در این گفتوگو میخوانید که شیعیان نیجریه حتی از داشتن یک پرچم "یا حسین(ع)" به زبان خودشان محروم هستند و تا دلتان بخواهد از این نکات دردناک و در عین حال امیدبخش، از فضا و محیط شیعیان نیجریه در مشاهدات مجتبی رضوانی فراوان است.
ببینید:
*****
* بسیاری از مستندسازان در شرایط فعلی در غشایی از محافظهکاری زیست میکنند و از اینکه بخواهند به کشورها پر خطر سفر کنند و در مورد موضوعات خاص فیلم مستند بسازند ابا دارند. برای ما توضیح دهید که فرایند تولید این مستند چگونه بود و چگونه موضوع نیجریه و شیخ زکزاکی دغدغه شما شد؟ چون میدانیم قبل از بروز فجایع اخیر، در نیجریه مشغول کار شده بودید.
ایده مستند نیجریه در سال 85 میان بنده و برادرانم شکل گرفت. این جسارت و روحیه چریکی را اخوی بزرگتر من "آقا مهدی" به ما تزریق کرد. شروع این حرفه، با مستند مجمع الجزایر کومور آغاز شد که برای سیمای فرانسهزبان "شبکه سحر" تهیه شد. کومور، کشور کودتاهاست. شروع کار مستند ما از حوزه افریقا بود که من و آقا مهدی و آقا محسن (برادرانم) تهیه و تولید کردیم و ابتدای امر هم در همان سفر، مخاطراتی رخ داد از جمله کودتایی که در یکی از جزایر تحت حاکمیت کومور به نام آنژوان پدید آمده بود اما به رغم درگیری و خطرهایی که پیش آمد بحمدالله توانستیم دست پر برگردیم.
*چه سالی؟
سال 1384. بعدها ما با آن کار، به تیم مستندسازان حوزه آفریقا معروف شدیم؛ بهگونهای که اگر به کشوری ورود کنیم، در هر شرایط با فیلم برمیگردیم حتی اگر به تجهیزات همراه هم خسارت وارد شده باشد. این موضوع بیشتر در مستند «ساحل عاج» جلوه کرد. زمانی که در نزدیکی سفارت رژیم اسرائیل داشتیم از یک منطقه در شهر ابیجان تصویربرداری میکردیم. گروه جوانان میهنپرست در آن شهر، ما را با فرانسویها اشتباه گرفتند. (همانطور که مثلا وقتی ما یک سیاهپوست میبینیم، نمیدانیم او اهل کدام کشور افریقایی است، آنها هم طبیعتاً نمیتوانند تشخیص دهند که ما چه ملیتی داریم! فرانسوی، ایرانی یا اسپانیایی؟ نتیجه اینکه ما را با فرانسویها اشتباه گرفتند) و پیش از اینکه گفتوگویی بین ما و آنان شکل بگیرد، درگیری آغاز شد و در این جریان تقریباً بخش عمده تجهیزات ما به کلی نابود شد. پروژه را به سفارش سیمای فرانسوی شبکه سحر انجام میدادیم و این دومین کار مستند ما بود ولی نهایتاً به هر شکل ممکن با تجهیزات دیگری که در آن کشور تهیه شد مجدداً دست پر و با فیلم به کشور بازگشتیم، کار تدوین شد و برای پخش به سیمای فرانسوی ارائه شد. توقیف اموال تیم مستندساز در فرودگاه خارطوم در کشور سودان، درگیری با قاچاقچیان انسان در میانمار و دستگیری در شهر زاریا در نیجریه توسط پلیس محلی و ... همه اینها کمکم علاقه من و برادرانم را به این کار بیشتر کرد.
*عجالتاً اتفاق سودان را برای ما شرح دهید.
در جریان ساخت مستند "نغمههای محمدی(ص)"، سودان اولین کشور بین پنج کشور انتخابشده افریقایی بود، بهرغم هماهنگیهای انجامشده از قبل با رایزنی فرهنگی و سفارت ایران در خارطوم و شرح فعالیت گروه و هدف سفر و همچنین شماره سریال و مدل تمامی تجهیزات به درخواست رایزنی فرهنگی، به طور مکتوب اعلام کرده بودیم متأسفانه در لحظه ورود به کشور و در فرودگاه، کلیه اموال و تجهیزات توسط پلیس سودان طبق همان شماره سریالها توقیف شد. تلاشهای ما برای بازپسگیری اموال نتیجه نداشت و مراتب را هم به دستگاه کنسولی وقت در آن کشور اعلام کردیم اما نتیجهای نگرفتیم. نهایتاً با انتشار خبر و رسانهایشدن موضوع، حرکت و نشاط خاصی در دستگاه دیپلماسی خصوصاً سفارت جمهوری اسلامی ایران در خارطوم دمیده شد و بلافاصه فردای آن روز، تمام مشکلات یک به یک حل شد و ما تا آخر سفر و چهار کشور پیش رو نیز به هیچ وجه به مشکل مشابهی برخورد نکردیم که این موضوع، اهمیت نقش رسانه را میرساند.
*برگردیم به موضوع نیجریه؛ ایده در چه سالی شکل گرفت؟
ایده انجام این پروژه، در سال 85 که شکل گرفت که متأسفانه مصادف شده بود با اوج شرایط بد مالی و بودجهای در سازمان صدا و سیما که دیگر مانند قبل نمیتوانست پروژههای مستند را در بحث مالی، حمایت کند. ما هم مثل پروژه مستند کنیا که با همراهی اسپانسر انجام داده بودیم، این مرتبه هم سعی کردیم حامی مالی برای پروژه شیعیان نیجریه پیدا کنیم. به مراکز مختلفی سر زدیم از جمله سازمان تبلیغات اسلامی که به ما اعلام کردند ما متولی نشر و تبلیغ اسلام در داخل کشور هستیم و حوزه بین الملل آن هم فیلم مستند در مأموریت ما نیست! همین موجب شد که با سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مکاتبه کردیم. آنها هم گفتند که تمایلی به ورود در این حوزه ندارند!
*مگر این حوزه، از اصلیترین حوزههای وظایف این سازمان نیست؟
متأسفانه ظواهر، این را نشان نمیدهد بلکه برعکس، این مسأله، طبیعی بود چون در آن زمان من وقتی صفحات وبسایت سازمان فرهنگ و ارتباطات "اسلامی" را مورد بررسی قرار دادم بیشتر به موضوعاتی نظیر "ادبیات فارسی" و رونمایی از ترجمههای نفیس اشعار "عمر خیام" یا "باباطاهر عریان" به زبان انگلیسی و فرانسوی و روسی و غیره برخورد میکردم (خنده) همه چیز شیک و تمیز بود و بیشتر خبر و گزارش هماندیشی و همایش دیده میشد. بویی از افریقا به مشام نمی رسید. ظاهرا قرار بوده که تجلی فعالیتهای هنری، فرهنگی و صنایع دستی در اروپا در قالب هفته های فرهنگی به رخ کشیده شود. مگر شیعیان دنیای امروز، جزوی از فرهنگ و ارتباطات اسلامی نیستند؟ رسماً قطع امید کردیم از حمایت هر سازمان و یا نهاد متولی فرهنگ در کشور.
* به نظر میرسد که این کارها به نوعی کارهای عملیاتی و فوریتی است؛ مثل سربازی هستی که در صحنه جنگ نیاز به فشنگ داری تا در خشاب بگذاری و شلیک کنی.
تقریبا می توان همین را گفت. امروز اگر آن تلاشهای چندین و چند ساله من و برادرانم شکل نمی گرفت، حتی یک پلان هم از شیعیان نیجریه در قالب فیلم مستند موجود نبود. به غیر از عکسهای اینترنتی بی کیفیت و تابلوهای نقاشی از شیخ ابراهیم زاکزاکی.
کار را کلید زدیم اما جالب است بدانید که ما برای جذب اسپانسر، حتی به سراغ یک کارخانه لاستیکسازی در جاده سعیدآباد شهریار هم رفتیم. پرسوجو کردیم تا بدانیم چه کسی دارد در نیجریه کار اقتصادی انجام میدهد تا اینکه به این شرکت برخورد کردیم و فهمیدیم آنها به نیجریه لاستیک صادر میکنند. مذاکره کردیم و به نتایجی هم رسیدیم تا اینکه اواخر کار، هیئت مدیره شرکت عوض شد و عملاً دوباره این پروژه خوابید. در نهایت حتی خواستیم با تجار اقتصادی مشارکت کنیم چون بحث تبلیغات همین شرکتها را هم میتوانستیم در فیلم بگنجانیم. با یک شرکت تجاری در نیجریه هم مذاکره کردیم و ابراز تمایل کرد، اما پس از مدتی مدیرعامل این شرکت تحت عنوان - فوز العظیم- به طرز مشکوکی ناپدید شد که بعدها فهمیدیم که در جریان ارتباط گیری با ما دستگیر شده است!
چه شد که توانستید به شخصیتی مانند شیخ زکزاکی دسترسی پیدا کنید؟
داستان شیعیان نیجریه و شخص شیخ ابراهیم زکزاکی تا قبل از اتفاقات اخیر، در ایران برای کسی شناخته شده نبود. اهمیت موضوع و نیاز رسانه ای سوژه هم برای هیچ نهاد مرتبط با حوزه فعالیت ما متاسفانه جدابیت و اولویت نداشت، ولی در نهایت او بود که به ما لبیک گفت. من از آقای سید سلیم غفوری تشکر میکنم که وقتی برادر بزرگتر بنده آقا مهدی برای مذاکره و تصویب این طرح رفتند، بدون اینکه بخواهد سؤال خاصی بپرسد و به اصطلاح مرسوم، طرح را به طاق بزند، تنها با شناخت روی کارها و سوابق حرفهای گروه و درک اهمیت موضوع، طرح را بلافاصه پذیرفت و ما توانستیم با حمایت آنها این پروژه را شروع و به اتمام برسانیم.
تقریبا می توان همین را گفت. امروز اگر آن تلاشهای چندین و چند ساله من و برادرانم شکل نمی گرفت، حتی یک پلان هم از شیعیان نیجریه در قالب فیلم مستند موجود نبود. به غیر از عکسهای اینترنتی بی کیفیت و تابلوهای نقاشی از شیخ ابراهیم زاکزاکی.
کار را کلید زدیم اما جالب است بدانید که ما برای جذب اسپانسر، حتی به سراغ یک کارخانه لاستیکسازی در جاده سعیدآباد شهریار هم رفتیم. پرسوجو کردیم تا بدانیم چه کسی دارد در نیجریه کار اقتصادی انجام میدهد تا اینکه به این شرکت برخورد کردیم و فهمیدیم آنها به نیجریه لاستیک صادر میکنند. مذاکره کردیم و به نتایجی هم رسیدیم تا اینکه اواخر کار، هیئت مدیره شرکت عوض شد و عملاً دوباره این پروژه خوابید. در نهایت حتی خواستیم با تجار اقتصادی مشارکت کنیم چون بحث تبلیغات همین شرکتها را هم میتوانستیم در فیلم بگنجانیم. با یک شرکت تجاری در نیجریه هم مذاکره کردیم و ابراز تمایل کرد، اما پس از مدتی مدیرعامل این شرکت تحت عنوان - فوز العظیم- به طرز مشکوکی ناپدید شد که بعدها فهمیدیم که در جریان ارتباط گیری با ما دستگیر شده است!
چه شد که توانستید به شخصیتی مانند شیخ زکزاکی دسترسی پیدا کنید؟
داستان شیعیان نیجریه و شخص شیخ ابراهیم زکزاکی تا قبل از اتفاقات اخیر، در ایران برای کسی شناخته شده نبود. اهمیت موضوع و نیاز رسانه ای سوژه هم برای هیچ نهاد مرتبط با حوزه فعالیت ما متاسفانه جدابیت و اولویت نداشت، ولی در نهایت او بود که به ما لبیک گفت. من از آقای سید سلیم غفوری تشکر میکنم که وقتی برادر بزرگتر بنده آقا مهدی برای مذاکره و تصویب این طرح رفتند، بدون اینکه بخواهد سؤال خاصی بپرسد و به اصطلاح مرسوم، طرح را به طاق بزند، تنها با شناخت روی کارها و سوابق حرفهای گروه و درک اهمیت موضوع، طرح را بلافاصه پذیرفت و ما توانستیم با حمایت آنها این پروژه را شروع و به اتمام برسانیم.
* به نظرم آقای غفوری خودشان هم در حوزه افریقا کار کردهاند.
بله ، سید سلیم غفوری، مستندهای موفقی و ماندگاری را در کارنامه کاری خودشان دارند نظیر: پارسیان زنگبار، عراق سرزمین جنگها، آخرین فرزندان سومالی، کشمیر بهشت فراموششده و ده ها مستند دیگر. بعدها فهمیدم که سوژه نیجریه اتفاقاً یکی از دغدغههای آقاسلیم هم بوده و این موضوع نشان داد که تا حد زیادی توانستیم بعد از مدتها با مجموعهای ارتباط برقرار کنیم که زبان مشترک رسانهای خوبی با هم داریم.
*چرا چنین نیتی داشتید؟ فرق شیعیان نیجریه با سایر کشورهای مسلمان چیست؟ بالاخره باید انگیزه اولیه خاصی میداشتید؟
در ایام محرم و صفر در تلویزیون ایران، عزاداری شیعیان را در کشورهای اروپایی مانند بلژیک، سوئیس، فرانسه، انگلیس و ... نشان می دهند، آن هم در ساختمان رایزنی فرهنگی، چند نفری با کت و شلوار ایستاده اند و خانواده های کنسولی ایرانیان یا برادران عزیز افغانی یا شیعیان عراقی در کشورهای اروپایی یا هرجای دیگری هستند، که این افراد به واسطه مشترکات مذهبی، گرد هم آمده اند و کشور ایران هم چون قاعدتاً امکان بهتری برای برگزاری این مراسم دارند، چنین هیئاتی شکل می گیرد که البته در جای خود بسیار خوب و ستودنی است. ولی ما عمدتا با این صحنه روبرو میشویم که دو تا پن و تیلت با دوربین میزند از روی جمعیت محدود و مخاطب حس میکند که شیعیان، بحمدالله نصف اروپا را فتح کردهاند! درنهایت هم فیلم تهیهشده آیتمی چند ثانیهای میشود در لابلای بخشهای خبری سیما و در آخر هم این صدا: «خبرنگار واحد مرکزی؛ آقای ایکس؛ پایتخت فلان کشور» مخاطب هم غافل از اینکه در گوشه دیگری از دنیا میلیونها شیعه اثنیعشری انقلابی بومی، آیین عاشورا را به سبک و سیاقی خاص و جذاب همهساله به نمایش میگذارند و کسی هم از آنها خبری ندارد.
چطور نهادهای فرهنگی و رسانهای ما از این میلیونها عزادار شیعه بیخبرند؟
چرا بازتاب رسانهای نداریم از این عظمت میلیونی؟ چون کشور خطرناکی است؟ یا اینکه مسیرش به مسیر ما نمیخورد؟ وقتی با نگاه حرفهای، فیلمهای مربوط به جنایتهای داعش را میبینم، جای تعجب دارد که دکوپاژها و تصاویر فوقالعادهای برداشت شده است! ترکیببندیها استثنایی و حرفهای و افکت های صوتی ویژه ای که در آن به کار برده شده، کیفیت تصویری که دارد و تدوینگری که آن را تدوین کرده است، همه حرفه ای هستند. با چند دقیقه فیلم آتش زدن یک خلبان اردنی یا بریدن سرهای مسیحیان در کنار دریا، تأثیر بالایی را روی مخاطب میگذارد. همه چیز حسابشده و برنامهریزی شده است. به نظر من یک جنایتکار و تروریست داعشی نمی تواند از پس آن بربیاید. او نهایتاً با یک هندیکم که در دست دارد با لرزشهای زیاد بتواند از یک صحنه فیلمبرداری کند. او فقط خوب سر میبرد و استعداد دیگری ندارد. سؤال اینجاست که غیر از این است که آنها از این ابزار برای تولید وحشت و تنفر در دنیا از اسلام استفاده میکنند؟ آیا امروز نشان دادن عظمت، قدرت و بیان رحمانی تشیع برگرفته از چهره واقعی اسلام در دنیا و قاب رسانه خیلی سخت است؟ یا لزوم آن هنوز در کشور احساس نشده؟
روزی که ما میخواستیم در مورد مجمع الجزایر کومور اطلاعات بدست آوریم دیدیم هیچ منبعی نداریم که البته خواهم گفت که در کومور چه اتفاقاتی رخ داد. وقتی به میز افریقای وزارت امور خارجه مراجعه کردیم در سال 84، فقط یک برگ کاغذ A4 در مورد مجمع الجزایر کومور اطلاعات به ما دادند که حاوی مختصات و مساحت و تعداد جمعیت بود که میشد از ویکی پدیا هم مفصلتر و بهتر از آن را به دست آوریم!
* داستان و روایت ساخت فیلم مستند «از خون جون» را خطی نمی گویی. میترسی حقیقت را راجع به مشقات حضور در یک کشور دست چندم بگویی؟
روزی که ما میخواستیم در مورد مجمع الجزایر کومور اطلاعات به دست آوریم دیدیم هیچ منبعی نداریم که البته من بعدا مفصل خواهم گفت که در کومور چه اتفاقاتی رخ داد. وقتی در سال 84 به میز افریقای وزارت امور خارجه مراجعه کردیم، فقط یک برگ کاغذ A4 در مورد مجمع الجزایر کومور اطلاعات به ما دادند که حاوی مختصات و مساحت و تعداد جمعیت بود که می شد از ویکیپدیا هم مفصل تر و بهتر از آن را به دست آوریم.
*این مسئله مربوط به قبل از روی کار آمدن دولت شیعه کومور بود؟
نه؛ اتفاقا در همان ایامی بود که آیتالله احمد عبدالله محمد السامبی، رئیس جمهور مجمع الجزایر کومور بود.
* این نقطهای که داری به آن اشاره می کنی همان بزنگاه مطلوب است. برگردیم به نیجریه؛ اولین تماس شما در آن کشور با شیعیان چگونه بود؟
وقتی ما وارد شهر زاریا و حسینیه "بقیة الله(عج) شدیم، بدون هماهنگی قبلی رفتیم داخل! کسی از آمدن ما خبر نداشت. گویی هزار سال است که همدیگر را می شناسیم. تقریباً چیزی حول و حوش یک ساعت و نیم مشغول سلام علیک و روبوسی با شیعیان حاضر در حسینیه بودیم. همه به سمت ما آمدند. انگار هزار سال است که همدیگر را میشناسیم. آنها به ما ایرانیها خیلی نگاه احترامآمیز و خاصتری دارند. امام حسین(ع) وجه مشترک ما بود و ما گویی که در منزل خودمان هستیم. در واقع ماه محرم را در آن سال با آنها زندگی کردیم. در جریان عزاداری های آنها، با موارد خیلی جالبی برخورد میکردیم.
مثلا چه مواردی؟
در روز عاشورا مردم دارند با موبایلهایشان سخنرانی شیخ را از کنار بلندگوهای نصبشده روی خودروها ضبط میکنند و بعد، فایل این سخنرانیها را به شهرهای دور و نزدیکی که از آنجاها آمده بودند، سوغات میبردند که بگویند شیخ زکزاکی در روز عاشورا چه گفت؟ از بس که برایشان اهمیت داشت. در واقع ما هر لحظه با یک اتفاق جدید روبرو میشدیم. اینها مسائلی نبودند که در مطالعات میز افریقای منطقه باشد یا رایزنی فرهنگی و سازمان ارتباطات و فرهنگی و غیره از ان اطلاع داشته باشد.
*آنجا رایزن فرهنگی داریم؟ اصلا نگفتی چگونه به این سفر غیر ممکن رفتی؟! چون تقریبا ورود به نیجریه خیلی سخت است.
دفتر رایزنی فرهنگی ایران درشهر لاگوس است. آنها از مخالفان شدید ما برای حضور در نیجریه بودند! ما بهرغم مخالفت شدید دستگاه کنسولی و رایزنی فرهنگی وقت به آن کشور ورود کردیم، درحالی که از ما قول گرفته بودند که به هیچ وجه وارد نشویم. با این حال اطمینان داشتند که ما نمیتوانیم برای نیجریه ویزا بگیریم.
تصمیم گرفته بودیم که محرم در نیجریه باشیم به هرشکل ممکن. نهایتا از طریق یک شرکت بازرگانی که باز هم متعلق به بنده بود. مجموعه بازرگانی را در حوزه تجهیزات پزشکی در شهر کانو پیدا کردم با آنها حدود یکماه مذاکره کردم و مجموعه خودمان را به عنوان بازرگانان تجهیزات پزشکی معرفی کردیم. تقریبا چیزی حول و حوش ده میلیون تومان از پول پروژه صرف خرید تجهیزات پزشکی شد که در ابتدای کار در برآورد فیلم هم پیش بینی نکرده بودیم! وسایلی نظیر ابزار جراحی یکبار مصرف، سرنگ ، دارو و وسایل ارتوپدی که همه را از بازار کالای پزشکی و ناصر خسرو در تهران خریداری کردیم . روپوش پزشکی برای خودمان خریدیم، استند تبلیغاتی برای شرکت بازرگانی چاپ کردم، نهایتا دعوتنامه از سوی شرکت نیجریه ای آمد و به اتفاق چهار نفر که بنده، برادران و دو نفر تصویربردار ، مجددا مدارک را به سفارت نیجری ارائه دادیم وبالاخره وایزای تجاری ، برگ برنده ما شد برای حضور در نیجریه.
پس چگونه ویزا گرفتید؟
ظاهرا در این سبک مستندسازی علاوه بر تکنیکهای فیلمسازی میبایست در زمینههای دیگر هم مهارت میداشتیم و خودمان هم فیلم بازی میکردیم! برای ویزا اقدام کردیم موفق نشدیم؛ حتی توریستی! تصمیم گرفته بودیم که محرم در نیجریه باشیم به هرشکل ممکن. نهایتاً از طریق یک شرکت بازرگانی که متعلق به بنده بود مجموعه بازرگانی را در حوزه تجهیزات پزشکی در شهر کانو پیدا کردم، با آنها حدود یک ماه مذاکره کردم و مجموعه خودمان را به عنوان بازرگانان تجهیزات پزشکی معرفی کردیم! تقریبا چیزی حول و حوش ده میلیون تومان از پول پروژه، صرف خرید تجهیزات پزشکی شد که در ابتدای کار در برآورد فیلم هم پیشبینی نکرده بودیم! وسایلی نظیر ابزار جراحی یکبار مصرف، سرنگ، دارو و وسایل ارتوپدی که همه را از بازار کالای پزشکی و ناصر خسرو در تهران خریداری کردیم! روپوش پزشکی برای خودمان خریدیم، استند تبلیغاتی برای شرکت بازرگانی چاپ کردم، نهایتاً دعوتنامه از سوی شرکت نیجریهای آمد و به اتفاق چهار نفر که بنده، برادرانم و دو نفر تصویربردار بودیم، مجددا مدارک را به سفارت نیجریه ارائه دادیم و بالاخره ویزای تجاری، برگ برنده ما شد برای حضور در نیجریه!
یک غرفه در نمایشگاه شهر کانو زدیم و یکی از عوامل در غرفه ماند برای پوشش کار مستندسازی ما! یعنی یکی از برادرها یک مدتی در آن غرفه ثبت سفارش میکرد در بحث سرنگ و سایر اداوات پزشکی! بقیه تیم در شهر زاریا مشغول ساخت فیلم شدیم. اتفاقا بعدها برادرم به من گفت که اگر ما واقعاً در این بحث لوازم پزشکی وارد میشدیم شاید موفقتر هم بودیم چون کلی سفارش هم گرفته بود! یادم هست ما همه آن وسایل را گذاشتیم و دیگر به دنبالش هم نرفتیم، چون هزینه بلیط هواپیما و نبود زمان کافی توجیهی برای برگرداندن تجهیزات نداشت.
* رایزنی فرهنگی که مخالف کار شما بود. وزارت خارجه چه اقدامی برای همکاری و حمایت از شما کرد؟
برای تسهیل در امر اخد ویزا هم نتوانستیم هیچ کمکی از وزارت خارجه بگیریم. الان هم اگر بخواهید برای نیجریه ویزا بگیرید به شما نمیدهند. یعنی باید یک نفر از نیجریه شما را دعوت کند و دلایل سفرتان و محل اقامت و مدت سفر کاملاً مشخص باشد.
*این سختگیریها دلایل سیاسی دارد؟
شاید اتهامی که سالها پیش در جریان کشف مقادیر محدودی سلاح در بندر لاگوس به ایران زده بودند و شیطنت های صهیونیستی در آن کشور مقدمات سردی ناملموس روابط بین دو کشور در آن زمان را فراهم کرد. با این حال یادم هست در قسمت ورودی اتباع خارجی در فرودگاه لاگوس در ابتدای صف بودیم تا مهر ورود به کشور در گذرنامهمان بخورد، با این حال آخرین نفر در صف عریض و طویل از فرودگاه خارج شدیم و به دلایل نامعلومی ساعت ها این معطلی برای ما طول کشید.
تمام محافظان شیخ ابراهیم زکزاکی یا اسکورتی که در مجموعه خودش داشت، هیچکدام از آنها حتی یک سلاح سرد هم همراه خودشان نداشتند. یعنی یک جریان دینی و مذهبی 14 میلیونی که باید از رهبرشان حمایت شود آن هم در شرایط کنونی نیجریه که بوکوحرام هست و مباحث تروریستی امروز در آنجا خیلی مطرح است به ذهن متبادر می شود که به هرحال خوب است حداقل یک سلاح سردی همراه کسی باشد برای محافظت از رهبر 14 میلیونی شیعیان. من با محافظان شیخ ابراهیم هم که دوست شده بودم حتی با آنها شوخی هم میکردم و می دیدم که هیچ کدام از آنها مسلح نیستند.
*ماجرای کشتی کذایی را یادم هست اما خودت به عنوان آدمی که رفته ای و حضور در آن کشور را تجربه کرده ای، استقرار مذهب شیعه در آنجا و گسترش روزافزون تشیع را در آن کشور دیده ای، دلیلی برای این اتهام می بینی که بخواهند بگویند ایران به آنجا سلاح می فرستد؟ چون تو در مستند خودت نشان داده ای که آنها آدمهای آرام و متینی هستند.
تمام محافظان شیخ ابراهیم زکزاکی یا اسکورتی که در مجموعه خودش داشت، هیچ کدام از آنها حتی یک سلاح سرد هم همراه خودشان نداشتند. یعنی یک جریان دینی و مذهبی 14 میلیونی که باید از رهبرشان حمایت شود آن هم در شرایط کنونی نیجریه که بوکو حرام هست و مباحث تروریستی امروز در آنجا خیلی مطرح است به ذهن متبادر میشود که به هرحال خوب است حداقل یک سلاح سردی همراه کسی باشد برای محافظت از رهبر 14 میلیونی شیعیان. من با محافظان شیخ ابراهیم هم که دوست شده بودم حتی با آنها شوخی هم میکردم و می دیدم که هیچ کدام از آنها مسلح نیستند.
*پس اگر قرار بود ایران به آنها سلاح بفروشد حداقل میبایست یک چاقوی میوهخوری در جیبشان میبود! چون دشمنان ما دائما تبلیغ میکنند که جمهوری اسلامی به نیجریه سلاح فرستاده و از این خزعبلات.
بله. یا حداقل یک تیر باید در جریان کشتار چندهزار نفری شیعیان شهر در زاریا از سمت شیعیان به ارتش شلیک میشد!
*یعنی یک تیر هم شلیک نشده؟
خیر. در واقع آن چند هزار نفر با دست های خالی مقابل سلاح گرم شهید شدند.
*زمانی که مستند را می دیدم این سؤال در ذهنم تکرار می شد که با توجه به این وضعیتی که در نیجریه وجود دارد و جنایاتی که ارتش مرتکب می شود و بوکو حرام هم هست، یک جوانی در مستند می بینیم که می گوید ما در شهرها و روستاهای مختلف پراکنده هستیم یعنی ظاهرا مرکز شهر زاریا است ولی در شهرهای مختلف پراکنده هستند. به قول شما مسلح هم که نیستند ولی به هرحال این جنبش، به یک بخش امنیتی نیاز دارد. آیا حمله ناگهانی تروریستهای تکفیری بوکوحرام آنها را نمی ترساند؟
این نگرانی را اصلاً نداشتند. شیعیان، ارتباط خوبی با دیگر ادیان و مذاهب در نیجریه دارند. بوکوحرام هم امروز در نیجریه سه شاخه است. بوکوحرام اول، همان بوکوحرام اصلی و گروه تروریستی هست که امروز با داعش هم بیعت کرده؛ بوکوحرام دوم، بوکوحرامی است متشکل از دزدان و تبهکاران مسلح که زیر پرچم بوکوحرام اقدام به دزدی و غارت می کنند و در نهایت بوکوحرام سوم، بوکوحرامی است که دولت زیر پرچم آن اقدام به نا امن کردن مناطق شمالی و مسلماننشین نیجریه می کند و در نهایت با پوشش لوگوی آنان، پای خود را کنار میکشد و خود را پاک جلوه می دهد. در روز عاشورا، عظمت شیعیان در نیجریه امروز، بسیار پر قدرت و مثالزدنی جلوه کرده و با دست خالی هم وقتی در مکانی دور هم جمع میشوند مانند روز عاشورا، لرزه به اندام گروههای تکفیری میاندازند؛ مانند اربعین در عراق که همه ساله به رغم ناامنی های موجود، حتی یک قطره خون از بینی یک زائر هم نمیآید.
بخشی از حرکت جمعی در روز عاشورا، برداشت تأویلی و تفسیری از حرکت کاروان امام حسین(ع) است. شما که از نزدیک در روز عاشورا این فضا را لمس کردید، چه اتفاقی در نیجریه میافتد؟
در دسته عزاداری روز عاشورا که در فیلم هم به نمایش گذاشته شده، می بینید که در کناره های مسیر، افرادی هستند که لباس های رنگی تنشان است؛ آنها مسیحیان و اهل تسننی هستند که هرسال برای تماشای عزاداری امام حسین(ع) می ایستند و در تعزیه هم حضور دارند. در دسته عزاداری امام حسین(ع)، افراد، مأموریت های مختلفی دارند؛ آنها به چند دسته تقسیم می شوند، یک بخش تعزیه های میانی را اجرا می کنند، یک بخشی هم عزاداری به سبک خود ایران است که سینه می زنند و مداحی می کنند، یک بخشی برمیگردد به کسانی که متولی اطلاعرسانی درباره ماهیت عاشورا هستند به دیگر افرادی که از روز عاشورا چیز خاصی نمیدانند! با بلندگو میان مردم راه میروند و توضیح میدهند که امام حسین(ع) کیست. برخی از اهل تسنن سؤال می کنند که مگر امام حسین(ع) را کشتند؟ مگر ایشان نوه پیغمبر(ص) نبود؟ (بغضمیکند) مسیحیان و بومیان زیادی هر ساله در همین روز عاشورا با شنیدن صدای همان بلندگوی دستی شیعه می شوند..
مردم نیجریه، مشتاق شنیدن هستند. یکی از رموز تکثر شیعه و اینکه جمعیت شیعه هر روز دارد اضافه می شود این است که آنها خیلی بی آلایش و ساده دارند آن چیزی را که اتفاق افتاده است برای همه بازگو می کنند. بدون در نظر گرفتن این که حالا شما شیعه هستی یا سنی هستی یا مسیحی هستی یا بومی قبیله ای. فقط اتفاقی را که رخ داده است به سادگی برای مردم روایت می کنند.
*پس با این توصیفات، دیگر نیازی نیست که جمهوری اسلامی سلاح صادر کند! سلاح اصلی شیعیان، همان گریهها و همان درک مفهوم عاشوراست.
سلاحشان همان میکروفون و بلندگوی دستی است که در روز عاشورا با آن اطلاع رسانی می کنند. من میخواهم مقایسه کنم کاربرد یک بلندگوی دستی با چهارعدد باتری قلمی در دست یک سیاهپوست جوان که خالصانه مفاهیم عاشورا را دریافت کرده و خوب توضیح می دهد با خروجی برخی از دستگاههای اجرایی در حوزه تبلیغ بینالملل!
*ارکان قدرت را در نیجریه می لرزاند..
بله و خروجی او در بعضی موارد بیشتر از سازمان های فرهنگی کشور ماست که متولی حوزه بین الملل هستند. همین است که خیلی فکر من را مشغول کرده و میگفتم ما باید زاویه ای را نشان دهیم که فراتر از آن قابی است که همه در ظاهر می بینند لذا سعی میکردیم در لایه های زیرین و بین شیعیان بخوبی نفوذ کنیم. یک بخشی آن دوستانی بودند که با موبایل خودشان مراسم عزاداری را ضبط میکردند. شبانگاه در مراسم عزاداری در خدمت شیخ توری بودیم که در فاجعه حمله ارتش به زاریا شهید شد (ایشان معاون شیخ زکزاکی بودند). وقتی لابلای جمعیت تصویربرداری میکردم در آن شرایط، دیدم که یک ستون از نور به نقطهای خاص تابیده که لزومی نداشت آن قدر روشن باشد. بیشتر که نگاه کردم دیدم یک تعدادی کر و لال هستند، (اشک در چشمهایش حلقه میزند) یکی از آنها که زبان اشاره را بلد بود هرچه که سخنران میگفت او با ایما و اشاره برای بقیه ترجمه میکرد و این عده کر و لال هم میتوانستند این گونه با مفاهیم نهضت حسینی آشنا شوند و روضه امام را بفهمند و عزاداری کنند. یعنی جرکت دستهای یک سیاهپوست مخلص افریقایی در تاریکی شب، به مراتب شاید کاربردش بیشتر باشد از دستگاههای فرهنگی در کشور ما که در حوزه دیپلماسی فرهنگی بین الملل باید نقش ایفا کنند. (البته در جریان این مصاحبه و خاصه در موضوع نیجریه، تعبیر من از فرهنگ، فرهنگ عاشورا و انقلاب اسلامی است نه صنایع دستی و مضامین دیگر فرهنگ و هنر) باید اضافه کنم که نقد من به این حوزه، صرفاً به بیمهریها و کمتوجهیهایی است که به برخی شیعیان در نقاط دوردست و فقیر دنیا شده در مقایسه با اروپای شیک!
یعنی واقعا در این دستگاههای عریض و طویل، هیچ کس را نداریم که دغدغه این فرهنگ عاشورایی و انقلابی و ترویج آن را داشته باشد؟
من در ابتدای فیلم از شهید سردار حسن شاطری و شهید حجتالاسلام ابراهیم انصاری یادی کردم. این دو عزیز، خیلی در جریان این فیلم به ما کمک کردند. شهید ابراهیم انصاری، هم رایزن فرهنگی بود و در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی فعالیت میکرد. همچنین در حوزه افریقا نیز تخصص داشت، یک روحانی بود که خالصانه هرکاری از دستش برمی آمد برای نشر فرهنگ و حمایت گروههای شیعی انجام میداد و مزدش را هم از خدایش گرفت. میخواهم بگویم من افرادی را هم در حوزه دیپلماسی فرهنگی دیده ام که واقعا جان خودشان را خالصانه در این راه نثار کردند. الحمدالله امروز از این جنس افراد در کشور کم نداریم و مانند ستون های قابل اتکا در جبهه فرهنگی و تبلیغی بین الملل هستند.
*پس من باید عذرخواهی کنم بابت اینکه در ابتدای مصاحبه گفتم بسیاری از مستندسازهای ما عافیتطلب هستند..
اختیار دارید. همه مستندسازها اینگونه نیستند. شاید در برخی موارد، ژانر انتخابی دوستان با هم متفاوت است. عده از همکاران طبیعت و آثار باستانی را بخوبی به تصویر می کشند عده ای هم مانند ما طبیعت و جغرافیای شیعیان را در دنیا به تصویر می کشند. سلاح ها، یکی است اما هدفها فرق میکند.
*شاید بخش عمده ای اینطور باشند ولی از طرفی، سیاستهای اشتباه ما هم به این وضعیت دامن میزند.
بله. شما به آن بخش از حرفها اضافه کنید که رایزن فرهنگی و سفارت به ما اجازه نمیدادند که وارد نیجریه شویم اما ما باید ایام محرم آنجا می بودیم. تمام کارهای خودمان را انجام داده بودیم و از طرفی ویزاهای تجاری هم دستمان بود. خودمان به گونه ای باید وارد نیجریه میشدیم و این مستند را میساختیم. از طرفی دستگاه دیپلماسی ما هم از این مسئله بی خبر بود که ما آنجا هستیم! سفر سختی بود. در نیجریه دو بار دستگیر شدیم. به این جهت که مجوز تصویربرداری نداشتیم و هر دفعه با تعهد یکی از افراد محلی همراه توانستیم خلاص شویم. در هر بار دستگیری، من بلافاصله هتل خودمان را بدون اطلاع عوض میکردم، یعنی پول روز فردای اقامت خودمان را هم پرداخت میکردم ولی تکهتکه وسایل را از هتل خارج میکردیم که روز آخر دیدم که تعداد هتلهای شهر از تعداد خروجهای ما دارد بیشتر میشود برای همین، هتل آخر را عوض نکردیم بلکه وسایل و تجهیزات تصویربرداری خودمان را در یکی از اتاقهای حسینیه مخفی کردیم و روی آن پرچم کشیدیم و فقط با یک مسواک و خمیر دندان به هتل برگشتیم. هر مرتبه که میخواستیم پلانی را ضبط کنیم میرفتیم از حسینیه، تجهیزات را برمیدانشتیم و کار میکردیم و دوباره همانجا میگذاشتیم و به هتل بازمیگشتیم. دلیل این کار هم دقیقا این بود که اگر نیروهای امنیتی به هتل بیایند و وسایل ما را بررسی کنند، چیزی به جز وسایلی که طبق آن ویزا گرفتهایم پیدا نکنند.
خیلی هیجانانگیز شد..
بعدا یکی از دوستان ما که نظامی هم بود به ما گفت شما اگر در نهادهای اطلاعاتی استخدام میشدید موفق تر بودید تا مستندسازی! تا اینجا دو شغل بهتر پیدا کردهایم؛ یکی بازرگانی و دیگری اطلاعاتی! به نظر من، حرفه مستندسازی، ترکیب هنرمندانه تخصصها و حرفههای غیر مرتبط با هنر برای تولید اثر هنری است. عجب جملهای گفتم! (میخندد)
*این مسائل را که تعریف میکنید ذهنم میرود سمت یک مستند آبکی که کلی برایش هزینه شده و در کشور چین ساخته شده است با پروداکشن بسیار عظیمی که مثلاً چینگردی کردهاند که حتی شما فرهنگ چینی را هم نمیتوانی در آن ببینی. چطور است که برای آن مستند، بودجه دارند و کلی هم حامی مالی برای آن وجود دارد اما برای شناخت شیعیان مظلوم آفریقایی، بودجه نداریم؟
اصلا بحث ریالی آن سفر، با بحث ریالی سفر ما قابل مقایسه نیست. خیلی از مواقع چون بودجه به ما اجازه نمیداد ما حتی غذای روزانه خودمان را شکر خدا مهمان سفره اباعبدالله(ع) در حسینیه بودیم چون بودجه تولید این برنامه هم به گونهای نبود که ما بتوانیم خرج زیادی کنیم. در واقع ما مهمان خانواده شیخ زکزاکی هم بودیم که برای قسمت اول که مربوط به پرتره این شخصیت میشد همسر شیخ، شخصاً غذا را طبخ میکرد و برایمان میآوردند. سعی میکردند به سبک و سیاق غذاهای ایرانی نزدیکتر باشد تا به ما بد نگذرد. یادم هست خود شیخ البته در آن چند روز، روزه بود.
*این فقر رایزنی فرهنگی، در مستند هم مشخص است. در آن قسمتی که مربوط به مطالبه عکس امام(ره) است. همان سی سال پیش هم این بندگان خدا، عکس امام(ره) را میخواستند!
بله، خیلی مشتاق هستند. امروز نیجریاییهایی هستند که به خاطر فقر، یک مفاتیحالجنان نمیتوانند تهیه کنند. در نیجریه، خیلیها در فقر مادی، ناامنی و بیم حملات تکفیریها همچنان شیعه هستند، نه مثل ما در ایران که در امنیت و زیر پرچم تشیع و با اکثریت زندگی میکنیم.
*در مستند هم هست که مطالبه شیخ زکزاکی بود که عکس امام(ره) را اوایل انقلاب خودش به صورت خودجوش می برد و در نیجریه تکثیر می کرد. در مستند دیدم که بچههای کوچک، تیشرتهایی دارند که عکسهای مقام معظم رهبری روی آن، چاپ شده است. میخواهم بگویم یک سری آدمهای حقیری در برخی رسانههای فارسیزبان خارج میگویند دولت ایران، تیشرتهایی با عکس آقای خامنهای را به کشورهای شیعه میفرستد. این تیشرتها واقعاً از کجا آمده بودند؟ آیا امکان ارسال این همه تیشرت مشکی با نشانه های مذهبی و عکس حضرت آقا ممکن است؟
یکی از منابع درآمد اهل تسنن در نیجریه و خصوصا شهرهای شیعهنشین، تولید محصولات فرهنگی مطابق با نیاز در ایام محرم و صفر است آن هم به گونه ای سودجویانه. یعنی میخواهم بگویم که رایزنی فرهنگی، تعطیل! شیعیان هم که توان مالی آنچنانی ندارند که این استیکرها را بتوانند چاپ کنند روی پرچم و تیشرت و غیره. من آنجا متوجه شدم اهل تسنن و مسیحیان برای استحصال منابع مالی بیشتر در حوزه اقتصادی، بازار را بررسی میکنند و میبینند که نیجریه یک بازار میلیونی شیعه دارد که در محرم نیاز به لباس مشکی دارند یا مثلا پرچم "یا حسین(ع)" میخواهند، تیشرت با عکس شیخ زکزاکی میخواهند. کسانی به غیر از شیعیان می آیند و بازاریابی میکنند. بنگاه اقتصادی، هیچ ایدئولوژی خاص مذهبی در آنجا ندارد، فقط میخواهد یک نایرای خودش را بکند دو نایرا (واحد پول نیجریه) و صد نایرایش بشود هزار نایرا. بنابراین با خودش میگوید خوب است که یک ماه قبل از محرم شروع کنم و این محصولات را تولید کنم و اتفاقا بازار خیلی خوبی دارد.
خب پس چرا ایرانیان، این بازار پرسود را تأمین نمیکنند؟
اتفاقاً اگر متولیان فرهنگی حوزه بین الملل کشور ما هم حتی نگاه اقتصادی این چنینی هم داشتند، می توانستند بخشی از دغدغههای بودجه ای و چاله های اقتصادی خودشان را پر کنند. امروز تولید محصولات فرهنگی مطابق با مفاهیم و شعار های عاشورا و شیعیان اگر چه تولیدکنندگانشان در نیجریه فهمی از چیزی که دارند تولید و چاپ می کنند ندارند اما بهره اقتصادی قابل توجهی استحصال می کنند.
*پس این عکسهای مقام معظم رهبری روی تیشرت شیعیان، دستپخت مسیحیان و اهل تسنن نیجریه است!؟
بله؛ و اتفاقاً دستپخت خوبی هم دارند و بازار خوبی هم دارد. مردم این محصولات را میخرند. یادم هست وقتی که روز آخر، مهیای برگشت به ایران بودیم، هنوز مقداری از شارژ سیمکارت نیجریه ما باقی مانده بود و ما میخواستیم آن را تمام کنیم! گفتیم به کی زنگ بزنیم؟ به کی زنگ نزنیم؟ خلاصه تصمیم گرفتیم به فردی که در رایزنی فرهنگی ایران در نیجریه در آن زمان مشغول بود زنگ بزنیم. زنگ زدیم و گفتیم آقا سلام علیکم! گفت: سلام علیکم بفرمایید! آقا مهدی ما گفت: رضوانی مستندساز هستم. گفت: حال شما؟ به هرحال ببخشید آقا که نشد امسال در نیجریه در خدمتتان باشیم! انشاءالله سالهای آینده ما مقدماتی را آماده خواهیم کرد که شما با تیم حضور داشته باشید و از این قبیل حرفها! گفتیم: آقای فلانی! لااقل یک نگاهی به پیششمارهای که روی تلفن همراهتان افتاده میانداختید! نگاهی کرد و گفت: کجایید شما؟ گفتیم: لاگوس هستیم و داریم برمیگردیم! گفت: الان کجایید؟ گفتیم: فرودگاه! کمی شارژ تلفن برایمان باقی مانده بود گفتیم یک تماسی با شما بگیریم. بالاخره بابتش پول دادهایم نمیخواستیم باقی بماند! گفت: بروید خدا نگهدارتان. فقط شما را بخدا سفیر نفهمد که پدر من را درمیآورد!
حدودا هفت هشت سال قبل به رایزنی فرهنگی ایران در کنیا رفتم و دیدم در قفسه فیلمهای حاضر در رایزنی فرهنگی ی هنوز فیلم عروسی خوبان در قفسه بود آن هم با فرمت VHS ! و همین طور نوحههای آقای کویتیپور! البته من ارادت دارم به آقای آهنگران و کویتیپور ولی محصول اینها فکر می کنید در شرایط امروز در کنیا چه کاربردی میتواند داشته باشد؟ آن هم در مقابل رایزنی عظیم فرانسه!
*یعنی فقط نمیخواست که سفیر از وجود شما در نیجریه مطلع شود.
بله، یکی از عوامل بازدارندگی ما در آمدن به نیجریه و تولید فیلم، همین آقا بود. البته شاید آنها هم دلایلی برای خودشان داردند که ما نمیدانیم. خاطرم هست در کنیا، روز دوم به رایزنی فرهنگی مراجعه کردیم و یک سری اسم اساتید دانشگاهها در حوزه اسلامشناسی و تشیع را دادیم به رایزنی فرهنگی با شماره تلفنهای آنها و گفتیم آیا امکان دارد شما فقط تماس بگیرید و هماهنگی مصاحبه ها را با توجه به مترجم محلی که در اختیار دارید برای ما انجام بدهید؟ گفتند: بله! دو روز گذشت و ما مشغول تصویربرداری شهری بودیم که برگشتیم تا ببینیم که نتیجه چه شده است.
چه شده بود؟
کارمند رایزنی فرهنگی به ما گفت شرمنده! ما پول هزینه تماس تلفن نداریم برای این کارها بدهیم! من هم همانجا یک صد دلاری درآوردم و روی میزش گذاشتم و گفتم: اگر دردت پول بود کاش همان روز اول می گفتی. مگر چند تماس تلفنی شهری برای تولید یک مستندی در مورد شیعیان واسلام که ما هزاران کیلومتر راه را کوبیده ایم و به اینجا آمدهایم در ردیف بودجه شما پیشبینی نشده؟ بعد گفتم: سؤال دوم من اینجاست که شما با تلفن اینجا تا به حال به خانه خودتان زنگ نزدهاید؟ مثلا برای شب عید که بگویید جایتان خالی است!؟ یا از اینترنت اینجا برای چک کردن ایمیلتان هم استفاده نکردهاید؟ یا از امکانات اینجا زن و بچه خودت استفاده نمیکنند!؟ پول تلفن خانهات را چه کسی پرداخت میکند!؟ جالب اینجا بود که رانندههای حرفهای تاکسی هم، نشانی رایزنی ما را در شهر نایروبی نمیشناختند. برای ایاب و ذهاب به رایزنی فرهنگیمان، مجبور بودیم که بگوییم میخواهیم برویم رایزنی فرهنگی فرانسه؛ چون همه، در کنیا و نایروبی، رایزنی فرهنگی فرانسه را بخوبی میشناختند مثل این بود که در تهران به رانندهای بگویی میخواهم بروم برج میلاد! تاکسیها ما را می بردند روبروی رایزنی فرهنگی فرانسه ما را پیاده میکردند، ما پیاده می شدیم و می رفتیم آن طرف خیابان، رایزنی فرهنگی ایران!
*حالا رایزنی ما آنجا چه کار میکرد؟
وقتی که وارد شدم (البته حدود هفت هشت سال قبل) و به قفسه فیلمهای موجود در رایزنی فرهنگی مان در یکی از کشورهای آفریقایی نگاه کردم، دیدم که هنوز فیلم عروسی خوبان در قفسه است آن هم با فرمت VHS ! و همین طور نوحه های آقای کویتیپور! البته من ارادت دارم به آقای آهنگران و کویتیپور ولی محصول اینها فکر میکنید در شرایط امروز در کنیا چه کاربردی می تواند داشته باشد؟ آن هم در مقابل رایزنی فرانسه! من باید متوجه می شدم که حتی سپردن این چهار شماره تلفن هم به رایزنی فرهنگی، کار اشتباهی است ولی بنا به عادت، این کار را کردیم. این شد که در آینده وقتی میخواستیم به کشوری سفر کنیم برای اینکه جلب همکاری های رایزنی فرهنگی و سایر دستگاههایی که آنجا حضور داشتند بکنیم، ذیل همه نامهها قید میکردیم که این گروه، تمام هزینههای مالی خود را اعم از اسکان، پذیرایی، ترانسفر و حتی تماسهای تلفنی داخل شهری، با خود به همراه دارد و صرفا چند انتظار از شما داریم مثل معرفی هتل امن یعنی بگویید ما صلاح میدانیم شب را در فلان هتل بخوابید. دوم اینکه اگر کسی را می شناسید به عنوان مترجم محلی به ما معرفی کنید.
*چه خواستههای زیادی دارید!
ما همیشه این دوسه خواسته را در همه نامه ها قید میکردیم و برای اینکه پاسخ ما را بدهند با فونت درشت زیر نامه می نوشتیم کلیه هزینه ها به عهده خودمان است! همیشه این گونه نامه ها پاسخ داده می شدند ولی اگر این مسئله قید نمی شد عملاً اتفاقی نمیافتاد.
*در این رابطه وزارت امور خارجه کمکی کرد؟
نه؛ فقط ما چند مرتبه از خیابان 30 تیر بابت این موضوع رد شدیم! (میخندد).
*برگردیم به مستند «از خون جون»؛ در مستند، یک جوان خوشسیمای نیجریهای با زبان فارسی شیرین، ماجرای شیعیان را روایت میکند. از کجا به این شخص رسیدید؟
در طی این جریان، واقعا شبکه افق خیلی صبر کرد، یعنی ما باید فیلم را خیلی زودتر تحویل میداندیم و این وسواس من در انتخاب کاراکتری که خودش این موضوع را برای مخاطبان ایرانی تعریف کند با همان جنس و فرم آرامشی که در صورت و صدایش وجود دارد و خلوصی که وقتی با او حرف می زنیم متوجه این خلوص می شویم. اسماعیل شعیب، جایگزین متن نریشنی شد که امروزه هنوز یک سری از مستندسازها به نادرست از آن استفاده می کنند. تقریبا می توان گفت بار منفی یک نریشن آن هم به قلم یک نویسنده که بخواهد یک سری اتفاقات و مفاهیم را در قالب صدای نریتور القاء کند روی مخاطب امروز حوزه مستند و رسانه تأثیر منفی می گذارد خصوصا وقتی که قرار است از تلویزیون ایران پخش شود. امروز مخاطبان ما شاید خیلی از دروغ ها را از بیبیسی بپذیرند در قالب نریشن، اما خیلی از واقعیت ها را در قالب متن نریشن از تلویزیون داخلی نپذیرد. من برای همین منظور، یک شخصیت واقعی گذاشتم. حدود 10 نفر را تست کردم و دهمین نفر، "اسماعیل شعیب" جوان نیجریهای ماحصل پنج شش ماه دوندگی من است. در دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) قزوین و جامعة المصطفی(ص) و مدرسة المهدی(عج) در قم و دانشگاه تهران و مؤسسه دهخدا تا بتوانم آفریقاییها و نیجریهایهایی را پیدا کنم که بتوانند شیرین، فارسی صحبت کند.
*در مورد خود شیخ ابراهیم زکزاکی در صفحه ایسنتاگرامتان گفته بودید گویا ایشان روزهای آخر اجازه مصاحبه را داد؟
نه. شیخ ابراهیم زکزاکی به هرحال مشغولیات دیگری داشت. جلسات مختلفی داشت با مسیحیان نیجریه یا با اهل تسنن، دلیل به تأخیر افتادن مصاحبه فقط همین بود. اما قبل از مصاحبه رسمی ما میهمان شیخ بودیم و ارتباط خوبی را توانسته بودیم در این مدت زمان کم ایجاد کنیم. شیخ فکر میکرد که ما آمده ایم تا روی موضوع شخصی او تمرکز کنیم و زیاد حس خوبی نداشت که تبلیغ خودش شود اما در نهایت وقتی دید موضوع کلی است و بحث شیعیان نیجریه مطرح است به گرمی استقبال کرد و مصاحبه رسمی از وی ضبط شد.
شاید یکی از تکنیک های خوب شیخ ابراهیم زکزاکی بود که شیعیان برای خودشان مسجد نداشتند و می رفتند در مساجد اهل تسنن نماز میخواندند. به هرحال در بحث خدا و قرآن اشتراکات بین مسلمانان وجود دارد. امروز بیان شیعه، بیان صلح و آشتی و تعامل با دیگر ادیان است و شیخ از این راه برای جذب مخاطب و دعوت به اسلام در بین مردم استفاده کرده بود.
*ظاهراً پسرشان واسطه شما شده بود تا اجازه ضبط بدهند.
بله. محمد واسطه شد و نهایتاً وقت گرفت و قرار بود که یک ساعتی خدمت شیخ باشیم اما یک صبح تا بعدازظهر مهمان ایشان شدیم و با یک حوصله و آرامش خاصی هرچه که از او میخواستیم برای ما انجام داد. اعم از اینکه مصاحبه چهار ساعته ای که طول کشید آن هم با دهان روزه. همین طور تصاویری که در رابطه با مطالعه و غیره بود یا حتی در حیاط منزلش به حیوانات و پرندگان که غذا میداد و تمام اینها تصاویری بود که ما از او گرفتیم و ایشان هیچ کدام از این موارد را نه مخالفت کرد و نه بیحوصلگی نشان داد.
*در واقع کارهای روزمره ایشان بود که نشان دادید.
بله. گفتیم شیخ! شما هرکاری که بصورت روزانه انجام می دهید را انجام بده ما، میخواهیم از فعالیتهای روزانه تو تصویر بگیریم.
*گفتید که حتی همسرشان در منزل، برای شما غذا پختند؟
بله؛ به رغم اینکه ایشان رهبر شیعیان نیجریه بودند اما بخش عمده ای از کارهای منزل به عهده خودشان بود حتی چندین مرتبه صبحانه ما و گاهی غذای ما را همسر شیخ تهیه میکردند و به فرزندانشان میداندند که برای ما تا هتل می آوردند تا ما غذای ایرانی بخوریم به مهمانان شان خوش بگذرد!
*یعنی کارهایی را که نمایندگی های ما باید برای کمک به شما انجام میداند هم ایشان انجام دادند.
البته ما از رایزنی انتظار آشپزی نداشتیم. همسر شیخ معتقد بود شاید ما نتوانیم غذای اینجا را به راحتی بخوریم چون خودشان بارها به ایران سفر کرده بودند و با غذای ما آشنا بودند لطف داشتند برای ما غذا طبخ غذا میکردند به گونه ای که با ذائقه ما ایرانی ها جور درمیآمد. در عین حال نمونه زن موفقی بود از این نظر که در عین حالی که فرزندان زیادی را تربیت کرده بود، همسر رهبر شیعیان بود با تمام حواشی مربوط به آن و شهرک سینمایی را هم اداره میکرد که فیلمهای تاریخی مختلفی در آن تولید می شد.
* در مستند هم بود که همسر ایشان، آن شهرک سینمایی بزرگ را مدیریت میکرد تا برای تاریخ اسلام فیلم بسازند. البته ما هم در مورد آپارتمان های بالاتر از خیابان میرداماد، خیلی فیلمهای خوبی میسازیم! جالب است که این همه کشور وجود دارد، این همه رایزنی فرهنگی با نوارهای VHS خاکخورده. فکر میکنی بالاخره نهادهای فرهنگی ما چه زمانی حالشان خوب خواهد شد؟
من به همه آنها احترام میگذارم. البته طبع و خلق و خوی همه مانند هم نیست و بسیاری از آنان افراد لایق و دوستار فرهنگ هستند اما میان آنها بودند کسانی که منافع و ملاحظات شخصی شان اولویت داشت. به نظر موقع آن رسیده مانند صدا و سیما امروز چابکسازی در پیکره سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی هم صورت بگیرد تا شاهد اتفاقات جدید به غیر از تمرکز بر زبانگردانی میراث مکتوب ادبی و هفتههای فرهنگی باشیم. اگر سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی علاقه مند باشد ما علاقه مند هستیم ایده های متعددی در حوزه فرهنگ و ارتباطات اسلامی و حتی ایرانی را به دوستان ارائه دهیم. خاطرم هست چند سال پیش طرحی را به سازمان فرهنگ و ارتباطات ارادیه دادم و در آن طراحی کرده بودم که یک فیلم در مورد اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) در کل کشورهای دنیا تولید کنم بدون هزینه ریالی برای سازمان، که متأسفانه با آن هم موافقت نشد! که البته شاید ملاحظات خاصی داشته باشند که ما از آنها بی خبریم.
* نگاه شیعیان نیجریه به ایرانیان چگونه بود؟
روزی یک نفر از عوامل ما داشت گوشه حسینیه سیگار میکشید. آرام آرام یک جماعتی از جوانان دور هم جمع شدند و لحظه به لحظه تعدادشان بیشتر شد و یکی از آنها آمد سمت من و گفت: مجتبی! این دوستتان که دارد سیگار می کشد، ایرانی است؟ گفتم: بله. پس کجایی میخواهی باشد؟ گفت: مسلمان است؟ گفتم: بله. گفت: شیعه است؟ گفتم: بله. ما اکثریت در ایران شیعه هستیم. گفت: پس چرا سیگار می کشد؟! گفتم: چی گفتی؟ یک بار دیگر بگو. گفت: مگر ایرانی مسلمان شیعه نیست؟ پس چرا دارد سیگار می کشد؟ گفتم مگر سیگار کشیدن اشکالی دارد؟ مگر شما سیگار نمی کشید؟ گفت: نه! ما هرگز سیگار نمیکشیم! چون شیخ سیگار نمیکشد و بچههای شیعه اینجا سیگار نمیکشند! گفتم: پس چه کسانی سیگار میکشند؟ گفت: فقط افراد بیخانمان یا دائمالخمر و لاابالی! گفت بین شیعیان اینجا کسی که سیگار دستش است کسی است که یا مواد مخدر می کشد یا درگیر مشروبات الکلی است! من سریع رفتم به دوستمان گفتم سریع این سیگارت را خاموش کن و اگر هم میخواهی بکشی شب در هتل بکش. که دوست ما بعدا مخفیانه می رفت یک گوشه ای و کمی سیگارش را می کشید و در می رفت! البته سیگار در کشور ما ممنوع نیست اما با بیان این خاطره، می خواهم دیدگاه تقدس آمیز شیعیان آنجا نسبت به وقار و فرهنگ شیعی بویژه جایگاه تشیع در میان ایرانیان را عرض کنم.
امروز هر اتفاق بدی که در ایران بیفتد اعم از نزاع های سیاسی، مثل فتنه 88 و خیلی از مسائل دیگری که رخ می دهد باید عرض کنم که در لحظه روی قلب شیعیان دنیا تاثیر منفی می گذارد. آنها چون در سایر کشورها اقلیت هستند ونگاهشان به ایران است. وقتی اینجا دعوا می شود حلقه برای آنها تنگ تر می شود. وقتی آقایان برای هم شاخ و شانه می کشند روی اتمسفر جغرافیای شیعه در دنیا تاثیر می گذارد. گویی که پدرشان رفته جایی و فعلا نیست و بچه های محل، جرأت می کنند توی گوشش بزنند. ولی اگر بدانند که بابایشان در خانه هست و سالم و سرحال، آن وقت تا کیلومترها هم جرأت نمی کنند به ما نزدیک شوند. این موضوع را حداقل در 13 کار مستند خارجی که مجموعه ما از مجمع الجزایر کومور، کنیا، ساحل عاج، اندونزی، برونئی، تایلند،تانزانیا، زنگبار، سودان، الجزایر و عراق و سوریه کار کرده ایم حس کرده ام و مدت ها با آنان زندگی کرده ام.
*پس تصوراتشان در مورد ما زیاد درست نیست!؟
فقط رانندگی ما را ببینند و تعامل شهروندان در ترافیک را همین بس است. نیازی به توضیح نیست. بعد به این جوان گفتم مگر تو خودت در ایران نبوده ای و این مسائل را ندیده ای؟ گفت: چرا من میدانم ولی اینها که نمیدانند. حالا این حرفها را ننویسید. شاید طرحش خیلی درست نباشد.
*اتفاقا عین همین حرفها را می نویسم چون خود من هم سیگار می کشم!
ببخشید! من قصد جسارت نداشتم. غرضم بیان واقعیات و عظمت فرهنگی تشیع و الگوی شیخ زکزاکی در میان مردم نیجریه است.
*نه. اتفاقا اول یک تلنگری برای خودم است.
ذهن من رفت به سمت بحث تحریم تنباکو. وقتی که تنباکو حرام اعلام شد حتی در حرمسراهای ناصرالدین شاه هم قلیان ها شکسته شد. امروز خیلی از رفتارهای بد اجتماعی می تواند از مسیر دین و جریان های مذهبی اصلاح شود و می توان خروجی های بیشتری را از مکتب امام حسین علیه السلام هم دریافت کرد. امروز هر اتفاق بدی که در ایران بیفتد اعم از نزاع های سیاسی، مثل فتنه 88 و خیلی از مسائل دیگری که رخ می دهد باید عرض کنم که در لحظه روی قلب شیعیان دنیا تأثیر منفی می گذارد. آنها چون در سایر کشورها اقلیت هستند و نگاهشان به ایران است وقتی اینجا دعوا می شود حلقه برای آنها تنگتر می شود. وقتی آقایان برای هم شاخ و شانه می کشند روی اتمسفر جغرافیای شیعه در دنیا تاثیر می گذارد. گویی که پدرشان رفته جایی و فعلا نیست و بچه های محل جرأت می کنند توی گوششان بزنند ولی اگر بدانند که بابای شان در خانه هست و سالم و سرحال، آن وقت تا کیلومترها هم جرأت نمی کنند به ما نزدیک شوند. این موضوع را حداقل در 13 کار مستند خارجی که مجموعه ما از مجمع الجزایر کومور، کنیا، ساحل عاج، اندونزی، برونئی، تایلند، تانزانیا، زنگبار، سودان، الجزایر و عراق و سوریه کار کرده ایم حس کرده ام و مدت ها با آنان زندگی کرده ام.
*کمی در مورد روش تصویربرداری کار توضیح بدهید.
ما با دوربین عکاسی کار کردیم چون نمی توانستیم دوربین های حرفه ای و آنچه را که نیاز داشتیم با خود ببریم. تجهیزات ما به مرور زمان کوچکتر و ریزتر شد. با دو کوله پشتی کوچک رفتیم و سعی کردیم که با کمترین نمایش از اینکه ما دقیقا مشغول چه کاری هستیم، این مستند را بسازیم.
*صحنه های مربوط به تعزیه چطور؟ دوربین سردست استفاده کردهاید؟
من با یک سری ابزارهای حرکتی نظیر استیدیکم که حرکت و تکان دوربین را می گیرند کار کردم. بخشی از فضاهای کار در همان تعزیه میبینید که یک دوربین لابلای گروه تعزیه است و در دوربین های دیگر دیده نمی شود. این تکنیک را از استاد مجید مجیدی که واقعا به ایشان علاقه فراوانی دارم و سعی می کنم از کارهای و تفکر ایشان تبعیت کنم آموختم. در مستندی در امامزاده شاهکرم اصفهان بودیم و آقای مجیدی هم تشریف آوردند بالای سر برنامه ای که من داشتم کار میکردم حدودا سال 1386، لطف کردند و در آن کار به من مشاوره دادند. چند نفر از تصویربرداران را لباس اشقیا تنشان کرد و فرستاد داخل تعزیه و وقتی که نمای لانگ را با دوربین دیگر میدیدیم در آن شلوغی حضور عوامل به کار ضربه نمی زد و عناصر مزاحم در تصویر دیده نمی شد.
محرم گذشته تایلند بودم و الان دارم فیلم مستند شیعیان تایلند را کار میکنم. کسی از شیعیان دوست داشتنی و مؤمن تایلند اطلاعاتی ندارد. نگه داشتن دین و دوری از انحرافات اخلاقی در جامعه بودایی تایلند، برای یک جوان شیعه تایلندی به نظر هم از جهاد بالاتر است. چرا وقتی اسمی از تایلند می آید همه فکرشان می رود به سمت دو شهر ساحلی پاتایا و پوکت؟ دل شیعیان تایلند امروز به همین خاطر به درد آمده است. به همین دلیل ما رفتیم به مسجد روحالله در شهر ناخان خدمت رهبر شیعیان تایلند جناب سید سلیمان و مراسم روز عاشورا را تصویربرداری کردیم. همچنین تشکیلات مهم و سازماندهی شده فرهنگی تحت عنوان "انجمن محبین ولایت فقیه در بانکوک" که با هدایت و راهبری دوست عزیزم سید مبارک حسینی اداره می شود. تلاش آنها در راه تشیع و انقلاب اسلامی به واقع ستودنی بود و باید مستندهای زیادی از زوایای مختلف این حرکت بزرگ در شرق آسیا تهیه نمود.
*حین اتفاقات، رویداد خاصی قلب شما را نیازرد؟
در فیلم اگر ببینید در حسینیه زاریا کتیبهای شامل اشعار مشهور محتشم کاشانی نصب شده؛ این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست. اول من خیلی خوشحال شدم که پرچمی به زبان فارسی در این کشور دیدم اما اصلا دوست نداشتم که فارسی را ببینم. من باید زبان محلی آنجا را میدیدم یعنی زبان هوسا. مگر تهیه و هدیه چهار متر سیاهه محرم به زبان هوسا کار دشواری است. ما در ایران هم رادیو هوسا داریم، هم جامعة المصطفی(ص) هم سازمان تبلیغات اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ همه اینها هستند. به اینها بگو آقا چهار متر پارچه به زبان هوسا حاوی پیامهای عاشورا و شعر آیینی چقدر هزینه دارد؟ یا شاید افق نگاهمان برای کار فرهنگی در جهان پایین است. همین الان بروند پیش بازاریهای تهران همه برای این کار بانی میشوند و نیازی به دولت نیست.
*اگر واقعا بازاریهای متدین ما بدانند چنین حماسهای در نیجریه جاری است، پول همه نذوراتشان را میفرستند نیجریه!
من همین موضوع را در تایلند هم دیدم. محرم گذشته، تایلند بودم و الان دارم فیلم مستند شیعیان تایلند را کار میکنم. کسی از شیعیان دوستداشتنی و مؤمن تایلندی اطلاعاتی ندارد. نگه داشتن دین و دوری از انحرافات اخلاقی در جامعه بودایی تایلند برای یک جوان شیعه تایلندی به نظر هم از جهاد بالاتر است. چرا وقتی اسمی از تایلند می آید همه فکرشان می رود به سمت دو شهر ساحلی پاتایا و پوکت؟ دل شیعیان تایلند امروز به همین خاطر به درد آمده است. به همین دلیل ما رفتیم به مسجد روح الله در شهر ناخان خدمت رهبر شیعیان تایلند جناب سید سلیمان و مراسم روز عاشورا را تصویربرداری کردیم. همچنین تشکیلات مهم و سازماندهی شده فرهنگی تحت عنوان انجمن محبین ولایت فقیه در بانکوک که با هدایت و راهبری دوست عزیزم سید مبارک حسینی اداره می شود. تلاش آنها در راه تشیع و انقلاب اسلامی به واقع ستودنی بود و باید مستندهای زیادی از زوایای مختلف این حرکت بزرگ در شرق آسیا تهیه کرد.
*آنجا چطور؟ آیا آنجا هم شیعیان خودجوش کار میکنند؟
آنجا هم خود شیعیان انقلابی بانکوکی هستند که با پول جیب خودشان، عکس حضرت آقا را زدهاند بالای سرشان و دارند کار میکنند. وسط بانکوک با تیشرتی سفید با عکس مقام معظم رهبری که رویش به زبان انگلیسی نوشته شده انجمن محبین ولایت فقیه بانکوک یا تصاویر شهدای دفاع مقدس. خیلی ها اینجا رویشان نمی شود که همین تیشرت را تنشان کنند اما شیعیان تایلند با شجاعت و عشق، این طور لباس میپوشند.
سوال می کنم از شما، فرهنگ دفاع مقدس در جریان جنگ تحمیلی چقدر برد تبلیغاتی در دنیا داشته؟ همینقدر بگویم که سوار یک توکتوک (موتورهای سهچرخه در بانکوک) شدم (بغض میکند). نگاه کردم دیدم عکس شهید حسین فهمیده چسبیده شده به طلق جلوی موتور. زدم روی شانه موتورسوار و پرسیدم میدانی عکس چه کسی است؟ گفت: بله؛ حسین فهمیده! بعد کارت ملیاش را از جیبش در آورد و گفت من عاشق شجاعت و فداکاری حسین فهمیده هستم و برای همین، اسمم را هم عوض کرده ام و گذاشتهام حسین فهمیده!
من میخواهم یک نگاه ملی به این موضوع کنم فارغ از نمادهای مذهبی و سیاسی. مردم! اگر می شود لطفاً از دریچه ملی نگاه کنید به این موضوع که مثلاً شما یک نفر را داشتهاید در جنگ تحمیلی که رفته دفاع کرده، سیزده سالش بوده و خودش را انداخته است زیر تانک. حالا عکس او برچسب شده روی طلق موتور یک بانکوکی که دارد با موتورش کار میکند و وقتی از او می پرسم عکس چه کسی است می گوید حسین فهمیده و حتی اسمش را هم عوض کرده. اسم آن موتور سوار، چیز دیگری بود، حالا اسمش را گداشته حسین فهمیده! من به عنوان مستندساز این موارد را می بینم. وقتی با رایزنی ملاقات می کنم برای آگاهی بیشتر درباره منطقه، تنها دغدغه شان این است که من مهر نماز با خود آوردهام یا نه؟ (خنده) من با هزینه شخصی خودم رفتهام تایلند و روی این قضیه کار کرده ام چون هیچ اسپاانسری پیدا نشد! با قسط آخر قرارداد نیجریه، این مستند را ساختیم. خلاصه بلیط را گرفتیم و آنجا هم مهمان بچه های تایلند بودیم. دو هفته تمام از ما پذیرایی و میهمان نوازی ویژه ای کردند تا اینکه کار به اتمام رسید. میخواهم بگویم چنین چیزهایی را نه می توان در گوگل پیدا کرد و نه روی میز هیچ مدیرکل!
*ماجرای کلیپ با نوای میثم مطیعی جریانش چیست؟!
آقا میثم مطیعی هم واقعا جزو مداحانی هستند که در بزنگاهها حاضر می شود و بدون هیچ چشمداشتی کار می کند. مداحی است که تحصیلات و سواد بالایی دارد. اشعار این کار را برادرم محسن سرودند و اشعار عربی را یک دوست بحرینی. این کلیپ برگرفته از تصاویر مستند «از خون جون» تهیه و تدوین شد. این کلیپ امروز در همه جای دنیا به زبان های مختلف پخش شده است. صحبتهای شیخ توری را هم گذاشتیم که به زبان انگلیسی صحبت کرده بود. در واقع یک محصول سهزبانه ناخودآگاه شکل گرفت. یک جریان جدیدی در حوزه تولید نماهنگ مستند که قبلا دغدغه ما بود توانستیم با این کار شروع کنیم. اسمش را MuDoc گذاشتیم یعنی Documentary که بر پایه Music است. یعنی نماهنگی که بر پایه استنادات تصویری واقعی تدوین شده. امروز کسانی که کلیپ می سازند، یک سری تصاویر رؤیایی میگیرند، فولو فوکوس و یک کاری را جمع می کنند با رنگ های مختلف و نهایتا کلیپ تحویل می دهند یا با والپیپیرهای تبیان! (خنده) که الان تلویزیون ما دارد اینطور کلیپ می سازد.
تا کی میخواهیم در مورد امام حسن عسکری علیه السلام کلیپی بسازیم که یک گنبد بیاید جلو و گل برود پشتش و یک کلمه امام حسن عسکری از بالا بیاید و برود پایین؟ آیا امام حسن عسکری علیه السلام همین قدر خروجی رسانه ای دارد؟ این نقد من را منتشر کنید! حتما باید ملعونی به امام هادی علیه السلام توهین کند تا چند روز موضوع رسانه ای ما شود و بعد فراموش کنیم. جلوی یک شیعه را در خیابان بگیر از او بخواه که سه دقیقه در مورد امام هادی علیه السلام صحبت کند! این دغدغه است! تا چندسال بعد باید ببینم که آبشخور تدوینگرهای صدا و سیما برای تولید کلیپ های مذهبی، والپیپیرهای شیعی تبیان است که آن هم زحمت های سرکار خانم علیمحمدی است که قبلا در تبیان همکار ایشان بودم. چندبار باید این گنبد در تصویر عقب و جلو شود؟ چه خروجی می دهد برای کسی که میخواهد امام حسن عسکری علیه السلام را بهتر بشناسد؟ این سبک میوداک تقریبا سبک جدیدی است که با آقا محسن ابداع کردیم و میخواهیم در کنار تولید مستندهای خودمان، برگرفته از تصاویر واقعی مستند، در بستر شعر و موسیقی و مداحی محصولاتی را تولید کنیم تا تاثیر گذارتر باشد در واقع کلیپی که تصاویر مستند دارد.
گفتگو از علیرضا پورصباغ