افسانه‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی به‌ویژه تلگرام دست به دست می‌شوند زاییده ذهن افرادند و پس از کالبدشکافی می‌توان فهمید که هیچ گذشته و پیشینه‌ای ندارند و حتی از یک آبادی نگذشته‌اند در حالی که رد پای قصه‌های اصیل و شناسنامه‌دار در منابع مکتوب و کهن ما دیده می‌شود.

گروه فرهنگی مشرق ـ محمد میرکیانی، متولد سال 1337 محله بی‌سیم تهران است که حدود 10 سال سردبیری و نویسندگی «قصه ظهر جمعه» رادیو سراسری را به عهده داشته و سمت‌های گوناگونی مانند سردبیری مجله سوره نوجوانان، مدیریت انتشارات كانون پرورش فكری، سردبیری برخی برنامه‌های رادیویی مثل «از سرزمین نور»، مدیریت گروه کودک در شبکه‌های یک و 2 و شبکه جهانی جام‌جم را در سال‌های گذشته پذیرفته است.

میرکیانی به جز این‌ها به تدریس قصه‌گویی در آموزش و پرورش و كانون پرورش فكری کودکان و نوجوانان نیز پرداخته و در سال 78 به عنوان یکی از 20 چهره برگزیده نویسندگان ادبیات كودك معرفی شده است.

آثار این نویسنده که تسلط فراوانی روی متون کهن دارد، اغلب مبنای طراحی و تولید انیمیشن‌های ایرانی شده که «قصه ما مثل شد» از شاخص‌ترین آن‌ها برای نوجوانان در سال‌های اخیر است.

نوشته‌های میرکیانی تاكنون در جشنواره‌های زیادی برگزیده شده‌اند که شاخص‌ترین این جوایز، تقدیر در کتاب سال وزارت ارشاد در سال 76 به خاطر مجموعه سه جلدی حكایت‌های كمال با عنوان‌های سماور زغالی، شهر فرنگ و حوض كاشی بوده ‌است. همچنین داستان «پاپر» در سال 1999 و مجموعه سه جلدی «روزی بود و روزی نبود» در سال 2000 در فهرست كتابخانه بین‌المللی مونیخ قرار گرفتند. كتاب «قصه ما همین بود» نیز در سال 73 به زبان اردو ترجمه و در پاكستان منتشر شد. وی همچنین در سال گذشته به عنوان مروج قصه‌گویی مورد تقدیر و تشویق کانون پرورشی قرار گرفت.

مشرق این گفت‌وگو را در آستانه بلندترین شب سال با محمد میرکیانی که همیشه در خصوص قصه‌های ایرانی و آداب قصه‌گویی حرف‌های فراوانی برای گفتن دارد، ترتیب داده است.

شما از شب یلدا چه تداعی و تصویری دارید؟

زمانی که کودک خردسالی بودم و هنوز برق به خانه‌های پایتخت نیامده بود، مادرم کنار چراغ گردسوز روی گلیمی می‌نشست و زیر نور آن برای ما قصه می‌گفت. هنوز آن قصه‌ها و آهنگ صدای مادرم یادم هست. مادرم آن روزها برای ما قصه «نمکی» را زیاد تعریف می‌کرد. یلدا، برای همه ایرانیان، شب همدلی، همزبانی و هم‌آوایی تمام اقوام بود و البته هنوز هم هست. به عبارت دیگر، این شب، تنها شبی است که همه اقوام ایرانی اعم از مسلمان و غیرمسلمان با تمام آداب، رسوم و سنت‌های خود همدل، همنوا و همزبان می‌شوند. قصه‌گویی، یکی از جلوه‌های شب یلداست و تلاش برای دیدن اقوام، خویشان و دوستان، دور هم جمع شدن، احترام به بزرگ‌ترها، یاد کردن از گذشتگان، شنیدن درد دل دیگران، رفع کدورت‌ها و ... از دیگر جلوه‌های شب یلداست. منتها طولانی‌ترین شب سال را با قصه‌گویی و انتقال فرهنگ بین نسلی می‌شناسند. در حقیقت یک گفتمان فرهنگی در شب یلدا شکل می‌گیرد و نسل گذشته، داشته‌هایش را به نسل بعدی منتقل می‌کند. هر اندازه که بتوانیم از ارزش‌های فرهنگی شب یلدا بهره ببریم، به عرصه فرهنگ و اندیشه ایرانی کمک کرده‌ایم. یلدا، یکی از شب‌های خاص در فرهنگ ما ایرانی‌هاست که من معروف‌ترین کتابم یعنی «قصه ما مثل شد» را به این شب ارجمند، شب قصه‌های شیرین ایران‌زمین تقدیم کرده‌ام. این کتاب 10 جلدی شامل 220 قصه ایرانی است.



آیا می‌توانیم نسل جدید را به خاطر فاصله گرفتن از قصه و قصه‌گویی ملامت کنیم؟

پیدایش بخشی از این فاصله، به دلیل واقعیت‌های اجتماعی جامعه ماست و نمی‌شود نوجوانان و جوانان را به خاطر آن سرزنش کرد؛ منتها رسانه‌های ما به خصوص رسانه ملی باید به ترویج قصه‌خوانی و قصه‌گویی کمک کنند. در حال حاضر، فضای قصه‌گویی در رسانه ملی تا اندازه زیادی کمرنگ شده است. در حالی که آن زمان که مدیر گروه کودک شبکه دو بودم، برنامه‌های قصه‌گویی را طراحی کردم. معروف‌ترین برنامه‌ای هم که طراحی و سال‌ها پخش شد، «شب بخیر بچه‌ها» بود که بعد از اخبار 20:30 پخش می‌شد. یکی دیگر از کارهایی که من انجام داده بودم، نگارش کتاب «شب‌های شیرین» با 110 قصه بود که بر اساس آن، 65 قسمت پویانمایی تولید شد. در واقع، «شب‌های شیرین» اولین انیمیشن ایرانی بود که غیر از آن سال‌ها، دو بار هم از شبکه «پویا» پخش شده است. با این حال، معتقدم که ظرفیت رسانه ملی بیش از این‌هاست. من، هم در دانشکده صداوسیما، هم در کانون پرورش فکری و هم در آموزش و پرورش، قصه‌گویی را تدریس کرده‌ام و در رادیو هم که از سال 1361 تا 1372 سردبیر قصه ظهر جمعه بودم. بنابراین بار سنگین ترویج قصه‌گویی را بیش از آنچه از یک نفر انتظار می‌رود به دوش کشیده‌ام.

چرا یلدا شب قصه‌گویی است؟

قصه تعریف کردن، مرور حوادث و اتفاقات پی در پی نیست، بلکه انتقال حس دوست داشتن به دیگران است. قصه‌گویی شکل‌دهنده فضای محبت و دوستی بین پدرها و مادرها و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها با فرزندان و نوه‌هایشان است. قصه، فضایی ایجاد می‌کند که به جای گفتن، بیش‌تر بشنویم و چون حکمت‌ها و پندهای زیادی از قصه به ما منتقل می‌شود، بردبار، شکیبا، صبور و اهل تحمل باشیم. قصه موجب می‌شود تا ما برای بیان اندیشه‌هایمان به اندازه کافی واژه در اختیار داشته باشیم. بنابراین، معتقدم قصه باعث از بین رفتن بخش عمده‌ای از پرخاشگری‌ها می‌شود. نسلی که واژه و کلمه در اختیار نداشته باشد، به جای حرف زدن، پرخاش می‌کند؛ چون گنجینه واژگانی‌اش، پربار و غنی نیست. طمأنینه و آرامشی که قدیمی‌ها داشتند، به خاطر آن بود که به اندازه کافی، واژه و کلمه در اختیار داشتند و دیگران را با آن کلمات متقاعد می‌کردند. ما باید به سمتی برویم که قصه‌ گفتن و قصه شنیدن، بخش جدایی‌ناپذیر برنامه هر شب خانواده ایرانی باشد، نه این‌که ما در شب یلدا به فکر آیین‌ها و آداب و رسوم گذشته بیفتیم و به قصه‌گویی مانند یک رفتار فرهنگی فراموش شده نگاه کنیم و حسرت بخوریم. در شب یلدا، فضایی در قصه‌گویی به وجود می‌آید که به ظرفیت‌های پایان‌ناپذیر و ارزش‌های همیشگی فرهنگ ایرانی پی ببریم؛ چون قصه‌های گذشته، به ویژه آن‌ها که از ادبیات کهن سرچشمه گرفته‌اند، لبریز از اندیشه و حکمت هستند. بنابراین شوق قصه گفتن و قصه شنیدن باید در جامعه رواج پیدا کند و شب یلدا، فرصتی است برای این اتفاق ارجمند.



این‌که گفتید کسانی که گنجینه واژگانی محدودی دارند، به سرعت آرامش خود را از دست می‌دهند و پرخاش می‌کنند، می‌تواند یک فرضیه روانشناسی باشد. آیا شما این فرضیه را با کارشناسان علوم اجتماعی هم در میان گذاشته‌اید؟

هر جا که تدریس یا گفت‌وگویی با رسانه‌ها داشته‌ام، سعی کرده‌ام این فرضیه را مطرح و برجسته کنم. واقعیت این است که گذشتگان ما به دلیل غنی بودن همین گنجینه واژگانی صاحب آرامش بوده‌اند. نسل ما به دلیل فاصله گرفتن از قصه‌گویی در حال بیگانه شدن با زبان فارسی است. وقتی ما به اندازه کافی حرف خوب نشنویم، به همان اندازه از گفتن حرف خوب عاجزیم. قصه‌گویی، جایگاه ارجمند و عظیمی هم در انتقال فرهنگ و هم در تربیت نسل‌ها دارد. به عبارتی، روزگار ما عصر نبرد واژگان است و رسانه‌های گوناگون، هرجا که توانسته‌اند بر مخاطبانشان اثر بگذارند از واژگان درست و نافذ استفاده کرده‌اند. کسانی در این نبرد موفق‌اند که به اندازه کافی، واژه سالم و صحیح در اختیار داشته باشند. نسلی که نشنود و نتواند خوب حرف بزند، قطعا در نبرد واژگان شکست خواهد خورد و دنیا برای او چنان تصویر می‌شود که دیگران می‌خواهند. این نبرد در همه رسانه‌های رسمی و غیررسمی جهان وجود دارد؛ از شبکه‌های مجازی بگیرید تا مطبوعات، رسانه‌ها، فیلم‌ها، سریال‌ها، سخنرانی‌ها، گفت‌وگوها، نشست‌ها و جلسات، نقد و نظرها در مراکز پژوهشی و.... اتفاقاً این بحث، شاید مقدمه نگارش کتابی با عنوان «عصر نبرد واژه‌ها» باشد که بعدها مصادیق آن را در فرهنگ و هنر معرفی خواهم کرد.

شما در این گفت‌وگو چند بار به نقش رسانه ملی اشاره کردید. در حالی که خودتان طی حدود 30 سال، مسئولیت‌های گوناگونی مثل سردبیری «قصه ظهر جمعه» و مدیر گروهی کودک در شبکه‌های یک، دو و جام‌جم در سیما داشته‌اید و از معدود مروجان قصه‌گویی در ایران بوده‌اید، چقدر از موقعیت و نفوذ خود برای ترویج قصه‌گویی در رسانه ملی استفاده کردید؟

من هرجا که بوده‌ام، سنت قصه‌گویی را با خود به آن‌جا برده‌ام و تأثیرم را گذاشته‌ام. سال‌ها قبل در شب یلدا، برنامه قصه‌گویی من از تلویزیون پخش شد و کتاب‌هایم، منشأ و منبع بسیاری از پویانمایی‌های رسانه ملی شده است، اما سلایق، شناخت، دلبستگی‌ها و علاقه‌های هر مدیری با مدیر دیگر تفاوت می‌کند و همین امر موجب می‌شود تا بعضی تلاش‌ها ناشناخته بماند. ضمن این‌که به جز رسانه ملی، در جاهای دیگری مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم با طراحی و پیشنهاد نخستین جشنواره قصه‌گویی در سال 1375، اثر خودم را گذاشته‌ام. این جشنواره در آن سال با دبیری مصطفی رحماندوست پا گرفت و در سال‌های اخیر به صورت بین‌المللی برگزار می‌شود که قصه‌گویانی از ایران و جهان در آن رقابت می‌کنند.

الآن محمد سرشار، فرزند دوست و همکار بسیار نزدیک شما در «قصه ظهر جمعه» و مجله «سوره نوجوانان» یعنی محمدرضا سرشار، مدیریت شبکه کودک را بر عهده دارد. آیا موضوع ترویج قصه‌گویی برای کودکان و نوجوانان را با این مدیر جوان رسانه ملی طرح کرده‌اید؟

من ارتباط و اطلاع دقیقی از فعالیت شبکه کودک و مدیر آن ندارم، اما گمان می‌کنم که دوره جنینی و آغازین این شبکه شروع شده و در مرحله گذار است. فکر می‌کنم مقداری زمان می‌خواهد تا برنامه‌های فرهنگی‌اش به ثمر بنشیند. از برنامه امسال شبکه کودک برای شب یلدا هم بی‌خبرم، اما تردید ندارم که در برنامه‌های سال آینده‌شان برای ترویج امر قصه‌گویی تلاش خواهند کرد.



امسال مردم ما به کمپینی دعوت شده‌اند که برای 5 ساعت، دستگاه‌های ارتباطی مثل تلفن همراه، تبلت و لپ‌تاپ را کنار بگذاریم. با تعطیلی این ارتباط‌ها، آیا قصه می‌تواند خودنمایی کند؟

این حرکت، یک کار نمادین است که شاید بتواند با کمک رسانه ملی، توجه مردم را به قصه‌گویی جلب کند، اما تشکیل این کمپین‌ها و فاصله گرفتن از وسایل ارتباطی و شبکه‌های مجازی نباید به شب یلدا خلاصه شود. البته این‌که مردم برای چند ساعتی، گوشی‌هایشان را خاموش کنند و باهم حرف بزنند، خیلی خوب است، منتها چنین حرکتی نباید محدود به یک شب شود.

این روزها حکایت‌ها، مثل‌ها و افسانه‌های فراوانی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که محتوای پندآموز و عبرت‌انگیزی دارند، اما قبلاً شنیده نشده‌اند و برای مخاطب، تازگی دارند. درباره آن‌ها چه نظری دارید؟

بخش قابل توجهی از این قصه‌ها ساختگی است و پایه و اساس روشنی ندارد. یکی از راه‌های تشخیص اصالت قصه‌ها این است که در میان اقوام گوناگون به اشکال مختلف وجود داشته و شنیده شده باشد. قصه‌های اصیلی که بین اقوام ما رایج است، با تفاوت‌هایی در میان قوم‌های دیگر هم شنیده می‌شود. گاهی حتی قصه‌های عامیانه با چند روایت منتقل شده است. این‌ها که در شبکه‌های اجتماعی مثل تلگرام جابه‌جا می‌شوند، زاییده ذهن یک نفرند و بعد از کالبدشکافی می‌توان فهمید که هیچ گذشته و پیشینه‌ای ندارند و حتی از یک آبادی نگذشته‌اند. در حالی که رد پای قصه‌های شناسنامه‌دار و اصیل در منابع مکتوب و کهن ما دیده می‌شود.

شما برای انتقال قصه‌های اصیل به فضای مجازی چقدر وقت می‌گذارید؟

من بیش‌تر وقتم را به پژوهش روی آثار مکتوب می‌گذرانم و کم‌تر از دو هفته است که در شبکه‌های مجازی فعال شده‌ام. البته بخشی از آثار من به صورت تصویر در این شبکه‌ها وجود دارد. مثلاً «قصه ما همین بود» یا «قصه ما مثل شد» به صورت پی‌دی‌اف در اینترنت هست که چون رایگان است، نمی‌توانیم از میزان انتقال آن اطلاع دقیقی کسب کنیم و ببینیم چند نفر آن را دانلود و استفاده می‌کنند. البته شیوه صحیح و اثرگذار قصه‌گویی بر مخاطب، روایت چهره به چهره قصه یا قصه‌گویی زنده است؛ به گونه‌ای که حتی نفس‌های قصه‌گو و قصه‌شنو باهم طلاقی پیدا کند. موسیقی کلامی، نگاه، آهنگ محبت‌آمیز و درگیر کردن مخاطب با حرکت‌های مختلف، باعث می‌شود تا شنونده قصه آن را با تمام وجود درک کند. هیچ چیزی جای این شیوه کم‌هزینه، اما ماندگار و همیشگی را نخواهد گرفت. ما باید در خانه‌ها، مراکز فرهنگی و مجامع عمومی مثل پارک‌ها و بوستان‌ها کرسی قصه‌گویی داشته باشیم. نیاکان ما هم به همین شیوه قصه‌ها و افسانه‌های ایرانی را به فرنگ و اروپا انتقال داده‌اند. زمانی که بازرگانان ما کالاهای مشرق‌زمین را به فرنگ می‌بردند، در پایتخت‌های اروپایی به ویژه در ونیز ایتالیا، کرسی‌هایی را برپا می‌کردند، روی آن‌ها می‌ایستادند و برای مردم به زبان خودشان قصه می‌گفتند. این شیوه قصه‌گویی، مبنای انتقال فرهنگ عظیم مشرق‌زمین به غرب شد. به همین دلیل است که ما رد پای بسیاری از قصه‌های ایرانی و شرقی را در قصه‌های عامیانه غربی می‌بینیم. وقتی ما از چنین منبع پایان‌ناپذیری برخورداریم، چرا نباید از آن استفاده کنیم؟ اگر شهرداری‌ها، دستگاه‌های فرهنگی و وزارت آموزش و پرورش، هزینه کمی برای امر قصه‌گویی اختصاص بدهند، نتیجه‌اش مانا و همیشگی خواهد بود.