نشریه هافینگتون‌پست در مقاله تازه خود به بررسی فساد اداری موجود در دولت افغانستان، ایجاد موج نارضایتی از دولتمردان این کشور در بدنه مردم و امکان ظهور مجدد طالبان در افغانستان پرداخته است.

به گزارش مشرق به نقل از هافینگتون‌پست، هفته گذشته طالبان با آغاز از شهر شمالی قندوز، روند بازپس‌گیری افغانستان را آغاز کردند. آمریکا و افغانستان از آن زمان تاکنون برای بازپس‌گیری آن جنگیده‌اند، جنگی که بمباران بیمارستان پزشکان بدون‌مرز که منجر به کشته شدن دوازده کارمند و هفت بیمار آن شد را به همراه داشت.

طالبان از آن زمان سازمان اطلاعات افغانستان را به ارائه عمدی مختصات بیمارستان به آمریکا متهم کرده است. حتی احتمال این که چنین اتهامی درست باشد – مدت زمان حمله طولانی نشان می‌دهد که اتفاقی غیرمعمولی رخ داد – به دلیلی اشاره دارد که افغانستان به سوی کنترل طالبان در حرکت است: حکومت به طور کامل فاسد است و آمریکا تمایلی به اجرای اقداماتی برای رسیدگی به این وضعیت ندارد. در حالیکه تعداد انگشت‌شماری از رهبران غیرنظامی و نظامی فساد را یک تهدید وجودی برای افغانستان تشخیص داده‌اند، این مشکل حل نشده باقی مانده است.

«سارا چاییز» خبرنگار سابق NPR، پس از پوشش حمله به افغانستان، تصمیم گرفت در این کشور بماند و برای موفقیت آن کمک کند. او در قندهار کار و باری را آغاز کرد و از سال 2001، احتمالا بیش از هر آمریکایی دیگری زمان بیشتری را – بدون داشتن محافظ- صرف زندگی مستقیم با مردم افغانستان کرد. چاییز سرانجام با نیروهای ائتلاف در این منطقه آغاز به کار کرد و درک عمیق‌اش از اوضاع را با آن‌ها ه اشتراک گذاشت: فساد سبب کاهش حمایت مردمی از حکومت می‌شد. او زیاد جلب توجه کرد و حتی برخی‌ها را به کیش خودش آورد؛ اما سرانجام حکومت آمریکا به مشاوره او به صورت کامل توجه نکرد.

چاییز تجربه خود را در کتاب پیش‌گام دزدان دولت نوشت؛ کتابی که پیش‌بینی می‌کند حکومت‌های فاسد به صورت مداوم هدف شورشیانی که حمایت عمومی را به دست می‌آورند، قرار خواهند گرفت. ارتش و پلیس افغانستان در قندوز، مانند ارتش عراق در موصل و سایر مناطق در یک سال گذشته، اندک اندک ناپدید خواهد شد.

حمایت یا حداقل عدم مخالفت مردم محل کلید موفقیت طالبان بوده است

در جریان چند سال گذشته، طالبان به تدریج در قندوز رخنه کرده و سرانجام شبه‌نظامیانش را در حومه‌های شهر جابه‌جا کردند. سپس، در کم‌تر از یک روز این شهر را تصرف کردند.

گزارش‌ها از منطقه نشان می‌دهند که حکومت افغانستان به دلیل فساد، حمایت مردمی را از دست داد. کاهش حمایت مردمی آغاز کار است: تصور کنید که شما یک غیرنظامی افغان هستید که به صورت عمومی مخالف افراط‌گرایی طالبان هستید. با این حال، تقریبا برای انجام هر کاری – رفتن به کار یا برگشتن از کار، انتقال کالا، ثبت نام در مدرسه، راه‌اندازی یک فعالیت اقتصادی – اغلب فردی از یک قوم دیگر از شما پول می‌گیرد. فکر خواهید کرد که طالبان، با تمام پرهیزگاری‌شان، حداقل فاسد نخواهند بود.

همان‌طور که هفته گذشته نیویورک‌تایمز گزارش داد: در جریان چند سال گذشته باور به حکومت و جنگ‌سالارانی که متحدان حکومت بودند، اتحادی که هرگز قوی نبود، به سرعت کاهش یافته است. شبه‌نظامیان و نیروهای پلیس محلی افغانستان که توسط نیروهای ویژه آمریکایی به کار گماشته شده‌اند، اغلب پاسخ‌گو نبودند. آن‌ها از کشاورزان اخاذی کردند و مرتکب تجاوز و دزدی شدند. چون آن‌ها اسلحه و حمایت زورمندان محلی نزدیک به حکومت را با خود داشتند، از شکایت‌های مردمی چشم‌پوشی شد.

به طور مثال در «خان‌آباد» شهرستانی در جنوب شرق شهر قندوز، ساکنان آن شکایت کردند که شبه‌نظامیان محلی در برخی حالات بدتر از طالبان هستند؛ چون در حالی که طالبان صرف یک بار تقاضای پرداخت از خرمن را می‌کنند؛ اما اغلب بیش از یک شبه‌نظامی محلی وجود دارد که هر کدام سهم خود را می‌خواهند.

به مرور زمان که روستاها به دست طالبان افتاد، حلقه محاصره در اطراف قندوز تنگ‌تر شد. سال گذشته، شهر خودش را در محاصره یافت که افسران پلیس در برابر سفر در یک اتومبیلی که نشان حکومتی داشت، مقاومت نشان می‌دادند. چون می‌ترسیدند که یک جنگ‌جوی طالب سوار بر موتور سیکلت به خودروی آن‌ها بمب مقناطیسی متصل کند.

از آن زمان به بعد چاییز به آمریکا برگشته است و به عنوان عضو ارشد «برنامه دموکراسی و حاکمیت قانون» در بنیاد کارنگی برای صلح بین‌المللی کار می‌کند. من از او چند سوالی را در مورد قندوز و آینده عراق پرسیدم و او گفت که این اولین باری نیست که نیروهای ائتلاف به طور تصادفی غیرنظامیان را در قندوز قتل عام کرده‌اند؛ قتل عامی که پیامدهای ویران‌گر سیاسی دارد.

از دید شما فساد و سقوط قندوز و مناطق اطراف آن،‌ چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟

همانند تصرف بخش‌های بزرگ عراق توسط داعش، موفقیت‌های طالبان در قندوز و اطراف آن تقریبا پیامد اجتناب‌ناپذیر حکومت‌داری فاسد است. این یک پدیده تازه نیست. در بهار سال 2009، زمانی که اولین بار قندوز را از نزدیک دیدم، والی آن به زمین‌خواری معروف بود. در کشور خشکی مثل افغانستان، که تقریبا به صورت کامل به کشاورزی، تولید میوه و امثال آن وابسته است، زمین به شکل باورنکردنی‌ با ارزش است. سرقت زمین کسی، بدتر از کشتن اوست. ارتش آلمان مسئولیت این ولایت را برعهده داشت و ارزیابی رئیس حوزه اطلاعاتی آن این بود که «تمام افراد اطراف او فاسد هستند». این قضیه مربوط به شش‌ونیم سال قبل است و در این مدت هیچ چیزی تغییر نکرده است. نارضایتی‌هایی که در طول چندین سال ایجاد شده و نبود مرجع کمک مردم را به افراط می‌کشاند. ما در این اواخر شاهد این امر در آمریکا بوده‌ایم؛ از دیدن آن‌ها در افغانستان، حتی در اشکال مختلف، نباید تعجب کنیم.

و فساد در قندوز نه تنها باعث خشم شده است که برخی‌ها را تحریک می‌کند به گروه طالبان بپیوندند یا حداقل در فعالیت‌های آن‌ها دخالت نکنند؛ بلکه شواهدی مبنی بر تبانی مقام‌های حکومتی و طالبان وجود دارد؛ مقام‌هایی که به آن‌ها مهمات و تجهیزات می‌فروشند و قاضی‌های فاسدی که به آن‌ها اجازه می‌دهند در زندان نباشند و غیره.

 آیا در نبود فساد در حکومت احتمال برگشت طالبان وجود داشت؟

فکر نمی‌کنم. طالبان ساحر نیستند. آن‌ها افغان هستند، مانند مردم قندوز. در صورتی که این مردم به حکومت شان مفتخر می‌بودند، طالبان را بیرون نگه می‌داشتند. اما چهار عامل تشدیدکننده وجود دارند که اوضاع را بدتر کرده‌اند.

1. ابتکار عمل پلیس محلی افغانستان. احتمالا این ابتکار زاییده افکار جنرال دیوید پترائوس در مدل عراق است. این تفکر که اولین بار در سال 2009 در افغانستان و چند سال بعد در قندوز عملی شد، از این قرار بود که شبه‌نظامیان محلی اندک آموزش داده شده در جنگ علیه طالبان به کار گرفته شوند. تصور می‌شد که نیروهای ویژه آمریکا با آن‌ها کار خواهند کرد و بزرگان محلی بر آن‌ها نظارت خواهند داشت و بعید خواهد بود آن‌ها در برابر همسایگان به غارت‌گری بپردازند. من از همان آغاز مخالف این ابتکار عمل بودم و زمانی که با آیساف کار می‌کردم، به شدت علیه آن استدلال کردم. فکر نمی‌کردم راه حل نیروهای پلیس و ارتش که درست آموزش ندیده بودند و نظم نداشتند، شبه‌نظامیان محلی‌ باشند که کم‌تر آموزش دیده و نظم دارند. مطمئنا، واحدهای پلیس محلی افغانستان به سرعت به معضلی برای همسایگان‌شان تبدیل شدند، از مردم اخاذی می‌کردند، حقوق بشر را نقض می‌کردند و از این قبیل. آن‌ها به زورمندان محلی وفادار بودند، نه بزرگان قریه و همان محیط پر هرج و مرج و خشونت‌آمیزی را ایجاد کردند که در وهله اول در سال 1994 منجر به ظهور طالبان شده بود. علاوه برآن، موجودیت پلیس محلی رسمی، به بهانه‌ای برای هر جنگ‌سالار محلی تبدیل شد تا شبه‌نظامیان شخصی خودش را پلیس محلی افغانستان بنامد.

2. اختلاف‌های قومی. چنین وضعیتی به خصوص در قندوز مشکل‌ساز بود، چون در قندوز، به عنوان یک بخشی از افغانستان، اختلاف‌های قومی عمیق است. این بدان معناست که هر فسادی را که والی مرتکب خواهد شد، برای قربانیانی که اعضای یک گروه قومی دیگر هستند، دو برابر دردناک خواهد بود؛ چون به این ترتیب در مورد پلیس محلی افغانستان که اکثر اعضای آن را غیرپشتون‌ها تشکیل می‌دهند و طالبانی که عمدتا پشتون هستند. بنابراین، اندک اندک پشتون‌های محلی طالبان را به عنوان تنها مدافع‌شان در برابر آزار و اذیت این شبه‌نظامیان دیدند. در تحقیقاتی که ما در «کارنگی» در کشورهای دیگر انجام داده‌ایم، شکاف‌های عمیق قومی را به عنوان یک عامل خطر اضافی دریافته‌ایم، که همراه با فساد، بحران‌های امنیتی را محتمل‌تر می‌سازد. سوریه، عراق و اوکراین این فرضیه را اثبات می‌کند.

3. هرج و مرج‌ها در سطح ملی. آمریکا با تشخیص خودش، تصمیم گرفت که راه حل انتخابات سال گذشته‌ که کاملا نافرجام ماند و در آن هر دو نامزد پیشتاز هزاران رأی را جعل کردند، وادار کردن آن‌ها به اداره مشترک یک حکومت دوسره «وحدت ملی» بود؛ حکومتی که هرچیزی است اما ملی و متحد نیست. اکنون افغانستان یک رئیس‌جمهور و یک «رئیس اجرائی» دارد؛ اداره‌ای که در قانون اساسی افغانستان وجود ندارد. نتیجه آن، فلج کامل بوده است. یک سال پس از انتخابات، هنوز وزیر دفاع وجود ندارد. می‌توانید ارتشی را تصور کنید که عملکرد درست داشته باشند، در حالی که یک «سرپرست» مسئول وزارت باشد؟

4. تاریخ طالبان جای دادن طالبان. قندوز آخرین سنگر طالبان در شمال در سال 2001 بود. صدها سرباز پاکستانی در میان طالبانی بودند که آن‌جا اسیر گرفته شدند و به آن‌ها اجازه داده شد دوباره به پاکستان برگردند.

اگر وضع موجود ادامه یابد، آیا تصرف مناطق توسط طالبان ادامه خواهد یافت؟

دلیلی نمی‌بینم این‌طور نشود. الگویی وجود دارد که از تکرار آن تعجب نخواهم کرد. در جنوب، جایی که من زندگی کردم، اغلب اتفاق می‌افتاد که طالبان حملات دراماتیک می‌کردند، یک منطقه کلیدی را تصرف می‌کردند و به دنبال آن، حکومت یا آیساف آن منطقه را پس می‌گرفت. اما وقتی از نزدیک نظر می‌انداختی، می‌فهمیدی که طالبان در حقیقت یک «خروج استراتژیک» انجام داده‌اند.

به این معنا که آن‌ها در برابر ضدحمله ناپدید شده بودند. این حالت معمولا در تابستان یا پاییز اتفاق می‌افتاد. سپس، در جریان زمستان، آن‌ها به منطقه بر می‌گشتند و آغاز به ارعاب و قتل مردم می‌کردند. بنابراین، سال آینده آن‌ها در حقیقت تمام مناطقی را کنترل می‌کردند که برای مدت کوتاهی در نخستین حمله‌شان تصرف کرده بودند. هدف نخستین حمله نظامی دراماتیک فرستادن یک پیام به مردم محل بود. این کار، یک جنگ روانی بود.

 آیا این حالت قابل پیش‌بینی یا جلوگیری بود؟

اندکی پیش به یادداشت‌هایم از نخستین سفرم به قندوز با آیساف نظری انداختم؛ زمانی که قندوز به عنوان یک مشکل جدی امنیتی تبدیل می‌شد. آن روز 17 ماه می‌2009 بود. اما آمریکا تصمیم گرفت، تصمیمی که در سال 2011 نهایی شد، که به مسائل حکومت داری در افغانستان اولویت ندهد. هم‌چنین در مورد حمایت فعال حکومت پاکستان از طالبان و شورشیان حقانی، از این کشور چیزی نخواهد گفت. وقتی این دو تصمیم اتخاذ شدند، جلوگیری از تصرف فعلی قندوز غیرممکن شد. اما اگر یکی از این دو تصمیم به گونه دیگر اتخاد می‌شدند، این حالت کاملا قابل جلوگیری بود.

آمریکا چطور می‌تواند پاسخ بگوید؟

این متن بدان معناست که تقریبا تمام تمرکز بحث آمریکا در مورد این که آیا نیروهای آمریکایی بیشتری باید در افغانستان می‌ماندند، به صورت کامل بی‌ربط هستند. البته، تعداد قریب به اتفاق سربازان آمریکایی می‌توانست مانع پیشرفت افراط‌گرایان شوند. اما بدون رسیدگی به مسائل مهم حکومت‌داری، چنین درنگی تازمانی وجود خواهد داشت که نیروهای آمریکایی حضور داشته باشند. پس پاسخ چیست … حفظ نیروهای آمریکایی در این کشورها برای همیشه؟

از سوی دیگر، تا آن‌جایی که به افغانستان مربوط می‌شود، فکر می‌کنم روزنه فرصت اعمال نفوذ واقعی بر حکومت‌داری و فساد بسته شده است. بنابراین، نمی‌فهمم که آمریکا، در این مقطع، در افغانستان چگونه پاسخ مفید خواهد داد. ما بیش از یک دهه [زمان/فرصت] داشتیم و یک لحظه مهم در تاریخ را هدر دادیم.


منبع: تسنیم