_مجید مجیدی گفت من ایمان دارم این فیلم در اکران جهانی موفق خواهد شد به نظر میرسید که تمام عوامل هم به کاری که انجام میدادند ایمان داشتند؟ مجیدی به واژه ایمان بسیار تاکید می کرد.
خیلی کلمه خوبی به کار برده است. اگر ایمان داشته باشی در فیلم زمستان را برای نیازی که دارید به تابستان تبدیل میکنید. قسمتی در باغ مدینه را میخواستیم در شهداد گرمترین نقطه جهان فیلمبراری کنیم «صحنهای که گویا بهار است و حضرت محمد (ص) در حال دویدن است» اما باید بگویم که در سردترین فصل سال زمستان آنجا بودیم اما بهاری به وجود آمد دیدنی و زیبا.
*قدرت زیبایی شناسی و احساس مجیدی را از دیگران متمایز کرده است
_درطی مدتی که به عنوان دستیار مجیدی در کنار او حضور داشتید کدام ویژگی وی برای شما مهم بود؟
بزرگترین چیزی که مجیدی دارد و من در طی این سالها از وی آموختم قدرت تشخیص زیباییشناسی او است. اگر بسیاری از فیلم سازان آن را داشتند چندین گام رو به جلو حرکت میکردند. نکته بعدی که او را متمایز از سایرین کرده است احساس مجید مجیدی است. در فیلم «بچههای آسمان» در دو صحنه ریل دیده میشود اما آنقدر احساس و زیبایی در صحنه وجود دارد که توجه هیچ کس را به خود جلب نمیکند.
*مجیدی با حس زیبا مبانی را کنار میزند
بگذارید مثالی بزنم ممکن است مجیدی بگوید دوربین را اینجا بگذارید و پلان را با این شرایط ضبط کنید و وقتی یک کارگردان تربیت شده در دانشگاه و مطرح بیاید بگوید این اصولی که این کارگردان میگوید اشتباه است و جای دوربین و شرایط را تغییر دهد. حالا هر دو پلان را اگر ببینید متوجه میشوید آن پلانی که مجیدی گرفته زیباتر و حسی است او با شناخت درست از زیباییشناسی و حس عرفانی درست، مبانی را کنار میزند.
*کنار ساحل آنهایی که زمین می خوردند هنرور نیستند بدلکارند
_برخی از شایعهها در ارتباط با صحنهای است که در کنار دریا موج به صخرهها برخورد میکند. گفته میشود تعداد زیادی از این هنروران در کنار دریا که به زمین میخوردند دست و پایشان آسیب دیده است و حتی شکسته. این صحبت چقدر درست است اتفاقی که افتاد به طور دقیق به چه شکل بوده است؟
ابتدا از شما میخواهم که در مورد این فیلم فقط از افرادی که صلاحیت دارند شایعات را برطرف کنند مصاحبه کنید افرادی که لحظه به لحظه در این پروژه سینمایی حضور داشتند نه آنهایی که تعداد روزهای محدودی ما را همراهی کردند. آن تعدادی که مشاهده میشد بر زمین میخوردند یا به شدت پرتاب میشدند هنرور نبودند آنها بدلکارانی بودند که تسلط کامل به اتفاقی که میافتاد داشتند. اما واقعاً شدت موج آنقدر هم زیاد بود که باور پذیر باشد و صحنهای را که میخواستیم خلق کنیم.
_از پیوستن تان به تیم کارگردانی بگویید.
زمانی که دورخوانیها انجام میشد من به تیم کارگردانی اضافه شدم من نمایشهای مذهبی را کارگردانی میکردم که در هر کدام از آنها هفتاد الی هشتاد بازیگر داشتم. سالهای زیادی با تعداد زیادی بازیگر کار کرده بودم. اقای مجیدی زمانی که متوجه این موضوع شد به بنده گفت علاقه داری به گروه کارگردانی کمک کنی؟ من هم پذیرفتم.
ما تعدادی هنرور ثابت در این فیلم داشتیم که تقریباً صد نفر میشدند و از تحصیل کردههای سینما هم بودند این افراد اهالی مکه را تشکیل داده بودند. در هر زمانی که قرار بود مثلاً پلانی را در شهر بگیریم میدانستیم این هنروران در جای خود حضور داشتند. مجیدی به من گفت برای باورپذیرتر شدن کار این افراد با آنها تمرین کن. من هم همین کار را انجام دادم و برای آنها هم رضایت بخش بود.
*خلق صحنه نامگذاری و آیینهایش تماماً حاصل تخیل من است
_میتوانید صحنههایی را برای ما مثال بزنید؟
آن چیزی را که در صحنههای آئینی میبینید برایش زحمت زیادی کشیده شده است. مراسم نامکذاری پیامبر اکرم (ص) یکی از آن موارد است. هیچ چیزی وجود نداشت تمام رفتارهایی که مشاهده میکنید زاییده ذهن من است. هیچ منبع تاریخی از مراسم نامگذاری پیامبر اکرم (ص) وجود ندارد که اشاره داشته باشد در آن زمان فلان رفتار و حرکت و آیین را مردم انجام میدادند. تجربه کارگردانی نمایشهای مذهبی و خلاقیت توانست به من کمک کند.
تصور کنید نوع بتپرستی به چه شکل است چقدر منابع تاریخی داریم که به طور دقیق به آن اشاره کردهاند. به هر حال تمام این جزییات مواردی است که باید در هنگام فیلمبرداری لحاظ شود. از طرفی نمیتوان انتظار داشت شاهد حرکات تکراری باشیم. تمام موارد و ایدههایی را که در نظر داشتم بعد از اینکه به ذهنم میرسید با کارگردان در میان میگذاشتم. او هم یا تایید میکرد و یا نمیپذیرفت و گاهی هم در برخی مواقع خودش ایدههای دیگری را میداد. فرض کنید آقای مجیدی به من میگفتند که دوربین در فلان نقطه قرار دارد پنجاه نفر در این قسمت مشغول به عبادت هستند و فلان تعداد هم در بخش دیگری وارد تصویر میشوند و من بر اساس آنچه که او میخواست صحنه را آماده میکردم. تک تک سلولهای صحنه که در مقابل دوربین تکان میخوردند مسئولیتش بر عهده بنده بود. من جزو نفراتی بودم که به طور مستقیم و بدون واسطه کارهایم را با مجیدی و استرارو هماهنگ میکردم. در شکل گیری این صحنهها مجیدی، میرباقری، سبزواری و بنده تصمیمات نهایی را میگرفتیم. مناسک حج با سه هزار نفر آدم با چندین روز تمرین تبدیل به آن چیزی شد که مد نظر مجید مجیدی بود. زمانی که دوربین از بالا شهر را نشان میداد تصور کنید ما باید زندگی در یک شهر را به نمایش میگذاشتیم کار واقعاً سختی است.
*تعداد تکرار پلان در کمال تعجب کم بود
_به طور طبیعی این سکانسها باید پُر برداشت گرفته شود.
بگذارید یک نکته جالب را بگویم. ما بسیار کم برداشت پیش رفتیم. اصلاً پیش نمیآمد که مثلا ده برداشت برای گرفتن یک پلان داشته باشیم. گاهی یک پلان را با دو لنز فیلمبرداری میکردیم. به نظرم همه جیز به درستی سر جایش قرار داشت. بعد از اینکه من به گروه اضافه شدم در مکه برف گرفت و ما مجبور شدیم برای گرفتن سکانسهای عسلویه به آنجا برویم.
* سه روز کلاس بازیگری در عسلویه برای هنروران نابازیگر
یادم میآید که در عسلویه مجیدی میگفت که من آدمهایی نحیف و لاغری میخواهم. با یکی از دوستانم در همین مورد صحبت میکردیم و در همین حین کارگری را دیدم که وارد داروخانه شد متوجه شدم که بلوچ هستند با آنها وارد صحبت شدم که گفتند از کارگران عسلویه هستند با وی به کمپینی که در آنجا زندگی میکردند رفتیم و با دیدن آنها با خودم گفتم این افراد همانهایی هستند که مجیدی به دنبالشان است. این افراد هنرور هم نبودند که یک آشنایی کلی با سینما و آنچه که باید انجام دهند داشته باشند. برای این افراد کنار ساحل سه روز کلاس بازیگری گذاشتم در حقیقت تمرینهایی را که مد نظرمان بود با آنها انجام دادیم. شاید باورتان نشود اما از هنرورهای تهران صد برابر بهتر کارشان را انجام میدادند.
*نگاه خیرخواهانه مجیدی در بخش بخش فیلم وجود دارد
_واکنش شان در زمانی که متوجه شدند این فیلم در مورد پیامبر اکرم (ص) است چه بود؟
بسیار معتقد بودند و با علاقه کار میکردند. نگاه خیرخواهانه مجیدی در بخش بخش این فیلم همواره وجود داشت. خانمی بود که فرزند مریضی داشت و او هم با بیمارستانی در شیراز صحبت کرد تا کارهای درمانیاش انجام شود این خانواده جزو همان هنرورهایی بودند که در فیلم حضور داشتند. مجیدی بر تمام بخشها دقت داشت.
سکانسهای سخت در این فیلم که باید برای هر حرکتی در آن برنامه ریزی داشتیم زیاد بود. سکانسی که مربوط به حمله ابرهه بود، سکانس تصاویری که در روستایی عسلویه ضبط کردیم و هم چنین سکانسی که شتر از قصابی به خانه آمنه میرود کار بسیار سختی بود چون باید میزانسنها و اتفاقات در طول مسیر به درستی رخ میداد. اَبابیلها که میآیند و سنگ به سپاه ابرهه میریزند هم یکی از صحنههای سخت این فیلم بود.
*برای فیلم «محمد (ص)» با تک تک سلولهایم کار کردم/ به فکر روزی بودم که بپرسند: چرا برای پیامبر کم کاری کردی؟!
_حس و حال شخصی خودتان بعد از حضور در این فیلم به چه ترتیب است؟ آیا علاقه دارید اگر قسمت بعدی این فیلم ساخته شد در آن هم حضور داشته باشید؟
من برای فیلم «محمد رسول الله (ص)» با تک تک سلولهایم کار کردم. از زمانی که وارد این پروژه شدم 32 کیلو وزن کم کردم. چیزی که خیلی در این فیلم برایم قابل اهمیت بود این است که شاید در جایی، یک روزی، که نمیدانم چه اسمی باید برایش انتخاب کنم فردی بیاید بو بگوید تو که میتوانستی کاری کنی چرا کم کاری کردی؟ چرا برای پیامبرت کم کاری کردی؟! برای آن روز که سربلند باشم واقعاً با تک تک سلولهایم کار کردم و دوباره هم کار خواهم کرد. حتی اگر دوباره بگویند «ابولهب» را بازی کن. هیچ کسی هم نمیتواند این اعتقادها را از من بگیرد و یا تغییرش دهد. این مسئله اعتقادی که گفتم بسیار شخصی است.
*دستیار مجیدی باشی دکتری صبر میگیری، مدال استقامت/ فیلم «محمد (ص)» سفیر صلح است
نکته بعدی این است که نمیتوان کار کردن با مجیدی را در نظر نگرفت. کار با او بسیار لذت بخش است. دستیاری که بتواند با مجیدی کار کند دکتری صبر میگیرد، دکترای استقامت هم یکی دیگر از مدالهایی است که برای کار با مجیدی دریافت میکنید. دستیار مجیدی فردی است که بسیار دونده باید باشد.
امیدوارم باتوجه به مسائلی که در مورد اسلام وجود دارد کمی بیشتر دقت کنیم که در چه مسیری گام بر میداریم. همه میدانیم که میگویند اسلام دین خشونت آمیزی است و دائم در حال ایجاد اسلام هراسی هستند باید بگویم که این فیلم میتواند یک سفیر صلح باشد. این فیلم پیام آور است. افرادی که این فیلم را میبینند به چهره درست تری از اسلام و پیامبر خواهند رسید.