دشمن به ما حمله كرده بود. به رغم هشدارهايي كه از چند ماه قبل توسط واحدهاي نظامي مستقر در مرز‌ها به مركز مخابره مي‌شد، غافلگيري در اولين روزهاي شروع تقويمي جنگ به حدي بود كه متجاوزان ظرف پنج روز به 12 كيلومتري اهواز رسيدند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - شرايط سياسي كشور نابسامان بود و اختلافات بسياري در بين چهره‌هاي سياسي وجود داشت. مجموع اين مسائل باعث مي‌شد هر روز اخبار تلخي از جبهه‌هاي نبرد به گوش برسد. اما طولي نكشيد نيرويي از درون كشور جوشيد كه جريان جنگ را به كلي تغيير داد. عراق را به لاك دفاعي فرو برد و تا سال انتهايي جنگ نيز اين قدرت رزمندگان بود كه اراده خود را بر دشمن تحميل مي‌كرد. اما چه شد كه تهديد بزرگي چون جنگ تبديل به خلق حماسه‌اي ماندگار به نام هشت سال دفاع مقدس شد؟ پاسخ اين سؤال محور گفت‌وگوي ما با سردار غلامحسين هاشمي فرمانده واحد ادوات لشكر14 امام حسين(ع) در بخش اعظمي از دفاع مقدس است.
 

آقاي هاشمي! به نظر شما مؤلفه‌هاي قدرت كشورمان در مقابله با تهديد بزرگي چون حمله دشمن بعثي چه بود؟

مردم ما خود را صاحب انقلاب مي‌دانستند. بنابراين وقتي كه يك قدرت خارجي، نظام اسلامي را تهديد كرد، ‌آنها به دفاع از انقلاب و نظامي پرداختند كه خودشان ايجاد كرده بودند. اينها گذشته از عرق ملي و دفاع از كيان سرزمين‌مان بود كه در همه ملت‌ها وجود دارد. از طرف ديگر در اين كشور رهبري چون حضرت امام(ره) وجود داشت كه محبوب قلوب مردم بود. حرف و سخن ايشان در اقشار مختلف نفوذ داشت و خود اين رهبر عظيم‌الشأن نيز از كياست و مديريت فوق‌العاده‌اي برخوردار بود. ايشان در اولين سخنراني‌شان بعد از شروع جنگ مي‌فرمايند كه دزدي آمده، سنگي انداخته و فرار كرده است. با همين سخن آرامش را در كشور ايجاد مي‌كند و با حفظ خونسردي و آرامش، رفته رفته هسته‌هاي مقاومت در برابر دشمن متجاوز شكل مي‌گيرد. ما امروز در جايگاهي امن نسبت به وقايع آن روزها صحبت مي‌كنيم. اما آن زمان پيش مي‌آمد كه يك نيروي مردمي يا سپاهي محتاج يك گلوله ژ 3 بود. بني‌صدر خيانت‌هاي خود را داشت و كارشكني‌هاي بسياري صورت مي‌گرفت. حالا امام با مديريت بحرانش مي‌آيد و كارها را سر و سامان مي‌دهد. مردم هم با اعتقاد و اعتمادي كه به ايشان داشتند، پاي كار مي‌ايستند و بر مشكلات فائق مي‌آيند.

بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه رمز پيروزي ما، ولايتمداري و پاي كار بودن مردم پشت سر رهبري چون حضرت امام بود كه بر مشكلات فائق آمد. به عنوان يك رزمنده چه مصداقي از ولايتمداري رزمندگان سراغ داريد؟

يك نمونه بارزش عمليات خيبر و حفظ جزاير مجنون است. در آن زمان ما چندين روز در سخت‌ترين شرايط جنگيده بوديم و دشمن بخشي از مجنون را اشغال كرده بود و آنقدر به رزمندگان فشار مي‌آورد كه قصد داشتيم مابقي جزاير را تخليه كنيم. اما وقتي خبر رسيد امام دستور به حفظ جزاير داده‌اند، بچه‌ها چنان نيرويي گرفتند كه احساس مي‌كردي كيلومترشمارشان از نو تجديد شده و دفاع سرسختانه‌اي را به نمايش گذاشتند. تا آنجا كه جزاير مجنون حفظ شدند و دشمن از بازپس‌گيري آنها نااميد شد. يادم است شهيد حاج حسين خرازي فرمان امام را به بچه‌هاي لشكر14 امام حسين(ع) اعلام كرد. رزمنده‌ها هم بي‌چون و چرا آن را پذيرفتند و مقاومت تا پيروزي ادامه يافت.

نسل جوان قاعدتاً از عمليات خيبر و شرايطي كه در جزاير مجنون داشتيد بي‌اطلاع است، خوب است شرايط آنجا را به تصوير بكشيد تا ارزش پذيرفتن حكم امام بيشتر معلوم شود.

جزاير مجنون شمالي و جنوبي وسعت كمي داشتند. از يك طرف به مرزهاي ما مي‌رسيدند و از طرف ديگر به عمق خاك عراق مي‌رفتند. اين جزاير در منطقه هور قرار داشتند كه با آبراهه و باتلاق و نيزارها احاطه شده بود و ارتباط زميني با خاك كشورمان نداشت. تنها پل خيبر واسطه بين خشكي و جزاير بود كه آن هم مرتب زير حمله دشمن قرار داشت. بنابراين وقتي كه لشكرها در اين دو جزيره كوچك خط تحويل گرفتند، عراق با آتش سنگيني كه داشت، وجب به وجب آنجا را شخم زد. به جرئت مي‌توانم بگويم كه هر متر از مجنون پذيراي بيش از صد گلوله خمپاره و توپ شده بود. گاهي يك نقطه را آن قدر مي‌كوبيدند كه به عمق سه متر و مساحت 50 الي 60 متر چاله‌ ايجاد مي‌شد. آنقدر خاك اين جزاير را بمباران مي‌كردند كه زمين زير پايمان مثل گهواره مرتب تكان مي‌خورد و مي‌لرزيد. در چنين شرايطي كه هر انساني تاب تحمل و مقاومت را از دست مي‌دهد، ولايتمداري رزمنده‌ها باعث ماندگاري و مقاومت‌شان شد.

رزمنده‌هايي كه چنين مقاومت عجيبي را مقابل دشمن به نمايش مي‌گذاشتند از ديد شما چه تعريفي دارند؟ اگر بخواهيد از ديد دشمن‌شان آنها را به تصوير بكشيد چه؟

به نظر من تعريف چنين رزمندگاني مصداق همان «اشداء علي الكفار رحماء بينهم» است. انسان‌هايي كه در مصاف با دشمن سرسخت و مقاوم بودند و در اين سو، نمادي از شفقت و مهرباني مي‌شدند. مصداق چنين انسان‌هايي هم در جنگ بسيار بودند. نمونه‌اش شهيد موحد كه در ظاهر انسان خشن و سختكوشي بود و چون قبل از ورود به جبهه‌ شغل بنايي و كارگري داشت، سخت‌ترين كارها به ايشان واگذار مي‌شد و در رويارويي با دشمن نيز مأموريت‌هاي دشوار را بر عهده مي‌گرفت. شهيد موحد مدتي مربي آموزشي شد و از جذبه‌اش كسي جرئت نداشت خلاف فرمانش حرفي بزند. اما كمي كه با او گرم گرفتم، ‌به شخصه ديدم چه انسان رئوفي است و خصوصاً با خانواده‌اش بسيار مهربان و دلسوز بود. ‌ايشان دو فرزند دختر داشت و در مورد آنها گاهي با من صحبت مي‌كرد. كمي قبل از شهادتش به اتفاق سفر حج رفتيم و در بازگشت طولي نكشيد كه به شهادت رسيد. ديگري شهيد قربانعلي عرب بود كه يك دختر معلول داشت. البته ما بعد از شهادتش متوجه شديم كه فرزندش چنين مشكلي دارد و اين شهيد با وجود دغدغه‌هايي كه پشت جبهه داشت تمام قد خودش را وقف جبهه و جهاد كرده بود. شهيد بعدي قوچاني است. به ايشان علمدار لشكر مي‌گفتند. قد رشيد و ابهت خاصي داشت. اما وقتي به چهره‌اش نگاه مي‌كردي، معصوميت را در چشمانش مي‌ديدي و انگار نه انگار كه او علمدار يك لشكر خط‌شكن است. قوچاني در والفجر8 و در منطقه كارخانه نمك فاو براثر اصابت گلوله توپ مستقيم تانك دشمن تكه‌تكه شد. هر سه اين عزيز فرمانده محور بودند كه دشمن آنها را مي‌شناخت. در اينجا به بخش دوم سؤال‌تان مي‌پردازم. دشمن از طريق شنود راديويي و بيسيمي اسامي خيلي از فرماندهان ما را مي‌دانست. ما بعدها به بخشي از اسناد آنها دست يافتيم. آنها مي‌دانستند با چه انسان‌هايي طرف هستند و وحشت‌شان از نام برخي از اين شهدا به قدري بود كه به محض ورودشان به منطقه‌اي، دشمن حساب كار دستش مي‌آمد و به اسم از فلان فرمانده ايراني در مكالمات‌شان نام مي‌بردند.

يك طرف قضيه حضور رزمندگان در جبهه بود و در طرف ديگر پشتيباني‌هاي مردمي از جبهه‌ها، شما كه در خطوط نبرد بوديد چه خاطراتي از پشتيباني‌هاي مردمي از جبهه‌ها داريد؟ از موارد مصداقي كمك‌هاي مردمي بگوييد.

مردم ما هميشه در مواقع سخت ياري‌رسان همديگر هستند. همين الان هم خداي ناكرده زلزله‌اي بيايد، اين مردم از همنوعان‌شان حمايت مي‌كنند. در جبهه‌ها كه ديگر فرزندان خودشان حضور داشتند و مردم نيز سنگ تمام مي‌‌گذاشتند. مثلاً ما كه در لشكر14 امام حسين(ع) از استان اصفهان بوديم، مردم كاشان با پارچه‌هاي محلي و كارخانه‌هاي نساجي كه داشتند، البسه رزمندگان را تأمين مي‌كردند. يا منطقه كمشچه اصفهان كه نان‌هاي معروفي دارد، نان مورد نياز رزمندگان لشكر ما و لشكر نجف را تأمين مي‌كرد. سردار قرباني هم كه فرمانده لشكر 25 بود و خودش اصفهاني است، نان لشكرش را از اين مطنقه تأمين مي‌كرد. در هر فصلي هم مردم ميوه‌هاي همان فصل را به جبهه مي‌فرستادند. خربزه گرگاب اصفهان معروف است. در تابستان كاميون‌هاي 10 تني از گرگاب خربزه به جبهه مي‌آوردند و به اصطلاح مردم بهترين داشته‌هاي خود را به رزمندگان مي‌دادند. همان طور كه از شهرضا و انارهاي معروفش هم سهمي براي رزمنده‌ها در نظر گرفته مي‌شد در جشن‌ها و اعياد شيريني پزهاي اصفهان به منطقه مي‌آمدند و شيريني مي‌پختند يا كاشاني‌ها نذر هليم مي‌كردند و به منطقه مي‌آمدند و نذرشان را با پختن هليم يا عدسي و. . . ادا مي‌كردند و برمي‌گشتند. از اين دست مسائل خيلي زياد بود و شايد بتوان گفت حداقل 30 درصد نيازهاي خوراكي و پوشاكي رزمنده‌ها را خود مردم تأمين مي‌كردند. دفاع مقدس يك دفاع تمام عيار از سوي تمام اقشار مردم ايران بود.

به نظر شما در شرايط مشابه باز هم مي‌توانيم شاهد خلق چنين حماسه‌اي از سوي مردم كشورمان باشيم؟

ببينيد، اين انقلاب نبود كه اسلام را به ما هديه داد بلكه مسلماني مردم بود كه باعث بروز انقلاب اسلامي شد. بنابراين هنوز هم اين مردم مسلمان و غيرتمند كشور و انقلاب‌شان را دوست دارند، ولو اينكه از رفتار برخي از مسئولان ناراحت هم باشند. به نظر من اگر باز هم جنگي اتفاق بيفتد و مردم و مسئولان در يك خط قرار بگيرند، ‌جوانان نسل حاضر خيلي بهتر از ما از كشور اسلامي‌شان دفاع مي‌كنند. ما همچنان از رهبري عزيز و با درايتي چون مقام معظم رهبري برخورداريم كه خط امام را حفظ كرده‌اند و مردم ما نيز همان مردم مومن و مسلماني هستند كه حماسه‌اي به نام دفاع مقدس را خلق كردند.

در ايام هفته دفاع مقدس قرار داريم، ياد حماسه آفريني اين روزها را به چه كساني تقديم مي‌كنيد؟

جا دارد در اين ايام يادي كنم از همه شهداي انقلاب و دفاع مقدس، همان مرداني كه با دست خالي اما با ايماني راسخ، حماسه‌ها آفريدند و از كيان كشور اسلامي‌شان دفاع كردند. خصوصاً بايد يادي كنم از حاج حسين خرازي فرمانده توانمند لشكر14 امام حسين(ع) و همه رزمندگان با صفاي اين لشكر خط‌شكن كه همواره در چنين ايامي ناخودآگاه به ياد حماسه‌آفريني، ايثارگري و رشادت‌هايشان مي‌افتم. جاي شهدايمان خالي و براي شادي روح‌شان صلوات.

*روزنامه جوان