آیتالله نجمالدین طبسی در درس خارج مهدویت خود با اشاره به این موضوع تصریح کرد: رواياتي که درباره نفس زکيه است، طبق استقصاء اوليه تقريبا هفده روايت است که سه روايت از مصادر اهل سنت است، و هيچ كدام به پيامبر صلي الله عليه وآله منتهي نميشود. آري روايت سومي از عمار است اگر سندش درست باشد ميگوئيم شأن عمار اين نيست که از جانب خود مطلبي نقل کند، حتما از معصوم شنيده و روايت ميکند. از اين سه روايت معلوم ميشود که نفس زکيه هم در کتب اهل سنت به طور محدود و کمرنگ مطرح هست.
آیتالله طبسی در ادامه تأکید کرد: قبل از اينکه وارد بحث نفس زکيه شويم، مقدمتاً چند نکته را عرض ميکنيم: نکته اول اینکه رواياتي که درباره نفس زکيه است، طبق استقصاء اوليه تقريبا هفده روايت است که سه روايت از مصادر اهل سنت است، و هيچ كدام به پيامبر صلي الله عليه وآله منتهي نميشود. آري روايت سومي از عمار است اگر سندش درست باشد ميگوئيم شأن عمار اين نيست که از جانب خود مطلبي نقل کند، حتما از معصوم شنيده وروايت ميکند. از اين سه روايت معلوم ميشود که نفس زکيه هم در کتب اهل سنت به طور محدود و کمرنگ مطرح هست؛ اما عمده روايات در کتب شيعه هست.
وی افزود: نکته دوم این است که غالب اين روايات از جانب امام صادق علیه السلام است و البته از ائمه ديگر همچون امام باقر هست ولي به ندرت.
مدرس حوزه ادامه داد: نکته سوم این است که طبق روايات، نفس زکيه در مکه کشته ميشود اما طبق يک روايت مرسله، نفس زکيه در کوفه کشته ميشود. آيا دو نفس زکيه وجود دارد يا يکي؟ يا اشتباه در نقل است؟
آیت االه طبسی، درباره نکته چهارم، گفت: طبق بعضي از روايات قتل نفس زکيه از علامات حتمي است اما در غالب روايات به عنوان علامت حتمي مطرح و نقل نشده است.
وی افزود: بر اساس نکته پنجم و طبق بعضي از روايات، زمان قتل نفس زکيه پانزده روز قبل از قيام حضرت ذکرشده است که طبق اين نقل قتل نفس زکيه از علامات ظهورمحسوب ميشود، اما طبق برخي ديگراز روايات قتل نفس زکيه بعد از خروج حضرت ذکر شده است. اکنون بايد با اين تعارض چه کار کرد؟ آياخروج را غير از ظهور بگيريم تا قتل نفس زکيه جزو علامات شود مخصوصا باتوجه به برخي از روايات که قتل نفس زکيه را بعد از خروج و قبل از نداء آسماني ذکرکردهاند، که در اين صورت جزو علامات ظهور حضرت خواهد شد، ولي اين مطلب با روايتي که ميگويد قتل نفس زکيه قبل از نداء ميباشد سازگار نيست زيرا اين روايات ميگويند نداء آسماني در ماه رمضان درشب 23 يا شب24 است وچون ظهور امام درماه محرم وروز عاشورا گفته شده است لذا اگر طبق برخي روايات قتل نفس زکيه را قبل از صيحه بدانيم پس ديگر 15روزفاصلهاي که روايت مذکور ميگويد محقق نميشود.
استاد درس خارج مهدویت افزود: نکته ششم هم این است که در برخي روايات نفس زکيه از نسل سيدالشهداء حسين بن علي علیه السلام شمرده شده است ولي در روايات ديگر، از نسل امام حسن علیه السلام گفته شده است.
وی گفت: نکته هفتم این است که نفس زکيه در برخي روايات، سفير حضرت قلمداد شده است اگر اين مطلب صحيح باشد مربوط به بعد از قيام وظهور حضرت ميشود ودراين صورت ديگر علامت ظهورحضرت نخواهد بود.
آیت الله طبسی درباره نکته هشتم هم تصریح کرد: ازاين تعداد رواياتي که درباره نفس زکيه وجود دارد، برخي صحيحاند وظاهرا جاي بحث ندارند، ولي غالب آنها مشکل سندي دارند، با اين وجود اگرما مبناي مرحوم خوئي ـ استفاضه ـ را قبول کنيم ديگر ما از بررسي سندي احاديث بينياز خواهيم شد، در غير اين صورت بايد بگوئيم ما دو سه تا روايت صحيح السند راجع به نفس زکيه بيشتر نداريم که با آنها فقط اصل نفس زکيه و علامت بودن او اثبات ميشود، اما در مورد تفصيلاتش که آيا قبل از ظهور است يا بعد از ظهور؟ ازنسل امام حسن است يا امام حسين؟ در کوفه کشته ميشود يا در مکه؟ نياز به دليل محكم و بيان روشن داريم.
وی افزود: اينک به بررسي يک يک روايات ميپردازيم؛
روايت اول: اولين روايت راجع به نفس زکيه ازکتاب کافي شريف است، چون محوريت بحث ما کتب اربعه ميباشد.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ7يَقُولُ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْيَمَانِيُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ[1] قَالَ لَا فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآيَةَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ[2] فَقُلْتُ لَهُ أَ هِيَ الصَّيْحَةُ فَقَالَ أَمَا لَوْ كَانَتْ خَضَعَتْ أَعْنَاقُ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[3].
نکاتي را پيرامون اين روايت بيان ميکنيم؛
نکته اول: آيهاي که دراين روايت ذکرشد، يازده بار در يازده روايت به مناسبتهاي مختلف از ائمه طاهرين به آن استناد شده وتطبيق داده شده بر آيات وعلامات ظهور امام زمان.
نکته دوم: مساله قيامهاي قبل از ظهور است که ظاهرش محکوم کردن همه قيامهاست ولي بر فرض که بپذيريم بايد در دلالتش دقت کرد که ميگويد: من اهل بيتک، ودراين صورت بايد بگوئيم همه قيامها از جمله قيام مختار وامثال آن همه محکوم است در حالي که ائمه چنين مطلبي را نگفتهاند؛ بلكه مختار و بعضي از قيامها را تأييد كردهاند.
نکته سوم: از اين روايت حتميت علامت قتل نفس زکيه استفاده نميشود. آنچه که در اين روايت آمده جمله خمس علامات است بدون اشاره به حتميت آن.
نکته چهارم: از اين روايت تفصيلات مربوط به نفس زکيه استفاده نميشود، فقط همين مقدار که نفس زکيه کشته ميشود اثبات ميشودولي اينکه اوچه کسي است؟ ودر کجا کشته ميشود از آن به دست نميآيد.
نکته پنجم: درباره سند اين روايت، نقاددراين فن، علامه مجلسي که خيلي ايراد به اسناد کافي شريف ميگيرند وقتي به اين حديث ميرسد ميگويد: حسنٌ کالصحيح، اگر ايرادي وجود داشته باشد نسبت به عمر بن حنظله است که آنهم مرتفع است لذا ميفرمايد کالصحيح.
بعد علامه مجلسي ميفرمايد: شهيد ثاني اين روايت را صحيح شمرده است. ومراد از اين کلام راوي که گفت:
أهي الصيحة؟ الظاهر أنه7 قرره على أن المراد بها الصيحة و بيّن أن الصيحة تصير سببا لخضوع أعناق أعداء الله. (خلاصه بيان مرحوم مجلسي)[4].
مرحوم ملا صالح مازندراني در ج12ص435 ميفرمايد: «قوله خمس علامات؛ العلامات کثيرة وقد مرت هذه الخمسه وعدة اخري قبل ذلک» شاهدبحث ما اينجاست، لعل المراد بالنفس الزکيه الحسني المذکورسابقا، اين روايت را در بحث حسني مطرح کرديم و مشکل سندي نداشت.[5]
المراد من الصيحه المنادي الاول ملک و المنادي الثاني الشيطان[6] ويفرق بينهما من کان يومن بولاية صاحب الامر ومن شاء الله ان يهديه. به نظر من اگر به دنبال تفصيلات نفس زكيه نباشيم همين روايت براي اثبات اصل نفس زكيه کفايت ميکند.
روايت دوم:روايتي است که مرحوم مجلسي آنرا در بحارالانواراز کتاب سرور اهل ايمان[7] نقل ميکند؛
اين روايت سه مدرک بيشتر ندارد.
سرور اهل الايمان
بحارالانوار به نقل از سروراهل ايمان
اثبات الهداة[8] به نقل از بحارالانوار تنها باذکر ابتداي روايت که مورد بحث است.
اما روايت:
وَ بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ7فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ إِلَى أَنْ قَالَ يَقُولُ الْقَائِمُ7لِأَصْحَابِهِ يَا قَوْمِ إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنِي وَ لَكِنِّي مُرْسِلٌ إِلَيْهِمْ لِأَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِي أَنْ يَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ فَيَدْعُو رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ[9] فَيَقُولُ لَهُ امْضِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ فَقُلْ يَا أَهْلَ مَكَّةَ أَنَا رَسُولُ فُلَانٍ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ الْخِلَافَةِ وَ نَحْنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ وَ سُلَالَةُ النَّبِيِّينَ وَ إِنَّا قَدْ ظُلِمْنَا وَ اضْطُهِدْنَا وَ قُهِرْنَا وَ ابْتُزَّ مِنَّا حَقُّنَا مُنْذُ قُبِضَ نَبِيُّنَا إِلَى يَوْمِنَا هَذَا فَنَحْنُ نَسْتَنْصِرُكُمْ فَانْصُرُونَا فَإِذَا تَكَلَّمَ هَذَا الْفَتَى بِهَذَا الْكَلَامِ أَتَوْا إِلَيْهِ فَذَبَحُوهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ هِيَ النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ فَإِذَا بَلَغَ ذَلِكَ الْإِمَامَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَلَا أَخْبَرْتُكُمْ[10] أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنَا فَلَا يَدْعُونَهُ حَتَّى يَخْرُجَ[11]
براي توضيح بيشتراين قسمت روايت ديگري را از امام باقر7 به نقل ازابو خالد کابلي بيان ميکنيم:
وَ بِالْإِسْنَادِ إِلَى الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ7قَالَ يُبَايَعُ الْقَائِمُ بِمَكَّةَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ يَسْتَعْمِلُ عَلَى مَكَّةَ ثُمَّ يَسِيرُ نَحْوَ الْمَدِينَةِ فَيَبْلُغُهُ أَنَّ عَامِلَهُ قُتِلَ [12]فَيَرْجِعُ إِلَيْهِمْ[13] فَيَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَ لَا يَزِيدُ عَلَى ذَلِكَ[14]
سپس مولف بيان ميکند ومي گويد مراد از لا يزيد شيئا يعني اينکه کسي را به اسارت نميبرد.
اينکه روايت ميگويد: امام فقط مقاتلين را ميکشد تنها در اين نقل آمده است، درصورتي که اين روايت را کتب ديگري مثل: ارشاد، اعلام الوري، روضه، کشف الغمه، صراط مستقيم ومختصر هم نقل ميکنند ولي در آنها اينگونه نقل شده که حضرت يقتل ثلاثة آلاف من قريش.
پاورقی
[1]. قيامهاي زيادي در زمان حضرت امام صادق عليه السلام انجام ميشد وحضرت ميفرمودند هرکس قيام کند مخارج اهل وعيالش با من است چون حکومت عباسيين بايد متزلزل شود. حال بحثي است راجع به قيامهاي آخرالزمان که آيا قيامهاي قبل از ظهور امام زمان مورد تاييد است يا خير؟ برخي در صدد مخدوش کردن قيامها مخصوصا انقلاب مقدس اسلامي به استناد بعضي روايت مثل روايت کل راية ترفع هستند، که اين روايت هم از نظر سند مشکل دارد وهم از نظردلالت جاي بحث دارد واز جمله رواياتي که به آن استناد ميکنند همين روايت است که اکنون اين مورد بحث ما نيست.
[2]. شعراء/4
[3]. کافي، ج8 ص310، ح483، حديث الفقهاء و العلماء.
[4]. مرآة العقول، ج26ص406، ح483.
[5]. شرح اصول كافي، 12/435.
[6]. مراد ازشيطان يا ابليس است ويا انسانهاي شيطان صفت. هردوي اينها صيحه است وهر دو اينها به گوش همه ميرسد.
[7]. درمورد کتاب سروراهل ايمان قبلا بحث شد که آيا همان کتاب غيبت است يا کتاب منتخب الانوار المضيئه؟
[8]. ج3 ص582
[9]. در کتاب سروراهل ايمان بجاي اين کلمه، منهم دارد.
[10]. درکتاب سرور اهل ايمان به جاي آن، الا اخبرکم دارد.
[11]. ادامه روايت بحار الانوار:
فيَهْبِطُ مِنْ عَقَبَةِ طُوًى فِي ثَلَاثِمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةِ أَهْلِ بَدْرٍ حَتَّى يَأْتِيَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَيُصَلِّي فِيهِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ يُسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ ثُمَّ يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يُثْنِي عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ النَّبِيَّ ص وَ يُصَلِّي عَلَيْهِ وَ يَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ لَمْ يَتَكَلَّمْ بِهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ فَيَكُونُ أَوَّلُ مَنْ يَضْرِبُ عَلَى يَدِهِ وَ يُبَايِعُهُ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ يَقُومُ مَعَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَيَدْفَعَانِ إِلَيْهِ كِتَاباً جَدِيداً هُوَ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ بِخَاتَمٍ رَطْبٍ فَيَقُولُونَ لَهُ اعْمَلْ بِمَا فِيهِ وَ يُبَايِعُهُ الثَّلَاثُمِائَةِ وَ قَلِيلٌ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ مَكَّةَ حَتَّى يَكُونَ فِي مِثْلِ الْحَلْقَةِ قُلْتُ وَ مَا الْحَلْقَةُ قَالَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ يَهُزُّ الرَّايَةَ الْجَلِيَّةَ وَ يَنْشُرُهَا وَ هِيَ رَايَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص السَّحَابَةُ وَ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ ص السَّابِغَةُ وَ يَتَقَلَّدُ بِسَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ ص ذِي الْفَقَارِ
وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ مَا مِنْ بَلْدَةٍ إِلَّا يَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ إِلَّا أَهْلَ الْبَصْرَةِ فَإِنَّهُ لَا يَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهَا أَحَد. بحارالانوار، ج52 ص 307
[12]. از اين فراز روايت معلوم ميشود اين جريان مربوط به بعد از ظهور حضرت است.
[13]. به سوي اهل مکه.
[14]. بحارالانوار، ج52 ص 309