مادری که در سال های جنگ، نوجوان ۱۶ ساله ی خود را با اشک دیده راهی جبهه ی حق علیه باطل کرد تا دین خود را نسبت به اسلام ادا کرده باشد.
روزی که می خواست به جبهه برود از مادرش کسب اجازه کرد. مادر راضی بود اما دلش آرام و قرار نداشت. به او گفت نمی خواهی بمانی و درست را بخوانی؟ اما مهدی درس و تکلیف را در جای دیگری می دانست. زمان سربازی اش که فرا رسید به ارتش پیوست و اعزام شد.
مدتی بعد از اعزام نیز به اسارت نیروهای بعثی درآمد و سال ۶۵ تا ۶۷ ، چیزی نزدیک به ۲۵ ماه را در اردوگاه تکریت در اسارت به سر برد و در سال ۶۸ به همراه دیگر آزادگان به میهن بازگشت.
اشک های مادری که فرزندش شهید محسوب نشد
مهدی، گرچه بعد از ماه ها دوری به آغوش مادر و خانواده بازگشت اما بعد از مدت ها دست و پنجه کردن با عوارض شیمیایی حاصل از سال های جنگ، در سال ۸۸ برای همیشه با مادر خداحافظی کرد و به کاروان همیشه زنده ی شهدا پیوست.
مادر هنوز داغدار فرزندش است. فرزندی که نامش به عنوان شهید ثبت نشد تا دلخوشی مادر برای سرزدن به قطعه شهدا و دیدار هر باره ی فرزندش تبدیل به یأس شود.
اشک های مادر هنوز هم مثل روزی که پسرش به جبهه رفت، مثل روزی که خبر اسارتش را آوردند و مثل روزی که روی تخت بیمارستان به شهادت رسید، جانگذاز است.
او حالا در بین هم رزمان و هم اسارتی های مهدی نشسته و با آنها درددل می کند.
غم بزرگی که از ۲۰ مهرماه سال ۸۸ همراه مادر است. روزی که مهدی را برای همیشه جاودانه کرد.
خواهر شهید می گوید که او جانباز ۲۵ درصد است اما بنیاد شهید نام او را به عنوان جانباز شهید ثبت نکرده و در این باره این خانواده بسیار دلشکسته اند.
مادر اما هنوز با خاطرات روزهای نوجوانی مهدی زندگی می کند. قاب عکسی که از شهید روی طاقچه جاخوش کرده با دست نشان می دهد و می گوید: «این عکس را روزی که می خواست به کردستان برود انداخت. هنوز ۱۶ سالش نشده بود. ذوقی که او برای رفتن به جبهه داشت من را هم راضی کرد تا او را فدای دین اسلام کنم.
پسرم بعد از آتش بس اسیر شد. پدرش طاقت نیاورد و برای پیدا کردنش راهی جبهه شد. وسایل مهدی را در سنگرش دید اما خبری از مهدی نبود. بعد خبر آوردند که اسیر شده است.
بعدها مهدی برایمان گفت که شش روز تمام پوتین ها را از پایمان درنیاوردند… این آغاز اولین شکنجه های بعثی ها بود.»
جانباز آزاده شهید مهدی پروهان، بعد از اسارت به دلیل مجروحیت سه ماه را در بیمارستان بغداد بستری بود. یکی از خاطرات این شهید از روزهای بستری در بیمارستان بعثی ها به روایت خودش بدین شرح است:
پس از مجروح شدن و اسارت به بیمارستان الرشید بغداد منتقل شدم. روزی یک سرباز عراقی به داخل بخش اسرای مجروح آمد و سپس یکی از بیماران را بلند کرد و با غرور و تعصب خاصی پرسید: آیا در مملکت شما از این لامپهای مهتابی پیدا می شود؟
بیمار نیز بلافاصله جواب داد: ما این لامپها را در طویله هایمان نصب می کنیم.
این حاضر جوابی، سرباز عراقی را بسیار ناراحت کرد، اما جلوی عصبانیت خود را گرفت و گفت: حیف که بیمار هستی وگرنه می دانستم با تو چه معامله ای بکنم.
در ادامه ی این دیدار، آزادگان حاضر در جمع با وصف رشادت های آزادگان در سال های اسارت و پس از آن از خانواده ی این شهید دلجویی کردند.
در پایان این دیدار نیز لوح تقدیری به رسم یادبود از سوی نهضت نخل به خانواده جانباز آزاده شهید مهدی پروهان اعطا شد.
اهداف نهضت نخل
در راستای فرامین رهبر معظم انقلاب مبنی بر خدمت به مردم و تحمل سختی های آن ها و ایجاد نقطه نورانی در باطن انسان، برای تحقق این فرامین آزادگان بهترین نمونه و گروه برای آغاز فعالیت های نهضت نخل است.
*سایت جامع آزادگان