به گزارش مشرق، بطورکلی عرصه های اندیشه و سیاست غربی نه تنها دچار دوگانگی است بلکه به وضعیت تقابل و تضاد و تعارض شگفت انگیز مبتلاست. اندیشه غربی برای اهالی فکر و علوم انسانی، جهان جذاب، راهگشا و صاحب طرفدارانی در سراسر جهان است.
بسیاری معتقدند غرب پیشروی ارائه الگوهای قابل اعتنایی از دولت مدرن و نیز اندیشه های سیاست و حکومت داری و روابط مردم و قدرت و نظایر آنهاست و در این مسیر هنوز پیشگام و مولد است.
اما همین غرب در صحنه عملی سیاست، عملکردی غیرقابل دفاع دارد و بشدت در عرصه روابط با کشورهای درحال توسعه دارای سیمایی منفور و در تعارض با اندیشه های سیاسی خود است.
در صحنه عمل که نظر می افکنیم به حیرت می افتیم که برخی از این کشورهای غربی چگونه از روزگار و تاریخ عبرت نمی گیرند. بسیاری از وقایع و رویدادهای بزرگ و جنگ های تاثیر گذار جهانی و منطقه ای را کشورهای غربی سبب بوده و یا در آن نقش مهمی ایفا کرده اند.
اما طنز ماجرا در آنست که خود آنها که مسبب چنین بلایا و مصیبت های انسانی هستند از وقایعی که خود آفریده اند پند نمی گیرند و بعد از چند صباحی مجددا بعلت بی تدبیری یا زیاده خواهی ها، راه رفته را تکرار می کنند و تصمیماتی خونین اتحاذ می کنند که از پیامدهای هزینه دار آن هم بی نصیب نمی شوند.
موج کنونی مهاجرت از کشورهای جنگ زده خاورمیانه بخصوص سوریه به غرب (اروپا) مسبب اصلی و اول ندارد الا همین دولتمردان و سیاستمداران اروپایی که موضع طرفداری از سرنگونی حکومت اسد با استفاده از سلاح، ایجاد جنگ داخلی در این کشور و پاگیری و ترویج تروریسم خشن و بدیع دین نما اتخاذ کردند.
حاصل اتخاذ چنین مواضعی طی چهار سال اخیر خصوصا از سوی فرانسه، انگلیس و آمریکا چیزی نیست مگر موج فرار مردم از ناامنی و جنگ، و وقوع پدیده آوارگی است که اینک مورد توجه رسانه ها و مقامات غربی قرار گرفته است. بنابراین کشورهای غربی هیچ منتی بر مردمان کشورهای جنگزده ندارند. زیرا آنها مستوجب نتایج رویدادهایی هستند که خود سبب شده اند.
کشورهای اروپایی بخصوص کشورهای مورد اشاره اگر مهاجران خاورمیانه ای را بپذیرند سهم خود را از بحران آفرینی در این منطقه بخصوص سوریه می پردازند.آن زمان که آنها نظام و اقتدار دولت سوریه را با نه تنها مواضع خود بلکه با حمایت از مخالفان از همان ابتدا مسلح، زیر سووال برده و سست کردند، بایستی در اندیشه چنین روزی می بودند. آنها در خلق این بحران نقش داشته و برای حل انسانی و مدیریت آن هم باید به همان میزان نقش آفرینی، مشارکت و هزینه کنند.
اما آنها بیش از آنکه به این ایفای نقش مبادرت ورزند و سهم خود را بپردازند، به یک بازی پیچیده دست زده اند.از یک سو تبلیغ می کنند و لفاظی رسانه ای به راه انداخته اند و در منظر عمومی از لزوم توجه به آوارگان سخن می گویند و از سوی دیگر عملا خود را از صحنه عمل کمک به آوارگان کنار می کشند و یا وارد مسیرهای فرسایشی مثل سهمیه بندی برای پذیرش آوارگان شده اند.
گو اینکه ضمیر مرجع خود را یافته و آوارگان به سویی می روند که آن سو سبب این رفتن بوده است بنابراین اروپا و غرب اینک نتیجه رفتار خود را می بیند.
بسیاری معتقدند غرب پیشروی ارائه الگوهای قابل اعتنایی از دولت مدرن و نیز اندیشه های سیاست و حکومت داری و روابط مردم و قدرت و نظایر آنهاست و در این مسیر هنوز پیشگام و مولد است.
اما همین غرب در صحنه عملی سیاست، عملکردی غیرقابل دفاع دارد و بشدت در عرصه روابط با کشورهای درحال توسعه دارای سیمایی منفور و در تعارض با اندیشه های سیاسی خود است.
در صحنه عمل که نظر می افکنیم به حیرت می افتیم که برخی از این کشورهای غربی چگونه از روزگار و تاریخ عبرت نمی گیرند. بسیاری از وقایع و رویدادهای بزرگ و جنگ های تاثیر گذار جهانی و منطقه ای را کشورهای غربی سبب بوده و یا در آن نقش مهمی ایفا کرده اند.
اما طنز ماجرا در آنست که خود آنها که مسبب چنین بلایا و مصیبت های انسانی هستند از وقایعی که خود آفریده اند پند نمی گیرند و بعد از چند صباحی مجددا بعلت بی تدبیری یا زیاده خواهی ها، راه رفته را تکرار می کنند و تصمیماتی خونین اتحاذ می کنند که از پیامدهای هزینه دار آن هم بی نصیب نمی شوند.
موج کنونی مهاجرت از کشورهای جنگ زده خاورمیانه بخصوص سوریه به غرب (اروپا) مسبب اصلی و اول ندارد الا همین دولتمردان و سیاستمداران اروپایی که موضع طرفداری از سرنگونی حکومت اسد با استفاده از سلاح، ایجاد جنگ داخلی در این کشور و پاگیری و ترویج تروریسم خشن و بدیع دین نما اتخاذ کردند.
حاصل اتخاذ چنین مواضعی طی چهار سال اخیر خصوصا از سوی فرانسه، انگلیس و آمریکا چیزی نیست مگر موج فرار مردم از ناامنی و جنگ، و وقوع پدیده آوارگی است که اینک مورد توجه رسانه ها و مقامات غربی قرار گرفته است. بنابراین کشورهای غربی هیچ منتی بر مردمان کشورهای جنگزده ندارند. زیرا آنها مستوجب نتایج رویدادهایی هستند که خود سبب شده اند.
کشورهای اروپایی بخصوص کشورهای مورد اشاره اگر مهاجران خاورمیانه ای را بپذیرند سهم خود را از بحران آفرینی در این منطقه بخصوص سوریه می پردازند.آن زمان که آنها نظام و اقتدار دولت سوریه را با نه تنها مواضع خود بلکه با حمایت از مخالفان از همان ابتدا مسلح، زیر سووال برده و سست کردند، بایستی در اندیشه چنین روزی می بودند. آنها در خلق این بحران نقش داشته و برای حل انسانی و مدیریت آن هم باید به همان میزان نقش آفرینی، مشارکت و هزینه کنند.
اما آنها بیش از آنکه به این ایفای نقش مبادرت ورزند و سهم خود را بپردازند، به یک بازی پیچیده دست زده اند.از یک سو تبلیغ می کنند و لفاظی رسانه ای به راه انداخته اند و در منظر عمومی از لزوم توجه به آوارگان سخن می گویند و از سوی دیگر عملا خود را از صحنه عمل کمک به آوارگان کنار می کشند و یا وارد مسیرهای فرسایشی مثل سهمیه بندی برای پذیرش آوارگان شده اند.
گو اینکه ضمیر مرجع خود را یافته و آوارگان به سویی می روند که آن سو سبب این رفتن بوده است بنابراین اروپا و غرب اینک نتیجه رفتار خود را می بیند.