به گزارش مشرق، مهرجویی طی چند دهه گذشته فیلمهای بسیار خوبی ساخته که در ذهن بخش عمدهای از جامعه ماندهاند. حال هر قدر هم با برخی فیلمهای مهرجویی ارتباط خوبی برقرار نکرده باشیم، او همان کارگردان بزرگی است که سهم زیادی در اقتباسهای سینمایی موفق، ساخت فیلمهای سینمایی به یاد ماندنی و ترجمه کتابهای مختلف داشته است.
او مردی است که با فیلم، کتاب و فلسفه گره خورده و زندگی کرده است.
مهرجویی این روزها نمایش «غرب واقعی» را در سالن البرز سینما کورش روی صحنه دارد، نمایشی که در آن امین حیایی، محمد خلجزاده، جمال مرتضوی، جمیله فردین و فریده سپاهمنصور بازی میکنند و همسرش وحیده محمدیفر به عنوان طراح صحنه و لباس همراهیاش میکند.
با او درباره دلایل روی صحنه بردن این نمایش، نگاهش به منتقدان، کتاب و سینما گفتوگویی انجام دادیم.
او مردی است که با فیلم، کتاب و فلسفه گره خورده و زندگی کرده است.
مهرجویی این روزها نمایش «غرب واقعی» را در سالن البرز سینما کورش روی صحنه دارد، نمایشی که در آن امین حیایی، محمد خلجزاده، جمال مرتضوی، جمیله فردین و فریده سپاهمنصور بازی میکنند و همسرش وحیده محمدیفر به عنوان طراح صحنه و لباس همراهیاش میکند.
با او درباره دلایل روی صحنه بردن این نمایش، نگاهش به منتقدان، کتاب و سینما گفتوگویی انجام دادیم.
این روزها نمایش غرب واقعی به کارگردانی شما روی صحنه رفته است. متن این نمایشنامه را هم خودتان ترجمه کردهاید. چه شد که این کار را برای ترجمه و اجرا انتخاب کردید؟
سالها پیش در جشنوارهای که در شهر توکیو برگزار میشد با سم شپرد آشنا شدم. آشناییای که برای آن از کارگردان آلمانی فیلم سینمایی طبل حلبی فولکر شلوندورف ممنون هستم. بعد از آشنایی با شپرد و فهمیدن این که نویسنده است، دوست داشتم کارهایش را بخوانم.
دخترم مریم مجموعه کارهای این نویسنده را برایم فرستاد. بعد از مطالعه این آثار تصمیم گرفتم دو کار را که به نظرم بهترین بودند ترجمه کنم. حاصل این تصمیم من هم شد ترجمه دو نمایشنامه «غرب واقعی» و «کودک مدفون».
نشر هرمس ترجمهام را از این کتاب منتشر کرد و بعد هم تصمیم گرفتم غرب واقعی را روی صحنه ببرم.
گفتید غرب واقعی به نظرتان یکی از بهترین کارهای شپرد است. چرا این نمایشنامه از نگاهتان بهترین اثر بود؟
این اثر نگاه درست و دقیقی نسبت به جامعه آمریکا دارد و این نگاه را در قالب مشکلات و معضلات میان اعضای یک خانواده بخوبی نشان میدهد. البته من در اجرای صحنهای نمایش تنها به آنچه در متن میگذرد اکتفا نکردهام و با توجه به آشنایی که با جامعه آمریکا دارم چیزهایی را به نمایش افزودهام.
مثلا چه چیزهایی؟
در گذشته سنت استفاده از پیش پردهها در نمایشها وجود داشت، در غرب واقعی من هم از این سنت استفادهکردهام.
پیش پردهها در همین صحنه نمایش و با همین طراحی صحنه اجرا میشوند؟
پیش پردههای این نمایش روی پرده سینما به مخاطب نشان داده میشود. در واقع این اثر ترکیبی از سینما و تئاتر است و روی پرده سینما بعد دیگری از اتفاقاتی که در تئاتر رخ میدهد به مخاطب نشان داده میشود.
نقش اول نمایش که یک نویسنده است، قصد دارد سناریویی درباره غرب واقعی بنویسد، که در بخشهایی تخیلات او روی پرده سینما نمایش داده میشود.
پس مهرجویی سینماگر در شرایطی به تئاتر آمده که سینما را هم با خود آورده و به تئاتر گره زده است. این موضوع میتواند اتفاق خوبی باشد و فضایی برای تعامل میان دو هنر ایجاد کند، اما واقعیت این است که شما با توجه به جایگاهتان درسینماچه نیازی داشتید وارد فضای تئاتر هم بشوید؟
واقعیت این است که در سینما فضای خوبی نداریم، خیلی به آدم گیر میدهند و در کل فضا برای ساخت فیلم خیلی دشوار شده است، در حالی که در تئاتر فضا بازتر است و همچنین امکان خلاقیت بیشتری را در اختیار هنرمند قرار میدهد.
به همین دلایل تئاتر هم اندازه سینما میتواند مرا راضی کند و از حضور در آن لذت میبرم.
از لحاظ مسائل تکنیکی کار کردن در سینما برایتان دشوارتر بود یا تئاتر؟
مسلما تئاتر. در سینما متن را به بازیگر میدهی، میخواند و در صحنه اگر اشتباهی داشته یا دیالوگی را درست نگوید خیلی راحت کات میدهی و صحنه را تکرار میکنی، اما در تئاتر این خبرها نیست و هیچ لحظهای امکان بازگشت ندارد.
کارگردان تئاتر میتواند ایدههای اولیهاش را به بازیگر بگوید. بارها در صحنه تمرین و سعی کند همه چیز را خلق کند، اما وقتی بازیگر روی صحنه میرود ممکن است نتواند بخشی از اجرایش را همان طور که کارگردان گفته ارائه کند، ممکن است فی البداهه دیالوگ بگوید یا اصلا دیالوگی را درست بیان نکند.
روی صحنه رفتن تئاتر مثل اجرای ارکستر سمفونیک است، همه تمرینها برای این است که یک ساعت روی صحنه قطعاتی را اجرا کنند. درست بنوازند و خللی در کارشان نباشد، در تئاتر هم همین اتفاق رخ میدهد البته با یک تفاوت بزرگ!
وقتی تئاتر روی صحنه میرود من کارگردان نقش کنداکتور را دارم، بیرون صحنه نشستهام و حتی برخلاف کار ارکستر که رهبر بر آن تسلط دارد هیچ کنترلی بر اتفاقات صحنه ندارم و میشوم تماشاچی.
وقتی بازیگران روی صحنه بروند دیگر خودشان هر کاری دلشان بخواهد میتوانند انجام دهند و بداهه هم بگویند و من هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
سالها پیش در جشنوارهای که در شهر توکیو برگزار میشد با سم شپرد آشنا شدم. آشناییای که برای آن از کارگردان آلمانی فیلم سینمایی طبل حلبی فولکر شلوندورف ممنون هستم. بعد از آشنایی با شپرد و فهمیدن این که نویسنده است، دوست داشتم کارهایش را بخوانم.
دخترم مریم مجموعه کارهای این نویسنده را برایم فرستاد. بعد از مطالعه این آثار تصمیم گرفتم دو کار را که به نظرم بهترین بودند ترجمه کنم. حاصل این تصمیم من هم شد ترجمه دو نمایشنامه «غرب واقعی» و «کودک مدفون».
نشر هرمس ترجمهام را از این کتاب منتشر کرد و بعد هم تصمیم گرفتم غرب واقعی را روی صحنه ببرم.
گفتید غرب واقعی به نظرتان یکی از بهترین کارهای شپرد است. چرا این نمایشنامه از نگاهتان بهترین اثر بود؟
این اثر نگاه درست و دقیقی نسبت به جامعه آمریکا دارد و این نگاه را در قالب مشکلات و معضلات میان اعضای یک خانواده بخوبی نشان میدهد. البته من در اجرای صحنهای نمایش تنها به آنچه در متن میگذرد اکتفا نکردهام و با توجه به آشنایی که با جامعه آمریکا دارم چیزهایی را به نمایش افزودهام.
مثلا چه چیزهایی؟
در گذشته سنت استفاده از پیش پردهها در نمایشها وجود داشت، در غرب واقعی من هم از این سنت استفادهکردهام.
پیش پردهها در همین صحنه نمایش و با همین طراحی صحنه اجرا میشوند؟
پیش پردههای این نمایش روی پرده سینما به مخاطب نشان داده میشود. در واقع این اثر ترکیبی از سینما و تئاتر است و روی پرده سینما بعد دیگری از اتفاقاتی که در تئاتر رخ میدهد به مخاطب نشان داده میشود.
نقش اول نمایش که یک نویسنده است، قصد دارد سناریویی درباره غرب واقعی بنویسد، که در بخشهایی تخیلات او روی پرده سینما نمایش داده میشود.
پس مهرجویی سینماگر در شرایطی به تئاتر آمده که سینما را هم با خود آورده و به تئاتر گره زده است. این موضوع میتواند اتفاق خوبی باشد و فضایی برای تعامل میان دو هنر ایجاد کند، اما واقعیت این است که شما با توجه به جایگاهتان درسینماچه نیازی داشتید وارد فضای تئاتر هم بشوید؟
واقعیت این است که در سینما فضای خوبی نداریم، خیلی به آدم گیر میدهند و در کل فضا برای ساخت فیلم خیلی دشوار شده است، در حالی که در تئاتر فضا بازتر است و همچنین امکان خلاقیت بیشتری را در اختیار هنرمند قرار میدهد.
به همین دلایل تئاتر هم اندازه سینما میتواند مرا راضی کند و از حضور در آن لذت میبرم.
از لحاظ مسائل تکنیکی کار کردن در سینما برایتان دشوارتر بود یا تئاتر؟
مسلما تئاتر. در سینما متن را به بازیگر میدهی، میخواند و در صحنه اگر اشتباهی داشته یا دیالوگی را درست نگوید خیلی راحت کات میدهی و صحنه را تکرار میکنی، اما در تئاتر این خبرها نیست و هیچ لحظهای امکان بازگشت ندارد.
کارگردان تئاتر میتواند ایدههای اولیهاش را به بازیگر بگوید. بارها در صحنه تمرین و سعی کند همه چیز را خلق کند، اما وقتی بازیگر روی صحنه میرود ممکن است نتواند بخشی از اجرایش را همان طور که کارگردان گفته ارائه کند، ممکن است فی البداهه دیالوگ بگوید یا اصلا دیالوگی را درست بیان نکند.
روی صحنه رفتن تئاتر مثل اجرای ارکستر سمفونیک است، همه تمرینها برای این است که یک ساعت روی صحنه قطعاتی را اجرا کنند. درست بنوازند و خللی در کارشان نباشد، در تئاتر هم همین اتفاق رخ میدهد البته با یک تفاوت بزرگ!
وقتی تئاتر روی صحنه میرود من کارگردان نقش کنداکتور را دارم، بیرون صحنه نشستهام و حتی برخلاف کار ارکستر که رهبر بر آن تسلط دارد هیچ کنترلی بر اتفاقات صحنه ندارم و میشوم تماشاچی.
وقتی بازیگران روی صحنه بروند دیگر خودشان هر کاری دلشان بخواهد میتوانند انجام دهند و بداهه هم بگویند و من هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
بازیگران تقریبا ناشناختهای هم این بار در کار شما حضور دارند.
بله، اما شک ندارم خیلی زود، ستاره میشوند. من دست روی هر کسی گذاشتم و هرکس با من کارکرده ستاره شده است.
چند سالی است فیلمهای شما با انتقادات زیادی همراه بوده است. حضورتان در تئاتر به معنی این نیست که از سینما دلسرد شده و قصد تجربه مدیوم دیگری را دارید؟
نه به هیچ وجه. شما از انتقاد حرف میزنید، اما میخواهم از شما بپرسم کدام نقد؟ این چیزهایی که تحت عنوان نقد منتشر میشود از سوی جوانهایی نوشته میشود که تجربه و سواد زیادی ندارند، نه سینما را میشناسند، نه هنر و نه فلسفه را.
معلومات زیادی ندارند و اصلا نمیدانیم از کجا آمدهاند و یک شبه شده اند منتقد! این چیزهایی که مینویسند اسمش نقد نیست، انشاست.
اگر بخواهید یک گام عقبتر بایستید و همه چیز را به عنوان یک فرد بیطرف نگاه کنید باز هم همین نظر را دارید؟ یعنی منتقدانی وجود داشتهاند که شما دوستشان داشته باشید یا این که کلا با منتقدان مشکل دارید؟
ایرج کریمی هم منتقد بود. او یکی از باسوادترین منتقدان سینمای ایران بود، درک عمیقی داشت و با توجه به سواد و معلوماتی که داشت همه چیز را عمیق نگاه میکرد، عمیق دربارهاش میاندیشید و بعد مینوشت. مرگ ایرج یکی از بزرگترین ضایعههای سینمای ایران خواهد بود.
پس منتقدانی وجود داشتهاند و دارند که من قبولشان داشته باشم و نظرشان درباره کارم برایم مهم باشد، اما منتقدان واقعی، نه جوانهای بیسوادی که هر چه به ذهنشان میرسد میگویند و مینویسند.
طبیعی است که بیسوادی جرات هم بیاورد!
دقیقا همین طور است، بیسوادی این روزها جرات زیادی آورده است. فکر میکنند اگر بگویند مهرجویی بد است خودشان بزرگ میشوند، من به نظر مردم، دانشگاهیان و قشر فرهیخته اهمیت میدهم، اما به این انشانویسهایی که فکر میکنند منتقد هستند اهمیتی نمیدهم و مسیر خودم را میروم.
من تاکنون 26 فیلم ساختهام. کلی کتاب چاپ کردهام آن وقت جوجههایی که تازه سر از تخم درآوردهاند اظهارنظرهای بزرگ درباره کار من دارند.
بله، اما شک ندارم خیلی زود، ستاره میشوند. من دست روی هر کسی گذاشتم و هرکس با من کارکرده ستاره شده است.
چند سالی است فیلمهای شما با انتقادات زیادی همراه بوده است. حضورتان در تئاتر به معنی این نیست که از سینما دلسرد شده و قصد تجربه مدیوم دیگری را دارید؟
نه به هیچ وجه. شما از انتقاد حرف میزنید، اما میخواهم از شما بپرسم کدام نقد؟ این چیزهایی که تحت عنوان نقد منتشر میشود از سوی جوانهایی نوشته میشود که تجربه و سواد زیادی ندارند، نه سینما را میشناسند، نه هنر و نه فلسفه را.
معلومات زیادی ندارند و اصلا نمیدانیم از کجا آمدهاند و یک شبه شده اند منتقد! این چیزهایی که مینویسند اسمش نقد نیست، انشاست.
اگر بخواهید یک گام عقبتر بایستید و همه چیز را به عنوان یک فرد بیطرف نگاه کنید باز هم همین نظر را دارید؟ یعنی منتقدانی وجود داشتهاند که شما دوستشان داشته باشید یا این که کلا با منتقدان مشکل دارید؟
ایرج کریمی هم منتقد بود. او یکی از باسوادترین منتقدان سینمای ایران بود، درک عمیقی داشت و با توجه به سواد و معلوماتی که داشت همه چیز را عمیق نگاه میکرد، عمیق دربارهاش میاندیشید و بعد مینوشت. مرگ ایرج یکی از بزرگترین ضایعههای سینمای ایران خواهد بود.
پس منتقدانی وجود داشتهاند و دارند که من قبولشان داشته باشم و نظرشان درباره کارم برایم مهم باشد، اما منتقدان واقعی، نه جوانهای بیسوادی که هر چه به ذهنشان میرسد میگویند و مینویسند.
طبیعی است که بیسوادی جرات هم بیاورد!
دقیقا همین طور است، بیسوادی این روزها جرات زیادی آورده است. فکر میکنند اگر بگویند مهرجویی بد است خودشان بزرگ میشوند، من به نظر مردم، دانشگاهیان و قشر فرهیخته اهمیت میدهم، اما به این انشانویسهایی که فکر میکنند منتقد هستند اهمیتی نمیدهم و مسیر خودم را میروم.
من تاکنون 26 فیلم ساختهام. کلی کتاب چاپ کردهام آن وقت جوجههایی که تازه سر از تخم درآوردهاند اظهارنظرهای بزرگ درباره کار من دارند.
آقای مهرجویی شما برای هر حرف و کلامی کلی ژست و بازی دارید. استعداد بازیگریتان به نظر خیلی خوب است.
خیلی موقعیت بازی داشتم، اما بازیگری را دوست ندارم. دوست دارم پشت قضایا باشم، بسازم و خلق کنم. شاید گاهی بازیهای کوچکی کردم، اما بیشتر به خلاقیت هنر سینما علاقه دارم که یک مدیوم خیلی پربار در عرصه فرهنگ و هنر است.
کارگردانی واقعا توانایی زیادی میخواهد، برای موفق شدن در این عرصه باید موسیقی، درام، تئاتر، فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی را بشناسی و به همه این موارد احاطه کامل داشته باشی که بتوانی آنها را در اثرت جلوه گر کنی. حالا شما خودتان ببینید منتقدان ما همان انشانویسها یکی دو مورد از اینها را هم ندارند!
نمیخواهید درباره همین دسته از منتقدان فیلمی بسازید و پاسخشان را بدهید؟
اصلا حوصلهشان را ندارم. بهترینهایشان را دوست دارم پرویز دوایی و ایرج کریمی و برخی دیگر منتقدان بهترینها بودند، همین که دربارهات مینوشتند ارزش داشت. اینها فقط نقد نمیکردند، کارشان آنالیز و تحلیل متن خیلی عمیق، دقیق و بدون کینهتوزی و تعصب و تصلبهای ذهنی بود که اکنون منتقدان جوان درگیر آن هستند.
الان فکر میکنند نقد فقط ایراد گرفتن است، نه نقد و آنالیز کامل یک اثر. اگر کسی چنین برخوردی با اثرم داشت آن را میخوانم و مورد توجه قرار میدهم در غیر این صورت بدون کوچکترین اهمیتی از کنارش میگذرم. مدام مینویسند این صحنه بد بود، اما دلیلی برای بد بودن این صحنه ندارند.
بهتر است یک لحظه از دانش خودشان را در نوشتهشان به من نشان دهند و ثابت کنند که سینما را میشناسند و توانایی نقد یک اثر را دارند، بعد میشود نشست و درباره نظراتشان حرف زد.
منبع: جام جم
خیلی موقعیت بازی داشتم، اما بازیگری را دوست ندارم. دوست دارم پشت قضایا باشم، بسازم و خلق کنم. شاید گاهی بازیهای کوچکی کردم، اما بیشتر به خلاقیت هنر سینما علاقه دارم که یک مدیوم خیلی پربار در عرصه فرهنگ و هنر است.
کارگردانی واقعا توانایی زیادی میخواهد، برای موفق شدن در این عرصه باید موسیقی، درام، تئاتر، فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی را بشناسی و به همه این موارد احاطه کامل داشته باشی که بتوانی آنها را در اثرت جلوه گر کنی. حالا شما خودتان ببینید منتقدان ما همان انشانویسها یکی دو مورد از اینها را هم ندارند!
نمیخواهید درباره همین دسته از منتقدان فیلمی بسازید و پاسخشان را بدهید؟
اصلا حوصلهشان را ندارم. بهترینهایشان را دوست دارم پرویز دوایی و ایرج کریمی و برخی دیگر منتقدان بهترینها بودند، همین که دربارهات مینوشتند ارزش داشت. اینها فقط نقد نمیکردند، کارشان آنالیز و تحلیل متن خیلی عمیق، دقیق و بدون کینهتوزی و تعصب و تصلبهای ذهنی بود که اکنون منتقدان جوان درگیر آن هستند.
الان فکر میکنند نقد فقط ایراد گرفتن است، نه نقد و آنالیز کامل یک اثر. اگر کسی چنین برخوردی با اثرم داشت آن را میخوانم و مورد توجه قرار میدهم در غیر این صورت بدون کوچکترین اهمیتی از کنارش میگذرم. مدام مینویسند این صحنه بد بود، اما دلیلی برای بد بودن این صحنه ندارند.
بهتر است یک لحظه از دانش خودشان را در نوشتهشان به من نشان دهند و ثابت کنند که سینما را میشناسند و توانایی نقد یک اثر را دارند، بعد میشود نشست و درباره نظراتشان حرف زد.
منبع: جام جم