به گزارش خبرنگار جهاد و مقاومت مشرق اولين قسمت از مصاحبه با محمد داود عوده ،عضو «مجلس ملي فلسطيني»، عضو «شوراي انقلابي جنبش فتح» و رئيس هيئت نظارت« جنبش فتح» از نظر مخاطبان گذشت.
متن زير قسمت دوم اين مصاحبه است:
*تاثير شکست 48 بر ابو داود
*مجري: شما به يک نکته اشاره کرديد اين که در آن زمان سن تان به شما اجازه نمي داد وارد جنگ ها شويد، به همين دليل نمي توانيد در مورد نقش ارتش اردن در اين جنگ چيزي بگوييد و به شک و شبهه هايي که در مورد ايفاي نقش واقعي اين ارتش در آن جنگ وجود دارد، پاسخ دهيد؛ اين که ارتش اردن بواسطه برخي از فرمانده هان خود در اين جنگ شکست خورد. منظورم سهل انگاري و تاخير ارتش اردن در کمک رساني بود که يهوديان توانستند بشکلي خاص بر قدس استيلا يابند... البته نمي خواهم با شما دراين زمينه وارد بحث شوم، چون مي دانم در آن زمان در سن کودکي بوديد. فکر مي کنم پسر بچه اي 12 يا 11 ساله بوديد که جنگ براي استيلا بر سرزمينتان آغاز شد.
حالا بفرماييد که شکست سال 48 چه تاثيراتي بر روح و روان شما گذاشت؟
*محمد داود عوده: من صحنه هاي بسياري را ديدم؛ من پدرم را ديدم که به شدت در جنگ زخمي شده بود و تقريبا بسان مرده ها به بيمارستان منتقل گرديد. ديگر جاني برايش باقي نمانده بود.قبل از اينکه حالش کمي بهتر شود به من اجازه ندادند او را ملاقات کنم. عموها و همسايگانم را ديدم که برخي کشته مي شدند و برخي زخمي. به عبارت بهتر يک تراژدي واقعي را ديدم .
درست است که من در آن زمان کودکي بيش نبودم، اما اتفاقاتي را که مي ديدم سن و سالم را رقم مي زدند. بله سن و سالم را رقم مي زدند تا اين کودک کامل شود. من کامل شده بودم، مردي بالغ، آن قدر که بتوانم همه چيز را بخوبي دريابم.
من از ارتش هاي عربي در فلسطين دفاع نمي کنم، چون همه آنها در سطح پاييني قرار داشتند و رهبرانشان با وعده و وعيدهاي دروغ باعث آوارگي ملت فلسطين شدند. با اين حال معتقدم ارتش اردن در دو نقطه مهم جنگيد و مبارزه شجاعانه اي داشت؛ يکي در قدس و ديگري در دروازه «الوادي» که مانع دستيابي يهود به قدس از طريق اين دروازه شد و اين در تاريخ معروف است، اما من از ارتش اردن در رمله دفاع نمي کنم که بي دفاع آن جا را رها کرد. من به خوبي مي دانم فرمانده ارتش اردن در آن زمان چه کسي بود. آنکه ارتش هاي عربي و ارتش اردن را رهبري مي کرد، انگليس بود.
*مجري: منظورتان گالوپ است؟
*محمد داود عوده: بله گالوپ. من از آنها انتظار زيادي ندارم. تاثيري که اين صحنه ها بر من گذاشتند، پيرامون آنچه که در مورد سرزمينم ديدم از دير ياسين گرفته و آوارگانش تا کشته شدن نزديکان و وابستگانم و هم چنين زخمي شدن شديد پدرم، همه اينها باعث شدند که اين فکر در ذهنم شکل گيرد که دفاع از اين سرزمين را فلسطيني ها بايد نسل اندر نسل برعهده گيرند و من از همين جا در حالي که شصت سال را هم پشت سر گذاشته ام مي گويم که جوانان و نوجوانان ما بايد از اين تجربه ها استفاده کنند تا پرچم مبارزه را بدست گيرند و از فلسطين دفاع کنند، همانگونه که نسل هاي پيش از آنها اين کار را کردند.
*مجري: بطور خاص در مورد سال 1948 و جنگي که در اين سال رخ داد و کساني که بسان شما حوادث اين سال را از نزديک ديدند و لمس کردند، بگوييد.
با توجه به اهميتي که اين سال و اين جنگ دارد و باعث شد قضيه فلسطين به اينجا برسد و شما شاهدي بر مصايب اين جنگ و بدبختي هاي آن بوديد، بگونه اي که تاريخ معاصر عرب نيز نام بدبختي بزرگ را بر اين جنگ نهاد. بله شما صحنه هاي بسياري در اين جنگ ديديد از جمله نزديک ترين فرد به شما يعني پدرتان و هم چنين عموهايتان در اين جنگ زخمي شدند. منظورم از تمام اين مقدمه چيني ها اين بود که تاثير و بازتاب اين جنگ بر شما چه بود؟
*محمد داود عوده: اين جنگ باعث شد دل از تمام خوشي هاي دنيا بکنم و به اولين کسي که مي توانست به هر طريق مرا به مقاومت و مبارزه مرتبط کند متوسل شوم.
من در عربستان بودم؛ کساني که در آن زمان مثل من راهي عربستان شدند، الان صاحبان بانک هايي در عمان هستند اما من چه در عربستان و چه در کويت جز به مبارزه براي فلسطين و براي قضيه فلسطين به چيز ديگري نمي انديشيدم.
*مجري: به اين ترتيب ما پرش بزرگي انجام داديم يعني از سال 1948 به سال 1960رفتيم. طي سالهاي 48 تا 60 پس از اين که تحصيلات خود را به اتمام رسانديد، براي تدريس به عربستان رفتيد و سپس يعني در سال 62 به کويت منتقل شديد...
*مجمد داود عوده: اجازه دهيد کمي به عقب برگرديم يعني سال 1958 هنگامي که در اريحا تدريس مي کردم. در آن زمان و در آنجا نيز به قضيه فلسطين فکر مي کردم. روزي با يکي از دوستانم تصميم گرفتيم سازمان فلسطيني کوچکي تشکيل دهيم. نام دوستم -که خدا او را بيامرزد- "عمر حمد" بود. با هم سازمان کوچکي تشکيل داديم. شرايطي که داشتم مرا واداشت براي کار به عربستان بروم. سازمان را به برادر عمر سپردم و او در يکي از اعياد تظاهراتي در اريحا به راه انداخته بود. اريجا در آن زمان بزرگترين کانون تجمع آوارگان فلسطيني بود. او پس از تظاهرات بازداشت شد و سازمان هم از بين رفت.
*ساختار جنبش هاي ايدئولوژيک فعال در عرصه فلسطيني دهه 50
*مجري در اين دوره ماهيت و ساختار انديشه هاي ايدئولوژيک يا جنبش هاي فعال در عرصه فلسطيني چه بود؟ آيا هيچ يک از آنها نتوانستند شما را جذب کنند؟
*محمد داود عوده: خير، در عرصه فلسطيني آن دوره ايده ها، افکار ملي گرايانه و مارکسيستي بودند. به عبارت بهتر ايده ها و افکار زيادي وجود داشتند که هيچ يک مورد توجه من واقع نشدند. با "منير شفيق" آشنا شدم که در آن زمان ايده ها و افکاري مارکسيستي داشت. با هم بحث و مناقشه هاي بسياري انجام مي داديم. توجه به فلسطين کمتر نزد حزب مارکسيت ملاحظه مي شد، به همين دليل اين حزب نتوانست مرا به خود جذب کند. هم چنين با افرادي دوست شدم که بعثي بودند و شعار آزادي فلسطين را سر مي دادند. اما در آنجا شيخي بود به نام "عبد الله الربماوي" که مباحثي چون وحدت پيش از آزادي يا آزادي پيش از وحدت را مطرح مي کرد و به بحث و مناقشه در آن مي پرداخت. او مي گفت پيش از آزادي بايد وحدت را محقق ساخت، اما من نمي توانستم منتظر اتحاد اعراب باشم تا سپس فلسطين را آزاد کنم. مثلا در آن زمان ما به ملي گرايان سوريه که افراد مظلومي هم بودند، بدبين بوديم و آنها را مزدوران انگليس بشمار مي آورديم، تا اين اواخر هم من چنين تصوري داشتم تا اين که فهميدم در اشتباهم. به هر روي من در آن زمان نمي توانستم تصور کنم که بايد منتظر وحدت با اين گونه افراد باشيم.
*مجري: يعني اکنون ديدگاه شما نسبت به آنها تغيير کرده است؟
*محمد داود عوده: بله... بله
*مجري: چه چيز باعث مي شد، تصور کنيد که آنها در آن زمان مزدوران انگليس هستند؟
*محمد داود عوده: شايد به دليل اين که در آن زمان اختلاف نظرهايي با "جمال عبد الناصر" رئيس جمهور وقت مصر داشتند. هم چنين اختلاف نظر آنها با احزاب ملي گراي درون فلسطين و سوريه و متهم شدن به قتل "عدنان المالکي" همه جزو مواردي بودند که باعث مي شدند به مزدور بودن آنها شک کرد.
*مجري:هيچ کدام از اين سازمانها نتوانستند نظر شما را به خود جلب کنند؟
*محمد داود عوده: نه... چون من در آن زمان تمام فکر و ذکرم فلسطين و آزادي آن بود.
*مجري: رابطه شما با منير شفيق چگونه بود؟
*محمد داود عوده: رابطه من با او نتوانست مرا جذب حزبش کند. رابطه ما فقط يک رابطه دوستي بود و بس.
*مجري: آنگونه که خودش مي گويد وي در سال 1957 دستگير شد؟
*محمد داود عوده: بله در سال 57 دستگير شد چون در آن سال کل جنبش ملي اردن از هم فروپاشيد و اعضاي آن دستگير و زنداني شدند اما من زنداني نشدم چون از فعالان جنبش نبودم. پس از آن بود که به عربستان رفتم و پس از مدت کوتاهي با ايده ها و افکار فتح آشنا شدم.
*مجري: چه وقت... چه سالي... و بواسطه چه کسي؟
*محمد داود عوده: مي توان گفت سال 1963 يا 64 بود.
*پيوستن ابو داود به جنبش فتح در دهه شصت
*مجري: توسط چه کسي؟
*محمد داود عوده: توسط "احمد القدوه" از نزديکان "ابو عمار". با افکارشان از طريق مجله "فلسطين" آشنا شدم که در آن زمان در اينجا چاپ و منتشر مي شد و به دستم مي رسيد. پس از مطالعه افکار و ايده هايشان ديدم که آنها حرف جديدي در منطقه مي زنند و منادي آزادي فلسطين هستند.
*مجري: چه چيزي بيش از هر چيز در اين افکار و انديشه ها شما را جذب خود نمود، آنهم در زماني که جنبش هاي ملي بسيار و مختلفي در عرصه فلسطيني حضور داشتند و آنها نتوانستند شما را جذب خود نمايند...
*محمد داود عوده: اين که مهمترين ايده و انديشه جنبش آزادي فلسطين بود و بالطبع منظور از آزادي در آن زمان بدست آوردن آن چيزي بود که در سال 1948 از دست رفته بود. به همين دليل احساس کردم اين سازمان همان سازماني است که مي تواند به ايده ها و افکاري که سال هاي سال آنها را در سر مي پروراندم، جامعه عمل بپوشاند.
*مجري: اما در برخي از نوشته هايتان گفته ايد که در اين دوره از حزب آزادي بخش فلسطين هم بدتتان نمي آمد و گويا روابطي هم با آن داشتيد؟
*محمد داود عوده: خيلي پيش از اين هنگامي که در سن بلوغ بودم. مي دانيد در قدس بنيانگذار حزب آزاديبخش فلسطين مرحوم شيخ "تقي الدين النبهاني" در نزديکي ما زندگي مي کرد. من دوره دبيرستان را مي گذراندم که ما را به جلسات بحث و گفتگو دعوت مي کرد و من تاکيد بسيار داشتم تا در اين جلسات حاضر شوم. شايد بتوان گفت همين جلسات بودند که پايه گذار برداشت درست من از فقه اسلامي شد و من "شيخ تقي الدين النبهاني" را از جمله افراد وفادار به امت و ملت و سرزمينش مي دانم و شايد بسياري از اين حرف من تعجب کنند.
*مجري: چرا بايد بسياري از اين حرف شما تعجب کنند؟
*محمد داود عوده: چون وجهه و شخصيت او تحريف شد.
*مجري: به خاطر اتهاماتي که به او زدند؟
*محمد داود عوده: به او اتهامات بسياري وارد کردند. من مي دانم او چگونه از دنيا رفت. او فقير و بي پول فوت کرد. کت اش پاره بود و کسي پيدا نشد آن را بدوزد. در طبقه پنجم آپارتماني محقر و بدون آسانسور زندگي مي کرد و مجبور بود با آن سن و سال و بيماريش از پله ها بالا برود. پشت سر جنازه او بيش از20 نفر نبودند که من يکي از آنها بودم. او را در بيروت به خاک سپردند؛ خدا او را بيامرزد.
*مجري: فکر مي کنيد چه سالي بود؟
*محمد داود عوده: فکر مي کنم 1977 يا 78 بود دقيقا به ياد نمي آورم.
*مجري: اما ظاهرا حزب آزادي نيز نتوانست آنقدر بر شما تاثير بگذارد که به آن ملحق شويد؟
*محمد داود عوده: نه نتوانست آنقدر بر من تاثير بگذارد که تمام افکار و انديشه هايش را بپذيرم... البته بسياري از چيزهاي حزب در من تاثير گذاشت از جمله برداشتم از فقه اسلامي که در بالا گفتم.
*مجري: اين تاثير تاکنون نيز قابل ملاحظه است؟
*محمد داود عوده: بله ، حتي اقتصاد اسلامي، به عبارت ديگر من کتاب شيخ تقي الدين پيرامون اقتصاد اسلامي را خوانده ام. هنگامي که شروع به خواندن کتاب هاي مارکسيستي و غير مارکسيستي کردم، ديدم تفسيرهاي شيخ تقي الدين از بسياري از نظريه ها و تئوري ها بهتر است و با شرايط عصر و زمانه ما مطابقت دارد.
*مجري: در سال 1963 – 1964 با انديشه ها و افکار فتح آشنا شديد، در عربستان بوديد، مجلات سازمان را مي خريديد، ديگر راضي شده بوديد که هدف سازمان، آزادي فلسطين است و اين اميدي که سال ها در پي آن در جنبش هاي ديگر بوديد و آن را نيافته بوديد، اکنون در فتح تجلي يافته بود، پس از آن چه تصميمي گرفتيد؟
*محمد داود عوده: تصميم گرفتم به فتح ملحق شوم، واقعا هم جذب اين سازمان شدم، اما اندکي بعد مجبور شدم براي کار به کويت بروم.
*مجري: در آن دوره آيا در عربستان با شخصيت هايي از فتح برخورد کرديد و آشنا شديد؟
*محمد داود عوده: در عربستان با يکي دو نفر آشنا شدم از جمله "احمد عمر القدوه" و يکي که آن را "الشيخ البرقاوي" صدا مي زدند. نام اصليش را نمي دانم، يعني در آن زمان ما چندان در قيد و بند نام و نشان نبوديم. نمي دانم هم چه برسرش آمد. فقط خدا را شکر مي کردم که بعدها در فتح هيچ وقت با او برخورد نکردم.
*مجري: چرا؟
*محمد داود عوده: چون آدم دو بهم زني بود يعني اين يکي از خصوصيات اخلاقي او بود که من از آن خوشم نمي آمد. فکر مي کنم فوت کرده باشد چون سن و سالش بسيار بالاتر از من بود. بعد از آن به کويت منتقل و در آنجا با "ابو حسن سلامه" آشنا شدم. با او دوستي گرم و صميمانه اي برقرار کردم. در واقع او بود که مرا با شهيد "ابو اياد" آشنا کرد. با او نيز بسيار صميمي بودم. تا سال 1967 بواسطه ابو حسن سلامه و ابو اياد در فتح فعاليت مي کردم تا اين که حوادث سال 67 بوقوع پيوست.
*مجري: با وجود اختلاف نظرهايي که با ابو حسن سلامه و ابو اياد پيدا کرديد، با اين حال رابطه شما با آنها گرم و صميمانه بود؟
*محمد داود عوده: بله اختلاف نظرهايي با هم پيدا مي کرديم و اين امري طبيعي است.
ادامه دارد...
کد خبر 5285
تاریخ انتشار: ۹ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۳:۱۹
در عرصه فلسطين آن دوره افکار ملي گرايانه و مارکسيستي بودند که هيچ يک مورد توجه من واقع نشدند. به نظر من توجه به فلسطين کمتر نزد مارکسيت ها ملاحظه مي شد