اينطور كه همرزمان و دوستان شهيد در خاطراتشان گفتهاند شهيد سعيد شعباني بسيار خندهرو و شوخ بوده است. آيا در خانه هم واقعاً چنين روحيه و اخلاقي داشتند؟
خيلي خندهرو بود، هميشه ميخنديد. در فاميل هم زبانزد خندهرو بودنش بود. خيلي شوخ، خوشاخلاق و اهل بازي بود. همسايهها ميگفتند هر وقت سعيد را ميبينيم يك لبخند روي لبش هست. خيلي بچه آرام و خوشخلقي بود. در كنار همه اينها جديت خاصي هم داشت و به شدت اهل مطالعه بود. اهل كتاب خواندن و فعاليت بود. شجاعتش زبانزد همه بود.
خاطرتان هست سعيد پس از پيروزي انقلاب چه نظري داشت و حرفهايي ميزد؟
از وقتي كه امام را شناختند و فهميدند امام در مسير اسلام است ديگر ايمان آوردند. در جنگ هم همين اعتقاد را داشت. به خصوص كه در وصيتنامهشان آوردهاند كه بايد دنبالهرو امام باشيم. به خوبي متوجه شده بودند مسير امام مسير اسلام است. در حضور سعيد كسي جرئت نداشت كلمهاي ضد انقلاب و دين حرف بزند. حتي اگر چند نفر هم دور هم جمع ميشدند آنقدر شجاع بود كه كسي جرئت نميكرد روي حرفش، حرف بزند. اگر مخالفتي هم داشت يا صحبت ميكرد يا تذكر ميداد. سعيد و رضا هر دو از فعالان دوره انقلاب بودند و با آنكه سن زيادي نداشتند زماني كه حكومت نظامي ميشد، تا پاسي از شب بيرون ميماندند و به پخش اعلاميه ميپرداختند، در راهپيماييها حضور پيدا ميكردند و با آغاز جنگ هم دوام نياوردند و راهي جبههها شدند.
نظر شهيد درباره فعاليتهاي معنوي و عبادي چه بود؟
خدا شهيدان را طوري آفريده بود كه در راهي بيفتند كه براي رضاي خدا باشد. خوابيدن، خوردن و همه كارهايشان خدايي بود و از لحاظ معنوي دائماً در تلاش بودند. سعيد هم همهجا فعاليت داشت. در مسجد فعاليت داشت، در كار فعاليت داشت و در خانه و دانشگاه هم فعاليت داشت. اصلاً به گونهاي نبود كه بگويند ميخواهم به كارهاي دنيوي برسم. خيلي مقيد به نماز بود. ميگفت صداي اذان را نبايد در خانه بشنويم، بلكه براي خواندن بايد به مسجد برويم. هميشه در مسجد بودند و ما آنها را كمتر ميديديم، قرآن ميخواندند و ديگران را نيز به خواندن اين كتاب الهي دعوت ميكردند. تأكيد داشتند قرآن نبايد به عنوان يك كتاب در كتابخانههاي منازل باشد بايد با آن انس گرفت و هر چه قدر از آن دور شويم، به همان اندازه با مشكلات سخت مواجه خواهيم شد. هر دو پسرم قبل و بعد از انقلاب همواره در مسجد و بسيج فعال بودند و كمتر آنها را ميديديم. اين دو بزرگوار با قرآن انس عجيبي داشتند و خدا به اين دليل راه شهادت را پيشروي آنها قرار داد.
شهادت سعيد و رضا چه تأثيري در خانوادهتان داشت؟
ببينيد وقتي يك نفر شهيد ميشود آن پدر و مادر يا اعضاي آن خانواده احساس ميكنند سرمايهاي را از دست دادهاند. درست است كه شهادت بهترين مرگ است و اين موضوع آدم را راضي ميكند ولي بههرحال اين آدم رفته است و ديگر نميتوانيم از وجودش بهره ببريم. شهيدان چون بهترين زندگي را انتخاب كردند خدا هم برايشان خواست. به نظرم پدر و مادر شهدا هم لياقت اين را داشتهاند كه فرزندانشان شهيد شود. پدر و مادر شهيدان به هيچ عنوان اين احساس را ندارند كه فرزندشان را براي هميشه از دست دادهاند. بلكه كاملاً حس ميكنند فرزندشان زنده است و حضورش را حس ميكنند.
تأثير شهادت پسرانتان در فاميل و بستگان تا چه اندازه بوده است؟ روي كسي تأثيرگذار بوده است؟
تأثيرش در فاميل خيلي زياد بوده است. يكي از نمونههايش اينكه برخي از اعضاي فاميل پيش از شهادت پسرهايم چندان مقيد نبودند و خيلي رعايت نميكردند ولي الان كاملاً مقيد هستند. البته الحمدلله بستگان ما همه حزباللهي هستند ولي اگر كسي هم تقيد زيادي نداشت خودشان گفتند بعد از شهادت پسرهايم ديگر همان را هم انجام نميدهند.
به نظرتان حضور در جبهه چقدر در فرزندانتان تاثير گذاشته و آنها را تغيير داده بود؟
يك دفعه سعيد از جبهه نامه فرستاد و در آن نوشته بود ما هرچي داريم از اين جبههها داريم.
آنها به هرحال راه اسلام را رفتند. اگر يك لحظه احساس ميكردند كه امام مخالف اسلام است انجام نميدادند. اينها وسيلهاي براي زنده نگهداشتن اسلام بودند. تمام دغدغههايشان انقلاب و پشتيباني از نظام بود.
به نظر شما كه دو شهيد را تقديم اسلام و انقلاب كردهايد الان براي زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهيدان بايد چه كارهايي انجام دهيم؟
برايشان سالگرد بگيريم. سالگرد بگيريم كه يادشان زنده بماند. حالا بيشتر در مسجد باشد. خودمان هر سال سالگرد ميگيريم و اگر در مساجد براي شهيدان سالگرد بگيريم خيلي خوب ميشود. بتوانيم برايشان غذايي درست ميكنيم و نذري ميدهيم. البته الان ماديات خيلي بيشتر از زمان جنگ و 20 سال پيش اهميت پيدا كرده و آن زمان مردم آنقدر در مسائل مادي و دنيوي رقابت نداشتند. همين نگاه دنيوي باعث ميشود كه ما از شهدا فاصله بگيريم. به نظرم الان خيلي بيشتر نياز است تا ياد و خاطره شهدا را زنده نگه داريم. ياد شهدا باعث ميشود تلنگري بخوريم و كمي از اين فضاي مادي فاصله بگيريم.
در دانشگاه در چه رشتهاي قبول شده بودند؟
درس هردويشان بسيار خوب بود. رضا ديپلم را كه گرفت كنكور داد اما منتظر جواب نشد و به جبهه رفت چندي بعد وقتي اسامي پذيرفتهشدگان اعلام شد، رضا رشته پزشكي دانشگاه تهران قبول شد. همه ميگفتند رضا بايد از جبهه برگردد و به تحصيل ادامه دهد. ما هم با او در جبهه تماس گرفتيم و گفتيم كه پزشكي قبول شدهاي و برگرد و ادامه تحصيل بده، اما رضا با قاطعيت جواب داد كه اگر بتوانم در اين دانشگاه كه منظورش جنگ بود كار بزرگي خواهم كرد. سعيد هم دانشجوي رشته دندانپزشكي بود. درس او هم بسيار خوب بود و در دانشگاه شهيد بهشتي در رشته دندانپزشكي مشغول به تحصيل بود. زمان امتحانات برميگشت و بعد از اتمام امتحانات به جبهه ميرفت.
در زندگي پسران شهيد شما و ديگر شهيدان يك نكته بسيار مهم وجود دارد و آن هم اينكه مثلاً پسر شما هم درسش را ميخواند، هم كارش را داشت، هم فعاليتهاي اجتماعياش را انجام ميداد و هم به جبههاش ميرسيد. خلاصه به تمام دغدغهها و دلمشغوليهايش كه كوچك هم نبودند ميرسيد. اما جوانان نسل جديد كمتر چنين توانايي را دارند كه بتوانند آنقدر فعال و جامع كارهايشان را پيش ببرند. فكر ميكنيد دليل اين تفاوت در چيست؟
به نظرم يكي از آسيبهايي كه افراد با كم شدن معنويت ميبينند همين است. انسان اگر به خدا توكل كند و دلش قرصش شود به تمام كارهايش خواهد رسيد. هنگامي كه حضرت زهرا(س) به پدرشان از كار زياد شكايت ميكنند، حضرت رسول به ايشان نميگويند برايت دو كارگر ميگيرم بلكه تسبيحات حضرت زهرا (س) را به دخترشان توصيه ميكنند. بعد خيلي ميگويند كه اگر اين تسبيحات را با توجه بگوييد بركت وقتتان زياد ميشود. اين تسبيحات به خصوص براي كساني كه خيلي كار دارند خيلي خوب است. اگر معنويات انسان كم شود روي همه چيز تأثير ميگذارد كه يكي از آنها همين مورد است.
چرا سعيد دو اسم داشت؟
پدرشان بهشان ميگفت اردشير و ما از بچگي سعيد صدايش ميكرديم. پدرشان دوست داشت اسمش را اردشير بگذارد و پدر من ميخواست اسمش را سعيد بگذارد. ديگر زماني كه دانشگاه قبول شد آقا سعيد اسم شناسنامهاش را هم عوض كرد.
از اعزام به جبهههايشان تا چه اندازه اطلاعات داريد؟
خودش در همين پادگان امام حسن(ع) نزديك خانهمان ثبتنام كرد. سعيد سه سال به صورت مرتب به جبهه ميرفت و ميآمد. «سعيد» 5/10/1365 بر اثر اصابت تركش خمپاره و انفجار در عمليات كربلاي 4 در منطقه شلمچه، پيكرش قطعه قطعه شد كه بايد بگويم امروز در هيئت محل هنگامي روضه حضرت «علياكبر(ع)» خوانده ميشود از برادر من هم ياد ميكنند. پسر ديگرم هم به نام «رضا» در عمليات والفجر مقدماتي در منطقه فكه به شهادت رسيد.
اگر وصيتنامه سعيد را در خانه داريد ميخواستم در پايان بخشيهايي از آن را برايمان بخوانيد.
سعيد يك هفته قبل از شهادتش وصيتنامهاش را مينويسد. در اوايل وصيتنامه مينويسد:«وصيتنامهام را در حالي مينويسم كه آماده عمليات هستيم، اينجا هر شب ذكر حسين (ع) است. آري، ذكر حسين(ع) كه در كربلا به همگان آموخت كه نبايد تن به ذلت داد و پذيرش مشكلات تا سرحد از دست دادن عزيزان و شهادت در راه آن بهتر از زندگي با ننگ پذيرش ذلت و خواري است.» در وصيتنامهاش توصيههايي به همه دارد. مثلاً در بخشهايي از وصيتنامهاش خطاب به دانشگاهيان مينويسد كه «به دوستانم در دانشگاه سفارش ميكنم كه با مطالعه عمقي دروس بكوشند و ايران عزيز را از وابستگي به اجانب و دشمنان رها سازند. طي تحصيل علم، به اخلاق و مكارم اسلامي مجهز گردند، زيرا علم بدون حصول اخلاق موجب فساد و تباهي انسان ميگردد و انسان را تا حد حيوانيت تنزل ميدهد كه نمونه آن را در جوامع غربي شاهديم. در مسائل مربوط به دانشگاه، چه سياسي و چه اجتماعي دخالت داشته باشند و نكند كه سرگرمي به تحصيل آنها را از مسير انقلاب و اسلام دور نمايد.»
*روزنامه جوان