هنگامي که وارد استاديوم شدم بيست دقيقه اي از بازي گذشته بود و منتظر دقيقه ي باشکوه 24 بودم که همچون بازي هاي چند وقت اخير، بار ديگر ياد و خاطره ي کاپيتان محبوبمان «هادي نوروزي» را زنده نگه داريم، چه لحظه ي باشکوه و پرشوري....
اينکه هواداران و اهالي فوتبال تلاش مي کنند ياد بازيکن فقيد خوش اخلاق و دوس داشتني پرسپوليس را زنده نگه دارند، نشان دهنده ي قدرشناسي و منش والاي آنان است، در روزگاري که اخلاق و فرهنگ خيلي وقت است با فوتبال بيگانه شده، اين حرکت جاي بسي خرسندي است.
سکوهاي مياني استاديوم پرشده بود و ايستاده کنار پله ها بازي را نظاره مي کردم که ناگهان در چند قدمي ام مردي نقش بر زمين شد، بدون اينکه کسي به او برخورد کند يا ازدحامي وجود داشته باشد.
در اين حين بود که همزمان با چند تن از هواداران و ليدرها بالاي سر او حاضر شديم و سريعاً به ماموران اورژانس اشاره کرديم که به اين سمت بيايند، همزمان يکي از هواداران هم شروع به عمليات احياي قلبي و تنفس مصنوعي نمود.
آن هنگام در ضلع جنوب شرقي استاديوم، پشت دروازه ي نفت، آمبولانس و نيروهاي امدادي حضور داشتند و اتفاقاً راننده ي آمبولانس هم متوجه اشاره و فريادهاي هواداران هم شد، اما انگار متوجه نشد که چه اتفاقي افتاده است. در اين هنگام بود که فريادهاي انفرادي هواداران براي صدا زدن اورژانس در ميان هياهوي استاديوم، تبديل به فريادهاي هماهنگ همچون شعارها شد: «اورژانس بيا اينجا، آمبولانس بيا اينجا....»
سرانجام پس از گذشت چند دقيقه يکي از ماموران نيروي انتظامي حضور يافته و با بي سيم اطلاع رساني نمود و سپس ماموران اورژانس حضور يافتند و با تجهيزات به احياي وي پرداختند.
درست در همين هنگام بود که گل پرسپوليس به ثمر رسيد و بخش عمده ي استاديوم بي خبر از اتفاق افتاده در اين سمت از سکوها، به شادي و پايکوبي پرداختند.
تقابل شادي و مرگ، تقابل تلخي بود، يک سمت از ورزشگاه غرق در شادي و هيجان و در سمتي ديگر تعدادي از هواداران مضطرب و نگران حال اين هوادار و شاهد تلاش هاي وي براي گريز از مرگ و بازگشت به زندگي...
در يک سمت پاهايي که براي پايکوبي روي سکوها فرود مي آمد و در سمت ديگر دست هايي که سينه ي هوادار را مي فشرد براي بازگشت به زندگي...
به هرحال چند دقيقه بعد، اين هوادار با برانکارد به سمت آمبولانسي که در ورودي سکوها مستقر شده بود، منتقل شد اما من بي توجه به ادامه ي بازي تمام ذهنم درگير آن هوادار بود.
از استاديوم که خارج شدم از طريق دوستان رسانه اي پيگير وضعيت ايشان شدم که متاسفانه مطلع شدم که فوت نموده است...
به هرحال فوت ناگهاني اين هوادار تلنگري بود که يادمان بياورد که مرگ پديده اي است که هر لحظه و هرجا ممکن است اتفاق بيفتد، حتي در يک استاديوم ورزشي و در ميان هياهوها و فريادهاي شاد هزاران هوادار فوتبال...
شايد ذهن دهها نفر ديگري که همزمان شاهد اين اتفاق بودند نيز مثل من درگير اين مساله باشند، اما فردا و فرداها در خاطمان خواهند ماند که مرگ برا ي آمدن خبر نمي دهد.
در عصر سرد و غم انگيز دوشنبه نهم آذرماه در استاديوم تختي تهران شاهد مرگ هوادار پرسپوليس (مرحوم نجي الله حسيني) بوديم که دقايقي قبل از مرگش در دقيقه ي 24 به احترام کاپيتان محبوبش ايستاده بود که شايد روزي هم در استاديومي به ياد او هواداران به احترامش بايستند...
روحش شاد و يادش گرامي باد...