فرانسویها مسخرهشان میکنند. آنها میگویند خوشبوترین بویی که از بروکسل بیرون میآید، اسانس فوقالعاده تهوعآور یک نوع پنیر است! پنیری که شده دلیلی برای دست انداختن یکی ازکم انسجامترین ملل دنیا. حالا اما این همه طعنه و نفرت کم شده و احترام، جای تحقیر را گرفته.
باور عمومی درمورد بی تفاوتی ملی در بلژیک نسبت به فوتبال، روز بازی افتتاحیه یورو ۲۰۰۰ عوض شد؛ وقتی امیل امپنزا با دست توپ را کنترل کرد و گل پیروزی تیمش مقابل سوئیس را زد. مردم فوتبالدوست بلژیک که به خاطر موفقیتهای آن زمان باشگاه اندرلخت به وجد آمده بودن، خوشحالتر از همیشه از پدیدهای به نام فوتبال حرف میزدند.
آن شور عمومی با ناکامیهای بعدی خاموش شد. تا قبل از اینکه سر وکله اسپانیای طلایی پیدا شود، بلژیک با ۶ حضور متوالی در جامجهانی بین سالای ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۲، انگشتنما بود. جالب اینکه این تیم در ۵ دوره از این ۶ حضور از دور اول صعود کرد. برای اینکه بگوییم آنها امروز چقدر در فوتبال غنی و باکیفیت هستند، اول باید یک نفس عمیق بکشیم و بعد اسامی برخی از بازیکنانشان را مرور کنیم. لوکاکو، آزار، کورتوا، مینیوله، فرمالن، کمپانی، فرتونگن، فنبویتن، ویتسل، دیبروین، فلینی، دمبله، چادلی، میرالاس، مرتنس و البته یانوزای.
اگر بلژیک در کل تاریخش به جای این همه فوتبالیست، کارتونیست و آرشیتکت معروف سیاستمدار قدرتمند داشت، شاید امروز به جای اینکه یکی از میدانهای جنگ اروپا باشد، مکان امنتری برای رویاپردازیها میشد.در این صورت، حزب "فلامن" هم بر طبل تجزیه بلژیک نمیکوبید و مشکل قدیمی ۲ زبانه بودن از زمان استقلال از هلند، موجودیت کشور را در معرض خطر قرار نمیداد.