کد خبر 530563
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۳

«متولد ۶۵» روایتگر ماجراهای دختر و پسر جوانی است که در آرزوی ثروتمند شدن، خود را در شخصیت‌های مختلف اجتماعی جا می‌زنند تاشاید بتوانند از این راه به خواسته‌های خود برسند! داستان اصلی فیلم از زمانی شکل می گیرد که این دو به طور اتفاقی به عنوان خریدار به ساختمانی مراجعه می‌کنند، ولی در ادامه با حقایقی رو به رو می‌شوند

به گزارش مشرق، «متولد 65» به کارگردانی مجید توکلی و تهیه کنندگی محمد مهدی عسکرپور و با بازی پدرام شریفی،هنگامه حمید زاده،احسان امانی،مریم سعادت و آنا نعمتی که در یکی از صحنه های پایانی حضور داشت در جشنواره امسال به نمایش درآمد.

مجید توکلی کارش را از مطبو عات آغاز کرده است ،دستیاری کارگردانان بزرگی چون حسن فتحی توانست او را در ساخت چند فیلم کوتاه داستانی موفق کند.فیلمهای کوتاهی مانند دوازده تیر،پیتوک و مستند سلطان در مورد زندگی علی پروین.از او فیلم تلویزیونی زیگزاگ را هم دیده ایم.متولد ۶۵ اولین ساخته بلند و سینمایی توکلی است.

متولد ۶۵ داستانی نسبتا جذاب از زندگی و سر در گمی جوانان دهه ۶۰ است.این بار قصه دارا و ندار، به روایت دو جوان عاشق دهه شصتی در یک محیط اشرافی به نمایش در می آید.

امیر و الهام دو نامزد جوان در عین صداقت و سادگی می خواهند در سالروز آشناییشان روزی پر از نشاط و شادی را سپری کنند.آنها با اینکه از موقعیت اجتماعی خویش آگاهی دارند یک روز را سر خوشانه و شیطنت آمیز به دنبال این هستند تا ادای آدمهای پولدار را در آورند.

در صحنه های اول فیلم سبد خریدشان را از کالاهای متنوع در یک فروشگاه بزرگ پر می کنند و وقتی به صندوق میرسند به بهانه زنگ تلفن کالاها را جا گذاشته و از فروشگاه خارج می شوند.

در صحنه ای دیگر همراه با فروشنده لذت رانندگی با اتومبیلی مدل بالا را تجربه می کنند و سر خوشانه می خندند و اتومبیلی با مدل بالاتر را طلب میکنند!

در یکی دیگر از نماها برجها و ساختمانهای بلند را نشانه می کنند در حالی که دختر می گوید:من دلم می خواهد نیم ساعت با تو زیر سقف یکی از این خانه ها زندگی کنم! این مقدمه سبب می شود تا به بهانه اجاره آپارتمان ،بقیه نماهای فیلم در خانه ای شیک و اعیانی در محله بالای شهر به تصویر کشیده شود.

مرد و زن مسن صاحب خانه در پی رفتن به خارج از کشور هستند و تنها کار باقی مانده شان اجاره دادن منزل است،تا اینکه تشابه اسمی پسر جوان و دروغهایی که برای ماندن ساعاتی بیشتر زیر آن سقف به هم می بافند سبب می شود تا صاحب ضمن مشکوک شدن به آنها تصور کند که پسر جوان،فرزند کلاهبرداری است که سالها پیش مالی از آنها و عده ای دیگر بالا کشیده و به خارج از کشور گریخته است.

صاحب خانه و همسرش با ترفند تلفن همراه دو جوان راپنهان می کنند و به زعم خودشان تمام شواهد دال بر واقعیتی دارد که در ذهنشان می گذرد.

پسر و دختر جوان سعی در اثبات بی گناهی خویش دارند و حتی مجبور به افشای دروغهای خود می شوند ولی فایده ای ندارد.

صاحب خانه عده دیگری از مال باختگان را جمع میکند تا با وارد آوردن فشاری مضاعف جایی را که کلاهبردار پنهان شده ،کشف کنند ولی از آنجا که همه پندارهای آنان بی اساس است چیزی مشهود نمی شود.دختر و پسر جوان به تنهایی موفق به خروج از منزل می شوند اما هیچیک بدون دیگری حاظر به ترک آنجا نمی شود و دو باره باز می گردند تا این لحظه های تلخ را کنار هم سپری کنند.

در صحنه پایانی بانویی نشسته بر صندلی چرخدار(آنا نعمتی) وارد می شود و از عشق ناکام خویش به محسن افشار(کلاهبردار واقعی) سخن می گوید و اذعان می کند که این جوان پسر محسن افشار نیست!

فیلم در نمایی لانگ در هنگامه غروبی برفی پایان می یابد در حالی که دختر و پسر جوان همچنان به سوی سرنوشت مبهمشان پیش میروند!

متولد ۶۵ ،فیلمی بود به زبان جوانی از سرگشتگی و فقر و نداری نسلی که عاشق هستند و تلاش می کنند زیر یک سقف زندگی کنند ولی تاکنون موفق نشده اند.نسلی که که دوست دارند حتی یک روز هم که شده مثل مردم بالا شهر زندگی کنند و همین امر موجب بروز تضادی می شود که در لایه لایه فیلم مشهود است.

گرچه فقر و تنگدستی ،آرزو و امیال دست نیافتنی،داشتن شغلی کاذب،نداشتن پدر و مادر(دختر) و …از دستمایه های اصلی فیلمساز بود اما او با زیرکی تمام این موارد را به لایه های زیرین کشانده بود.

ساخت یک ملو درام سینمایی با حضور دو بازیگر جوان و کم تجربه آن هم در حالی که تمامی اتفاقات در فضای بسته یک آپارتمان رخ می دهد،کار ساده ای نیست ولی کارگردان و فیلمبردار توانسته بودند به راحتی از پس این کار بر آیند.

نماهای متعدد و متنوع،پلانهای متحرک،نورپردازی واقعی و عاری از هر گونه ابهام…..همه و همه حاکی از همکاری پایاپای فیلمبرداری زبده با کارگردانی جوان بود.

گرچه برخی از دیالوگهای فیلم بر اساس (اتفاق)پردازش شده بود اما نتوانسته بود به فیلم ضربه ای وارد کند.

در کل می توانستی فیلم را به برشی از یک کیک بزرگ به نام زندگی تشبیه کنی.تمام لحظه ها به دور از تکلف و تصنع بودند و دیالوگها به گفتگوهایی ساده در یک زندگی عادی شبیه بودند.

هیجان،غم و شادی و اندوه و نیز بیان واقعی دردهای اجتماعی را با دیدن این فیلم حس می کردی بدون اینکه نیش تند و تیزی را ببینی و تجربه کنی!

سناریست و کارگردان به دور از ژستهای روشنفکری تو را به تماشای واقعییتها می بردند.

پدرام شریفی در نقش پسر جوان اولین تجربه سینمایی اش را رقم میزد در حالی که بسیار در مقابل دوربین راحت بود.بازی خوب هنگامه حمید زاده هم نقطه قوت دیگر این فیلم محسوب می شد.

تنها چیزی که در نماهای بسته توی ذوق میزد کلاه گیس نامناسبی بود که برای مریم سعادت در نقش زن صاحب خانه انتخاب کرده بودند که به نظر هم نمی آمد در این انتخاب تعمدی در کار بوده باشد.

امید که نسل جوان ،متولد ۶۵ را ببینند و بپسندند و باعث تشویق کارگردان جوانی چون مجید توکلی باشند.

منبع: هنرلند


اخبار جشنواره فجر را اینجا بخوانید