به گزارش مشرق، حضرت آیتالله جوادی آملی در جمع اقشار مختلف شهرستان آمل، حسینیة هدایت انی شهر به بررسی ابعاد مختلف مرگ جهای پرداخت.
متن این سخنرانی بدین شرح است:
این حرف را هم شیعهها و هم سنّیها ازوجود مبارک رسول گرامی(ص) نقل کردند: مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَهً جاهِلیَّهً (1)؛ کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهلیت است.
لذّت و حلاوت مرگ برای انسان مؤمن
میدانید مرگ عصارة حیات است، مرگ ما را نمیمیراند، ما مرگ را میمیرانیم؛ ما مرگ را آنچنان میمیرانیم که دیگر مردنی نیست! در قرآن نفرمود مرگ انسان را میچشد، فرمود: انسان مرگ را میچشد: کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المُوت(2). هر کسی این کاسة مرگ، این یک لیوان مرگ را میچشد و تمام میکند و دیگر مرگی نیست. ما مرگ را میمیرانیم، نه مرگ ما را بمیراند؛ ما که نابود نمیشویم! مرگ یک مایعی است در یک لیوان، این یک لیوان عصارة عمر ماست.
اگر کسی عمری شیرین کار بود، حرف شیرین زد، کار شیرین کرد، فکر شیرین داشت، با حلاوت بود؛ این لیوان خیلی شیرین است. هیچ شربتی به اندازة مرگ برای مؤمن گوارا نیست! مرحوم کلینی از امام(ع) نقل کرد که وقتی مؤمن میمیرد، آنقدر لذّت میبرد که در تمام 60 ـ 70 سال به آن لذّت نرسیده بود. خدا میداند مرگ برای مؤمن چقدر شیرین است. او نه فشاری دارد، نه دردی دارد، نه رنجی دارد؛ فرشتگان به سلامش میآیند، مثل اینکه گل یاسی بو کند میخوابد؛ مرگ اینقدر شیرین است. این حرف، حرف مولوی است:
به مرگ خطاب میکند، میگوید: ای مرگ، مگر مردهای؟ چرابه سراغ ما نمیآئی ؟ ای مرگ اگر نمردهای، دریاب. این بزرگان به مرگ خطاب میکنند: بیا، ما را به آن لذّت برسان. تو دَلقی از ما میگیری، ما جان تو را از این عالم به در میبریم. هیچ لذّتی برای انسان مؤمن به شیرینی مرگ نیست. انبیاء را می بیند، اولیاء را می بیند، حسین بن علی را می بیند، فرشتگان را می بیند، فرشتگان به او سلام میکنند، در کمال آسایش جان میدهد؛ این مرگ مردان الهی است که به این صورت در میآید، این مرگ عاقلانه است.
امّا اگر کسی مرگش مرگ جاهلی بود، تمام تلخکامیهای دوران یک طرف، تلخی مرگ یک طرف. اگر دندان کسی را بخواهند بدون بیحسی موضعی بکشند چقدر درد میآید ؟ اصلاً چرا درد میآید ؟ برای اینکه یک ذی روحی را میخواهند بیروح کنند. یک مقدار گوشت بدن را شما با کارد جدا کنید، چرا درد میآید ؟ برای اینکه میخواهید روح را از او جدا کنید. تمام ذرّات بدن از نوک پا تا مغز همین درد را دارد، چون از تک تک اینها روح را جدا میکنند! موقع مردن کسی را آمپول بیهوشی نمیزنند. مرگی که دین و برهان میگوید غیر از مرگی است که طبیب میگوید. مرگی که طبیب میگوید، برای اجازة دفن خوب است. او نمیداند مرگ یعنی چه، برزخ یعنی چه؛ این بحث فراطبیعی است.
اینکه طبیب میگوید این شخص مرد، یعنی قلبش و مغزش از کار ایستاد؛ دفنش کنید! امّا مرگ یعنی انتقال از دنیا به برزخ؛ انسان وابسته به دنیا تک تک این علاقهها را از او باید جدا کنند، با مقراض بکنند؛ تکتک این اجزاء را باید بیروح کنند، لذا این بیچاره مدّتها در رنج است. مرگ اگر قابل تحمّل بود که آدم جان نمیداد! بدون بیحس کردن، بدون بیهوش کردن تمام ذرّات بدن، روح را از ما میگیرند و چه دردی از این دشوارتر؟!!
عصاره حیات انسانی
فرمود: کسی که امام زمانش را نشناسد و بمیرد، مرگ او مرگ جاهلیّت است: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَهً جاهِلیَّهً. وقتی جاهلیّت شد، معلوم میشود زندگی زندگی جاهلی است؛ وگرنه در موقع مردن که سخن از عقل و جهل، عدل و ظلم، حُسن و قبح و حرام و حلال نیست! اگر عمری انسان بیراهه رفته است، محصول آن عمر را در یک قدح میریزند، میگویند: بچش! در قیامت هم همین کار را میکنند، میگویند: ذُقْ اِنَّکَ اَنتَ العَزیزُ الکَریم(4). تو که عزیز بیجهت بودی، بچش جزای عمل را: کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المُوت، نه اَلمُوتُ یَذُوقُ کُلِّ نَفس؛ نه مرگ ما را میچشد، ما مرگ را میچشیم. ببینیم این قدحی که پر کردیم، تلخ است یا شیرین! فرمود: اگرکسی امام زمان را نشناسد، تلخ است، جاهلیّت است؛ وقتی مرگ،مرگ جاهلی بود، نشان آن است که حیات، حیات جاهلی است. امام زمان کسی است که عدل محض است، عقل محض است، عدالت اجتماعی میآورد تا مغزها فرار نکند از یک سو؛ سرمایهها گریزان نباشند از سوی دیگر؛ طبقة محروم آشوب نکند، از سوی سوّم؛ این میشود عدل ممثّل، این میشود حیات عقلی، این میشود حیات عادلانه؛
لذا گفتند: با امام زمانت رابطه داشته باش، اسرار امامت را بشناس، دستور امام را بشناس. البتّه سینه زدنها و ناله کردنها و اشک ریختنها هم در حدّ خود به اندازة 10 درصد و 20 درصد اثر خود را دارد؛ امّا آن 90 درصدش فهم است و فهم.
متن این سخنرانی بدین شرح است:
این حرف را هم شیعهها و هم سنّیها ازوجود مبارک رسول گرامی(ص) نقل کردند: مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَهً جاهِلیَّهً (1)؛ کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد، مرگ او مرگ جاهلیت است.
لذّت و حلاوت مرگ برای انسان مؤمن
میدانید مرگ عصارة حیات است، مرگ ما را نمیمیراند، ما مرگ را میمیرانیم؛ ما مرگ را آنچنان میمیرانیم که دیگر مردنی نیست! در قرآن نفرمود مرگ انسان را میچشد، فرمود: انسان مرگ را میچشد: کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المُوت(2). هر کسی این کاسة مرگ، این یک لیوان مرگ را میچشد و تمام میکند و دیگر مرگی نیست. ما مرگ را میمیرانیم، نه مرگ ما را بمیراند؛ ما که نابود نمیشویم! مرگ یک مایعی است در یک لیوان، این یک لیوان عصارة عمر ماست.
اگر کسی عمری شیرین کار بود، حرف شیرین زد، کار شیرین کرد، فکر شیرین داشت، با حلاوت بود؛ این لیوان خیلی شیرین است. هیچ شربتی به اندازة مرگ برای مؤمن گوارا نیست! مرحوم کلینی از امام(ع) نقل کرد که وقتی مؤمن میمیرد، آنقدر لذّت میبرد که در تمام 60 ـ 70 سال به آن لذّت نرسیده بود. خدا میداند مرگ برای مؤمن چقدر شیرین است. او نه فشاری دارد، نه دردی دارد، نه رنجی دارد؛ فرشتگان به سلامش میآیند، مثل اینکه گل یاسی بو کند میخوابد؛ مرگ اینقدر شیرین است. این حرف، حرف مولوی است:
مرگ اگر مرد است، آید پیش من
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جانی بَرَم بیرنگ و بو
او زِ من دَلقی ستاند رنگ رنگ
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
من از او جانی بَرَم بیرنگ و بو
او زِ من دَلقی ستاند رنگ رنگ
به مرگ خطاب میکند، میگوید: ای مرگ، مگر مردهای؟ چرابه سراغ ما نمیآئی ؟ ای مرگ اگر نمردهای، دریاب. این بزرگان به مرگ خطاب میکنند: بیا، ما را به آن لذّت برسان. تو دَلقی از ما میگیری، ما جان تو را از این عالم به در میبریم. هیچ لذّتی برای انسان مؤمن به شیرینی مرگ نیست. انبیاء را می بیند، اولیاء را می بیند، حسین بن علی را می بیند، فرشتگان را می بیند، فرشتگان به او سلام میکنند، در کمال آسایش جان میدهد؛ این مرگ مردان الهی است که به این صورت در میآید، این مرگ عاقلانه است.
امّا اگر کسی مرگش مرگ جاهلی بود، تمام تلخکامیهای دوران یک طرف، تلخی مرگ یک طرف. اگر دندان کسی را بخواهند بدون بیحسی موضعی بکشند چقدر درد میآید ؟ اصلاً چرا درد میآید ؟ برای اینکه یک ذی روحی را میخواهند بیروح کنند. یک مقدار گوشت بدن را شما با کارد جدا کنید، چرا درد میآید ؟ برای اینکه میخواهید روح را از او جدا کنید. تمام ذرّات بدن از نوک پا تا مغز همین درد را دارد، چون از تک تک اینها روح را جدا میکنند! موقع مردن کسی را آمپول بیهوشی نمیزنند. مرگی که دین و برهان میگوید غیر از مرگی است که طبیب میگوید. مرگی که طبیب میگوید، برای اجازة دفن خوب است. او نمیداند مرگ یعنی چه، برزخ یعنی چه؛ این بحث فراطبیعی است.
اینکه طبیب میگوید این شخص مرد، یعنی قلبش و مغزش از کار ایستاد؛ دفنش کنید! امّا مرگ یعنی انتقال از دنیا به برزخ؛ انسان وابسته به دنیا تک تک این علاقهها را از او باید جدا کنند، با مقراض بکنند؛ تکتک این اجزاء را باید بیروح کنند، لذا این بیچاره مدّتها در رنج است. مرگ اگر قابل تحمّل بود که آدم جان نمیداد! بدون بیحس کردن، بدون بیهوش کردن تمام ذرّات بدن، روح را از ما میگیرند و چه دردی از این دشوارتر؟!!
عصاره حیات انسانی
فرمود: کسی که امام زمانش را نشناسد و بمیرد، مرگ او مرگ جاهلیّت است: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَهً جاهِلیَّهً. وقتی جاهلیّت شد، معلوم میشود زندگی زندگی جاهلی است؛ وگرنه در موقع مردن که سخن از عقل و جهل، عدل و ظلم، حُسن و قبح و حرام و حلال نیست! اگر عمری انسان بیراهه رفته است، محصول آن عمر را در یک قدح میریزند، میگویند: بچش! در قیامت هم همین کار را میکنند، میگویند: ذُقْ اِنَّکَ اَنتَ العَزیزُ الکَریم(4). تو که عزیز بیجهت بودی، بچش جزای عمل را: کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المُوت، نه اَلمُوتُ یَذُوقُ کُلِّ نَفس؛ نه مرگ ما را میچشد، ما مرگ را میچشیم. ببینیم این قدحی که پر کردیم، تلخ است یا شیرین! فرمود: اگرکسی امام زمان را نشناسد، تلخ است، جاهلیّت است؛ وقتی مرگ،مرگ جاهلی بود، نشان آن است که حیات، حیات جاهلی است. امام زمان کسی است که عدل محض است، عقل محض است، عدالت اجتماعی میآورد تا مغزها فرار نکند از یک سو؛ سرمایهها گریزان نباشند از سوی دیگر؛ طبقة محروم آشوب نکند، از سوی سوّم؛ این میشود عدل ممثّل، این میشود حیات عقلی، این میشود حیات عادلانه؛
لذا گفتند: با امام زمانت رابطه داشته باش، اسرار امامت را بشناس، دستور امام را بشناس. البتّه سینه زدنها و ناله کردنها و اشک ریختنها هم در حدّ خود به اندازة 10 درصد و 20 درصد اثر خود را دارد؛ امّا آن 90 درصدش فهم است و فهم.