کد خبر 520195
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۲

در اين اساسنامه ذکر شده بود براي درآمدزايي اين بنياد که طبعاٌ با وجود حضور اشرف در راس آن مي‌بايستي آبرومند و چشمگير باشد راه کارهايي از قبيل وقف اموال و شراکت در کارهاي درآمدزاي اقتصادي پيش بيني شده بود.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ محمدرضا پهلوي در طول سلطنت پرفراز و نشيبش گرفتار خانداني پردردسر بود. خانواده‌ پراولاد رضاشاه که سر به يک دوجين بچه مي‌زد شايد در ابتداي سلطنت شاه چندان دست و پا گير نبودند ولي با بزرگ شدنشان و ورود آنان به محيط  اجتماعي و اقتصادي و حقي که براي خود قائل بودند به دردسرهاي شاه افزودند. هر چند با فشار شاه به آنان چاره‌اي هم نداشتند که با عالم سياست فاصله بگيرند و اين کناره‌گيري هم لاجرم از سوي آنان چه با رضايت و چه با اکراه پذيرفته شد. همانطور که عَلَم در يادداشتهايش بارها گفته که «الملک عقيم» که به معني همان «دو پادشاه در اقليمي نگنجند و ده درويش در گليمي بخسبند» خودمان است.

در مقابل اين کناره گيري از سياست، شاه راه فعاليتهاي اقتصادي آنان را نبست و حتي کمکهاي زيادي درخصوص همراهي آنان از سوي دربار و دولت با دستور شاه انجام مي‌شد با آنکه همين فساد اداري، بعدها به قيمت بسياري چيزها و از جمله نابودي سلطنت براي شاه تمام شد. گاه اين جاه طلبي نه با مسائل اقتصادي بلکه به شکل ديگري و آن هم به شکل سازمانهاي خيريه، نمايان مي‌شد که باز هم شاه با آن کنارمي‌آمد. شمس خواهر بزرگتر شاه که علاقه‌اي به امور مورد پسند اشرف نداشت در رقابت با همسران شاه که دست به فعاليتهاي عام‌المنفعه مي‌زدند، به رياست جمعيت شيرو خورشيدسرخ يا همان هلال احمر فعلي درآمد. البته وي به شکلي صوري و کاملاً مجازي بر اين سازمان حکم مي‌راند و به نظر نمي‌رسيد که کار چندان زيادي در اين سازمان داشته باشد.



جلسه‌اي با حضور اشرف پهلوي با تعدادي از مقامات، مجيد رهنما هم حضور دارد


ولي اشرف با خواهرش فرق مي‌کرد. وي بسيار جاه‌طلب تر از اين بود که فقط به علايق شخصيش بپردازد. در واقع اشرف سرترين فرد خاندان پهلوي نزد شاه بود. پس از مرگ پدر و بر سرکار آمدن برادر، فعاليتهاي وي از هر نظر رو به ترقي نهاد. هر چند آخرين فعاليت سياسي داخلي وي شرکت در کودتاي 28 مرداد 1332بود ــ که به آن مي‌باليد و هم به روي شاه مي‌آورد ــ ولي پس از احياي ديکتاتوري برادرش و يکه تازي وي، اجازه حضور در سياست نيافت ولي با اين همه  روحيه جاه‌طلبيش آرام نمي‌گرفت و شاه هم تا اندازه‌اي نسبت به وي اغماض بيشتري نسبت به ساير برادران و خواهرانش نشان مي‌داد. به طوري که اشرف حدود 16سال در مجامع بين‌المللي و کميسيون حقوق بشر سازمان ملل نماينده ايران بود. همين حضور طولاني مدت در اين سازمان موجب اين توهم براي وي ايجاد شد که حتي به دبيرکلي اين سازمان هم خواهد رسيد. هر چند که شاه اميدي به اين امر نداشت ولي دل خواهر را نشکست و در حد امکان خودش، به وي کمک کرد هر چند که ره به جايي نبرد.

در داخل کشور هم اشرف به فعاليتهاي خود ادامه مي‌داد، وي علاوه بر اينکه فعاليتهاي عمده اقتصادي براي خود داشت در کار کارچاق‌کني براي اشخاص و وساطتهاي تجاري فعال بود و با پورسانت يا شراکتهايي که با ديگران داشت به پول زيادي دست يافته بود. ولي فعاليتهاي عامه المنفعه هم يکي از تمايلات وي براي پر کردن خلاء بلندپروازيهاي وي بود. با به دست گرفتن نيابت رياست «سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي» وي تا اندازه‌اي حضور خودش را در انظار حفظ مي‌کرد و سعي در خوشنام کردن خود داشت که البته با توجه به سابقه سوء وي در خصوص فعاليتهاي سياه، مثل دست داشتن در باندهاي بين‌المللي قاچاق مواد مخدر که حتي به توسط نشريات بين‌المللي مطرح مي‌شد چندان رضايت بخش نبود. ولي به هر حال با تمام اين بدناميها، حضور وي به مدت طولاني و آن هم در مهمترين سازمان بين‌المللي جهان جاي شگفتي و تعجب دارد و البته اين چيزي نيست بجز علاقه و يا ناچاري شاه به يار دوقلو و همذات خودش اشرف. هر چند گاه و بي‌گاه در خلوت خود با يار غارش اسدالله علم از دست خانواده‌اش خصوصاً اشرف مي‌ناليد:

  ... عرض کردم، والاحضرت شاهدخت اشرف ديشب امر مبارک را به من ابلاغ فرمودند که به دولت بنويسم ساليانه بيست ميليون تومان براي مخارج دفتري و غيره به ايشان داده شود. تاملي کرده، بعد فرمودند، براي چه اين مبلغ را مي‌خواهند؟ آيا مخارج مسافرتهاي رسمي ايشان هم جزء آن است؟ عرض کردم، تحقيق مي‌کنم. مدتي شاهنشاه درد دل کردند که اينها جز خودشان، به من و به هيچکس و به هيچ چيز نمي‌انديشند. او که مي‌خواهد بيست ميليون تومان ساليانه از دولت بگيرد، چرا اموال خودش را براي تظاهر وقف مي‌کند؟ اين چه حرکاتي است؟ بعد فرمودند، همه کس از من همه چيز مي‌خواهد، مخصوصاً اقوام نزديک و اگر يکي را ندهم، به نظر آنها دنيا خراب مي‌شود.

البته اين نک و نال شاهانه درد دلي بيش نبود. هر چند شاه در خفاي خود از اين اعمال مي‌ناليد، به نظر مي‌رسد که اين درد دل فقط براي تخليه روحي و رواني فشار خاندان باشد. چون در عمل شاه همان رويه کمک به خاندان را در پيش مي‌گرفت و کام دلشان را برآورده مي‌ساخت.

يکي از همين بلندپروازيهاي مهم اشرف پهلوي تشکيل «بنياد اشرف پهلوي» است. البته طبق رسم آن زمان که هر بنيادي براي پيشبرد امور رياستش با شاه بود اين بنياد هم، رياستش برعهده شاه بود و اشرف نيابت آن را برعهده داشت.



جلسه شوراي مرکزي سازمان زنان ايران با حضور عبدالرضا انصاري، مهناز افخمي و اشرف پهلوي



در اساسنامه 29ماده‌اي اين بنياد آمده است: «به منظور کمک به توسعه علم و دانش و شناساندن بيشتر تمدن و فرهنگ ايران به جهانيان و تشويق و ياري پژوهشگران و علاقه‌مندان به شناسايي نقش فرهنگ ايران در تمدن جهان و نيل به آرمانهاي صلح و بهره‌مندي جامعه انساني از حقوق بشر موسسه‌اي به نام بنياد اشرف پهلوي تاسيس و تشکيل مي‌شود».

از سال 1354 مراحل اوليه اين کار فراهم شد و در سال 1355 تشکيل چنين سازماني به عموم اطلاع داده شد. اشرف در مرحله بعد با وقف همه اموالش که بعدها به يک سوم تقليل يافت با مبلغ ده ميليون ريال اوليه در ثبت شرکتها آن را به ثبت رسانيد.

شاه با اينکه نيت و هدف خواهرش را از اين کارها مي‌دانست ولي باز با پذيرفتن رياست عاليه اين بنياد طي فراميني که به توشيحش رسيده بود هيئت امناء آن را منصوب کرد. شاه در بسياري از اوقات در خلوتش به اين کار اشرف ايراد مي‌گرفت و به تمسخر آن مي‌پرداخت. علم در خاطراتش در جايهاي مختلف خاطراتش اين سخنان شاه را به ياد مي‌آورد ومي‌نويسد:

             24/11/54

              والاحضرت اشرف اجازه خواسته‌اند روز دوم فروردين بنياد خيريه‌ خودشان را اعلام کنند. شاهنشاه قاه قاه خنديدند. فرمودند، آخر به خواهرم بگو يک طرف بنياد خيريه اعلام مي‌کني، يک طرف مثل ديوانه‌ها عقب پول هستي. از يک طرف نطقهاي آتشين در دفاع حقوق بشر مي‌کني، از طرف ديگر براي منافع خودت اگر باشد پدر مردم را مي‌خواهي در بياوري (فرمودند، البته اگر من بگذارم). فرمودند بسيار خوب مانع ندارد، اعلام کند. ولي بداند که مردم ايران گول نمي‌خورند. چرا همگي به او بدبين هستند و به شمس خوشبين هستند؟ چون شمس هيچ از اين تظاهرات بي‌ربط ندارد. همان است که هست.


البته به زبان امروزي شاه خالي مي‌بست و به راحتي بعد از همه اين ايرادات به اشرف اجازه اين کار را مي‌داد. هر چند که شعارهاي شاهانه همچنان ادامه داشت. بهتر است از زبان علم بشنويم که بهترين شاهد اين ماجراست:

             15/1/55

              ... دوم اينکه والاحضرت اشرف کسب اجازه کرده بودند که تاسيس بنياد خيريه اشرف پهلوي را ضمن سخنراني در راديو و تلويزيون اعلام نمايند. فرمودند که کار خير، تازه اگر کار خير باشد، سروصدا انداختن و داد وفرياد ندارد، لازم نيست!

             25/1/55

              صبح شرفياب شدم. اعضاي هيئت امناي بنياد اشرف پهلوي شرفياب و معرفي شدند.... امروز پيش از ظهر مصاحبه مطبوعاتي در مورد بنياد اشرف پهلوي داشتم.



اشرف پهلوي در کنار محمدصفي اصفيا، عبدالرضا انصاري و کريم معتمدي



به هر صورت اين بنياد رسماٌ کار خود را با تبليغات فراوان آغاز کرد. ارکان اين بنياد بر مبناي پنج ستون بود که عبارت بودند از: رياست عاليه، نيابت رياست عاليه، هيئت امناء، مديرعامل و خزانه دار.

هيئت امناء که مهمترين بخش اين بنياد بود متشکل از دو گروه 6نفره و 9نفره بود که شش نفر اول از نخست وزير، وزير دربار، رئيس مجلس سنا، رئيس مجلس شوراي ملي، رئيس ديوانعالي کشور و مديرعامل سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي تشکيل مي‌شد که با فرمان شاه انتخاب مي‌شدند، نه نفر ديگر از اشخاص معتبر بين‌المللي و بنا به گفته اساسنامه از افراد صاحب بصيرت بودند.

در اين اساسنامه ذکر شده بود براي درآمدزايي اين بنياد که طبعاٌ با وجود حضور اشرف در راس آن مي‌بايستي آبرومند و چشمگير باشد راه کارهايي از قبيل وقف اموال و شراکت در کارهاي درآمدزاي اقتصادي پيش بيني شده بود. کارهايي که با توجه به نفوذ قوي اشرف در ارکان حکومت ايران مي‌توانست به پوشش محکمي براي کارهاي حتي غيرقانوني باشد. چنانکه در سندي که در مجموعه اسناد اشرف يافت شد يکي از اولين کارهاي مشاوران اقتصادي اين بنياد پيشنهاد شراکت با اشخاصي بود که بندرعباس زميني وسيع داشتند که به علت ايجاد مشکل با سازمان زمين شهري نمي‌توانستند در آن به شهرک سازي دست بزنند. با پيشنهاد همکاري با بنياد اشرف اين کار در بررسي قرار گرفت و مشاوران اين بنياد در کمال راحتي در صورت مرغوب بودن زمين و امکان سنجي شهرک سازي براي نيروي دريايي ارتش و اينکه اين بنياد توان اين کار را دارد پيشنهادي در قالب همکاري ارائه کردند.

با تصويب اين اساسنامه اشخاصي چون اسدالله علم، هويدا، شريف امامي، عبدالله رياضي و بعدها جمشيد آموزگار به عضويت اين بنياد درآمدند. اعضاي ديگري هم چون صفي اصفيا، مهناز افخمي، ايرج وحيدي، عبدالمجيد مجيدي و مجيد رهنما که همگي از دوستان و نزديکان اشرف محسوب مي‌شدند هم به اين گروه افزوده گشتند. از لحاظ شخصيتهاي بين‌المللي به افرادي چون؛ احمد مختارامبو، بواسيه پالن، لردآسا بريگز، دکتر مارسل کاندو، پيرارمل، کي زربو و موريس شومن در مقر پاريس اين بنياد مي‌توان اشاره کرد.

به هر روي اين بنياد به سال 57 و برآمدن انقلاب، به دست حکومت آشتي ملي شريف امامي که خود از اعضاي هيئت امناي اين بنياد بود منحل شد. هر چند که اشرف تا امروز اين بنياد را در خارج از کشور حفظ کرده و به کار خود مشغول است.

روزهاي پاياني رژيم پهلوي به سال 57 و زماني که آموزگار با مشکلات عديده اقتصادي و سياسي دست و پنجه نرم مي‌کرد اشرف پهلوي نامه‌اي دوستانه به وي مي‌نويسد که علاوه بر اينکه در زد و بند براي شرکتي خارجي دخيل است نسبت به بنياد خودش درخواست کمک مي‌کند:

              جناب نخست وزير [جمشيد آموزگار]

              دوست عزيز، امروز که تهران را ترک مي‌کنم خواستم به توسط اين نامه هم از شما خداحافظي کنم و هم مطلبي که مورد علاقه شخص من است به شما متذکر شوم. لابد شما از تقاضايي که شرکت bbc سوئيس از پيشگاه اعليحضرت کرده و به شما رجوع فرمودند مستحضريد ولي شايد اطلاع نداشته باشيد که اين امر مربوط به شخص من است و شايد هم نبايد به شما مي‌گفتم ولي از آنجايي که شما را به خودم خيلي نزديک مي‌دانم و به صداقت شما اطمينان دارم خواستم خاطرنشان بشوم که بدانيد و در پيشرفت اين کار آنچه که ممکن است کمک کنيد که فردا انجام گيرد. من آن روز درست با شما نتوانستم صحبت کنم ولي وضع زندگي من خيلي درهم و خراب است و اين امر ممکن است که باعث شود که يک کمي باز زندگي سبک‌تر شود، لذا خواهشمندم آنچه که مي‌توانيد براي پيشبرد اين کار مضايقه نکنيد. البته اين موضوع را شما مي‌دانيد و من و خودتان، به همين دليل خواهشمندم اين نامه را بعد از خواندن فوراً پاره کنيد.

              مطلب ديگري که فراموش کردم آن روز به شما بگويم موضوع بنياد من است که واقعاً به کمک معنوي و مادي احتياج مبرم دارد. بعد از برگشتن از مسافرت مفصل با شما دراين باب صحبت خواهم کرد ولي مطلبي که فوريت دارد مبلغ يک [ميليون] دلار است که بايد براي شعبه بين‌المللي آن که در پاريس تشکيل مي‌شود تهيه مي‌شود. در حال حاضر چون وضعيت مالي بنياد خيلي بد است خواهشمندم که دولت اين مبلغ را بپردازد تا بعداً که بنياد روي پاي خود ايستاد و احتياجي نداشت قطع کند.

              سلامت، موفقيت و سعادت شما را از خداوند متعال خواهانم. اگر هر وقت کاري از دست من بر آيد براي پيشرفت فکري و کاري، از گفتنش دريغ نکنيد؛ با کمال ميل حاضرم. نامه را بعد از خواندن پاره کنيد.

             دوست شما

              اشرف پهلوي



جلسه‌اي با حضور اشرف پهلوي، علي‌اشرف احمدي، محمدصفي اصفيا، منوچهر اقبال،

عبدالرضا انصاري، مجيد رهنما، عبدالحسين سميعي و عبدالمجيد مجيدي



سند پيش رو گزارشي است که مجيد رهنما از اعضاي موثر در هيئت امنا، در اولين سالگرد تاسيس اين بنياد تهيه کرده و کارهاي انجام شده و يا در حال انجام را به آگاهي رسانده است. به دليل نداشتن اطلاع و يا اسناد چنداني از روند کار اين بنياد درباري، اين گزارش مي‌تواند کمک موثري براي پژوهشگران و علاقه‌مندان به تاريخ معاصر ايران باشد.

{$sepehr_album_35434}

منابع:

1. حديدي، مختار و فرهمند، جلال. پهلويها (خاندان پهلوي به روايت اسناد). تهران، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384.ج2.
2. علم، اسدالله. يادداشتهاي علم. به کوشش علينقي عاليخاني. تهران، بهزاد، 1382.ج 5.
3. ---------------------------------------------------------------------. تهران، مازيار و معين، 1387.ج 6.

*جلال فرهمند/ بهارستان