در آغازِ برنامه جوان از 800 هزار کودکی که در کشورمان دچار سوءتغذیه هستند،گفت و مقولهای به اسم همسفره که استفاده از آن موجب به کمک به این کودکان می شود را مطرح کرد و بعد از نوید برنده شدن امین حیایی و پخش آماده شدن اولین گروه از مرحله دوم، قرعه کشی انجام شد و شقایق دهقان کسی بود که نامش به عنوان نفر اول از گوی بلورین خارج شد.
خواهش میکنم خانوم شیرزاد رو اینجا نیاورید
مشهدی در حالی که با همگروهیش، امیر کربلاییزاده، مربی کشتی و یکی از دوستانش که دان 4 جودو بود در استودیو حاضر شد، خطاب به دهقان گفت: من اصلا آمدم تا ایستاده ببازم، فقط رحم کن وشیرزاد و نیار!
دهقان وارد شد و ابتدا حرفهایی که بعد از راهیابی به این مرحله شنیده بود را نقل کرد و سپس گفت :بعضی از آقایون فکر میکنند خانومها خیلی پیچیدهاند ولی واقعا اینطور نیست و منظورشون معلومه، مثلا وقتی میگن: عزیزم میای بریم خرید، یعنی بیا بریم و این کجاش پیچیده است؟!
او در ادامه راجع به سوالهایی که فقط جنبه تزئنی دارند گفت: بعضی از این سوالات مثل من چاق شدم ؟ یا لباسم بهم میاد جزو این گروهند و خوب شما معلوم که باید بگی نه اصلا چاق نشدی یا اینکه خیلی خوبه این لباست! و این هم چیز عجیبی نیست! همینطور بعد هم عنوان کرد که دیگر دوره دو دستگی زن و مرد گذشته و همه با هم برابرند، ولی خوب واقعیت اینه که خانومهای تحصیل کرده خیلی بیشتر از آقایون هستند وگرنه به جز این فرقی ندارند، البته یکی از تفاوتها در فهمیدن جزییاتِ یک برخورد است،که تو هرچی توضیح بدی منظور فلانی از اون جمله این بود ،بازهم تو گوششون فرو نمیرود.
فرق عجیب خانومها با آقایان
دهقان در ادامه با ذکر مثالهای جالبی، تفاوتهای دیگر خانومها و آقایان رو توضیح داد،از جمله توانایی تشخیص رنگ،به این جا که رسید برای اثبات کمبود آقایان در این زمینه از جوان رنگ دو پیراهنی که همراه داشت را پرسید که نتیجه کرم و کرم پررنگ شد، اما وقتی از زن برادرش پرسید فهمیدند که جواب درست، خردلی و بژ بوده است، دهقان هم در این مورد گفت که به خاطر همین است که همه تیمهای معروف دنیا به سه رنگ آبی، قرمز و زرد هستند.
او همچنین به تمایزهای دیگر مثل یک قابلیت داشتن آنها و شباهتی که با مبل هنگام دیدن فوتبال پیدا میکنند اشاره کرد و در آخر گفت: اگر اداره همه جارو به ما میدادند، دیگر جنگ ایجاد نمیشد و نهایتا کشورها مدتی با هم قهر میکردند یا به کشوری دیگر میرفتند و پشت سر محلی دیگر غیبت میکردند! من هم امیدوارم که روزی برسد تا همه مردای زندگیمون برای خودشون یه پا خانوم بشن!
کتک خوردنهای یک نویسنده از پدرش
پس از پخش واکنشهای مسعودی به دهقان، خود او در حالی که پیژامه به پا داشت و پشت پارچهای با همان طرح مخفی شده بود وارد شد و برای لحظاتی با لهجه مشهدی از خاطره یکی بودن پارچه شلوار، سفره، چادر رنگی و ... در خانوادهها یاد کرد و بعد به سراغ خاطره تعلیم رانندگی با پدرش رفت و گفت: برای این اتفاق تا 40 کیلو متری شهر رفتیم، ولی روز اول پدرم حدود 4 ساعت مدام میگفت اول آینه، بعد کلاج بعد یک، بعد دو، این گذشت به روز دوم رسید و ایندفعه نزدیک همان 4 ساعت من پشت فرمان بودم ولی به دستور پدر جان فقط صدای استارات و دنده و ... را به صورت فرضی در میآوردم.
تا اینکه گذشت و فردای آن روز به اصرار مادرم، پیکان کذایی را اینبار در 50 کیلومتری راندم و بابام بازهم من را زد و گفت که تو رانندگی بلد بودی، چرا نگفتی؟!
خلاصه ماجرای این هنرمند ادامه پیدا کرد تا اینکه یکبار دعوای شدیدتری بین آن دو صورت گرفت ،و علی آقا از ترسش بعد از رفتن پدرش به سمت باغی برای آوردن چماق ،پایش را روی گاز میگذارد و الفرار، ولی مدتی بعد متوجه میشود که گلهای سگ دنبال پدرش هستند، برای همین تصمیم میگیرد دور بزند تا او را نجات دهد، ولی یکدفعه فرمان از جایش در میآید و او در نهایتِ این اتفاق طی کَل کَل با پدرش و پرتاب فرمان به داخل دره پابه فرار میگذارد و به خانه میرود، بی خبر از اینکه پدرش ناچار شده پیکان معروف را تا خانه هل دهد.
اجرای مشهدی هم با کلی انرژی به پایان رسید و بعد از پخش تصاویر شقایق دهقان، در حالِ نگاه کردن به کار این هنرمند، سرود ایران ایران، به رهبری علی مسعودی و امیر کربلاییزاده خوانده شد و جوان در انتها خاطرنشان کرد: "همه این تلاشها برای این است که نسلی که قرار است بعد از ما مسئولیتها و پستها را به عهده بگیرند، با حال خوب این کار را بکنند"، بعد هم برنامه با دعاهای خیر دهقان، مشهدی و کربلاییزاده به پایان رسید.