کد خبر 50246
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۸:۵۸

زمانی که من و محمد صدری در بوسنی کار می‌کردیم، برای بازگشت به کشور پول نداشتیم و برای این کار دوربین‌هایمان را فروختیم تا بازگردیم.

 
سرویس فرهنگی مشرق - طی شب‌های گذشته «آلفرد یعقوب‌زاده» عکاس ساکن پاریس که در روزهای دفاع مقدس برای آژانس‌های خارجی عکاسی می‌کرد، در برنامه «تماشا» شبکه بی‌بی‌سی فارسی ادعا کرد که از اسیرهای عراقی که توسط رزمندگان ایرانی به صورت دسته جمعی کشته شدند، عکس‌هایی تهیه کرده ولی آنها را از بین برده است. وی مدعی شد که این واقعه در عملیات فتح دزفول صورت پذیرفته است. در حالی که دزفول هیچ‌گاه توسط نیروهای عراق اشغال نشد؛ چه رسد به عملیات فتح دزفول.
بی‌بی‌سی در این برنامه که بارها تکرار شد، مدت حضور این عکاس در جنگ را سه سال اعلام و او را شایسته تقدیر و تجلیل از سوی خارجی‌ها معرفی کرد. یعقوب‌زاده مدعی شد که وی را در جنگ محدود می‌کردند و حتی به خاطر عکس‌هایی که وجود ندارند بازجوئی هم شده است.
«رضا برجی» عکاس و مستندساز دفاع مقدس، درباره برخی تحریف‌های بی‌بی‌سی و عکاس‌های مورد علاقه آن نظراتی دارد که در ادامه می‌آید. برجی می‌گوید: آلفرد یعقوب‌زاده یک مسیحی است. در همان زمان جنگ که عکس می‌گرفت، عکس‌هایش را به خارجی‌ها می‌فروخت. بیش از 95 درصد عکاس‌های جنگ برای یک عقیده و هدف دینی به جنگ رفتند؛ و یعقوب‌زاده مثل هیچ‌کدام از آنها نبود.

برای خاک نجنگیدیم
ایشان اگر در جنگ بوده باید بداند که از هر 10 پرچم فقط یکی متعلق به پرچم کشور بود و مابقی پرچم‌ها یا زهرا(س)، یا حسین(ع)، یا مهدی(ع) و یا ابوالفضل(ع) بود. پس جنگ ما یک جنگ مقدس بود. اگر او عکاس جنگ بوده باید به یاد داشته باشد که پشت لباس بچه‌های رزمنده چه چیزی نوشته می‌شد.
در پشت لباس بچه‌های رزمنده نوشته می‌شد: «ما برای انتقام سیلی زهرا(س) به اینجا آمدیم.» پس جنگ ما یک جنگ ملی نبود. امام(ره) هم به جنگ نگاه ملی نداشت. اگر نه، ایشان در قطعنامه نمی‌فرمود: «ایران بعد از این، مأمن آزادی خواهان و مأمن مجاهدین و مرکز آموزش کسانی که قصد مبارزه با استکبار را دارند، خواهد بود.» ما برای خاک نجنگیدیم. این فرد جنگ را اشتباه گرفته است.


جیب شما پر از پول؛ ما دوربین‌هایمان را فروختیم تا بازگردیم
بنده هم رفتم چچن عکاسی کردم. آلفرد یعقوب‌زاده هم رفت چچن و عکاسی کرد. بنده رفتم بوسنی برای عکاسی، فکر می‌کنم او نیز در بوسنی عکاسی کرد.
آقای آلفرد یعقوب‌زاده! شما وقتی که در چچن مجروح شدی، دولت فرانسه از دولت‌های طرفین جنگ خواست که اعلام آتش‌بس بکنند و یک هواپیمای مخصوص اورژانس هوایی در منطقه نشست و شما را سوار هواپیما کردند. 60 هزار دلار کرایه آن هواپیما بود تا شما را به بیمارستان فرانسه برساند. بعد از آن آقای ژاک شیراک به بیمارستان آمد و به شما مدال داد. چند سال پیش، سیف‌الله صمدیان در مجله خود این خبر را منعکس کرده بود.

جالب اینکه زمانی که من و محمد صدری در بوسنی کار می‌کردیم، برای بازگشت به کشور پول نداشتیم و برای این کار دوربین‌هایمان را فروختیم تا بازگردیم.
آقای آلفرد یعقوب‌زاده! ما مثل شما نبودیم که جیبمان پر از پول باشد. من به چشم خود دیدم که عکاس‌های غربی جلوی آمبولانس‌ها را می‌گرفتند و جنازه‌ها از آن بیرون کشیدند و در خیابان انداختند تا از آنها عکس بگیرند.
یک فرمانده افغانی به من گفت: تو چند سال است که به افغانستان رفت و آمد می‌کنی، پیشنهاد می‌کنم چند نفر از اسرای طالبان را بیاورند و من سر آنها را از تن جدا می‌کنم. در آن لحظه شما فیلم بگیر و به رسانه‌های غربی بفروش تا به تو دلار بدهند.»
معنی این پیشنهاد این بود که خبرنگارها و عکاس‌های غربی قبلاً پیش آنها آمدند و همین سناریو را اجرا کردند یعنی آنها سر اسرای طالبان را بریده‌اند، پول هم گرفته‌اند و عکاس‌ها هم عکس گرفتند. سپس عکس‌ها و فیلم‌ها به رسانه‌های غربی فروخته شده. حالا که افغانی‌ها ماجرا را یاد گرفته‌اند به من هم پیشنهاد داده‌اند.

من چه کردم؟ اگر شما جای من بودی به پول فکر می‌کردی!

در همان زمان درختی را دیدم که طالبان سر چند نفر را که بریده و بر آن نصب کرده ‌است. اگر آن صحنه را هر عکاسی که عرق دینی نداشت می‌دید، میلیون‌ها دلار از آن کاسبی می‌کرد. حداقل سر 40 نفر به این درخت آویزان بود. من در همان شب یک 50 یا 100 دلاری به چند افغانی دادم تا سرهای بریده را از درخت جدا کنند و کلاً صحنه را از بین ببرند. در غیر این صورت اگر صبح می‌شد، هم تضعیف روحیه مردم را به دنبال داشت و هم ممکن بود خبرنگارهای غربی از آن عکس بگیرند و مدعی شوند که مسلمان‌ها با مسلمان‌ها چه می‌کنند.
آقای یعقوب‌زاده! اگر شما در آنجا بودید، یقیناً عکس می‌گرفتید و می‌فروختید.
امثال شما را در زمان جنگ دیدم که در سوسنگرد به دنبال صحنه‌سازی از مقاومت 45 روزه خرمشهر بودند و الآن عکس‌ها را می‌بینم که بازسازی شده‌اند. شما اینگونه فکر و کار می‌کنید. یعنی 2 سال بعد از خرمشهر در سوسنگرد به بازسازی آن می‌پردازد و به عنوان مقاومت خرمشهر معرفی می‌کند.
امثال آقای آلفرد یعقوب‌زاده، اگر غیر از حرف‌هایی که BBC گفتند را مطرح می‌کردند جای تعجب داشت. چرا که برخی عکاس‌ها فقط برای آژانس‌ها کار می‌کنند. اتفاقاً من و دوستانم به مکان‌هایی برای عکاسی رفتیم که هیچ عکاسی، پایش به آنجا نرسیده؛ مثل داخل تاجیکستان، مثل سومالی و حوزه‌های جنگی آن. مثل جنوب سودان.
ما صحنه‌های وحشتناکی را در این مناطق دیدیم. من در طول دوران کار جنگی، فقط 2 عکس از جنازه گرفتم. یک بار در بوسنی از جنازه یک شهید و یک بار در عراق، که با غفوری، مجید کلهر و بچه‌های میثاق رفته بودیم و از جنازه یک عراقی عکس گرفتیم. چگونه؟
دیدیم 16-15 عکاس و خبرنگار در حال عکس گرفتن از این جنازه‌اند. من هم برای مقابله از آنها عکس گرفتم. چون وقتی شهر کرکوک سقوط کرد، تنها 3 یا 4 سرباز عراقی کشته شده بودند و کمبود جنازه در سطح شهر به قدری بود که یک جنازه را از 10 جهت مختلف عکس می‌گرفتند تا مشخص نشود که یک جنازه است. به خاطر همین من که دیدم خبرنگارهای غربی این جنازه را به این طرف و آن طرف می‌کشانند، من از آنها عکس گرفتم.

پول غایت قصه حرفه‌ای گری
تعداد زیادی از همین خبرنگارهای BBC ،CNN و... فقط به خاطر پول کار می‌‌کنند. حرفه‌ای هم هستند. حتی بعضاً در برابر مسائل انسانی هم متأثر می‌شوند ولی غایت قصه پول است. آقای آلفرد یعقوب‌زاده هم غایت قصه‌اش پول بوده و هست.
اگر اینگونه نبود که یعقوب‌زاده و امثال او می‌بایست به چچن بروند و هدف آنها نمایش مسائل غیرانسانی باشد که در آن منطقه رخ می‌دهد یا اینکه انعکاس دهنده مسلمان‌هایی باشند که در حال قتل عام‌اند.
 او دنبال کار حرفه‌ای خود است. کار حرفه‌ای یک خبرنگار خیلی مطلوب است. ولی نباید باعث شود که جنازه را از داخل آمبولانس بیرون بکشد و روی زمین پرت کند تا از آن عکس بگیرد. نمی‌توان به جنازه یک مسلمان یا هر انسان دیگر بی‌حرمتی کرد، فقط به خاطر اینکه از قِبَلِ آن نونی به دست آید.

فرق ما با آلفرد یعقوب‌زاده از دید شهید آوینی
فرمانده افغان از من خواست که این کار را بکنم تا به پول برسم. من در جواب او گفتم که این کار شدنی نیست. چون آنها اسیرند و باید محاکمه شوند.
او گفت که پس یک کار دیگر بکن. من به اسیرها کلاشینکف می‌دهم و آنها را به دشت یا بیابان می‌فرستم و به ظاهر فراری‌اشان می‌دهم. بعد ما آنها را می‌کشیم و شما فیلم بگیر و بفروش. یا صحنه‌سازی‌هایی از این دست.
شهید آوینی می‌گفت که شما فقط در یک صورت حق دارید از شهیدی که در حال جان دادن است عکس و فیلم بگیرید که او متوجه شما نشود. چون اگر متوجه شما بشود، ممکن است توجه او به دنیا‌ جلب شود و با فکر دنیا شهید شود. در این صورت گناهش بر گردن عکاس است. فرق ما با یعقوب‌زاده در همین است.
بنده از کسی که در حال شهید شدن باشد و متوجه من شود عکس نمی‌گیرم. حتی اگر آن عکس یا فیلم باعث شود 100 هزار نفر دیگر هم به جبهه‌ها بیایند.

آقای یعقوب‌زاده شما چند روز در جبهه‌ها بودید؟
من می‌پرسم: آقای یعقوب‌زاده شما چند روز در جبهه‌ها بودید؟ و یا از چه تاریخی وارد جنگ لبنان شدید؟ قانا بودید یا فقط بیروت بودید؟ جایی که اسرائیل 60 نفر را کشته بود رفتید/ از بچه‌های کوچکی که دست و پایشان توسط اسرائیل قطع شده بود عکس گرفتید و گزارش‌ تهیه کردید؟ یا اینکه اینها اهمیت ندارند؟ آیا شما 6 ماه حضور داشتی؟ 3 ماه چطور؟ شاید چند مرتبه رفتی و هر بار چند روز. نه سه سال حضور در دوران دفاع مقدس که بی‌بی‌سی اعلام می‌کند.

این عکس مشکوک است
در مورد عکس معروف نوجوان رزمنده که یعقوب‌زاده مدعی است ترسیده بوده و به زور پدرش به جنگ آمده باید گفت، این عکس مثل بسیاری از آثار مشکوک دیگر، یا دروغ و صحنه‌سازی است و یا در حال آموزش است. واضح است درباره کسی که حضور ندارد هر ادعایی می‌توان مطرح کرد.
شما مدعی شدی که این پسر 13 ساله با زور پدرش به جنگ رفته است. مگر می‌شود پدری فرزندش را به زور به جنگ بفرستد و خودش نیاید؟
درباره حضور شما در کنار شهیدچمران، آیا کس دیگری در جوار این شهید نبود که شما را دیده باشد و گواهی دهد که آنجا بودی؟ مگر ایشان به تنهایی در عملیات‌ها و در جبهه‌ها حضور داشت؟

شما برای آژانست کار می‌کنی؛ من برای ولی فقیهم
آقای یعقوب‌زاده من و شما ایرانی هستیم ولی با هم فرقی داریم. تو برای آژانس عکس فلان کار می‌کنی، من برای آرمان‌های امام.
تو عجله می‌کنی تا عکست زودتر به روزنامه برسد، من برای آگاهی مردم از جنایت‌های اسرائیل عجله دارم.
تو می‌گویی جنگ لبنان با تروریست‌های حزب‌الله بوده؛ من می‌گویم جنگ بین صهیونیست‌های اشغالگر فلسطین با نیروهای حزب‌اللهی بود که امام(ره) رهبر آنهاست. آنها مقلد امام هستند و مقلد کسی که مقلد امام(ره) است.
فرق من و شما همین است. فرق سعید صادقی هم با شما همین است. فرق علی فریدونی با شما هم همین است.
شاید شما در دانشگاه‌های فرانسه عکاسی هم درس بدهی و حتی عکاس بهتری هم باشی؛ ولی شما برای آژانست کار می‌کنی و من برای ولی فقیهم.
من برای ولی فقیهم که الآن در تهران است کار می‌کنم. شما چطور؟
شما برای اینکه عکست زودتر به خبرگزاری برسد عجله داری ولی من برای آرمان‌هایم می‌جنگم و می‌نویسم و مجروح شده‌ام. و برای آرمان‌ها، در افغانستان ناخن پایم را کشیدند. برای آرمان‌هایم کتک خوردم.
و برای آرمانهایم کتک خواهم خورد و دوباره مجروح خواهم شد.
من سرباز ولایتم. و شما باید جواب بدهی که سرباز چه کسی هستی؟
من خبرنگار ولایتم و با صدای بلند اعلام می‌کنم تا خبرنگارهای داخلی و خارجی بشنوند که رضا برجی خبرنگار ولایت و عکاس ولایت است. حتی اگر شما در رسانه‌های غربی بگوئید مزدور، من مزدور ولایتم. من برای ولایت می‌جنگم. خون می‌دهم و این قدر مرد هستم که در 14 جنگ رفته‌ام.
شما چند بار به افغانستان رفتید. من 18 بار. که گاه 8-9 ماه تا یک سال طول می‌کشید.
آقای آلفرد یعقوب‌زاده، من 50 درصد جانبازم. شما چقدر؟