گفت: یکی از راهکارهایی که می‌بینید بنی‌اسرائیل در هالیوود به‌عنوان یک استراتژی یا تئوری سیاسی در دنیا و در فیلم‌هایش مطرح می‌کند این است که همه فرهنگ‌ها باید نابود شوند و فرهنگ ما باید جایگزین شوند، همه پیشینیه‌های تاریخی و تمدنی را تخریب کنید.

به گزارش مشرق، فرج‌الله سلحشور کارگردان سریال ماندگار یوسف پیامبر، سریالی که دنیا را درنوردیده است و مشتاقان و علاقه‌مندان بسیاری در آسیا و اروپا دارد را بیشتر با گفت‌وگوهای جنجالی و پروپاگاندایی می‌شناسند و سایر رسانه‌ها سعی می‌کنند سلحشور را با دیدگاه کاملا مصلحانه وارد دعوای حیدری ـ نعمتی رسانه‌ای کنند.

واقعیت این است کسی که یوسف پیامبرش تسخیر‌کننده قلوب بسیاری بود و به قول خالد احمد بهجت حسینی، کارگردان مصری، خیابان‌های مصر حتی حین بازپخش سریال خالی از جمعیت می‌شود را باید از دریچه‌ای دیگری شناخت و منظر ماهنامه سینما رسانه در این پوشه ویژه شناخت کارگردان بزرگ مجموعه روایت‌های قرآنی است و در مجالی که دست دادسعی کردیم دیدگاه‌ و آرای کارگردان خستگی‌ناپذیر سینما را بازتاب دهیم و از حاشیه پرهیز کنیم.

برای شروع نظر یک‌خطی خود را در مورد مجموعه آثاری که در هالیوود درباره پیامبران ساخته بفرمایید.

در تمام آثاری که در هالیوود درباره پیامبران ساخته شده است اثری نمی‌بینید که آن اثر بازتاب‌دهنده شمایل پیامبری صالح باشد.

حالا مساله ما در گام نخست نمایش شمایل پیامبر صالح است می‌توانید کمی جزئی‌تر به این بحثی که طراح آن خود شما هستید ورود کنید.

در حال حاضر که بنده روی فیلمنامه موسی(ع) کار می‌کنم و پژوهش گسترده‌ای حول این شخصیت داشتم، مشهورترین فیلمی که راجع به ایشان ساخته شده و از کلاسیک‌های تاریخ سینما به شمار می‌رود «ده فرمان» است.

تصور این است که بحث ما با این روال مصداقی‌تر می‌شود. البته این نکته را بهتر می‌دانید که به روایتی 20 نسخه به صورت انیمیشن، سریال و فیلم سینمایی درخصوص حضرت موسی(ع) ساخته شده است. عمده آثار ساخته شده زیر نظر یا توسط جریان صهیونیستی ساخته شده است.

صهیونیست‌ها اجازه نمی‌دهند درخصوص تاریخ بنی‌اسرائیل کسی بجز خودشان و از خودشان، ورود داشته باشد، با شیوه‌ای ماهرانه منابع اصلی تاریخ قومشان را خودشان در اختیار گرفته‌اند. مقداری عظیم از منابع تاریخی را تحریف می‌کنند و کسی به آنها اعتراضی نمی‌کند.

کما این‌که ما به عنوان مسلمانانی که به تمام این انبیاء معتقدیم چه شیعه، چه سنی و... یک‌بار هم نشده به تولیدات تحریف شده هالیوود از پیغمبران اعتراض کنیم به غیر از مورد نوح(ع) و فیلم آرنوفسکی که موضوع خیلی حاد بود.

به هر ترتیب موسی(ع) و عیسی(ع) پیامبران ما هم هستند و جریان صهیونیستی هر طور که خواسته پیامبران را نشان داده است.

مثلا حضرت موسی را به عنوان معمار جا زدند یا مثلا گفتند با زنان درباری روابط نامشروع دارد و خیلی مسائل ناراحت‌کننده دیگر که به یک پیامبر نسبت می‌دهند.

کاملا هم هدفمند به نظر می‌رسد. خیلی راحت عرض کنم؛ آغاز به قدرت رسیدن بنی‌اسرائیل از دوران قدرت حضرت یوسف(ع) در دربار مصر بود.

منتها حضرت یوسف(ع) در دربار مشغول ترویج دین بود و در خدمت دین خدا و هدایت بندگان بود و تلاش می‌کرد حکومت آن زمان را هدایت کند ولی حضور حضرت یوسف(ع) در دربار برای بنی‌اسرائیل یک مستوره شد تا در دربار نفوذ کند.

مثلا علامه مجلسی هم در دربار صفویه بوده‌اند؛ اما خدمات آنان شامل حال حاکمیت نبود، بلکه در خدمت اسلام بود.

بعد از حضرت یوسف(ع) خیلی‌ها در دربار نفوذ کردند، ازجمله قارون در دربار فرعون یا عمران پدر حضرت موسی(ع) که خدمتکار دربار فرعون بود. با این‌که عمران انسان صالحی بوده و در جهت اعتقادات خود و منافع مردمش کار می‌کرد، ولی به هر حال نفوذی بنی‌اسرائیل، در دربار فرعون بود.

همین‌طور قارون که با نفوذ در دربار فرعون ثروتمند می‌شود و سعی می‌کند دربار را با سرمایه خودش تقویت کند و در عین حال خودش از درباریان به شمار می‌رود.

بنی‌اسرائیل این شیوه را در طی قرون متمادی ادامه دادند و در دربارهای مختلف نفوذ کردند.

یعنی نفوذ سیاسی برای بنی‌اسرائیل یک الگوی باستانی و تاریخی است؟

احسنت. ریشه این کار در یک الگوی باستانی است.

آیا این مساله در مجموعه آثاری که درخصوص حضرت موسی(ع) تولید شده است نمود داشته است؟

به صورت کاملا استراتژیک و همچون یک خط باریک قرمز در آثار سینمایی و سریالی که در مورد حضرت موسی(ع) ساخته‌اند نمود داشته است.

اقداماتی از قبیل؛ نفوذ در دربار، سرمایه‌سالاری، سلطه بر ملل دیگر، اختلاف‌افکنی، جنایات متعدد مرتکب شدن و خود را قوم برتر دانستن، از ویژگی‌های اصلی بنی‌اسرائیل است و چون پیامبران الهی مانع این‌گونه رفتارها در سران قوم بنی‌اسرائیل می‌شدند، بنابراین سران بنی‌اسرائیل با انبیا میانه خوبی ندارند.

و قرائت‌های نادرستی که از حضرت موسی(ع) وجود دارد ریشه در چنین نگرشی دارد که انبیا مانع زیاده‌خواهی کلان بنی‌اسرائیل می‌شدند؟

دقیقا سعی می‌کنند انبیا را تخریب کنند و جایگاه معنوی و الهی انبیا را مخدوش کنند. در آثار آنها بندرت پیامبری می‌بینید که با عالم وحی در ارتباط باشد و از خداوند تغذیه شود و از جانب خدا دستور بگیرد، بلکه معمولا خود شخص پیامبر اقداماتی را برای راهنمایی ملت انجام می‌دهد. در این فیلم‌ها بندرت پیامبری در حال عبادت نشان داده می‌شود.

این تحلیل مثلا در نسخه سینمایی بی‌بی‌سی «ده فرمان» مصداق می‌کند، اما در «ده فرمان» سیسیل ب دو میل این ارتباط با خدا هرچند به مقدار کم، ولی وجود دارد.

بنده هم عرض کردم شاید وجود داشته باشد، اما به ندرت. تلقی بنده این است که در مجموعه آثاری که در مورد انبیا ساخته می‌شود، اولیاءالله را خیلی شخصیت‌های بزرگی نشان می‌دهند و از قضا سلاطین را هم بزرگ نشان می‌دهند.

قدرتمندان بزرگ‌تر نشان داده می‌شوند و در داستان‌هایی که برای مردم نقل می‌کنند شما می‌بینید که تحریفاتی را به صورت هوشمندانه ایجاد می‌کنند.

یک نمونه مصداقی مثلا در مورد موسی(ع)؟

در روایت‌های متعدد آمده است که حضرت موسی(ع) و فرعون باهم چالش دارند یا مباحثه. فرعون می‌گوید: من می‌توانم کاری کنم که رودخانه نیل از حرکت بایستد. موسی(ع) می‌گوید: من می‌توانم این کار را کنم و تو نمی‌توانی.

در این چالش که در حضور مردم انجام می‌شود فرعون پیروز می‌شود نه موسی(ع)! یعنی دعای موسی(ع) مستجاب نمی‌شود، اما دعای فرعون مستجاب می‌شود.

علت پیروزی فرعون را هم در این می‌دانند که فرعون در تمام طول شب گذشته با خدا راز و نیاز کرد و از خداوند خواسته بود که جلوی موسی(ع) او را خجل نکند و از طرف دیگر موسی(ع) با خیال راحت تمام شب را خوابید. عوام‌فریبی است.

درواقع با عقل ساده‌اندیش هم جور درمی‌آید و دیگر کسی سوال نمی‌کند آن 20 هزار کودکی که فرعون سر برید و شکم‌های زنانی که پاره کرد و ده‌ها هزار نفر از قوم بنی‌اسرائیل که به بردگی گرفت و کشت، پس عدالت خدا در این موارد چگونه است؟

آیا با یک شب راز و نیاز تمام این جنایات پاک شد و خداوند پیامبرش را رها می‌کند و طرفدار فرعون می‌شود؟ یا می‌بینیم که در این گونه داستان‌ها فرعون طرفدار زن و بچه‌اش است و از همسرش حمایت می‌کند، اما در مقابل موسی(ع) عیاش نشان داده می‌شود و با زنان درباری رابطه دارد.

حتی نسبت دادن روابط نامشروع جنسی در انیمیشن‌هایی که درباره این پیامبر عظیم‌الشان ساخته شده است، نمود دارد.

در هر دو نسخه کلاسیک «ده فرمان» موضوع نسبت دادن روابط نامشروع جنسی به تصویر کشیده شده است.

یکی از استراتژی‌های بنی‌اسرائیل این است که انبیا را تخریب و در مقابل؛ سلاطین و قدرتمندان را بزرگ جلوه دهند و آنها را تبرئه کنند چون خودشان همیشه در طول تاریخ اثبات کرده‌اند با جناح قدرتمند زد و بند و بده‌بستان‌هایی دارند و انبیا همیشه تنها مانع آنها بوده‌اند، پس باید مورد هجمه تصویری و تاریخی قرار گیرند.

یکی از راهکارهایی که می‌بینید بنی‌اسرائیل در هالیوود به‌عنوان یک استراتژی یا تئوری سیاسی در دنیا و در فیلم‌هایش مطرح می‌کند این است که همه فرهنگ‌ها باید نابود شوند و فرهنگ ما باید جایگزین شوند، همه پیشینیه‌های تاریخی و تمدنی را تخریب کنید.

شاید یکی از دلایلی که هالیوود درخصوص تاریخ دیگر ملل فیلم می‌سازد موضوعی باشد که شما به آن اشاره کردید؟

دقیقا همین‌طور است. دو فیلم 300، یعنی قسمت اول و قسمت دوم کل پیشینیه تاریخی قومیت پارس را تخریب می‌کند.

عده‌ای از مخالفان آثار شما گاه با لحن تمسخرآمیز درخصوص تولیدات شما سخن می‌گویند آیا به این جهت است که تاب این زبان فطری و مولف را ندارند؟

آنچه گفتیم و به تصویر کشیدیم براساس اعتقاداتم بود، در حالی که در حوزه کلان سینما در سراسر دنیا بروز و نمود اعتقادات در اثر سینمایی، محلی از اعراب ندارد.

دیزنی بزرگ‌ترین کمپانی فیلمسازی دنیا که عمده تولیداتش را برای کودکان و نوجوانان می‌ساخت می‌دانید بزرگ‌ترین شعارش که حتی بر سر در ورودی کمپانی نصب شده بود و در همه جا هم به چشم می‌خورد چیست؟ «در این کمپانی کسی حق ندارد از خدا اسم ببرد!».

این اشاره صرفا یک نمونه است وگرنه موجودیت و ساز و کار هالیوود صرفا براساس شعار مذکور است. رسالت نانوشته و غیرمکتوب هالیوود از بین بردن مذهب و فرهنگ است تا با یک برنامه صد ساله فرهنگ منحط صهیونیست، ابرقدرت‌ها و استکبار را جایگزین کند.

اوایل انقلاب در ایران کردها را با لباس کردی، لرها، ترکمن‌ها، بلوچ و... را با لباس مخصوص خودشان می‌دیدیم. در حال حاضر چنین نیست.

با چنین شرایطی مشخص است آنچه که فرهنگ متکثر اقوام را تضعیف کرد هجوم فرهنگ منحط بیگانه است. آن هم از طریق فیلم، سریال ورسانه‌های جمعی همچون ماهواره و اینترنت.

چگونه می‌توان این زبان فطری را توسعه داد؟ تاکنون تصور می‌شد این گونه سخنان در حد شعار است و اصلا ذائقه مردم متمایل به آثاری نیست که با زبان فطری برآمده از قرآن ساخته شده باشد، شما با یوسف پیامبر نشان دادید که چنین نیست و حتی ذائقه توده را با صورتی عامه‌پسندانه با زبان فطری برآمده از قرآن و متجلی در اثر، می‌توان تأمین کرد.

خیلی از معیارهای سینمای ملی و بومی ما با معیارهای موجود در سینما همخوانی ندارد. مثلا در سینما موضوعی به اسم شیوه غافلگیری وجود دارد.

بر اساس این شگرد، معتقدند باید تماشاگر را در غفلت نگهداشت و ناگهان گره‌ای را برای او باز کرد تا او از این کشف ناگهانی لذت ببرد.

این درست است، اما آیا اگر به اصطلاح «رو» بازی کنی و همه چیز را صادقانه به مخاطب ارائه کنی، کسی آن را تماشا نخواهد کرد؟ داستان کربلا را کدام شیعه است که نداند؟ اما با وجود این وقتی به تصویر کشیده می‌شود همه با علاقه‌ای وافر آن را تماشا می‌کنند.

داستان حضرت یوسف(ع) را از ابتدای تولد، ماجرای برادرانش، عشق زلیخا و حتی انتهای قصه که رسیدن حضرت یعقوب(ع) به فرزندش است را همه می‌دانند، اما چرا باز هم مخاطبان تا این حد مشتاقانه به تماشای سریال می‌نشستند؟ پس می‌توان گفت شگرد غافلگیری جهت جذاب کردن فیلم، یک اصل لایتغیر نیست!

بلکه می‌توان داستانی که همه ماجرای آن بر مخاطب روشن است یا می‌تواند دنباله آن را براحتی حدس بزند را هم به گونه‌ای ارائه کنیم که مخاطب مشتاقانه آن را پیگیری کند. اینها شگردها و مولفه‌هایی خاص در روایتگری است که از جهان تولیدات هالیوود برون آمده و تئوریزه شده است و امروز به عنوان اصول درام‌پردازی و روایتگری تبیین شده است.

و از آن به عنوان الگویی جهانی نام می‌برند.

احسنت! اگر شما با واقعیات زندگی روبه‌رو بشوید، می‌بینید این‌طور هم نیست. مثلا فلان زندگی زناشویی به طلاق و جدایی منتهی شده است.

حال اگر یکی از طرفین، بخواهد کل ماجرا را برای شما تعریف کند آیا مشتاقانه گوش نمی‌دهید؟ بنابراین اصولی که آنها به عنوان الگوی فیلمسازی مطرح می‌کنند می‌تواند صرفا محض فریب ما باشد.

در واقع یک اصول صنعتی کلیشه‌ای برای جذب مخاطب بیشتر براساس همان زبان غریزی. از منظر شما مولفه‌های و گزاره‌های دیگر روایی قابل نقد و تحلیل است؟

اجازه بدهید با شیوه‌ای مصداقی فرمول دیگری را تفسیر و ارزیابی کنیم، شما برای این‌که دروغ بگویید باید خیلی فکر کنید تا بفهمید چگونه باید این دروغ را تعریف کنید که مخاطب باور کند.

نیاز به مقدمه چینی و زبان شیرین و... دارد. دروغ اینچنین است؛ نیاز به ترفندهای زیادی دارد، اما سخن راست این‌طور نیست مثلا راستگو خیلی راحت می‌گوید فلان چیز را من برنداشتم، اما دروغگو کلی مقدمه‌چینی می‌کند تا بگوید من برنداشتم.

در سینما هم این‌طور است. اساس سینما بر دروغ و روایت‌های خیالی است. بنابراین تمام تلاش او بر این است که این داستان‌ها و دروغ‌ها را قابل باور کند.

یعنی شما سینمای رویاپرداز را قبول ندارید؟

چرا! سینمای رؤیایی و تخیلی را باور دارم، اما نوع سینمایی که قبول دارم از جنس سینمای فعلی نیست.

من سینمای رویاپرداز، تخیلی و دروغ‌پرداز را که با ترفندهای مختلف سعی در باورپذیر کردن یک حرف دروغ دارند را قبول ندارم.

دروغ ایدئولوژیک؟

چه ایدئولوژیک و چه غیرایدئولوژیک. ببینید آنها در فیلم‌های خود، حضرت موسی(ع) را دارای روابط نامشروع با زنان درباری نشان می‌دهند.

بایستی مقدمه‌چینی کند تا شما باور کنید که یک پیامبر این کار را انجام می‌دهد. اگر با ترفند‌ها و مقدمه‌چینی‌ها نتواند این مساله را برای مخاطب باورپذیر کند شما فیلم او را تماشا نخواهید کرد.

آیا ما تخیل نداریم؟ ما شاعری مثل مولانا داریم که اکثر اشعارش تخیلی است یا سعدی که بسیاری داستان‌ها و تمثیل‌هایش، صرفا ساخته ذهن اوست.

در عصر حاضر هم میرزای شیرازی یا حاج آقا قرائتی را داریم که در منابر، سخنرانی‌ها و آثارشان سعی در خلق مثال‌هایی برای فهم بهتر مخاطب دارند و یک داستانی که وجود ندارد را ایجاد می‌کنند.

آیا باید بگوییم هدف این افراد هم دروغگویی و فریب مردم است؟ خیر. آنها قصد دارند حقیقتی را گویا کنند. برای این منظور مثال می‌زنند و داستان خلق می‌کنند، که به قصه‌ها عنوان تمثیلی اخلاقی الصاق می‌شود، دیگر عنوان روایت یا داستان به آن گفته نمی‌شود.

یعنی با تخیل قصه‌ای را خلق کرده، اما خود قصه هدف نیست بلکه مطلبی که در ذیل این قصه مطرح می‌شود، منظور اصلی است.

بنابراین ما هم داستان‌های تخیلی را قبول داریم ولی خلق داستان تخیلی توسط علما، عقلا و عرفا مورد قبول است نه این‌که توسط افراد مبتدی که اطلاعات و سواد و آگاهی خاصی ندارند.

همین که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدند سریع تصمیم به سناریونویسی می‌گیرند. این افراد بی‌اطلاع و ناآگاه و بیسواد و بی‌ایمان چیزهایی را که تخیل می‌کند قطعا منفعتی برای مخاطب ندارد و قطعا ضرر آن بیش از منفعت‌اش است.

ما تخیل را قبول داریم، اما مهم است که توسط چه کسانی تخیل‌پردازی صورت گیرد. سینمای خیالی به درد ما نخورده است و جز انحطاط و انحراف در جوامع بشری حاصلی نداشته است.

می‌دانم که سریال حضرت یوسف(ع) در خاورمیانه خیلی دیده شد، اما در مجموع پخش جهانی ما اصلا مثل هالیوود نیست و همتی از طرف دولت در این زمینه وجود ندارد.آیا شما به این مساله اندیشیده‌اید تا (حتی از طرق غیرمجاز) کاری کنید تا تعداد مخاطبان حتی در کشورهای اروپایی و آمریکایی افزایش پیدا کند؟

اول این‌که رئیس جشنواره فیلم و سریال‌های اسلامی که سال قبل برگزار شد، (و خیلی از کشورها هم حضور داشتند) به من گفتند این سریال در اروپا و آمریکا و حتی در چین تا شرق دور و در آسیای میانه تا شوروی پخش شده است.

حتی دوبله به زبان‌های مختلفی چون روسی، عربی، ترکی، استانبولی، آذری، کردی، انگلیسی، فرانسه، مالایی، بوسنیایی، اردو و چینی انجام شده است.

حتی در شبکه‌های خصوصی متعددی در آمریکا پخش شده است. در آفریقا و کشورهای اسلامی پخش خوبی داشته، اما درخصوص کشورهای غیراسلامی؛ من کشوری را نمی‌شناسم که سریال یوسف پیامبر را ندیده باشد.

شخصی از کشور چین به من گفت ما عده‌ای را جمع کردیم و دوبله این سریال را انجام دادیم ولی از آنجا که این کشور، کشوری بی‌دین است ما این سریال را دست به دست، بین مردم پخش کردیم و می‌گفت تا آن زمان (یعنی یکماه قبل) و در عرض دو ماه توانسته‌ایم 170 میلیون نسخه از این سریال را توزیع کنیم.

پس واقعا مردم می‌بینند. البته ما باید سیستم منظم‌تری برای پخش تولیدات خود داشته باشیم. اگر آمریکا سیستم توزیع قوی‌ای دارد برای این‌که هر کمپانی هزار سینما در دنیا برای خود دارد.

اصلا لازم نیست کسی فیلم‌هایش را از او بخرد. خودش در سینماهای اختصاصی خود در سراسر دنیا آن را اکران می‌کند.

مساله من دولت نیست. سوالم این است که آیا شما نمی‌خواهید از برند یوسف(ع) برای اکران خاورمیانه‌ای فیلم حضرت موسی(ع) استفاده کنید؟

اگر خدا توفیق بدهد ما حضرت موسی(ع) را در 72 قسمت و با شش اکران سینمایی مستقل خواهیم ساخت. یعنی شش فیلم سینمایی با داستان مستقل از دل این سریال بیرون می‌آید.

فکر می‌کنید بتوانید اکران خاورمیانه‌ای بگیرید؟ مثلا در کشورهای عربی؟

بله، اما به شرطی که سرمایه‌گذاری از کشورهای عربی داشته باشیم.


منبع: جام جم آنلاین