براساس آخرین اعلام رسمی، از 9 زائر مفقود استان در این حادثه، تاکنون 4 نفر شناسایی شده و تلاش برای کسب اطلاع از وضعیت 5 نفر دیگر ادامه دارد.
آنچه در ادامه می خوانید، یادداشت عبدالرضا میگلی نژاد و حسن لاوری مدیرمسئول هفته نامه نصیر بوشهر و از زائران هم استانی حج تمتع امسال از حادثه منا است که روایت شان از روز حادثه را بازگو کرده اند.
در منا چه گدشت؟
- عبدالرضا میگلی نژاد
فاصله چادر ايرانيان تا جمرات زياد است (حدود يكساعت پياده روي در گرماي سوزان عربستان) و تقريبا جزء دورترين چادرهاست به نحوي كه مي شود ارزش گذاري سعودی ها براي مسلمين را از اينجا درك كرد به اين صورت كه دورترين چادر ها متعلق به آفريقايی های غير عرب، بعد ايرانيان و سپس در فواصل نزدیک تر ترك ها و اعراب دیگر مثل مصر و الجزاير و نزدیک تر به همه اعراب حاشيه خليج فارس می باشد.
مسير هاي منتهي به جمرات طولانی است و طوري طراحي شده كه جوابگوي خيل عظيم جمعيت باشد، ولي در روز حادثه تنها اجازه ورود از يك مسير به آفريقايي ها و ايراني ها در خياباني به عرض 10 متر داده شد كه دو طرف ان با نرده پوشانده و پشت آنها چادرها علم شده بودند.
از زير گذر كه رد مي شديم و دید مناسب تری نسبت به میزان جمعیت و فشردگی آنها به دست می آمد، در ذهنم حادثه ورزشگاه انگليس كه تعدادي زير دست و پا له شدند تداعي مي شد و در اين فكر بودم كه نكند چنين اتفاقي بيافتد، ولي تجربه پليس عربستان در اين مورد تنها دلگرمي ما بود.
به ميانه خيابان كه رسيديم گرماي هوا و فشار جمعيت اجازه تنفس را به سختي مي داد. من در انتهاي كاروان پرچم به دست در حال حركت بودم تا اگر ناتواني جا ماند كمك حالش باشم. ميانه خيابان ايستگاه آتش نشاني وجود داشت كه ماشين هاي آن به محض رسيدن كاروان ما و چند كاروان ايراني ديگر آژير خطرشان كه صداي بسيار بلند و مهيبي داشت را به صدا در آوردند که دلهره عجيبي در همه ايجاد كرد. حدود 100 متر كه از ايستگاه آتش نشانی رد شديم انتهاي خيابان را مي ديدم كه به بستن آن اقدام کرده اند، طوری که از یک طرف جمعيت اضافه مي شد و از طرف ديگر راه خروجي نبود و حتي خيابان هاي فرعي را هم بسته بودند.
جمعيت قفل شد و هر كسي براي نجات خود، ديگران را كنار مي زد. تعدادي ويلچري كه در حال حركت بودند با فشار جمعيت وارونه شده و بسياري هم پايشان به ويلچر گير مي كرد و مي افتادند. با چند تن از همراهان کاروان بوشهر به سمت چپ خيابان و نرده ها حركت كرديم، ولي موج جمعيت اجازه نزديك شدن نمي داد و حوله هاي احرام يا به هم گير مي كرد يا كشيده مي شد. با هر سختي که بود با يكي از دوستان خود را به نرده ها رسانديم و بالا رفتيم، ولي ساير همراهان نتوانستند خود را برسانند. با پرچم كاروان، زايرين را متوجه خود مي كردم و به دليل ديد خوبي كه از بالاي چادرها داشتم انها را به سمت مسيرهاي كم خطر هدايت مي كردم.
تصویری هوایی از حرکت حجاج به سمت منا
عده اي كه توان بالا رفتن نداشتند پشت نرده ها گير مي كردند و عده اي هم به سمت درب نرده که به سمت چادر ها وارد می شد می رفتند كه بدليل قفل و زنجير بودن درب ها، پشت آن مي ماندند كه اكثرا افراد مسن یا زنان خارجی بودند.
عده اي در اثر كشيدن شدن حوله ي احرام كاملا عريان بودند و متاسفانه برخي از كشور ها درب ورودي چادرهايشان را مسدود كرده بودند، هرچند بعضي هم جمعيت را راه مي دادند. هر كس براي نجات جان خود به هر چيزي چنگ مي زد و انهايي هم كه جان سالم به در بردند اكثرا كوفتگي در اثر ضربه يا كشيدگي عضلات داشتند و پهنه خيابان به ارتفاع يك متر قربانيان روي هم افتاده بودند و در حال خفه شدن بودند.
كاروان هايي از يزد و اهل سنت احتمالا گلستان را به چشم مي ديم كه گرفتار شده بودند. خستگي پياده روي و تشنگي به تنهايي امان همه را بريده بود و من كه جوان بودم و كمترين آسيب ديدگي داشتم توان پايين رفتن و رساندن خود به چادر ايرانيان در منا را نداشتم.
حادثه ديدگان دست دراز مي كردند و تعدادي قصد بالا آمدن از چادرها را داشتند كه كمك مي كرديم بالا بيايند و عده اي هم طلب آب مي كردند كه به اجبار شیلنگ آب پشت كولر آبي را کشیده و در بطري مي ريختم و به سمت شان پرتاب مي كردم. اوضاع كه آرامتر شد پايين رفتم و دنبال هم كارواني ها و پدرم مي گشتم. در راه يكي از مصدومين كاروان مان را كه افتاده بود بيرون كشيدم و روي حوله احرامش گذاشته و به سمت آمبولانس كشيدم ولي كسي حاضر به كمك براي داخل گذاشتنش نبود. به سختي نفس مي كشيد. كمي اب به سر وصورتش زدم تا اندکی چشمش باز شد ولي مشكل تنفسي داشت. از طرفي نگران پدرم بودم و همانجا از خدا خواستم در ازاء كمك به مصدومين، پدرم را سالم برگرداند.
هيچكس حاضر به كمك نبود. در این شرایط بر اساس آموخته هاي مختصر شروع به ماساژ قلبي و تنفس مصنوعي كردم ولي هر لحضه اوضاع بدتر مي شد. برانكاردي را كه در حال گذر از كنارم بود با خواهش مصدوم را به كمك دو نفر از هم كاروانيان كه از راه رسيدند روی آن گذاشته و راهي كرديم تا مشغول امداد رساني به سايرين شویم. سپس با عده اي از مصدومين جهت رساندن و آوردن نيروي كمكي به سمت چادرهاي ايراني حركت كرديم, به حدي ضعف داشتيم كه فكر نمي كرديم بتوانيم به چادرها برسیم.
نمایی از محل قرارگیری چادرها در شرایط عادی
در برگشت جنازه هايي را مي ديديم كه در گوشه كنار خيابان افتاده و بر اثر جمود نعشي در هم قفل شده بودند. به هر حال رسيديم و جوياي احوال پدرم شدم كه گفتند هنوز نيامده ولي يكي از همشهريان تماس گرفته و گفته حالش زياد مساعد نيست. با دو نفر از دوستان تازه نفس ويلچري را برداشتيم و با يك بسته آب معدني به قصد كمك به ايشان و سايرين به راه افتاديم، ولي شرطه هاي عربستان مسير را بسته بودند و از ورود به مسير جلوگيري مي كردند که با ترفندهاي مختلف از سدشان گذشته و به مصدومان كاروان رسیدیم.
تقريبا به انتهاي مسير رسيديم ولي موفق به يافتن پدرم نشدم. با موبايل يكي از دوستان شماره فرد همراهش را گرفتم كه تنها گفت جاي نگراني نيست. به همين اميد، مصدومين ايراني بيشتري را يافتيم و به سمت چادر ها به راه افتاديم.
در راه بازگشت به چادرهای ایران شاهد بودیم که بيشتر تلف شدگان اتباع آفريقايي بودند كه زنان كاروانشان و بعضا بچه هاي خردسال و نوزاد همراهشان بود، ولی چون زنان زائر ایران شب گذشته این اعمال را انجام داده و در این مخمصه حضور نداشتند، شمار تلفات و مصدومين ایران كمتر از کشورهای دیگر بود.
پليس و اكيپ امداد با توزيع آب معدني و استفاده از فن هاي بزرگ مشغول كمك به مصدومين بود ولي كار به كندي پیش می رفت. براي بار دوم كه به چادر برگشتم آمار مفقودين کاروان ما در حال كاهش بود با ورود ما كه حدود ده نفر از مصدومين همراه مان بود موج خوشحالي توام با نگراني از سرنوشت مابقی، سایرین را فرا گرفت. مفقودين کاروان ما در ساعات پایانی همان فاجعه به 6 نفر رسيد که بیشتر آنها نیز افراد مسن بودند (یادداشت مربوط به روز حادثه است) ضمن اينكه پدرم هم قبل از ما به چادر رسيده بود ولي به دليل فشار جمعيت و فشار روحي ناشی از حادثه، شرایط مساعدي نداشت كه به مرور بهتر شد.
شب شده بود و كاري از دست ما جز صبر و انتظار بر نمي آمد. نيمه هاي شب بود كه يكي از مفقودين و صبح نیز فرد دیگری که در حادثه مفقود شده بود در بیمارستان شناسایی شد و شمار مفقودین کاروان ما به 5 نفر کاهش یافت که از جم، کنگان، دیر، اهرم و گناوه هستند. البته اسم شان جزء فوت شدگان نيست که انشالله با دعاي شما بزودي اخبار خوبي از آنها مي رسد.
روایت دیگری از حادثه منا
- حسن لاوری
آماده می شدم که از کشتارگاه اعلام کنند که قربانی انجام شده و برای تقصیر و حلق اقدام کنیم. چون به خاطر وضعیت جسمانی ام همراه با محذورین دیشب رمی جمرات انجام داده بودم.
فاصله چادرهای کاروان با جمرات حدود سه کیلومتر و به علت شلوغی زیاد حدود یک ساعت طول می کشید.
کاروان ما به سختی مسیر عبور تا جمرات را که جمعیت فوق العاده ای از کشورهای آفریقایی و ایرانی در آن می روند طی می کند و پس از رمی جمرات در مسیر برگشت قرار می گیرند و از حادثه به سلامت می گذرند...
کاروان میگلی نژاد پس از طی کردن مسیری کوتاه در خیل عظیم جمعیت که هر دقیقه می توانستند یک قدم راه بروند و با فشار جمعیت حرکت می کردند و نه با پا؛ با فشاری بزرگتر از جلو مواجه می شونند. سیاهان افریقایی که در جلو با مانع مامورین مواجه می شوند و با فشار عظیمی به عقب بر می گردند و جمعیت که رو به جلو حرکت می کردند را پرس می کنند.
قابل ذکر است رمی جمرات سه مسیر رفت و یک برگشت دارد که عرض هر کدام از مسیرها هشت متری است و دوطرف آن، مجموعه چادرهای برای اسکان حجاج در زمان منا قرار دارد. درب های ورودی این چادرها به فاصله 10 یا 20 متری است.
یکی از بوشهری های کاروان می گفت پس از ایجاد مانع جلوی جمعیت توسط مامورین سعودی، حجاج آفریقایی یک مرتبه به عقب برگشت می کنند و به علت اینکه جمعیت زیادی روبرو می شوند بر روی انها حرکت کرده و تعداد زیادی را زیر پا می شوند و زواری که بسوی جمرات در حرکت بودند نیز هراسان شده و هرکدام به طرف راست یا چپ که مسیر می دونند و تعدادی دیگر را زیر پا له می کنند.
منبع:خلیج فارس