گروه فرهنگی مشرق: از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در خانه ام سلمه بود.
شب هنگام ام سلمه، همسر پیامبر، دید پیامبر در بستر نیست. فکری در خاطرش گذشت که در خاطر زنان می گذرد. برخاست و همه جای خانه را در پی حضرت گشت تا این که به ایشان رسید. دید پیامبر صلی الله علیه و آله در گوشه ای از خانه ایستاده و دستانش را بلند کرده و می گرید و می فرماید:
«خداوندا نعمت های نیکی را که به من بخشیده ای هیچگاه از من مگیر، خداوندا نکوهش دشمنان و حسودان را هرگز بر من روا مدار، خداوندا هیچگاه مرا به دردسری که از آن نجاتم داده ای برنگردان، خداوندا هرگز مرا اندازه چشم بر هم زدنی به خود وامگذار.»
در آن دم ام سلمه با چشم گریان بازگشت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز با مشاهده گریه ام سلمه برگشت و به او فرمود: چرا گریه می کنی ای ام سلمه؟!
عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا! چطور گریه نکنم حال آن که شما نزد خداوند با چنان منزلتی که داری ... درگذشته است اما باز از او می خواهی نکوهش دشمنان را بر شما روا ندارد و هیچگاه شما را به دردسری که از آن نجاتت داده برنگرداند و هرگز اندازه چشم بر هم زدنی شما را به خود وانگذارد؟!
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: ای ام سلمه! چه چیز مرا در امان نگاه می دارد؟! خداوند به اندازه یک چشم بر هم زدن یونس بن متی را به خودش واگذاشت و آن ماجرا بر او گذشت.
منبع: بحار الانوار ج 16 ص 218 به نقل از تفسیر قمی ص 432
شب هنگام ام سلمه، همسر پیامبر، دید پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در بستر نیست. فکری در خاطرش گذشت که در خاطر زنان می گذرد. برخاست و همه جای خانه را در پی حضرت گشت تا این که به ایشان رسید. دید پیامبر در گوشه ای از خانه ایستاده و دستانش را بلند کرده و می گرید...