گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
سعدالله زارعی در بخش یادداشت روز روزنامه کیهان نوشت:
رژیم سعودی به منظور آگاهی از واکنش ایران در مقابل تحرکاتی که مقامات ریاض به نیابت از آمریکا علیه ایران دنبال مینمایند و نیز به منظور به تاخیر انداختن هرگونه واکنش ضدسعودی از سوی ایران دست به ترفندهایی زد. وادار کردن نواز شریف به اظهار میانجیگری بین ایران و عربستان و آنچه مقامات عربستان در جریان سفر رئیسجمهور چین به وی درباره چشمانداز تنش با ایران گفتند، در این راستا قابل ارزیابی است.
رژیم سعودی چندین نوبت و از جمله در جریان آخرین دیدار سفیر ایران در عربستان - آقای صادقی- اعلام کرده است که ایران باید در قبال کنار آمدن عربستان با ابقاء دولت متحد ایران در دمشق، سیاستهای عربستان را در رابطه با یمن و بحرین بپذیرد. بر این اساس این رژیم به زعم خود فشار زیادی را متوجه ایران کرده تا ایران به چنین معاملهای رضایت دهد. و حال آنکه سوریه مال مردم سوریه و یمن مال مردم یمن است.
مذاکرات اخیر مقامات سعودی با نواز شریف در اسلامآباد و وادار کردن نخستوزیر پاکستان به قبول میانجیگری و یا اعلام قبول میانجیگری که چند روز پس از سفر وزیر خارجه سعودی به اسلامآباد صورت گرفت، نشان میدهد که سعودیها گمان کردهاند فشار چند هفتهای، جمهوری اسلامی را آماده پذیرش طرحی کرده که بارها آن را رد نموده است جالب این است که اعلام سفر نواز به ایران دقیقا یک روز پس از آن انجام شد که وزیر دفاع پاکستان، کشورش را متحد سعودی در صورت مواجه شدن با حمله خارجی اعلام کرد!
این ژست کجا و ژست میانجیگری؟ پس کاملا معلوم است که آنچه نخستوزیر پاکستان اظهار کرد، درخواستی سعودی بود و بحث میانجیگری واقعیت نداشت یعنی نه عربستان به دنبال میانجی بود و نه نوازشریف بطور واقعی با چنین ماموریتی راهی تهران شد. کما اینکه اظهار تمایل مقامات سعودی به کاهش تنش با ایران در جریان مذاکرات با رئیسجمهور چین در ریاض نیز واقعیت نداشت چرا که درست دو روز بعد مقامات عربستان با استفاده از سازمان همکاریهای اسلامی- که در زنجیر دلارهای نفتی سعودی است - بیانیه شدیداللحنی علیه ایران صادر کردند. در اینجا سوال این است که پس هدف سعودی از درخواستهای میانجیگرایانه چیست؟ این نکته را هم اضافه کنیم که دیروز مقامات سعودی اعلام کردند که اساسا دنبال میانجی نبوده و صحبتهای مبتنی بر اینکه عربستان نوازشریف را راهی تهران کرده است، صحت ندارد و حال آنکه هیچ تردیدی در این موضوع وجود ندارد نه توافق جبیر - نواز قابل کتمان است و نه مذاکرات سلمان - شینپینگ.
اما این حرف درست است که عربستان دنبال میانجی برای کاهش تنش با ایران نیست و اصولا قصدی برای کاهش تنش وجود ندارد و ما میتوانیم با ذکر شواهد و قرائن بگوئیم که طی هفتهها و ماههای آینده تنش رژیم سعودی علیه ایران روندی فزاینده خواهد داشت. مدل رفتاری عربستان این است که شعلههای بحران را بالا میکشد و بعد از طی یک مقطع خصومتورزی فرصتی را برای تجزیه و تحلیل میزان موفقیتها و ناکامیها پدید میآورد و نوعی خوشباوری را نیز در طرف مقابل تزریق میکند.
این رژیم در جریان جنگ علیه یمن بعد از یک دوره عملیات نظامی که تحت نام «عاصفهًْ الحزم» انجام شد، اعلام کرد که این دوره عملیاتی به پایان رسیده و دوره جدیدی تحت عنوان «اعادهًْ الامل» آغاز میشود. در این مقطع رژیم سعودی اعلام کرد که از این پس منطقه عملیاتی نیروی هوایی عربستان فقط مناطق عملیاتی است و حال آنکه در دوره طولانی عملیات اعادهًْ الامل ما کماکان شاهد حمله این رژیم به شهرهایی که منطقه درگیری نبودند نظیر صنعا و صعده بودیم. در اینجا هم رژیم سعودی از این روش استفاده کرد. یعنی در حالی که حسب ماموریتی که آمریکاییها برای آن تعریف کردهاند، تصعید بحران علیه ایران را در سرمیپروراند از آمادگی برای مذاکره با ایران حرف میزند.
این استراتژی با دو هدف دنبال میشود. هدف اول این است که عربستان پس از یک دوره خصومتورزی نیازمند ارزیابی میزان تاثیر خصومت بر حریف میباشد. از نظر سعودی دریافت پالس مثبت از طرف مقابل و کاسته شدن از لحن تند آن، نشانه موثر بودن سیاست افزایش تنش علیه ایران است. این البته میتواند یک ارزیابی با نتایج غلط باشد ولی در ماشین محاسباتی آلسعود، اعلام آمادگی ایران برای گفتوگو با عربستان، نشانه ضعف تلقی میشود. هدف دوم عربستان از طرح بحث میانجی، اثرگذاری بر جمعبندی و احیانا اقدامات متقابل ایران است. بر اساس مدل عربستان، حریف توانمندی نظیر ایران میتواند دست به اقدامات سخت علیه دشمن خود بزند و اگر واقعا چنین قصدی داشته باشد و فرصت اقدام نیز پیدا کند، نقشه حریف در گوشه رینگ قرار دادن و ضعیف معرفی کردن ایران از بین میرود. در مدل رفتاری آلسعود یک پالس مذاکراتی میتواند روی جمعبندی ایران اثر بگذارد و آن را به هوای بهتر شدن وضعیت دچار انفعال نماید.
اما از یک منظر دیگر، اصولا سعودی بازیگر صحنه افزایش «بحران سیاسی» علیه ایران است و نه طراح و یا کارگردان. بر این اساس ما باید در بررسی و ارزیابی انگیزهها، اهداف، دامنه خصومت و سطح آن به نقشه عملیاتی و جمعبندی نظامی که برای عملیات دشمن علیه جبهه خودی در نظر گرفته شده، نگاه کنیم وگرنه حتما دچار خطای تحلیل و در نتیجه دچار خطای تصمیمگیری میشویم و به ناچار هزینههای هنگفتی را متحمل خواهیم شد.
واقعیت این است که این بازی اگرچه جلوهای سعودی - وهابی دارد ولی یک بازی صددرصد آمریکایی است. آمریکاییها از سال 2007 به این طرف استراتژی درگیر کردن ایران در یک محیط منطقهای که با دو عنصر «مذهب» و «قومیت» میتواند بیگانه تلقی شود! دل بستهاند و کشورهای وابسته به خود در این منطقه را توجیه، آماده و تجهیز کردهاند. شما نظری به بیانیه اتحادیه عرب و سپس بیانیهسازان همکاریهای اسلامی که هر دو تیول آمریکا هستند بیاندازید تا ببینید با اظهارات همین روزهای مقامات کاخسفید علیه ایران مو نمیزند.
یکی دیگر از دلایل قطعی بودن حضور آمریکا در پشت خصومتورزی عربستان علیه ایران، اظهارات صریح وزیرخارجه آمریکاست. شش روز پیش «جان کری» با صراحت گفت: «آمریکا در آنچه عربستان توسعهطلبی و تروریزم ایران در منطقه میخواند، در کنار دولت این کشور قرار دارد» کمااینکه رئیسجمهور فرانسه دو روز پیش با صراحت گفت از عربستان در قبال ایران حمایت میکند و حال آنکه این عربستان است که تنشآفرینی میکند. متاسفانه بعضی از دستگاههای رسمی و مسئول و بعضی از شخصیتهای سیاسی کشور و به تبع آن طیفی از روزنامهها و احزاب سیاسی بدون توجه به واقعیت خارجی، از یک طرف اقدامات عربستان را در جهت مخالفت آن با «برجام» و در نتیجه در نقطه مقابل آمریکا ارزیابی میکنند و از سوی دیگر به آمریکا برای کاهش و یا رفع تنش عربستان چشم دوختهاند.
از جمله همین روزها یکی از مقامات ارشد کشور در سفر به عراق از آغاز دور تازهای از برادری با عربستان سخن گفت و چشمانداز پسابرجام را منطقهای آرامتر و امنتر خواند. این افراد در واقع گمان کردهاند آمریکا در پی منطقهای آرامتر است و حال آنکه اگر آمریکا دنبال چنین وضعیتی بود هر روزه از اعزام نیروی جدید به عراق و سوریه حرف نمیزد و با رژیمهایی که آشوب را به عراق، سوریه و یمن تزریق کردهاند، همراه نمیشد. آمریکا به موازات امضای برجام، محیط منطقهای و متحدان منطقهای ایران را تحت فشار شدید قرار داده و عزم خود را برای برخورد جدی با ایران جزم کرده است. همه اظهارات و شواهد بر این موضوع تاکید میکنند ولی بعضی از دستگاهها و افراد در ایران، چهره دیگری از آمریکا به تصویر درمیآورند.
پرونده تنش علیه ایران در دست مقامات ارشد آمریکا است آنان از یک طرف عوامل خود را آشکارا علیه ایران تحریک میکنند و پس از آتشافروزی این رژیمها هم با صراحت اعلام میکنند که در کنار آنان هستند و از طرف دیگر در تماس با مقامات ایرانی از افزایش تنش در منطقه ابراز نگرانی کرده و مقامات ایران را به خویشتنداری فرا میخوانند یعنی حکایت معروف سعدی: «سگها را گشاده و سنگها را بستهاند». چه کسی است که نداند مدیریت تنش از سوی آمریکا اولا معطوف به تضعیف موقعیت اثرگذار ایران در عراق، سوریه، لبنان و... است و ثانیا معطوف به توانمندسازی و خلق فرصت برای دشمنان ایران است. این چیزی نیست که فهم آن به هوش زیادی نیاز داشته باشد. با این حال ما وقتی لحن بعضی از افراد موثر در ایران را در جهت جداسازی اقدامات ضدایرانی در منطقه و سیاستهای نظامی امنیتی آمریکا میبینیم چه میتوانیم بگوئیم؟ آیا واقعا در اینجا یک خطای معمول انسانی اتفاق افتاده است؟ احتمال وقوع خطای انسانی وجود دارد ولی این در موردی است که یک نفر وضعیتی را تجزیه و تحلیل میکند و سپس بنا به دلایلی به ورطه خطا میافتد ولی زمانی که از یک طرف ما با یک موضع نادرست استراتژیک از طرف جمعی از افراد موثر مواجه میشویم و از طرف دیگر با اصرار آنان بر درستی این موضع مواجه میگردیم، نمیتوانیم آن را یک خطای معمول تحلیلی تلقی نمائیم. در اینجا قطعا نفوذ دشمن اتفاق افتاده و آنچه در موضع بعضی از مقامات بروز پیدا میکند، موضع دشمن است و با منافع و مطامع او مو نمیزند.
آنچه در این میان قابل ذکر است این است که آمریکا خط تخریب موقعیت منطقهای ایران را با روش «گفتوگوهای محرمانه» و «اقدامات بستهای» - در مقابل اقدامات موردی- دنبال میکند به این معنا که از یک سو یک سلسله اقدامات ایذائی در عراق، سوریه، لبنان، یمن، افغانستان و... را در دستور کار قرار داده است تا تمرکز ذهنی ایران را در حوزه امنیتی بهم بریزد و از سوی دیگر با برقراری تماسهای محرمانه با ایران ادعا میکند که رابطهای با اقدامات ضدایرانی در این کشورها ندارد! پیگیری چنان سیاستی و ادعای چنین چیزی از سوی آمریکا، بعید و عجیب و غریب نیست، باور کردن آن توسط بعضی از دستگاههای ایرانی عجیب است.
محمد طاهری، کارشناس روابط بینالملل در روزنامه شرق نوشت:
رئیسجمهوری اسلامی ایران در آخرین مرحله از سفر اروپایی خود به دعوت رسمی فرانسوا اولاند، رئیسجمهوری فرانسه، چهارشنبه وارد پاریس میشود. این سفر، نقطه عطفی در روند ازسرگیری روابط دوجانبه کشور محسوب میشود و با توجه به هیأت عالیرتبه سیاسی و اقتصادی همراه رئیسجمهور و اظهارات مقامات ایرانی و فرانسوی در روزهای اخیر، تحرک تازهای به روابط دو کشور در همه زمینهها خواهد بخشید.
دو کشور علاوهبر سابقه تاریخی غنی اشتراکات فرهنگی مانند تمدن دیرینه، استقلالخواهی در عرصه مناسبات بینالمللی و حمایت از چندجانبهگرایی، منافع و دیدگاههای مشترکي داشتهاند که منجر به همکاریهای گستردهای در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رایزنیهای منطقهای شده است؛ به جز برهه وضع تحریمهای گسترده علیه جمهوری اسلامی ایران، از سال ٢٠١٢ میلادی به این سو که فرانسه به دلیل موقعیت خود در اتحادیه اروپایی، نقش یک پیشگام را بازی میکرد.
وجود زیرساختهای مناسب، مزیتهای اقتصادی و موقعیت ژئوپلیتیک ايران در منطقه در کنار جایگاه فرانسه به عنوان عضو دائم شورای امنیت و موتور سیاسی اتحادیه اروپایی و ظرفیتهای علمی-فناوری، فرهنگی و اقتصادی این کشور، شکلگیری روابط پایدار راهبردی بین دو کشور را اجتنابناپذیر میکند. با رویکارآمدن دولت تدبیر و امید، بهویژه پس از توافق موقت ژنو و برجام، فضای روابط دو کشور بهبود یافت و فرانسه با اعزام هیأتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی اراده خود را براي ازسرگیری روابط با کشورمان نشان داد.
اولاند که از نسل جدید رهبران فرانسه است و به گرایش میانه و افکار میتران، رهبر فقید حزب سوسیالیست تعلق دارد، نخستین رئیس یک کشور غربی بود که در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد با رئیسجمهوری اسلامی ایران دیدار کرد. سفرهای هیأت شورای کارفرمایان فرانسه در فوریه ٢٠١٣ و سپتامبر ٢٠١٥ که دومی متشکل از رؤسای حدود ١٥٠ شرکت فرانسوی به ریاست وزیر کشاورزی و سخنگوی دولت این کشور انجام شد، دیدارها و مکالمههای تلفنی رؤسای جمهوری دو کشور در دو سال اخیر، سفر وزیر امور خارجه و رئیس سنای فرانسه به تهران در کنار سفر هیأتهای اقتصادی متعدد از بخش خصوصی این کشور، ازجمله علائم مثبت از سوی فرانسه در مسیر توسعه روابط با ایران است.
از طرف جمهوری اسلامی ایران نیز در دو سال اخیر سفرهای ظریف، وزیر امور خارجه و برخی وزرای ایرانی، مانند جهاد کشاورزی و راهوشهرسازی به بسترسازی و ایجاد شرایط مناسب برای بهرهبرداری از ظرفیتهای روابط کمک کرده است. شرایط جدید بینالمللی، بهویژه وجود تهدیدات مشترک، مانند افزایش تحرکات گروههای تروریستی و افراطگرا در منطقه، مانند داعش نیز از دلایل توجه بیشتر مقامات فرانسوی به لزوم تقویت روابط این کشور با جمهوری اسلامی ایران است. اولاند در مکالمه تلفنی با حسن روحانی در مرداد ١٣٩٤، با اشاره به اینکه درباره همکاری با ایران در مسائل منطقهای اتفاق نظر وجود دارد، بر ضرورت طراحی نقشه راه برای همکاریهای همهجانبه دو کشور تأکید کرد.
نقش و جایگاه دو کشور در مسائل منطقهای و وجود سابقه رایزنیهای مؤثر بین آنها، ازجمله درباره لبنان و تمایل سیاستمداران فرانسوی به افزایش نقشآفرینی این کشور در مسائل منطقهای در محیط جدید، انجام مشورتهای سیاسی منظم با جمهوری اسلامی ایران را به یک ضرورت تبدیل کرده است. دراینمیان، نقش انگیزههای اقتصادی، ازجمله سابقه همکاری در زمینه انرژی و صنعتی مانند سرمایهگذاری توتال در پارس جنوبی در گذشته، همکاریهای دو کشور در زمینه صنایع خودروسازی در تقویت روابط دو کشور و تنوعبخشی به شرکای اقتصادی را نباید فراموش کرد. در مقابل اشتیاق وافر شرکتهای فرانسوی نسبت به همکاری کشورمان و اهداف دیپلماسی اقتصادی فرانسه موسوم به مثلث بهبود (رشد اقتصادی، بهبود رقابتپذیری و جذابیت بخشی به فرانسه) با توجه به ظرفیتها و فرصتهای سرمایهگذاری کشورمان، چشمانداز مثبتی در روابط دوجانبه اقتصادی با فرانسه را ترسیم میکند.
در مجموع، تحولات روابط ایران و فرانسه در دو سال اخیر از عزم مقامات دو کشور در زمینه تعریف یک دستور کار فراگیر برای روابط در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و توسعه همکاریها حکایت دارد. امضای سند نقشه راه روابط و اسناد همکاری بین دو کشور در بخش مختلف اقتصادی و فرهنگی مانند صنعت و تجارت، مالی، حملونقل، محیطزیست، بهداشت و سلامت، ارتباطات و فناوری اطلاعات، کشاورزی و گردشگری و چند سند همکاری بین بخشهای خصوصی در جریان سفر ریاستجمهوری کشورمان به پاریس را میتوان در چارچوب رویکرد نگاه به آینده و حرکت در مسیر توسعه و نهادینهسازی مناسبات تفسیر کرد.
در سرمقاله امروز روزنامه اعتماد آمده است:
به نظر ميرسد كه هنوز نتوانستهايم براي اداره امور كشور يك منطق روشن و قابل قبولي را عرضه كنيم و نسبت به آن پايبند باشيم و هر روز برخلاف آن عمل نكنيم. اين روزها طرحي در زمينه كشاورزي در مجلس مورد بحث قرار گرفته است. گفته ميشود كه ٣٤ هزار روستا از سال ١٣٣٥ تا پايان سال ٩٣ در سطح كشور خالي از سكنه شدهاند. اين امر نگراني گستردهاي را در سطح مسوولان ايجاد كرده تا هريك بهنحوي به فكر چاره بيفتند.
يكي از راهكارها براي ماندگاري روستايياني كه اغلب به كار كشاورزي و دامداري مشغولند، طرحي است كه از سوي برخي نمايندگان مجلس مبني بر حذف آببهاي كالاهاي استراتژيك مطرح شده است.
ترديدي نيست كه هدف ارايهدهندگان طرح خيرخواهانه است و گمان ميكنند كه با چنين كاري به نفع كشاورز و كشاورزي كشور عمل كردهاند. آنان در پي جلوگيري از خروج مردم از روستاها و سرازير شدن آنان به شهرها هستند. ظاهر قضيه نيز همين را نشان ميدهد. وقتي آببها گرفته نشود، هزينه تمام شده براي توليد كشاورزي، ارزانتر شده و سود كشاورز بيشتر ميشود. از سوي ديگر وقتي اين كار فقط شامل كالاهاي استراتژيك شود (فارغ از اينكه چه كالايي را استراتژيك بدانيم)، براي كشاورز مقرون به صرفهتر خواهد شد كه اين دسته از محصولات را كشت كند. ولي اين استدلال يك سوي ماجراست ولي با اجراي چنين طرحي، نه تنها چنين اهدافي محقق نميشود، بلكه نتايج كاملا برعكسي خواهد داشت. چرا؟
اين نحوه سياستگذاري در واقع دخالت كردن در ارزش نهادههاي توليدات كشاورزي است. اجازه دهيد مثالي بزنيم. اگر دولت براي كمك به كشاورزي و توليد محصولات آن، كود و بذر و سم را مجاني توزيع كند، چه خواهد شد؟ طبيعي است كه محصول ارزانتر خواهد بود، ولي اقتصاد كشور و كشاورزي زمين خواهد خورد. زيرا با پايين بودن قيمت سم و كود، كشاورز در استفاده از آن زيادهروي ميكند و محصولات فاقد كيفيت و نيز زيانبخش توليد خواهد كرد. چون آنها را مجاني ميگيرد، چندان در بند كيفيت آنها نخواهد بود. بسياري از آنها در هنگام مصرف تاريخ مصرفشان گذشته است،يا از ابتدا فاقد كيفيت هستند. فساد در توزيع يا فروش و... بهشدت رواج خواهد يافت و از همه اينها مهمتر اين است كه پول اين بذر و سم و كود مجاني، در واقع از جيب مردم برداشته ميشود، ولي متوجه آن نيستند.
دولتي كه صدها ميليارد تومان بابت يارانه اين كالاها بپردازد، ديگر پول چنداني براي توسعه روستايي نخواهد داشت. توسعه آموزش و بهداشت و زيرساختهاي روستا فراموش ميشود. و در نهايت نيز روستاييان و نيز مصرفكننده و كل كشور همه متضرر ميشوند.
از سوي ديگر اين كار كمكي به توليد محصولات استراتژيك نيز نخواهد كرد. زيرا اگر براي كشاورز مقرون به صرفه باشد كه كالاي ديگري را با سود بيشتري توليد، و آن را بفروشد، طبيعي است كه تغيير در قيمت آب يا هر نهاده ديگر كشاورزي واقعيت را تغييري نخواهد داد و موجب كاهش ارزش افزوده ميشود و اين نيز به ضرر همه است. بهعلاوه وقتي آب مجاني باشد، كاشت هندوانه و خيار مقرون به صرفه ميشود، ولي كاشت محصولات مهم كه آب كمتري ميبرند، اهميت نخواهد داشت و اين برخلاف هدف اوليه طرح است.
ممكن است اين پرسش پيش آيد كه پس چه كار بايد كرد؟ آيا گرفتن حقابه با قيمت تمام شده ساير نهادههاي كشاورزي موجب افزايش هزينه و ضرر كشاورزان نميشود؟ آيا موجب نميشود كه آنان روستا را ترك كنند؟ اين پرسش درستي است و به طور قطع بايد براي آن چارهاي انديشيد. چارهاي كه در دسترس نيز هست. ولي اين چاره هرچه باشد، حذف قيمت نهادههاي كشاورزي نيست. واقعيت اين است كه انگيزه وزارت نيرو را در تعيين حقابه نميدانيم چيست.
ولي از آنجا كه همه امور دچار اختلال شده، چنين برداشت ميشود كه آنان براي جبران برخي از كسري بودجه خود اقدام به تعيين چنين مبلغي كردهاند. در واقع به دليل بياعتمادي ميان طرفين، هرگونه اقدام دولت از سوي جامعه با سوءظن نگاه ميشود نگاهي كه چندان هم غيرواقعي نيست. بنابراين كشاورز گمان نميكند كه هدف از تعيين حقآبه منطقي كردن قيمت و كوشش براي صرفهجويي در مصرف آب است. بنابراين چاره اين است كه حقابه را واقعي دريافت كرد ولي مبلغ آن در حساب خاصي صرف توسعه روستا شود. به مصرف اموري از جمله زيرساختها، آموزش، بهداشت، خدمات كشاورزي و... برسد.
در واقع منطقي كردن قيمت نهادههاي كشاورزي، بر پايه يك استدلال اقتصادي صورت ميگيرد و هدف آن مصرف بهينهتر اين نهادهها و آب براي توليد و بهرهوري بيشتر است و مبالغ به دست آمده نيز درون منطقه و روستا خرج خواهد شد، و صرف رفاه جامعه روستايي و روستاييان ميشود. تنها از اين طريق است كه ميتوان روستاييان را به ماندن در روستا ترعيب كرد و بهينهترين نوع مصرف آب و نهادههاي كشاورزي را ترويج كرد. ولي مجاني كردن اين عوامل، موجب تخريب و نابودي بيش از پيش كشاورزي خواهد شد. مديريت و اداره كشور امري سهل و ممتنع مينمايد، دچار سهلانگاري نشويم! اين سهلانگاريها به طور معمول با انگيزههاي انساني و خيرخواهانه رخ ميدهد.
در سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم دکتر سيد عبدالله متوليان آمده است:
1 - يک نظام جامع و کلان اقتصادي بايد زير نظامهاي اقتصادي را نيز در خود داشته باشد ؛ زير نظام هايي نظير: * - نظام پولي *- نظام بانکي *- نظام گمرکي *- نظام مالياتي *- نظام بيمه *- نظام استخدامي *- نظام يارانه *- و...
2 - بعد از گذشت 37 سال جمهوري اسلامي ايران فاقد يک مدل و نظام جامع و کلان اقتصادي بومي و ملي مبتني بر اقتصاد اسلامي است.
3 - نظام اقتصادي جمهوري اسلامي طي 37 سال گذشته بر اساس تئوريهاي اقتصادي نئوکينزي کلوپ برکلي (کارگزاران سازندگي) و با مدل هاي ليبرال سرمايه داري غربي اداره شده است.
4 - در نظام اقتصادي ليبرال سرمايه داري غربي مبتني بر اصالت سرمايه و ثروت 90 درصد ثروت در اختيار 99 درصد و 10 درصد از ثروت در اختيار 99 درصد از مردم است.
5 - در مدل اقتصادي غربي (کينزي يا فريدمني يا...) همواره فاصله فقير و غني بيشتر مي شود و اين فاصله موجب رشد رذايل اخلاقي و کاهش و مرگ فضائل اخلاقي شده و خواه ناخواه جامعه را به سمت فروپاشي نظام فرهنگي و اجتماعي و سياسي سوق خواهد داد.
6 - يکي از مهمترين روشهاي کنترل ديگر کشورها (از جمله نظام انقلابي و اسلامي ايران ) توسط نظام سرمايه داري غرب همين تکيه بر مدل اقتصادي و اجبار کشورها به تبعيت از مدلهاي اقتصادي آنان است.
7 - نوشتن برنامه هاي اداره کشور بر مبناي مدل اقتصادي غربي مانند غذاي مسموم در سفره برنامه کشور است که هر کس از آن تناول کند بي شک دچار مسموميت خواهد شد و سطح تحصيلات ، قوميت ، شغل و... در مسموم شدن تأثيري ندارد.
8 - تمام مفاسد اقتصادي و بلکه تمام مفاسد اعم از سياسي ، فرهنگي و... ميوه هاي شجره خبيثه اقتصاد غربي است و استفاده از برخي عناوين در حوزه اقتصاد نظير داخل کردن عقود اسلامي در سيستم بانکي کشور ، اقتصاد را اسلامي نخواهد کرد. گفتني است ريشه تمام پرونده هاي مفاسد اقتصادي بدون استثناء بهطور قطع به يک يا چند بانک ختم مي شود و اين به دليل عدم سنخيت ظرف و مظروف (بانک و عقود اسلامي) است.
يک مثال ساده و عام :
1 - در سال 94 حقوق يک مدير مياني (مدير حقوقي سازمان تأمين اجتماعي طبق گزارش بخش خبري 20:30) بيشتر از 28 ميليون تومان و حقوق يک کارمند دون پايه (که اکثريت مطلق کارمندان را تشکيل مي دهند) مبلغ 1 ميليون تومان و فاصله حقوق اين دو نفر 27 ميليون تومان است.
2 - فرض مي گيريم که قرار است سالانه 15 درصد به حقوق کارمندان اضافه شود ؛ در اين صورت بعد از 10 سال حقوق مدير مياني مبلغ 70 ميليون تومان و حقوق کارمند دون پايه 2/5 ميليون تومان خواهد شد و پس از 10 سال فاصله حقوقي اين دو نفر از 27 ميليون تومان به بيش از 67 ميليون تومان افزايش خواهد يافت و اين فاصله هر سال بيشتر و بيشتر خواهد شد و هر چه اين فاصله بيشتر مي شود جامعه به سمت انحطاط اخلاقي و فروپاشي نزديک تر مي شود.
نتيجه اينکه بايد از بلائي که بر سر غرب آمده و چند سال پيش شاهد جنبش وال استريت بوديم (که طي آن 99 درصد از مردم آمريکا بر عليه چپاولگران يك درصدي قيام کردند اما نظام سرمايه داري با زر و زور و تزوير و تکيه بر قدرت فرعوني خود اين جنبش را سرکوب کردند) عبرت بگيريم و قبل از آنکه نارضايتي اقتصادي در مردم به نقطه جوش برسد براي حل اين مشکل فکر اساسي کرده و ارتباط ليبرال سرمايه داري
غربي و مناديان و عاشقان سينه چاک اقتصاد نئوکينزي (کلوپ برکلي و يا کارگزاران سازندگي) را از اقتصاد ايران قطع نموده و با ارائه مدل جامع و کامل اقتصادي بومي و اسلامي ضمن سروسامان دادن به فضاي آشفته اقتصادي کشور اعتماد مخدوش شده را مجدداً احيا نماييم.
بديهي است که در اين زمينه نخبگان اقتصادي حوزه و دانشگاه بيشترين مسئوليت را به عهده داشته و مي توانند با برگزاري جلسات تخصصي و فشرده به صورت جهادي اقدام نمايند.
محمود گودرزی، وزیر ورزش و جوانان در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشته است:
این روزها در اغلب محافل کشور، به واسطه تلاش و مجاهدت بزرگ تیم دیپلماسی در اثبات گفتمان صلحطلبانه ملت ایران و کسب دستاورد لغو تحریمهای ظالمانه علیه کشور عزیزمان، بحث استفاده از ظرفیت ایجاد شده برای ایران پس از برجام بسیار گرم و پرطرفدار است.
لیکن در این میان یکی از ظرفیتهای راهبردی که اگر مهمتر از مباحث اقتصادی نباشد کمتر از آن نیست، موضوع دیپلماسی جوانان است که به واسطه اثرگذاری طولانی مدت آن نزد نخبگان و استراتژیستهای دنیا و روزآمد کردن تصویر مخاطبان جهانی ایجاد شیوه جدید ارتباطی، معرفی وجهه مثبت کشورها نزد افکار عمومی جهان، بی واسطه از نقش دولتها حائز اهمیت است.
امروزه اغلب کشورهای توسعه یافته و سازمانهای بینالمللی با استفاده از جوانان به واسطه روحیه اصلاحگری و بشردوستی آنان در مسیر گسترش مناسبات دو و چندجانبه با محوریت برنامههایی که مورد تأیید و نقطه اشتراک دولتها و ملتها بوده و نهایتاً خیر عمومی را حاصل میشود، میپردازند. همچنین شاهد هستیم در اغلب نشستهای چندجانبه کشورهای توسعه یافته در کنار اجلاسهای رسمی، نشستهای نیمه رسمی جوانان نیز تشکیل میشود، برای نمونه برگزاری اجلاس جوانان کشورهای گروه هشت یا اجلاس جوانان کشورهای گروه 20 در حاشیه اجلاس رؤسای جمهوری کشورهای گروه هشت و 20 صورت میگیرد علاوه بر آنکه موجب تمرین عملی جوانان به عنوان آیندهسازان کشورها برای ورود به مسئولیتهای خطیر در کلاس بینالمللی میگردد، هدف راهبردی ایجاد شبکههای ارتباطی میان جوانان مؤثر در کشورها به منظور پیشبرد سریع برنامههای بینالمللی جامع جهانی را نیز در پشت پرده شامل میگردد.
سازمان ملل متحد نیز بالاخص پس از دهه 1980 که با تصویب قطعنامههای متعدد و همچنین تدوین برنامه عمل جوانان با محوریت سه رکن «توسعه، مشارکت و صلح» در تشویق دولتها برای دخیل کردن جوانان در برنامههای برون مرزی نقش ویژهای ایفا کرد و اکنون ارتباط جوانان مؤثر کشورهای مختلف دنیا که نقطه اشتراک فکری و برنامه آنان کمک به ارتقای سلامت اجتماعی و جهانی و حفاظت از میراث مشترک بشریت میباشد را به عنوان نقشه راه ارزشمندی که اکنون بخش عمدهای از دولتمردان از آن بهره میبرند و منافع آن عاید ملتها نیز میشود را در برنامههای خود قرار داده است.
همان طور که اشاره شد، یکی از کارکردهای دیپلماسی جوانان رابطهسازی (Relation Building) به منظور حفظ طولانی مدت ارتباطات جوانان مؤثر کشورها با یکدیگر برای فراهم کردن زمینه درک متقابل از نقطه اشتراک و مورد وثوق یکدیگر است، همانند نکته کلیدی که در نامه رهبر معظم انقلاب به جوانان غربی با عنوان فهم مشترک در آسیب و جنایت دانستن تروریسم نزد همه جوانان و آزاداندیشان جهان توسط معظم له، طرح گردید.
در این میان فرصت بزرگی به واسطه برجام و اشتیاق همه کشورهای دنیا برای عقد تفاهمنامههای همکاری دو و چندجانبه برای ورود جدی حوزه جوانان ایران به فضای جهانی و کسب و تبادل تجربیات مختلف از همتایان خود نیز پدید آمده است و نیازمند توجه جدی همه دولتمردان برای کمک به استفاده از این ظرفیت که اثرات آن میتواند تا سالیان طولانی بر کشور سایه افکند را نیز دارد.
برای نمونه توجه رؤسای جمهوری ایران و چین در گماشتن بند همکاریهای جوانان ایران و چین در یادداشت تفاهم همکاری مشترک دو کشور گویای عزم جدی دو دولت در استفاده از این ظرفیت است. البته این وزارتخانه در حوزه شناسایی کشورهای مستعد و آماده همکاری با ایران در زمینه جوانان از چند ماه گذشته به صورت جدی وارد عمل شده و رایزنیها و مکاتبات خود با وزارت امور خارجه و سفارتخانههای کشورمان در کشورهای مذکور را آغاز کرده است. امیدواریم با عزم راسخ دستگاه دیپلماسی و حمایت وزارت محترم امور خارجه این برنامهها بالاخص برنامه ویژه نخستین اجلاس بینالمللی دولتی جوانان ایران و جهان که فرصت بزرگی برای معرفی قابلیتهای عظیم حوزه جوانان ایران به مقامات همه کشورهای جهان است، تسریع شود.
روزنامه جمهوری اسلامی در بخش سرمقاله امروز خود نوشت:
هنر نظام اسلامی باید این باشد که مخالف را به موافق تبدیل کند و موافق را به مرحله علاقمندی و طرفداری و عاشق شدن نسبت به نظام برساند آنهم عشق و علاقه قلبی که از هر سرمایهای بالاتر است و هیچ چیز نمیتواند جای آن را بگیرد.
اگر در سالهای اول انقلاب، جوانهائی که به میخانهها و قمارخانهها و کازینوها رفت و آمد داشتند جذب انقلاب اسلامی شدند و حتی به جبهه رفتند و جان خود را برای اسلام و انقلاب و کشور و نظام جمهوری اسلامی در طبق اخلاص گذاشتند و فدا کردند، به این خاطر بود که عاشق انقلاب شده بودند و امام خمینی توانسته بود قلبهای آنها را تسخیرکند. امام میدانست که تسخیر قلبها هنر است نه تسخیر بدنها. اینکه شهید مظلوم آیتالله بهشتی میگفت: «جاذبه در حد اعلا و دافعه در حد ضرورت از ویژگیهای خط امام است» تفسیر واقعی خط مشی امام خمینی بود و آنچه در سالهای صدر انقلاب اسلامی رخ داد، مصداق واقعی همین خط مبارک بود.
امروز هم انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و تمام مسئولان آن باید همین خط را دنبال کنند و در گفتار و رفتار چنان باشند که به نظریه «جاذبه در حد اعلا و دافعه در حد ضرورت» جامه عمل بپوشانند. اما آیا رفتارها و گفتارها چنین است؟
از میان دهها سخن پردافعه که این روزها در رسانهها منتشر میشود، این یک نمونه را ملاحظه کنید تا جواب این سوال مشخص شود. فرمانده نظامی یکی از استانهای مهم و مطرح کشور دو شب قبل در یادواره یکی از شهدا ضمن اشاره به اسارت تفنگداران آمریکائی توسط نیروی دریائی سپاه پاسداران گفت: پای خیمه معاویه، وقت مذاکره نیست. وی در توضیح این مطلب افزود: «چنان که میبینیم هر چند وقت یک بار دست خدا از آستین سلحشوران و جان برکفان ایثارگر این مرز و بوم بیرون آمده و یقه استکبار را میگیرد. حکایت انقلاب و آمریکا در شرایط فعلی، همان حکایت صفین است؛ امروز که انقلاب و سربازان آن پای عمود خیمه معاویه زمان رسیدهاند، جبهه باطل هر چند وقت اقسام فریبها را با عناوینی همچون دلسوزی، مذاکره و غیره بر سر نیزه میکند و سخت درصدد نفوذ واشعثگیری از درون جبهه حق است. از سوی دیگر، یاران و دلبستگان باطل به عنوان اشعثهای زمان در داخل جبهه حق همان حرفهایی را میزنند که معاویه میخواهد و هرگز با مسیر و معیار شهادت سازگاری ندارد بنابر این باید هشیارانه عمل کنیم.»
این سخن، تا آنجا که به قدرت نمائی خدا و دلاوری مردان نیروی دریائی سپاه مربوط میشود بسیار درست و بجاست، ولی تشبیه آن به «پای عمود خیمه معاویه» قرار داشتن و دولتمردان دلسوز و مذاکره کنندگان هستهای کشورمان را جبهه باطل دانستن، نه اسلامی است و نه اخلاقی. معیار اسلامی بودن هر سخن و اقدامی را هر کسی که به ولایت فقیه و مرجعیت اعتقاد دارد باید از رهبری و مراجع تقلید بشنود. آنهمه تقدیر و تشکر رهبر انقلاب اسلامی از رئیسجمهور و وزیر خارجه و گروه مذاکره کننده هستهای و ابراز خرسندی ایشان از موفقیت آنان در به نتیجه رساندن این مذاکرات، یعنی آنها در جبهه حق قرار دارند و آمریکا و سایر دشمنان ما جبهه باطل هستند.
کسی که خودیها را اشعث زمان مینامد و مسیر مذاکره کنندگان هستهای را با مسیر و معیار شهادت ناسازگار میداند، چگونه میتواند ادعای ولایت پذیری داشته باشد؟ همه میدانند که شخص رئیسجمهور و وزیر خارجه و اعضاء گروه مذاکره کننده هستهای کشورمان در تمام مراحل مذاکره زیر نظر رهبری قرار داشتند، خطوط قرمز تعیین شده توسط ایشان را رعایت کردند و تا زمانی که ایشان برجام را تایید نکردند، آن را قطعی و قابل اجرا ندانستند و خود را به پایبندی نسبت به الزامات مشخص شده توسط رهبری نیز ملزم دانستند و تاکنون نیز به آن عمل کردهاند. با اینحال چگونه میتوان این افراد را «اشعثهای زمان» دانست که در داخل جبهه حق همان حرفهائی را میزنند که معاویه میزد؟!
مراجع تقلید نیز با صریحترین کلمات و عبارات از برجام حمایت کردند و حتی به کسانی که تلاش میکردند مانع تحقق آن شوند هشدار دادند. اگر نظر مراجع تقلید برای مذهبیهای ما معیار است، در این ماجرا چه کسی معاویه است و چه کسی اشعث؟ در زمان حضرت علی علیهالسلام نیز مقدس نماهائی بودند که به آن امام معصوم ایراد میگرفتند و خود را معیار حق میدانستند و سرانجام نیز در برابر حضرتش صف آرائی کردند و با ایشان جنگیدند.
مشکل امروز جامعه ما اینست که عدهای خود را حق مطلق میدانند و هر کس را که با آنان موافق نباشد باطل مطلق میخوانند. این خود مطلق بینی، خطر بزرگی است که سر از تکفیر و تفسیق دیگران در میآورد و جامعهای را که باید یکپارچه باشد شقه شقه میکند و تخم تفرقه و تشتت میکارد و زمینه را برای بهرهبرداری دشمنان مشترک فراهم میسازد. اینکه عدهای تلاش میکنند نیروهای جبهه انقلاب و وفاداران به نظام را به مجرد اینکه با آنها هم فکر و هم سلیقه نیستند، منافق و آلت دست دشمن و وابسته به استکبار و صهیونیسم معرفی کنند، با این کار خود ثابت میکنند که گرفتار خود مطلق بینی هستند و یا برای آنکه قدرت را قبضه کنند و به رقبای خود مجال رقابت سالم در کسب قدرت ندهند به این شیوه خلاف اسلام و خلاف اخلاق متوسل میشوند.
سفارش امام خمینی که بارها میفرمودند همه قلمها و زبانها و فریادها علیه آمریکا باشد، مخصوص آن روز نبود بلکه برای امروز جامعه هم کارائی دارد. امروز که منطقه ما در آتش جنگ و ناامنی میسوزد، ایجاد اختلاف در داخل، بهترین هدیه به دشمنان به ویژه آمریکاست. چرا عدهای به جای آنکه آمریکا را «شیطان بزرگ» معرفی کنند تلاش میکنند شیطان بزرگ خود را در جبهه داخلی پیدا کنند؟ این، فرصت سازی برای آمریکاست و سود آن مستقیماً به جیب دشمنانی میرود که درصدد هستند ایران را هم ناامن کنند. کسی که درباره جناح رقیب خود میگوید: «در نگاه نخست باید همه آنان را متهم دانست» نه به قانون اساسی پای بند است و نه بوئی از اسلام به مشامش رسیده است.
امروز ما بیش از هر زمان دیگری به تقویت وحدت نیاز داریم. این واقعیت را همه باید نصبالعین خود قرار دهند که نامگذاری امسال به سال همدلی و همزبانی دولت و ملت توسط رهبر انقلاب، هدفی را دنبال میکند که با ایجاد تفرقه منافات دارد. ما دارای نظام حکومتی والائی هستیم که اصل برائت را به پیروی از اسلام به عنوان یک اصل در قانون اساسی خود آورده است. در چنین جامعهای طرد کردن و رمی کردن این و آن و در جبهه باطل دانستن هر کس که با ما همسلیقه نیست، خلاف معیارهای این نظام است و چنین نگاهی قطعاً اسلامی نیست.
مهدي مطهرنيا، استاد روابط بین الملل در بخش یادداشت روزنامه آرمان امروز نوشت:
قاره سبز را بايد در دو سطح كلان و خرد مورد تحليل قرار داد. در سطح تحليل كلان جغرافياي زماني، مكاني و بافت موقعيتي موجود در حوزه نظم منطقهاي و نظام بينالملل در ارتباط با ايران مورد توجه قرار ميگيرد. بنابراين از منظر گفتماني بايد بر اين تاكيد كرد که در برابر جغرافياي زماني حضور روحاني در قاره سبز (پسا برجام)، اجرايي شدن آن و گذر از فرازهاي چالش برانگيز در سه سطح داخلي، منطقهاي و بينالمللي پيش روي دولت يازدهم، ايران توانست در ديپلماسي هستهاي بازي برد - برد را در چارچوب شايسته و احترام متقابل به رقبا به دست آورد.
بدينترتيب جمهوري اسلامي وارد كلوب بينالمللي قدرت شده است. اينكه سفر آقاي روحاني در دوران پس از برجام از اهميت جدي برخوردار است لزوم تحليل جغرافياي زماني را نشان ميدهد. نكتهاي ديگر درسطح تحليل كلان توجه به وجوه مختلف جغرافياي مكاني است. در اين رابطه از يك سو سفر اخير رئيسجمهور چين وسفر آينده نخستوزير ژاپن به ايران پس از چند دهه نشاندهنده اهميت جغرافياي مكاني است. لذا جغرافياي مكاني اروپا از جمله ايتاليا و فرانسه حامل پيامهاي خاصي براي نظام بينالملل است.
پيام نخست اينكه اكنون ايران ميتواند محيط استراتژيك موردنظر خود را در سياست خارجي انتخاب و خود را در حلقه تنگ چند انتخاب محدود نکند. نكته ديگر در رابطه با سفر آقاي روحاني اينكه اين سفر گذر از منطق پوپوليسم در حوزه سياست خارجي را نشان ميدهد و از سوي ديگر نمایانگرايجاد فضاي مثبت در تعامل سازنده با غرب است. اكنون گفتوگوي انتقادي و سازنده ميتواند به گفتوگوي تعاملگراي محترمانه ميان ايران و غرب منتهي شود.
شاهد هستيم در یک دهه گذشته بين ايران و غرب درمجموعه نظام بينالملل يك رابطه تيره و تار رقم خورده بود. اكنوم نقطه عزيمت ايجاد شده تا بتوانيم زمينهساز درك متقابل جدي بين ايران و غرب باشيم. البته اين به معناي ايجاد مجموعهای همگن و كاملا منطبق بر يك محور رفتاري و كنش سياسي نيست. بلكه از يك طرف غرب به عنوان يك حوزه تمدني واز طرف ديگر ايران به عنوان حوزهاي با تمدن ديرينه ميتوانند به جاي رويارويي به درك متقابل در جهت خدمت به بشريت و گسترش گفتمان صلح و ثبات در جامعه جهاني دست يابند.
به اين معنا تحرك ايران در چارچوب انجام جامع نظام اقدام مشترك، میتواند زمينههاي همگرايي بينالمللي حول محور گفتمان صلح وسلام در جهان را فراهم و نوعي انديشه سياسي عميق مورد نياز جهان كنوني، در جهت مبارزه با تروريسم، خشونت و جهتگيري بر مبناي شعارجهان عاري از خشونت را دنبال کند. ديدار آقاي روحاني با پاپ فرانسيس و در كنار آن تحرك سياسي رئيسجمهور نه به عنوان مجتهد ديني بلكه به عنوان رئيسجمهور ايران و شخص دوم نظام اسلامي در اين زمينه ميتواند معنادار باشد. در سطح تحليل خرد هم ميتوانيم به گسترش روابط ايران و ايتاليا تا مرز 18ميليارد يورو و امكان افزايش ضوابط تجاري ايران و فرانسه تا مرز 28ميليارد يورو در سفر اخير اشاره داشته باشيم. البته اين گشايشي قابل توجه در عرصه اقتصادي وسرمايهگذاري خارجي در ارتباط با تبادلات و سرمايهگذاري خارجي ايران تلقي ميشود.
ایمان مقدسیان در یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:
شاید دو ماه پیش اگر کسی گذرش به تالارهای بورس میافتاد، خبری از شور و شوق و امید به کسب بازدهی نبود. اما الان آنچنان جو مثبتی حاکم شده که کسی 2 ماه پیش را به یاد نمیآورد، تنها صحبت از قراردادهای جدید است و سفرهای مسئولان به غرب، گویی بعضی جداً باور کردهاند که قرار است غربیها برای جبران زیان انباشتۀ شرکتهای ما در چند سال گذشته دست به جیب شوند، غافل از آن که غربیها بسیار هوشمندانه به مسائل مالی نگاه میکنند.
فراموش نکنیم که علم مدیریت مالی یا همان فاینانس را ما از آنها یاد گرفته ایم نه آنها از ما، بنابراین استدلالهایی که میگوید زیر یک دلار در بازارهای بینالمللی سهمی وجود ندارد، پس سهم ارزان را باید در بازار ایران خرید، تنها به درد هیجان زده کردن سرمایه گذاران نا آگاهی میخورد که تصمیم به سرمایه گذاری گرفته اند، اما علم کافی ندارند، حاضر هم نیستند که به متخصص آن علم مراجعه کنند. مثل کسی که بیمار است و تصمیم به خود درمانی میگیرد، حکایت، همان حکایت است.
کارآیی تخصیصی به این موضوع اشاره دارد که سرمایهها در مسیر درستی هدایت شده اند، اکنون این موضوع در بورس ما زیر سوال رفته است، چرا؟ زیرا صفوف خرید و رشدهای نزدیک به صد درصدی در سهامی شکل گرفته که چند برابر سرمایه شان زیان انباشته دارند، سهمهایی که تا چند سال آینده توانایی تقسیم سود نخواهند داشت و سهامدار باید از مجمع دست خالی برگردد. سهمهایی که در سایۀ مدیریت بیانضباط اقتصادی و هزینههای مالی بالا، به آنچنان وضعی گرفتار شدهاند که حتی برای سال آینده هم امیدی نیست از زیان خارج شوند، حال اگر چنین سهمی را دیدید که نزدیک به 100 درصد رشد کرده و برای توجیه چرایی رشد تنها به قراردادی که با یک شرکت خارجی بسته اشاره میکنند یا علت آن را برنامۀ شرکت برای افزایش سرمایه میدانند، دست کم در خرید آن شک کنید، یک بار سایت کدال را باز کنید و صورتهای مالی اخیر این شرکت را ملاحظه کنید، سپس تصمیم به خرید آن بگیرید.
اگر سرمایه گذاران ما با این دید تصمیم به خرید سهمی بگیرند، ولو اینکه این سهم زیان انباشته هم داشته باشد، هیچ اشکالی ندارد، چون ممکن است با تحلیل به این نتیجه رسیده باشند که این سهم نه تنها قادر به پوشش زیان است، بلکه به زودی سودآور هم خواهد شد. اما اگر با شایعه باشد، دوباره حرکت آسانسوری بازار تکرار میشود، یعنی حرفه ایها و پولدارها در قیمتهای پایین سهم میخرند، تبلیغات شروع میشود، در تلگرام گروههای بورسی هیاهو میکنند، صدا و سیما هر روز از رشد شاخص میگوید و روزنامهها از جهش شاخص مینویسند، پولهای تازه وارد بورس میشود، سهامداران عمدهای که روزهای اول سهم را خریده اند، آرام آرام شروع به فروش سهم میکنند و در نهایت، که معلوم نیست دقیقاً چه زمانی است، 2 هفتۀ دیگر، یک ماه یا دو ماه دیگر، بسته به قدرت پولهای تازه وارد و میزان عرضۀ حقوقیها و دولت، سمت فروشندگان چربش پیدا میکند، تا اینکه معامله در درصدهای منفی شروع میشود، آسانسور همانطور که به بالا حرکت کرده، پایین میآید، هرچند که مسافران تغییر کردهاند .
سعید ملکی در بخش سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:
مجلس خبرگان رهبری چونان مجلس شورای اسلامی نهادی است که اعضای آن با رای مستقیم ملت انتخاب میشوند اما نگاهی به کارکردها و جایگاه آن در نظام جمهوری اسلامی و نیز شرایطی که برای اعضای آن برشمرده شده است، خصایصی منحصر به فرد را برای مجلس خبرگان نمایان میکند.
صرفنظر از برخی عناصر حاضر در مجلس خبرگان، فضای این مجلس به دلیل تجربه حضور چهرههایی با درجات عالی روحانیت و نیز معنویت که نظایر آن را میتوان در وجود بزرگانی چون آیتالله مشکینی، آیتالله مهدویکنی و... جلوهگر دید، مجمعی است که حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، رهبر حکیم انقلاب اسلامی بهترین تعبیرها را از آن ارائه دادهاند و فرمودهاند: «مجلس خبرگان میتواند مظهر تام و تمام انزال سکینه الهی باشد، چون این انزال سکینه الهی از نشانههای ایمان است. معنای سکینه هم آرامش در مقابل تلاطم است».(1)
در همین زمینه حضرت امام خمینی بنیانگذار کبیر جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان را تکیهگاه امید نظام اسلامی و تعیینکننده سرنوشت آن خوانده و تصریح فرمودهاند: «این مجلسی است که علاقهمندان به اسلام و جمهوری اسلامی دل بدان بسته و مخالفان و دشمنان آن چشم به آن دوختهاند. آنان دل بستهاند که منتخبین آنها که از علمای متعهد و آگاه به مصالح و مفاسدند، با رای مبارک خود شایستهترین، آگاهترین و متعهدترین فقیه یا فقها را برای این مقام، که صیانت نظام جمهوری اسلامی و هدایت آن به طور شایسته و موافق با شریعت مطهره بستگی به آن دارد، با اعتقاد به حضور خداوند متعال و نظارت او- جَلَّ و علا- بر آرا و اعمال و احوال آنان تعیین نمایند و رضای او را بر رضای خود و دیگران مقدم دارند. و اینان چشم طمع دوختهاند که شاید به وسیله ایادی خود بتوانند لغزشی- خدای نخواسته- ایجاد کنند که در آتیهای ولو درازمدت نظام اسلامی را به انحراف کشانند».(2)
حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی افزون بر هشدار در زمینه ایجاد انحراف در مجلس خبرگان در جمع نخستین اعضای این مجلس فرمودند: «مبادا به واسطه اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا میشود، اختلاف کشیده بشود به جاهای دیگر و موجب بشود به اینکه یک وقت ملت 2 دسته بشوند. یک دسته این، یک دسته آن، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران این آقا، یک دسته طرفداران آن آقا، و فراموش بکنند- آن چیز را- خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را».(3)
23 سال بعد حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای همین سخنان را در قالبی نو چنین بیان فرمودند: «این مجلس جای مسائل خطی، جناحی، دستهبازی و گروهبازی نیست. هدف این مجلس و آن مقصود و غرضی که برای آن به وجود آمده است، یک مساله کاملا عمومی و ملی است. مسالهای نیست که انگیزههای جناحی و خطی و مخالفتهای سلیقهای و اینها حق داشته باشند که در کار این مجلس دخالت کنند. این مجلس بالاتر از این حرفهاست. بنابراین صاحبان عقاید و سلایق سیاسی میتوانند در همه جا، از جمله در این مجلس حضور داشته باشند. لیکن جای اعمال این اغراض و این جناح و خطگراییها اینجا نیست. باید از این انگیزههای جناحی جداً پرهیز کرد».(4)
این در حالی است که طی سالهای گذشته مجلس خبرگان نزد برخی سیاسیون به منزله اتاق ریکاوری سیاسی یا عرصه خودنمایی و عرض اندام تبلیغاتی و برای شماری سکوی پرش و جایگاهی برای کسب کارنامه و رزومه سیاسی به شمار آمده است. در این رابطه، انتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان برای شماری زمینهای را فراهم ساخت تا با جبران چهره در هم شکسته خود از کسب رتبه ناپلئونی سیامین نماینده حوزه انتخابیه تهران در مجلس ششم و در پی آن شکستی سختتر در انتخابات ریاستجمهوری نهم، با رفتاری قهرگونه، برای خود جایگاهی تازه را در عرصه مسؤولیتهای نظام سیاسی کشور دست و پا کنند. جدا از این نگاه ابزاری که ناهمخوانی آشکاری با فلسفه وجودی مجلس خبرگان به نمایش میگذارد، برخی رفتارهای چهرههای خاص، به نوعی ستیز با آموزهها و رهنمودهای امام راحل و رهبر انقلاب محسوب میشود.
مهمترین این ستیزهجوییها را میتوان در تلاش برای سیاسی کردن مجلس خبرگان دید. در جریان انتخابات چهارم مجلس خبرگان برای نخستینبار سخن از لیستهای آنچنانی برای ورود کاندیداهای جریانهای مختلف به طور جدی مطرح و تلاش شد چهرههایی با گرایشهای خاص به این مجلس مهم و تاثیرگذار راه یابند.
در کنار این فعالیتها که نقض آشکار رهنمود رهبری در نهی «رفتارهای خطی و جناحی و دستهبازی و گروهبازی» بود، معدود نمایندگانی از مجلس خبرگان از تریبون این مجلس و دیگر تریبونهایی که در اختیارشان قرار داشت- نظیر مطبوعات زنجیرهای- سخنان و ایدههایی انحرافی و ساختارشکنانه را پراکندند.
طرح خواستهایی نظیر جایگزینی شورای رهبری به جای ولایت مطلقه فقیه بهرغم تغییر قانون اساسی با رای ملت و پیگیری کارویژههای خاصی چون نقد و نظارت مجلس خبرگان بر رهبری که با هدف تقلیل دادن وظیفه اصلی این مجلس و با اغراض سیاسی خاص دنبال میشود، از جمله نمونههای تحرکات جریان یادشده است، این در حالی است که رهبر بزرگوار انقلاب به روشنی کارویژه مجلس خبرگان را تشریح کردهاند: «مجلس خبرگان، برخلاف ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی، کار نقد ندارد. برای یک لحظه منتظر مینشینند، لیکن آن لحظه- لحظه انتخاب رهبر- بسیار مهم است».(5)
در کنار آنچه گفته شد و در راستای نگاه آسیبشناسانه به جریان سیاستباز و سیاسیساز مجلس خبرگان میتوان به اقدام جهت رسوخپذیر ساختن این مجلس الهی در برابر آفتهای دنیوی همچون نفوذ و سیطره نظام سلطه اشاره کرد. جریان نامبرده که در عرصههای گوناگون اجرایی و حتی قانونگذاری با مشی سازشکارانه، خواسته یا ناخواسته جادهصافکن فرآیند نفوذ بوده، تسری این رویکرد به فضای مجلس خبرگان را نیز دنبال کرده است. این در حالی است که به فرموده رهبری «مجلس خبرگان باید استقلال فکری داشته باشد و اسیر کلیشههای تحمیلی نظام سلطه نباید بشود».(6)
بهرغم این آسیبها اما باید گفت بصیرت بالای ملت ایران و تبلور حقیقی خبرگی در میان اعضای مجلس خبرگان همواره در صحنههای گوناگون آشکار شده است. از این رو ما شاهد بودیم در روندهایی نظیر انتخاب رئیس مجلس خبرگان رهبری در اسفندماه پارسال، خط سیاستباز و سیاسیساز نتوانست از تلاشهای پردامنه خود برای به دست گرفتن کنترل این مجلس، طرفی بربندد و انتظار میرود در انتخابات پیش رو
(7 اسفند) نیز بصیرت ملی و خبرگی معنوی باز هم پیوندی ناگسستنی یابد.
........................................................................................
پینوشت
1- بیانات حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری به مناسبت هجدهمین اجلاس چهارمین مجلس خبرگان رهبری/ 12 شهریور 94
2- بیانات بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی با موضوع «رهنمودهایی به نمایندگان خبرگان رهبری و رهبران آینده»/ 22 تیر 62، صحیفه امام، جلد هجدهم
3- بیانات بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی با موضوع «اختلاف و خروج از زی طلبگی منشأ شکست روحانیت» در حضور اولین نمایندگان مجلس خبرگان/ 28 تیر 62، صحیفه امام، جلد هجدهم
4- بیانات حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در دیدار اعضای سومین مجلس خبرگان رهبری/ 9 شهریور 85
5- بیانات حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در جمع دانشجویان دانشگاه تهران و جلسه پرسش و پاسخ/ 22 اردیبهشت 77
6- بیانات حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری به مناسبت هجدهمین اجلاس چهارمین مجلس خبرگان رهبری/ 12 شهریور 94