گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
نگاهی به مدیریت گردش پول در بانکها
روزنامه کیهان در بخش یادداشت امروز خود نوشت:
همه ما در خبرها و اظهارات مختلف مسئولان، با این عبارت مواجه شدهایم که منابع ما برای فلان کار محدود است و نمیتوانیم آن گونه که شایسته و بایسته است به مردم خدمت کنیم. به جز این اظهارات، در زندگی روزمرهمان نیز عملا با این موضوع مواجه شدهایم و مثلا برای دریافت یک وام ساده و ناچیز مثل وام ازدواج، گاه کارمان به انتظارهای طولانی کشیده و در نهایت عطایش را به لقایش بخشیدهایم!
در همه موارد مذکور، ترجیعبند «کمبود منابع» همچون نواری اتوماتیک دائما تکرار شده و ما هم ظاهرا چارهای جز باور و پذیرش این موضوع نداریم! اما در مقابل کمبود منابع چه پیشنهادی میشود؟ تامین منابع با استفاده از «استقراض و جذب سرمایه خارجی» با ادبیات و عناوین مختلف و در قالب عقودی که گاه استقلال ملی را به خطر میاندازد! نظیر همین قراردادهای جدید نفتی یا برخی دیگر از خریدها که ایران و ایرانی را تا خرخره زیر بدهی میبرد و کشور را همچون سالهای دولت سازندگی و تعدیل اقتصادی، با میلیاردها دلار بدهی خارجی مواجه میسازد.
تردیدی نیست که کشور پهناور ایران با هزاران راه نرفته و طرح و برنامه و آرزوی بر زمین مانده، به هر میزان که فکرش را بکنیم، به منابع و سرمایه احتیاج دارد و نمیتوان این منابع را محدود به توان داخلی دانست. این حقیقت، ضرورت استفاده از منابع معقول خارجی را موجه میسازد. اما در کنار این ضرورت منطقی، دو نکته را نباید از نظر دور داشت نخست آنکه جلب سرمایه خارجی، برای آبادی ایران است و منطقا نمیشود قیمت آن، خدشه به استقلال و عزت ایران باشد! پس از هر راهی و به هر وضعی، نباید در پی آن بود. اما نکته دوم که محور این یادداشت است، مدیریت منابع اعم از داخلی و خارجی است. بدین معنا که آیا آنچه در حال حاضر در شبکه مالی و بانکی کشور به عنوان سرمایه وجود دارد، درست و عادلانه و هوشمندانه مدیریت میشود یا نه !؟ اگر بله که باید برای جذب سرمایه خارجی هم کوشید و اگر نه، بیتردید جذب آن سرمایه هم کمکی به گرههای اقتصادی نمیکند و عملا گرهای بر گرهها زده و زمینهای برای رانتخواری و تباهیها فراهم خواهد آورد. برای تبیین بهتر موضوع، بررسی تنها یکی از معضلات شبکه بانکی کافی است. بخوانید:
1- بر اساس آمار بانک مرکزی در شهریورماه سال جاری، بانکهای کشورمان پس از کسر ذخیره قانونی، توانستهاند «یکصد و دو هزار میلیارد تومان سپرده قرضالحسنه » از مردم دریافت کنند. همگان میدانیم که سپردههای قرضالحسنه سپردههایی است که مردم در ازای سپردهگذاری آن در بانک، هیچ سودی دریافت نمیکنند. این عدد قابل توجه و مهم، میتواند بسیاری از گرهها را باز کند ولی آیا در عالم واقع، چنین اتفاقی افتاده است؟ پیش از پاسخ به این سوال، باید به این نکته توجه کنیم که این سپردهها چند دستهاند و هریک چه سهمی از 102 هزار میلیارد افسانهای را دارند و بعد ببینیم بر سر هریک چه میآید!
2- گروه اول این سپردهها، همان است که به «سپردههای قرضالحسنه پسانداز» موسوم هستند و 36 هزار میلیارد تومان از کل سپردههای قرضالحسنه را تشکیل دادهاند. یادآوری این نکته ضروری است که سپردههای قرضالحسنه پسانداز همان سپردههایی هستند که مردم معمولا با نیت خیر در بانک سپردهگذاری کرده و بانکها هم جهت ترغیب مردم به سنت قرضالحسنه، به صاحبان این سپردهها به قید قرعه جوایزی اهداء میکنند. بر اساس آمار موجود، بانکها 34 هزار میلیارد تومان از این 36 هزار میلیارد تومان را به صورت قرضالحسنه وام دادهاند. به این شکل که 6 هزار میلیارد تومان برای وام ازدواج جوانان و 8 هزار میلیارد تومان برای سایر وامهای قرضالحسنه (از جمله وامهای کمیته امداد، وام اشتغال، وام تحصیل، وام زندانیان و ....) صرف شده است. این یعنی تنها تکلیف 14 هزار میلیارد تومان معلوم است و 20 هزار میلیارد تومان باقیمانده مشخص نیست که صرف چه حوزههایی شده است! اخبار و اطلاعات معتبر و غیرقابل انکار نشان میدهد بخش قابل توجهی از آن به صورت قرضالحسنه به مدیران و نورچشمیهای بانکی وام داده شده است! به عنوان نمونه، معاون نظارتی بانک مرکزی در آبان ماه سال جاری خبر داد که حداقل 30 درصد از تسهیلات قرضالحسنه به مدیران و کارکنان بانکها وام داده شده است که مقدار آن بیش از 10 هزار میلیارد تومان میشود!
مرکز پژوهشهای مجلس هم طی گزارش شماره 14455 در مهرماه سال جاری، ضمن تایید این مسئله، شرایط اعطای وام قرضالحسنه بانکها به مدیران و کارکنانشان از منابع قرضالحسنه مردم را «بسیار ناعادلانه» توصیف میکند. تنها مقایسه اقساط وام ازدواج در 36 ماه و اقساط وام مدیران بانکی در 200 ماه، ناعادلانه بودن را به روشنی نشان میدهد.
3- اما گروه دوم این سپردهها، به «سپردههای قرضالحسنه جاری» موسوم هستند که 66 هزار میلیارد تومان از سپردههای قرضالحسنه را تشکیل دادهاند. سپردههای قرضالحسنه جاری، همان سپردههایی است که مردم در ازای افتتاح آن در بانک دسته چک دریافت کرده و سودی دریافت نمیکنند. نکته بسیار حائز اهمیت این است که این سپردههای جاری به صورت تمام و کمال، در اختیار بانکها قرار دارد و بانکها از محل این منابع که با نرخ صفر از مردم دریافت کردهاند، سودهای بسیار بالایی کسب کرده و البته هیچ مقدار از آن را به صورت قرضالحسنه به مردم وام ندادهاند! بانکها این سپردهها را سهم خود میدانند و بانک مرکزی نیز بر این مسئله صحه میگذارد اما جای این سوال به صورت جدی وجود دارد که وقتی بانکها بنای اعطای وام قرضالحسنه از این منابع را ندارند، چرا باید مجوز جذب چنین سپردههایی را داشته باشند؟ در واقع باید گفت حال که بانکها مجوز دریافت چنین سپردههایی با نرخ صفر را دارند، باید ملزم میشدند حداقل بخشی از آن را به صورت قرضالحسنه وام داده و خدماتی که روی این سپردهها به مشتریان ارائه میکنند را گسترش دهند.
4- اما افزون بر مشکلات پیش گفته، به صرفه بودن سپردههای قرضالحسنه جاری برای بانکها و عدم نظارت بر آن به دلیل خلأ قانونی، سبب شده است تا اشتهای سیریناپذیر برخی از بانکها تحریک شده و در نتیجه، اقدام به گشایش سپرده جاری بدون دسته چک برای مشتریان خود بکنند! تا بدینوسیله بتوانند از مانده حساب جاری مشتریان در این حساب استفاده کرده و از آن هم سود بدست بیاورند. آنها مشتریان خود را در ازای اعطای بعضی وامها، مجبور به افتتاح حساب جاری بدون دسته چک میکنند و از این طریق، از افتتاح حساب پسانداز قرضالحسنه که بایستی طبق قانون بخشی از آن به صورت قرضالحسنه وام داده شود نیز سر باز زده و از منابع این حساب در جهت کسب سودهای بالا استفاده میکنند.
این درحالی است که در بسیاری از کشورهای دیگر، بانکها خدمات متنوعی از جمله وام خرید کالا، کارتهای خرید اعتباری و ... به واسطه این سپردهها به مشتریان خود ارائه میکنند. با این وضع و در شرایطی که بانکها برای اعطای وام قرضالحسنه ازدواج که مبلغ آن تنها 3 میلیون تومان است جوانان را در صف 430 هزار نفری دریافت این وام اندک ماهها معطل نگه میدارند، ساماندهی سپردههای قرضالحسنه در نظام بانکی ضروری است. استفاده از بخشی از سپردههای قرضالحسنه جاری در اعطای وام قرض الحسنه و ساماندهی سپردههای قرضالحسنه پسانداز و جلوگیری از اعطای ناعادلانه آن به مدیران بانکی، سبب میشود که نه تنها دیگر هیچ جوانی در انتظار دریافت وام ازدواج نباشد، بلکه امکان افزایش مبلغ این وام تا سقف 10 میلیون تومان نیز برای هریک از زوجین فراهم شود و وامهای دیگر قرضالحسنه نیز رونق یابد.
آنچه خواندید، واکاوی و مروری بسیار فشرده و فوری بود درباره تنها یکی از معضلات و مشکلاتی که در کشور وجود دارد و سوء مدیریت و بیتدبیری در آن حوزه، سبب خسران عظیم در بخشهای گوناگون و از جمله ازدواج جوانان و اشتغال و ایجاد کسبهای کوچک شده است. اکنون فرض کنید غرب بدون آنکه از ما بخواهد از آرمانهایمان دست برداریم، حاضر باشد منابع مالی در اختیار ما بگذارد - و میدانیم چنین فرضی در عالم واقع محقق نخواهد شد- در این صورت چه اتفاقی خواهد افتاد!؟ 102 هزار میلیارد رها شده در چاه ویل نظام بانکی، چند برابر خواهد شد! بدون آنکه ساز و کار تخصیص آن ساماندهی شده باشد! و البته به همان میزان که منابع توسعه مییابد، تخلفهای پیدا و پنهان و رانتهای کلان برای نور چشمیها و به قول حضرت آقا، قانوندانان قانونشکن هم بیشتر خواهد شد. آیا کسانی که حاضر نیستند و یا نمیتوانند یک پروژه 102 هزار میلیاردی را به نفع مردم ساماندهی کنند، توان جذب اعتبار و یا مدیریت آ ن را خواهند داشت!؟ به نظر میرسد مدیریت منابع و ساماندهی امور، ارتباط چندانی با آرزوی گشایش از جانب غرب نداشته باشد. این یک مصداق ساده بود!
مشاجره صداوسیما با رئیسجمهور
سعید اعتمادی-عضو کانون کارشناسان رسمی در بخش حرف اول روزنامه شرق نوشت:
رادیو پیام در گزارش خبری چهارم بهمن ٩٤ خبری درباره پرداخت طلب سپردهگذاران مؤسسه ثامن که طلب آنها زیر ١٠ میلیون است، پخش کرد که بدهی آنها از سوی بانک پارسیان پرداخت خواهد شد. بعد از چند بار ذکر ثامن، مجری در انتهای خبر با پوزش از شنوندگان تأکید کرد که نام کامل مؤسسه «ثامنالحجج» است.
البته در ماههای اخیر گزارشهای مفصلی از اعتراض مالباختگان «ثامن» و «میزان» و «پدیده» و... در صداوسیما پخش شد و خبرنگاران، بسیار جانبدارانه خواستار احقاق حقوق آنها شدهاند و این جهتگیری جدید صداوسیما درست پس از انتخابات ٩٢ اتخاذ و پیگیری شد؛ بدون هیچ اشارهای به اینکه باعث و بانی ایجاد چنین مؤسسات غیرمجازی، چه کسی بوده و از آن مهمتر صداوسیما در پدیدارشدن آنها و مشروعیتبخشیدن و جلب مقبولیت برای آنها چه نقشی داشته است؟ حالا که چهره و نام «ب.ز» مشخص شده دیگر اشکال قانونی ندارد که بپرسیم، برنامه مفصل تبلیغی «قشم ایر» در سیما چه نقشی در پروبالگرفتن این فرد داشته است؟
در دهه ٧٠، وقتی مؤسسههای ربوی با نام مضاربهایها داشت پا میگرفت، سیما با چند برنامه افشاگرانه بنیاد آنها را بر باد داد. آن زمان هر نوع تبلیغ در صداوسیما ممنوع بود. بعدها تبلیغ برای این مؤسسهها یکی از منابع اصلی درآمد صداوسیما شد و به برکت آن تعداد کارکنان پنجبرابر و بودجه رسمی صداوسیما هزاربرابر شد و اینگونه مؤسسهها که از نامهای مقدس سوءاستفاده میکنند، همچون قارچ در هر کوی و برزن روییدند.
رونق درآمد نفت هم مزید بر علت شد و سازوکاری شکل گرفت که با وجود درآمد ٨٠٠میلیاردی نفت که بیش از کل درآمد نفتی در کل مدت کشف نفت تا سال ٨٤ بود، سبب رشد اقتصادی منفی شش و تورم حدود ٤٠ درصد بدهی دولت پنج برابر کل سرجمع بدهی دولت تا سال ٨٤ شد. صداوسیما با تغافل از این واقعیتها با عمدهکردن مسائل جاری، دولت را کاملا در موضع مدافع قرار میداد. حالا که درآمدهای نفتی حتی کفاف یارانه را هم نمیدهد و واقعا برای تأمین آن عزا میگیرد، زیر فشار تبلیغاتی سنگین صداوسیما باید با لبخند، یارانهها را اعلام کند.
درست است که مسئولان اقتصادی آمار خشک فوق را جستهوگریخته اعلام میکنند اما برای تبیین ساده و عمومی موضوع تلاش مؤثری صورت نگرفته تا رابطه بین بیکاری گسترده و اعتیاد و افزایش مرگومیر و طلاق و زندانیان با آن آمار، برای همه مردم جا بیفتد.
ریاست دستگاه قضا در یک برنامه تلویزیونی اعلام کردند در دستگاه قضا حدود ١٥ میلیون پرونده وجود دارد؛ این یعنی حداقل ٣٠ میلیون ایرانی درگیری قضائی دارند؛ یعنی دعوای همه علیه همه. کدام مرجع دولتی کوشیده است رابطه این آمارها را برای عموم مردم تشریح کند؟ اخیرا مخالفان دولت اعلام کردند نقدینگی در دو سال اخیر ٣٠ درصد رشد کرده که البته آمار هم همین را تأیید میکند. طهماسب مظاهری، رئیسکل سابق بانک مرکزی در سخنرانی ٢١ دیماه ٩٤ در کانون کارشناسان رسمی دادگستری با تشریح اوضاع اقتصادی کنونی کشور اعلام کرد بخش اعظم افزایش نقدینگی ناشی از سود وامهای دریافتشده از بانکهاست، نه تزریق نقدینگی جدید. اتفاقا نقد ایشان به سیاستهای دولت این بود که از ترس تورم، نقدینگی لازم را به اقتصاد تزریق نمیکند.
ایشان که مدتی رئیس کل بانک مرکزی در دولت نهم بود اظهار کرد، احمدینژاد اصول اولیه اقتصاد، یعنی «محدودیت منابع» را قبول نداشت؛ برای همین آقای مظاهری درِ وامدهی بانک مرکزی را سهقفله کرد و ماشین چاپ اسکناس را با تمام راندمان و شبانهروز فعال کرد تا بدهی دولت که از زمان قبل از انقلاب تا سال ٨٤ برابر هفت هزار میلیارد تومان بود با پنجبرابر افزایش به ٣٥ هزار میلیارد تومان برساند. ایشان با مقایسه اقتصاد ایران و ونزوئلا اعلام کرد در آن کشور که روندهای دولت دهم ادامه یافته، امروز تورم بالای ٢٠٠ درصد و نرخ ارز در بازار آزاد بیش از صد برابر نرخ رسمی است. کدام مسئول دولتی توانسته این واقعیتها را مانند مظاهری تشریح کند؟
از وزرای مستعفی دولت دهم، خانم دکتر دستجردی است که شجاعانه درباره تخصیص ارز دارو، موضع گرفت و پست یگانهاش را به عنوان تنها زن وزیر بعد از انقلاب از دست داد؛ درحالیکه برای خانمها عموما داراییهای یگانه بسیار اهمیت دارد. پس از آن کسی نگفت اگر این خانم وزیر خلاف گفته و مرتکب جرم مشهود «تشویش اذهان عمومی» شده، مستوجب جزاست.
اگر هم راست گفته است که محرومیت بیماران از داروهای کمیاب قطعا منجر به مرگ عدهای شده -که موضعگیری جسورانه ایشان را موجب شده است- دراینصورت کسی که موجبات مرگ عدهای را فراهم آورده، مستوجب جزاست. وزیر محترم بهداشت نهتنها ذکری از این وقایع نکرد، بلکه با تصور نامحدودبودن منابع، علاوه بر انتظارات برآوردهنشدنی قبلی، انتظارات انبوه دیگری آفرید که امروز با نارضایتی در کادر پزشکی، انتظارات روزافزون مردم از بخش بهداشتودرمان و برآوردهنشدن وعدههای دولت قبل و دولت روحانی مواجه شده است. صداوسیما با خلق و دامنزدن به انتظارات جدید، پیگیرانه تحقق وعدههای تحققناپذیر را در شرایط کنونی قیمت نفت، هر روزوشب تعقیب میکند بدون آنکه کلامی درباره شرایط قبل و وضعیت درآمدهای نفتی بیان کند. این است که بایستی گفت صرفنظر از برخوردهای مقطعی رئیسجمهور با خبرنگاران صداوسیما و چانهزدن بر سر فرد مصاحبهکننده در گفتوگوی تلویزیونی با مردم، اگر فکری اساسی در راستای تبیین پیچیدگیهای اقتصادی برای مردم نکند، وضعیت در سال آخر دوره ریاستجمهوری ایشان دشوارتر هم خواهد شد.
نشست ژنو ٣ و تجزيه بحران سوريه
سيد حسين موسوي در بخش نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت:
نشست ژنو ٣ با حضور نمايندگان طرفهاي گوناگون بحران سوريه روز يكشنبه ١١ بهمن در ژنو آغاز شد. بشار الجعفري، نماينده دايمي سوريه در سازمان ملل متحد سرپرستي هيات دولت سوريه را به عهده دارد. در يك نگاه كلي به صفآرايي موجود در نشست ژنو تركيب نيروهاي موافق و مخالف دولت سوريه را ميتوان در سه طيف خلاصه كرد.
طيف نخست را نيروهايي تشكيل ميدهند كه به نمايندگان نشست رياض معروف شدند. در اين طيف كه عربستان سعودي محوريت آن را تشكيل ميدهد نيروهاي متنوعي ديده ميشوند كه گروههاي مسلح پيكارجو يك سر طيف هستند و نيروهاي اپوزيسيون مسلح غيرتروريست نظير ارتش آزاد و احرارالشام و جيش الاسلام سر ديگر اين طيف هستند. طيف دوم نيروهاي اپوزيسيون غيرمسلح را شامل ميشود كه هم از سوي ايران و روسيه و هم از طرف دولت سوريه به عنوان اپوزيسيون ملي به رسميت شناخته شدند. اگر چه اين نيروها به محور ويژهاي تعلق ندارند، اما ميتوان گفت كه ايران و روسيه روي اين نيروها تاثيرگذار هستند، طيف سوم را دولت سوريه به انضمام برخي سازمانهاي بخشهاي كردنشين اين كشور تشكيل ميدهند.
مطابق اظهارنظر نمايندگان و سخنگويان مستقيم و حاميان منطقهاي و بينالمللي اين سه طيف، خواستههاي اين سه طيف بر سر تعريف ماهيت بحران سوريه و راههاي پايان دادن به آن، آنقدر با يكديگر در تقابل است كه احتمال نزديك شدن آنها در اين نشست بسيار ضعيف است. يك سر اين طيف كه تندروها را زير چتر خود جاي داده و از سوي عربستان سعودي و
در سطح بينالمللي از سوي ايالات متحده امريكا و برخي كشورهاي غربي و تركيه پشتيباني ميشوند، بر ضرورت پايان دادن به زمامداري بشار اسد، رييسجمهور سوريه تاكيد ميكنند. طيف دوم كه از سوي ايران با روسيه و چند نيروي مهم منطقهاي نظير حزبالله لبنان پشتيباني ميشوند به تقدم اصل مبارزه با تروريسم در سوريه و حل و فصل تدريجي بحران سوريه با مشاركت و نقشآفريني دولت بشار اسد باور دارند. دي ميستورا، نماينده سازمان ملل متحد در بحران سوريه كه با برپايي نشست ژنو ٣ ميان طرفهاي گوناگون خود را به صورت نسبي موفق ميبيند بحران سوريه را به چند لايه تقسيم كرده كه مسائل جانبي اين بحران نظير آوارگي مردم مناطق درگير و آسيبهاي شديد انساني بخش مهمي از لايههاي گوناگون بحران اين كشور تلقي ميكند كه در فضاي كنوني و با وجود فقدان راهحل ريشهاي بايد مورد رسيدگي قرار گيرد، زيرا دي ميستورا بر اين نكته واقف است كه هيچ نيرويي (چه اپوزيسيون مسلح و غيرمسلح و چه دولت سوريه) نميتواند از سهم خود در ايجاد و تشديد ابعاد فاجعهبار انساني بحران سوريه شانه خالي كند.
ديميستورا با اتكا به تجربه چند ماه اخير خود در زمينه تجزيه اين بحران به چند لايه و حل و فصل لايههاي قابل حل حتي در شرايط جنگي، نشست ژنو ٣ را به مثابه الگوي بزرگتر تجزيه بحران سوريه برگزار كرده است. توافق همه طرفها در منطقه زبداني شمال غربي دمشق و چند توافق جزيي ديگر در مناطق گوناگون سوريه و التزام همه طرفها به توافقهاي به عمل آمده، سازمان ملل متحد و نماينده آن را ترغيب كرد كه اين الگو را در فضايي به وسعت جغرافيايي سوريه (به استثناي مناطق تحت اشغال داعش) اجرا كند. از ديدگاه سازمان ملل متحد هنگامي كه طرفهاي درگير به صورت مستقيم و غيرمستقيم بر سر ابعاد فاجعهبار انساني جنگ سوريه توافق ميكنند، ورود به ديگر لايههاي اين بحران به ويژه لايه سياسي آن ممكن ميشود. زيرا در اين توافقها از يك سو حسن نيت طرفهاي درگير در جنگ درباره اجراي تصميمات نشستهاي مشتركشان اندازهگيري ميشود و از سوي ديگر از انباشتگي بحرانهاي انساني اين جنگ جلوگيري ميشود.
به عبارت ديگر ايجاد كريدورهاي انساني براي امدادرساني به مردم مناطق درگير، تخليه مجروحان جنگي در همه مناطق و جابهجايي جغرافيايي نيروها و از همه مهمتر احترام و پايبندي همه طرفها به سازمانهاي امدادرسان رسمي سوريه و ديگر سازمانهاي بينالملل نظير صليب سرخ و عدم انهدام نهادها و شبكههاي زيرساختي كشور سوريه نظير شبكه آبرساني، برقرساني و شبكههاي خدمات عمومي شهري از جمله اقدامات مشترك همه نيروهاي درگير به شمار ميرود كه در صورت موفقيت در آن ميتوان به لايههاي ديگر بحران سوريه به ويژه بحران سياسي رسيدگي كرد. اين الگو در صورت موفقيت كامل ميتواند براي ديگر كانونهاي بحران منطقهاي و جهاني مورد استفاده قرار گيرد. نكته مهم اين است كه همه طرفهاي درگير در بحران سوريه و حاميان منطقهاي و بينالمللي آنان به اين نتيجه قطعي رسيدهاند كه صفر و صد كردن بحران سوريه نتيجهاي جز ادامه خونريزي و انباشتگي فاجعه انساني و پيامدهاي وسيع آن (نظير سيل آوارگي مردم سوريه به اروپا و...) نخواهد داشت. اين نتيجهگيري طرفهاي درگير در بحران سوريه را بايد به فال نيك گرفت.
حال اگر نشست ژنو ٣ بتواند فقط ابعاد انساني فاجعه جنگ سوريه را مورد رسيدگي قرار دهد و اگر در آينده نزديك و در پي توافقات اين نشست، ديگر شاهد آوارگي مردم شهرهاي سوريه به خارج از مرزها و كوچ اجباري آنان به درون مرزها نباشيم و اگر از اين پس مردم بيدفاع شهرهاي سوريه به عنوان سپر انساني جنگها شناخته نشوند و اگر انهدام مراكز و شبكههاي خدماتي سوريه به مثابه جنايت جنگي طرفهاي درگير شناخته شود و اگر توافقهايي از اين دست مورد احترام همه طرفها قرار گيرد آنگاه ميتوان به آرامي به ديگر لايههاي بحران اين كشور رسيدگي كرد. از همه مهمتر و در صورت موفقيت همه طرفها در گامهاي نخستين مربوط به ابعاد انساني جنگ، جناحها و نيروهاي افراطي نظير داعش ديگر قادر به ادامه راهبرد وحشتآفريني از طريق قتل و كشتار بيرحمانه نخواهند بود. نكته پاياني اين است كه اگر همه طرفهاي درگير به اين اصل وفادار بمانند كه بايد چيزي به نام سوريه در نقشه جهاني وجود داشته باشد تا در مورد چگونگي اداره آن چانهزني كرد، آنگاه ميتوان به حل و فصل ديگر لايههاي بحران اميدوار بود.
دورنمايي روشن براي ايران
سيدجلال ساداتيان کارشناس مسائل بین الملل در بخش سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
همان طور كه رئيسجمهور در گفت وگوی تلویزیونی با مردم اشاره داشتند بيشترين موفقيت را در عرصه سياست خارجي از كانال ديپلماسي بهدست آوردهاند. البته زماني كه آقاي روحاني به عنوان رئيسجمهور ايران انتخاب شدند، شاهد بوديم در برگزاري مراسم تحليف رئيسجمهور حدود 53كشور در يك جو نسبتا ضد ايراني در دنيا نمايندگان عاليرتبه خود را عازم تهران کردند تا درآن مراسم حضور يابند.
لذا مراسم تحليف نقطه آغازين اين حركت بود. بلافاصله مساله هستهاي با مسئوليت وزير امور خارجه از شوراي عالي امنيت ملي به وزارت امور خارجه انتقال يافت. اين امرپيام مهمي به دنيا فرستاد كه ما خواهانيم موضوع هستهاي را از حوزه امنيتي شوراي امنيت خارج كنيم و با دنيا وارد تعامل و گفتوگو شويم. هماكنون اين پيام به نتيجه رسيده و حدود دوسال مذاكره در مساله هستهاي موفقيت لازم را به دست آورد.
با وجود مخالفتها در داخل ايالات متحده آمريكا، صهيونيستها، عربستان و برخي از همپيمانان او تلاشها و پولهاي هنگفتي كه در رابطه با موضوع هستهاي هزينه كردند، سرانجام برجام به فرجام رسيد و اكنون شاهد به نتيجه رسيدن مساله هستهاي در كشور هستيم. بلافاصله بعد از اعلام موافقت برجام هياتهاي بلند پايهای از آلمان، فرانسه، انگليس، ايتاليا و اتريش به ايران آمدند. به محض اعلام اجراي برجام، سفر رئیس دولت يازدهم به ايتاليا و فرانسه مورد استقبال گرم كشورهاي اروپايي قرار گرفت و بسياري از وزرا و مقامات بلند پايه آقاي روحاني را در اين سفر همراهي كردند و از سوي مقامات بلندپايه اين كشورها توافقات و قراردادهاي مهمي به امضاي طرفين رسيد. البته اين امر بيانگر آن است كه شرايط و دورنماي آينده، روشن و شفافي را در پيش رو داريم. نكته ديگر اينكه براي نخستين بار شاهد حضور رئيسجمهور كشور چين در ايران هستيم و توافقاتي در تهران به امضای دو كشور رسيد.
همه موفقيتهاي اخيربه سبب موقعيت ژئوپلتيك ايران و در بعد همكاريهاي فني، اقتصادي، بهرهبرداري و تعامل در راستاي مسائل منطقهاي به عنوان كشوري باثبات و داراي طرح، برنامه و برخوردار از توانمندي در زمينه ديپلماسي بوده و البته موارد ذكر شده جاذبههايي در كنار توانمندي موجود در كشور است. ايران از بعد امنيتي، نظامي و اقتصادي جايگاه بالايي در ميان كشورها دارد. البته ایران از لحاظ مقام هيدروكربني در دنيا در جايگاه اول قرار دارد. علاوه بر آن مزيت ژئوپلتيك از جمله معادن فراوان، عمق سرزميني، نيروي انساني كارآمد، راههاي مواصلاتي شمال و جنوب كشور و دسترسي به آبهاي آزاد را شامل ميشود.
از طرف ديگر انسجام و عقلانيت، خرد جمعي براي اداره كشورمدنظر قرارمي گيرد. مجموعه مزيتهاي ذكر شده مورد توجه بسياري از كشورها در سطح دنيا قرار گرفته است. اولويت سياسي خارجي ايران تسري ثبات و آرامش داخلي نسبت به همسايگان خارجي است. لذا در اين راستا تمام تلاش جمهوري اسلامي در جهت حل مسالمت آميز مسائل كشورهاي عراق، سوريه و غيره قرار داده شده است. با وجود عملكرد تند برخي از همسايگان از جمله عربستان، ايران با استفاده از عقلانيت به دنبال برقراري صلح و ثبات در منطقه خاورميانه و رابطه سازنده با تمامي كشورهاست. از طرف ديگر از طريق همكاري و تعامل سازنده با كشورهاي صاحب سرمايه و تكنولوژي نسبت به بازسازي اقتصاد و فراهم نمودن زمينه سرمايهگذاري خارجي در كشور حركت میکند و میکوشد نقش و وجهه كنوني كشور را در بعد بينالمللي ارتقا دهد. در نهايت در رابطه با عملكرد دولت يازدهم از ابتدا تاكنون هر سه بعد با دقت اعمال شد و شاهد ادامه اين عملكرد مثبت نیز خواهيم بود. تلاش دولت آقاي روحاني در جهت حل تمامي مشكلات تعامل با تمامي كشورها با اتکا به توانمندی های داخلی است.
نقدی به نظام جمهوری اسلامی
حسین قدیانی در بخش یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه سازوکار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه سازوکار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست.
محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است.
تا چند بار اولی که طرف، علیه سازوکار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از درِ گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات حرف میزند، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدیدنظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند».
راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که براساس کدام منطق، فلانی را تایید صلاحیت کردهاید، آن هم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، با ادبیاتی بدتر، تندتر و افراطیتر طرف شده، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سوالم را مطرح کنم:
این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشند و هم علیه شورای نگهبان حرف بزنند! که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضدانقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم امروز با خود بپرسد: «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تایید شورای نگهبان روبهرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبک سنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، بهعنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تایید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است و اگر سخنان کذا نشان داد هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خطدهنده به ضدانقلاب باشد. روی سخن این نوشتار اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست!
همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضدانقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد!
آنجا که نباید ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بویژه برای این عنصر غیرملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضدانقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تایید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم!
برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تایید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همینجاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟!
این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سوال را مطرح کنند. سوال این است: وقتی فتنه ۸۸ بهعنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تایید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است!
در این شرایط چرا باید خود آن فرد تایید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تایید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضدانقلاب، آن هم از درون انقلاب، آن هم در نخستین روز دهه فجر، آن هم در یومالله دوازدهم بهمن، آن هم دوشادوش «امام آمد»، آن هم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضدانقلاب!
حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! به فرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضدانقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب چنین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است!
همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همانجاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفهاست!
ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد!
ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفان و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت، پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته یا به آنان کمک مىکنند، آب در هاون میکوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، مقولاتی هستند که هرگز با هم جمع نمىشوند و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
انقلاب اسلامي و خليج فارس
دكتر يدالله جواني در بخش سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
انقلاب اسلامي و خليج فارساتفاق بزرگي رخ داده و اتفاقات بزرگتري در راه است. انقلاب اسلامي معجزه قرن است و انفجار نوري كه هر روز بر شعاع پرتوافكنياش افزوده ميشود. خليج فارس به عنوان يك منطقه راهبردي،به بركت انقلاب اسلامي سيمايش دگرگون شده و آيندهاي متفاوت از گذشته خود در 500 سال اخير خواهد داشت.
با مثالي اين گذشته و آينده را ميتوان تشريح كرد و درك و فهم آن را آسان نمود. ايران با آن گذشته تمدني و فرهنگي خود، روزي عرصه تاخت و تاز قدرتهاي بيگانه شد. نفوذ اجنبي در كشور ايران، از اواسط دوره صفويه شروع و به تدريج بر عمق و ابعاد اين نفوذ افزوده شد. كار به جايي رسيد كه در دوره قاجاريه، شمال كشور تحت نفوذ و كنترل روسها و جنوب كشور تحت نفوذ و كنترل انگليسيها بود. عصر امتيازات شكل گرفت و در اين دوران، از حاكميت ملي خبري نبود و شاه مملكت هم هيچكاره بود.
نفوذ بيگانه در اين مملكت، به حدي بود كه انگليسيها به راحتي نهضت مشروطيت را به شكست رساندند و در نهايت با كودتا، رضاخان ميرپنج را به قدرت رسانده و در ايرانزمين در راستاي منافع خود، سلسلهاي را كنار زده و سلسله پهلوي را جايگزين كردند. طي 57 سال در دوران رضاخان و محمدرضا، غربيها و خصوصاً امريكاييها و انگليسيها بر مقدرات اين كشور و مردمش سلطه داشتند و دربار براي بيگانه و اجنبي نوكري ميكرد. ايران با آن همه عظمت و گذشتهاش، به راحتي طي دو جنگ اول و دوم به اشغال اجنبي درآمد و خسارتهاي سنگيني به كشور وارد شد. اما با انقلاب اسلامي، به اين دوران سيهروزي، وادادگي، سرخوردگي، بيگانهپرستي، و در يك كلام به اين دوران خفت و خواري پايان داده شد و ملت ايران آزاد شد و به استقلال واقعي دست يافت و عزتمند شد. امروز ملت ايران عزيز است و قدرتمند؛ و هيچ بيگانهاي جرئت دستاندازي به كشور ايران را ندارد. امروز ايران با عنوان جمهوري اسلامي، قدرت منطقه شده و محور مقاومت در برابر صهيونيسم و استكبار جهاني ميباشد. اكنون جمهوري اسلامي، كانون الهام بخشي براي همه مسلمانان جهان و ملتهاي مظلوم و تحت ستم ميباشد.
با مروري كوتاه بر گذشته و حال ايران، بهتر ميتوان گذشته و حال و آينده خليج فارس را ترسيم نمود. با نگاهي كوتاه و اجمالي بر سيماي خليج فارس در آئينه زمان، ميتوان فهميد كه اين منطقه راهبردي، چه دوران پر فراز و فرودي داشته است. در گذشتههاي دور، حاكميت تاريخي ايرانيان بر خليج فارس به عنوان يك امر مسلم تاريخي به ثبت رسيده است. براي يك دوره طولاني، ايران نيروي حاكم بر خليج فارس و جزاير اصلي آن بوده و در اين منطقه خبري از قدرتهاي بيگانه و فرامنطقهاي در اين دوران نيست. تسلط ايرانيان در پيش از دوره اسلامي، در دوره بعد از پيوستن و گرويدن ايرانيان به اسلام هم تداوم يافت و دوره امويان و عباسيان، حرف اول در خليج فارس را ايرانيها ميزدند. در اين دوره كه صنعت كشتيسازي و دريانوردي رشد خوبي پيدا كرده بود، ايرانيها به دليل توانمندي در صنعت كشتيسازي و دريانوردي، ادارهكنندگان اصلي امور دريانوردي بين خليج فارس و ديگر بنادر اصلي در جهان و از جمله بنادر چين بودند. در همين دوران پررونق دريايي ايرانيان بود كه اسلام از راه آبي و عمدتاً از سوي ايرانيان به چين راه يافت و در اين مسير طولاني، گروههايي در كشورهاي هند، مالزي، اندونزي، تايلند و سرانجام بندر كانتون چين به اسلام گرويدند.
اما با گذر زمان و به دلايل گوناگون، پاي قدرتهاي فرامنطقهاي به خليج فارس باز شد و كمكم، اين بيگانگان بودند كه بر اين آبراه راهبردي سلطه پيدا كردند.
چينيها اولين كشوري بودند كه با اهداف تجاري در دوران امپراطوري سلسله تانگ (618 تا 907 م) به خليج فارس رفتوآمد دريايي داشتند.
اما اولين حضور با اهداف استعماري و غارت، كه با ظلم و ستم بيگانه در حق ملتهاي منطقه همراه بود،در پرونده پرتغاليها ثبت شده است. پرتغاليها در سال 1506 ميلادي با فرماندهي شخصي به نام «آلفونس دالبوكرك» همراه با دستهاي از كشتيهاي جنگي پرتغال از دماغه اميدنيك عبور كرده و در نهايت با ورود به خليج فارس،اولين تعرض خودشان را به جزيره هرمز با يورش آغاز كرده و با ورود به ديگر جزاير،آتشافروزي كردند.
پرتغاليها سپس وارد سواحل مسقط شده و شهر را گلولهباران كردند و به كشتار مردم دست زدند. بنابراين اولين حضور اروپاييها در خليج فارس، با آتشافروزي، كشتار مردم، غارت اموال مردم و سركوب اعتراضات مردم، از سوي پرتغاليها رقم خورد.
نكته جالب اينكه «دالبوكرك» پرتغالي با اين جنايات در حق ساكنان بومي خليج فارس، به عنوان نايبالسلطه هندوستان برگزيده شد و شورشهاي محلي ضد اجنبي را، با قساوت قلبي كه داشت سركوب نمود. پرتغاليها پس از استقرار كامل در مناطق استراتژيك خليج فارس و اقيانوس هند، حدود 150سال بر اين مناطق تسلط داشتند. از آن تاريخ تا به امروز، اين قدرتهاي غربي بودند كه به جاي قدرتهاي محلي و منطقهاي، بر خليج فارس حكمراني نموده و بر ملتهاي منطقه مسلط بودند. بعد از پرتغاليها، حضور هلنديها (1759 ـ1607 م)، سپس حضور فرانسويها (1894 ـ 1623)، حضور آلمانيها و حضور انگليسيها، باعث شد كه كشورها و ملتهاي منطقه به طور كامل تحت سلطه بيگانه قرار گيرند.
بيشترين حضور همراه با ظلم و ستم در حق مردم منطقه، در پرونده انگليسيها از سال 1619 تا 1971 ميلادي به ثبت رسيده است. انگليسيها پس از حضور در خليج فارس، با از صحنه خارج كردن رقباي خود، به قدرت برتر و حاكم بر خليج فارس و كشورهاي حاشيه اين آبراه راهبردي تبديل شدند. «پالمرسون»، وزير امور خارجه انگليس در سال 1838 ميگويد: «ما وظيفه داريم خليج فارس را زير سلطه نيروي دريايي خود در آوريم به طوري كه هيچ قدرتي نتواند با ما به رقابت برخيزد.»
انگليسيها براساس چنين سياستي، براي يك دوره طولاني،قدرت مسلط در خليج فارس و كشورهاي حاشيه آن بودند. بعد از جنگ جهاني دوم و با ضعفي كه بر دولت استعمارگر انگليس حاكم شد، امريكاييها به عنوان قدرت برتر در خليج فارس، جايگزين انگليس شدند. در اين دوران بود كه ايران به عنوان بزرگترين كشور منطقه و با در اختيار داشتن تمامي سواحل شمالي اين خليج و بخشي از سواحل درياي عمان، در راستاي حفظ منافع غرب و خصوصاً منافع امريكا، به ژاندارم خليج فارس تبديل شد. اما در حالي كه امريكاييها تصور ميكردند صدها سال قدرت برتر اين منطقه خواهند بود، انقلاب اسلامي با رويكردي كاملاً ضدامريكايي در ايران به پيروزي رسيد.
انقلاب اسلامي ايران را از درون متحول ساخت و بر منطقه تأثيرات عجيبي بر جاي گذاشت، يكي از آثار و پيامدهاي ژئوپلتيكي انقلاب اسلامي، جابهجايي قدرت در خليج فارس است. سيماي خليج فارس در پرتو اين جابهجايي قدرت به طور كلي در حال دگرگون شدن است. بعد از 500 سال، يك قدرت بومي و منطقهاي در خليج فارس، جايگزين قدرتهاي فرامنطقهاي ميشود. بازداشت 10 تفنگدار امريكايي در خليج فارس از سوي دريادلان نيروي دريايي سپاه، يك نشانه از تحولي بزرگ با آثار و پيامدهاي ژئوپلتيكي و ژئواستراتژيكي است. بازداشت تفنگداران قدرت برتر طي چند دهه در خليج فارس، نشان از يك سقوط و يك ظهور است. اين رخداد تاريخي، نشان داد قدرت امريكا در منطقه سقوط كرده و به غروب خود در خليج فارس نزديك است. اين افول قدرت، با ظهور قدرت جمهوري اسلامي و تسلط نيروي دريايي سپاه بر خليج فارس رنگ واقعيت به خود گرفته است. امريكاييها هرگز تصور نميكردند روزي تفنگداران دريايي آنان در خليج فارس،اينگونه با بالا بردن دستها و زانو زدن بر زمين، در حالي كه رعب و وحشت سراسر وجود آنان را فرا گرفته، تسليم قدرت دريايي ايران شوند.
اما اين اتفاق رخ داد، همانطور كه پيش از اين، تفنگداران دريايي بريتانياي كبير به محض ورود غيرمجاز به آبهاي سرزمين ايران، از سوي دريادلان پاسدار بازداشت شدند.
آنچه امريكاييها را به دنبال اين حادثه به هم ريخت، همين جابهجايي قدرت است. بازتاب اين رخداد تاريخي در رسانههاي جهان و واكنش مقامات امريكايي به اين موضوع، نشان ميدهد كه اتفاق بزرگي در خليج فارس رخ داده است. اكثر جمهوري خواهان امريكا اعلام كردند، ايران با اين اقدام واشنگتن را تحقير كرد. سناتور «تد كروز» از كاندايداهاي جمهوريخواهان براي رياست جمهوري گفت «از ديدن اينكه 10 ملوان امريكايي دستشان را پشت سرشان گرفتهاند و زانو زدهاند، وحشت زده شده است.» آقاي «جب بوش» برادر بوش با اشاره به موضوع ميگويد: «ديگر دشمنان از ما نميترسند.» اما در ميان اين بازتابها و واكنشها، جملهاي از گزارش يك روزنامه صهيونيستي قابلتوجه است. روزنامه صهيونيستي «يديعوت آحارانوت»، در طي گزارش اين رخداد تاريخي مينويسد: «سپاه حرف آخر را در ماجراي تفنگداران امريكايي زد.» واقعيت هم همين است كه از اين پس قدرت دريايي مسلط در خليج فارس قدرت دريايي جمهوري اسلامي اعم از سپاه در خليج فارس و نيروي راهبردي دريايي ارتش در درياي عمان و آبهاي دوردست به عنوان قدرت مكمل خواهد بود.
آنچه اكنون براي ملت ايران به عنوان يك افتخار حاصل شده، نتيجه سياستهاي راهبردي و كلان نظام جمهوري اسلامي در دوران پس از انقلاب اسلامي است. يكي از اين سياستها را در اين كلام رهبر فرزانه انقلاب اسلامي و فرماندهي معظم كل قوا ميتوان جستوجو كرد كه فرمودند: «اين منطقه از جهان يكي از حساسترين مناطق دنيا و جزئي از عالم اسلام است كه ذخاير خدادادي آن بايد به مهمترين وجهي مورد استفاده امت اسلام قرار گيرد و براي نيل به اين مقصود، بايد به دخالت نيروهاي خارجي در اين منطقه خاتمه داده شود و امنيت اين منطقه با همياري و همكاري ملتهاي منطقه بر پايه اخوت اسلامي برقرار شود. ما بارها اعلام كردهايم كه دست دوستي همسايگان خود را به گرمي خواهيم فشرد و همواره خواهان همبستگي براساس اخوت اسلامي بوده و هستيم.»
نامهاي به امام خميني(ره)
در بخش یادداشت روز روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی آمده است:
امام عزيز، حلول سي و هشتمين بهار آزادي را تبريك ميگويم، بهاري كه تو براي ما به ارمغان آوردي، ارمغاني كه پس از يك عمر مجاهدت و تحمل رنجهاي سفري 25ساله به مردم ايران هديه دادي، انقلاب اسلامي اكسيري حياتبخش و هديهاي بود كه به ما جان تازه بخشيد، هديهاي كه تمامشدني نيست، به شرط آنكه آنچنان كه توصيه فرمودهاي نگاهبانش باشيم.
1- هشدار داده بودي كه: «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد.»
و مردم ما يكپارچه بر بيعت با جانشين شما ثابتقدم ماندند و شهيدانمان تا پاي جان بر اين پيمان ايستادند، اما قدرتطلبي مانع آن شد كه برخي از اصحاب و ياران سابق شما، آنگونه كه انتظار ميرفت از ولي فقيه اطاعت كنند و حتي گاهي با دشمن نيز همنوا شدند.
2- فرموده بودي: ما به ياري خدا تا نابودي كامل دشمنان اسلام و بهخصوص در مقابل آمريكاي جهانخوار ايستادگي خواهيم كرد.
پاسداران دليري كه در مكتب تو تربيت شده بودند با همان دست و بازواني كه تو بر آن بوسه زدهبودي، تفنگداران متجاوز آمريكايي را به زانو درآوردند، چندان كه از شدت ترس، اشك از چشمانشان جاري شد و ابهت و عظمت اسلام در عرصه بينالمللي به نمايش گذاشته شد.
3- نهي فرموده بودي كه؛ هر كس بگويد راي شوراي نگهبان كذاست، مفسد است، تمكين نكردن به نظر شوراي نگهبان، مخالفت با اسلام است.
اما برخي «خواص» كه در زمان حيات شما، در تاييد اين ديدگاهتان سخنرانيها كرده بودند، امروز به شوراي نگهبان حمله ميكنند و خطاب به فقهاي محترم اين شورا ميگويند: «شما صلاحيت خود را از كجا آوردهايد؟»
چه كسي به شما اجازه داده است كه قضاوت كنيد. چه كسي به شما اجازه داده كه يك جا بنشينيد و داوري كنيد؟
4- يك عمر آنچنان در ميان مردم و همرنگ مردم زندگي كردي تا الگوي امتيازطلبيهاي پادشاهان و حكام جور از ذهن مردم ايران پاك شود و چنان خويشاوندان خود را از نظر تصدي امور حكومت محدود ساختي كه مردم باور كردند در اسلام اشرافيت و حسب و نصب، در تصدي امور و واگذاري پستها و سمتها هيچ گونه امتيازي محسوب نميشود، اما اينك برخي تلاش ميكنند نسبت خويشاوندي با شما را مستمسكي براي امتيازطلبي قرار دهند و در پوشش كلام حق بدهكار بودن همه ما به شما، مدافع تبعيض شدهاند و سينه سپر كردهاند تا افرادي را بدون شركت در امتحان، قبول كنند كه اين هم سند ديگري بر مظلوميت شماست.
5- روشنگري فرموده بودي كه: «اين محاصره اقتصادي را كه خيلي از آن ميترسند، من يك هديهاي ميدانم براي كشور خودمان براي اين كه محاصره اقتصادي معنايش اين است كه مايحتاج را به ما نميدهند. وقتي كه مايحتاج را به ما ندادند خودمان ميرويم دنبالش. مهم اين است كه ما بفهميم كه ديگران به ما چيزي نميدهند، ما خودمان بايد تهيه كنيم.»
اما اينك برخي چشم اميد به «اقتصاد حمايتي» دوختهاند و در شرايط دشوار اقتصادي مملكت، دست روي دست گذاشته تا شايد نظام سلطه جهاني، نظر عنايتي بنمايد و قفلهاي بسته را بگشايد.
6- اعلام خطر كرده بودي كه: و«خطر آمريكا به قدري جدي است كه اگر كوچكترين غفلتي بكنيد، نابود ميشويد.»
و جانشين برحق شما نيز هوشيارانه و قاطعانه، همواره خطر نفوذ دشمن در اركان نظام مردم سالاري ديني را هشدار ميدهد، اما اعتراف ميكنيم كه در برخي مراودات سياسي و تماسهاي تلفني با آمريكا، اين اعلام خطر و هشدار را فراموش كرديم و در نتيجه پاي عوامل جاسوسي به داخل كشور باز شد، چندان كه اگر كمي دير به خود آمده بوديم، «جيسون رضاييان»ها تا عاليترين سطوح تصميمگيري كشور نفوذ كرده بودند.
7- به كساني كه سر مخالفت با قانون را داشتند، پرخاش كردي كه:
«نميشود از شما پذيرفت كه ما قانون را قبول نداريم، غلط ميكني قانون را قبول نداري، قانون تو را قبول ندارد.»
و خود شما نماد اجراي دقيق قانون حتي در زندگاني شخصي بودي، اما همچنان كه كساني در دوران شما قد علم كردند و وقتي قانون به نفعشان نبود، بانگ و فرياد برآوردند، امروز هم عدهاي خود را محور قانون ميدانند و اگرچه با توجه به رشد آگاهي ملت، جرات موضع گيري صريح عليه قانون را ندارند، ولي عملكرد قانوني برخي دستگاهها نظير قوه قضائيه، مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان را زير سئوال ميبرند.
8- به ما درس خودباوري دادي و فرموده:
«اگر افكار شما آزاد شد و باورتان آمد كه ما ميتوانيم صنعتمند و صنعتكار باشيم، خواهيد بود.»
اما برخي دستاندركاران سياست و اقتصاد و صنعت ما، به تواناييهاي ملت ايران هيچ گونه اعتقادي ندارند و حتي ميگويند «ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قورمهسبزي در هيچ تكنولوژي صنعتي نسبت به جهان برتري نداريم» و اينگونه ملت ايران را استهزا ميكنند.
9- همچنان كه در دوران شما فتنههايي نظير خلق مسلمان،انحراف قائممقام رهبري و نظير آن برپا گشت و با هدايت جنابعالي و هوشياري ملت خنثي شد، پس از عروج شما نيز ملت ايران با توكل بر خدا و با كاربست سياست تبعيت امت از امام، فتنههاي كوچك و بزرگي را پشت سر گذاشت، اگرچه هنوز جراحاتش باقي مانده است و به دليل حمايت برخي «خواص» و شخصيتهاي ذي نفوذ از سردمداران فتنه، هنوز ريشه فتنه 88 خشكانيده نشده است.
10- هنوز طنين كلام شما در خاطرهها باقي است كه مكررا بر وابستگي انقلاب اسلامي به پابرهنهها تاكيد ميفرمودي و خود مسئولان را خادم ملت ميخواندي و مسئولان را از توجه به چرب و شيرين دنيا برحذر ميداشتي و پس از شما نيز رهبر عزيز همواره كارگزاران و دولتمردان را به اين صراط مستقيم هدايت ميفرمايد، اما متاسفانه امروز برخي كارگزاران كشور با اين شاخصهها بسيار فاصله گرفتهاند و با آرمانهاي نظام مردم سالاري ديني بيگانهاند، تا آنجا كه حتي سياستهاي عدالتخواهانه نظام و قانون اساسي را به باد استهزاء ميگيرند و با تعابير سوسياليستي و تودهاي از آن ياد ميكنند.
امام عزيز!
غرض از اين تصديع، عرض ارادت و تجديد عهدي بود، نه شكوائيهاي و شكايتي، اگرچه چنين به سر آمد اما خبر خوش در سالگرد دهه فجر آنكه، ملت ايران و بلكه مسلمانان جهان تا هميشه تاريخ خود را وامدار شما ميدانند و تمام توان خويش را براي دفاع و گسترش انقلاب اسلامي، با تبعيت از سكاندار انقلاب به كار خواهند گرفت. كما اينكه همين پايمرديهاي ملت ايران موجب شده است كه مسلمانان و آزاديخواهان جهان در نيجريه، عربستان، بحرين، يمن و ديگر نقاط عليه آمريكا و استكبار جهاني قيام كنند.
دعاي خير خود را از ملت ايران دريغ نفرماييد.
عزت، حکمت و مصلحت در یک سفر
حسامالدین آشنا مشاور فرهنگی رئیس جمهوری در بخش یادداشت امروز روزنامه ایران نوشت:
نگاه برخی سایتها و کانالها که برداشتی شخصی و یک نفره را بدل به خوراک لذیذ رسانهای کردهاند، با نگاه فرهنگی ایتالیاییها به حضور رئیس جمهوری ایران و نخستوزیر ایتالیا در موزه کاپیتولین بسیار متفاوت است: نگاه «اسب بینی» دنکیشوتی، فقط یک فاعل شناسا دارد و هیچ کس جز او در سراسر جهان آن نشانه را آن گونه نشناخته و تفسیر نکرده است. اما دیدگاه منتقدین ایتالیایی در مقابل متوجه آن چیزی است که «پوشانده شده» است. یک کاریکاتور ایتالیایی روحانی و رنزی را در مکانی نشان میدهد که فقط جعبههای بزرگ دارد. روحانی رو به رنزی میگوید «منو کجا آوردی؟ ایکا؟(فروشگاه زنجیرهای سوئدی)!
آنچه برای ایتالیاییها «حیثیتی» است و «ناموسی» دقیقاً همان تصاویر برهنهای است که نشان از رنسانس دارد و بیانگر فرهنگ اومانیستی است که در تقابل با مذهب خواهان برجسته کردن انسان وبدن انسان بودند. نیویورک تایمز میگوید «هویت ملی» ایتالیا همین چیزهاست.
یک ایتالیایی خوش ذوق هم یک فتوشاپ خنده دار توئیت کرده: «چه میشد اگر روحانی به فلورانس میرفت که پر است از مجسمههای برهنه؟» در این توئیت به عنوان مثال یک لباس زیر برای مجسمه «دیوید» اثر «میکل آنژ» فتوشاپ شده است. آن تصاویر جعبه شده بخشی است از هویت و «خود» ایتالیایی. تا آنجا که منتقدی مینویسد اگر آن را بپوشانیم در واقع «خود»مان را پنهان کردهایم.
اما آنچه در سفر ایتالیا دیده نشد، نفس حضور دو رئیس دولت در موزه بود. محل موزه برای امضای قراردادها و مصاحبه دو رئیس دولت به تصادف انتخاب نشده بود. دو کشور نماینده دو تمدن بزرگ بشری بودند و موزهها مکانی استثنایی است برای یادآوری پیوندهای تمدنی. موزه برای هر دو تمدن درسهای بزرگی دارد. چندی پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامهای خطاب به جوانان اروپا و امریکا از آنان پرسیدند: «آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طی قرون متمادی، بزرگترین تمدن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکران را تربیت کرد؟
اگر جوانان مسلمان اروپایی سری به موزههای مشهور جهان بزنند و در تنوع وکثرت فرهنگی میراث تمدن اسلامی تأمل کنند، در جزئیات مربوط به کتابها، اشیا و آثار هنری خیره شوند واز خود بپرسند همنشینی شمایلهای مسیحی و الواح تورات و خوشنویسیهای قرآن کریم و ناقوس کلیساهای شرقی و کاشیکاریهای مساجد که دریک مقیاس میکرو یعنی در زیر سقف موزهها به قالب دسته بندیهای تخصصی در آمده و در معرض رؤیت بازدیدکنندگان قرار گرفته، چگونه طی قرون پیشین، در یک پهنه وسیعتر در گستره تمدن اسلامی همجواری و همزیستی ادیان و مذاهب و فرقههای گوناگون را به نمایش میگذاشته و در فراسوی همه اختلافها و تفاوتهای هویتی و فرهنگی و دینی پیوستگی یک تمدن را فریاد میزده؟
آیا هیچ فکر کردهاید که چرا مجسمه بودا ومعبد پالمیرا طی همه قرون اسلامی پا برجا بوده وبه مخیله هیچ فقیهی اعم از سنی وشیعی خطور نکرده که فتوای انهدام آن را صادر کنند؟ آیا مینگذاری زیر معبد پالمیرا، در حقیقت مینگذاری زیر قلمرو تمدنی امت مسلمان نیست که پایتختهای فرهنگی آن، مساجد وکلیساها وکنیسهها را در خیابانها ومحلههای واحدی همجوار ساخته بودند؟»
«ایرینا بوکوا» مدیر کل فعلی یونسکو در جایی گفته است: مسأله خیلی مهم که باید بدان توجه کرد این است که باید کوشید جوانان به یک «حس تعلق وسیع وتمدنی» مجهز بشوند. یعنی حس ملی کافی نیست، بلکه علاوه بر آن حس تمدنی وچند ملیتی ومنطقهای هم ضرورت دارد. تروریستها بدان خاطر مجسمهها را نابود میکنند و میراث ملموس تمدنی را مینگذاری میکنند که از یک آگاهی شیطانی برخوردارند. آنان عامدانه «احساس تعلق» را ترور میکنند.
تمدن اسلامی و تقویت احساس تعلق به تمدن اسلامی در فراسوی این یا آن ملیت میتواند یک پادگفتمان علیه داعش باشد.
این را روحانی و بوکوا در صبحانه کاری خود به شکل صریح گفتند: «تروریستها و گروههای تروریستی تلاش میکنند با تخریب این آثار، رابطه نسل جوان را با هویت و گذشته تاریخی خود قطع کنند تا بتوانند آنان را به عنوان سرباز جذب نمایند.» کدام هویت وکدام گذشته تاریخی است که داعش میخواهد در آن گسست ایجاد کند؟خیلی روشن است: «اسلام تمدنی» هماکنون با «اسلام خلافتی» در حال مبارزه هستند. برای مقابله با داعش باید اسلام تمدنی یعنی نگرش فراملیتی را تقویت کرد. اینکه اسلام تمدنی و «ثروت فرهنگی اسلام» در معرض ترور و تخریب و انهدام قرار گرفته است، میتواند گفتمان دفاعی و مقاومتی باشد علیه داعش: ما ایرانیان باید صریحاً اعلام کنیم که نه فقط مساجد شیعیان که داعش آن را ذیل عنوان «معبد صفوی» به آتش میکشد مال ماست، بلکه نمرود و پالمیرا و کتابخانه موصل که با همه کتب خطی عثمانی وفارسی به آتش کشیده مال ماست. هر شمایل یهودی و مسیحی و ایزدی – که در عصر تمدن اسلامی و خلافت تمدنی عباسی وعثمانی و ایرانی محافظت شده است- متعلق به تمدن اسلامی است. این نکته بسیار ساده «باید با هم محافظت کنیم» بسیار مهم است. زیرا به موازات حس تعلق درون تمدنی یک حس تعلق بینا-تمدنی هم به وجود میآورد. از خلال همین «با هم بودگی» و«باهم پاسداری کردن» مفهوم «تعامل با جهان» در بعد فرهنگیزاده میشود و قوام مییابد.
حفاظت از میراث امام
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:
هر سال دهه فجر انقلاب اسلامی، یادآور وحدت و همدلی مردم در کوران انقلاب و مبارزات ضد رژیم ستم شاهی است. همین وحدت بود که پیروزی انقلاب اسلامی را برای ملت ایران به ارمغان آورد، نعمت بزرگی که امام خمینی آنرا لطف خدا میدانست و «انفجار نور» مینامید و آحاد ملت به ویژه مسئولین را به قدردانی و حراست از این نعمت سفارش میفرمود.
وحدت و همدلی اگر چه همواره ترجیعبند کلمات و اظهارات همگان است ولی در میدان عمل شاهد رفتارهائی هستیم که کمتر بوی وحدت میدهند و از همدلی و همزبانی فرسنگها فاصله دارند. ایکاش همگان به دور از دعواهای گروهی و جناحی و شخصی، به فکر مردم و بویژه تهیدستان و اقشار کم درآمدی باشند که امام خمینی آنها را ولینعمت همه ما معرفی میکرد و با خضوع خاص خود عملا راهکار توجه وعنایت به محرومین را به مسئولین میآموخت. امام در اوج قدرت در پاسخ به مردمی که در مدرسه فیضیه احساسات پاک خود را نسبت به آن عزیز دوران نشان میدادند، با لحن خاضعانه و صمیمانهای فرمود: نباید رفتار ما طوری باشد که شماها خون بدهید و ما از آن سوءاستفاده کنیم.
این حرف دل امام بود که اگر آنرا بر زبان هم نمیآورد، همه و حتی دشمنان هم کاملا میدانستند و به این واقعیت بزرگ واقف بودند که امام با تمامی وجودش در خدمت محرومین و آحاد مردم جامعه است و برای خدمت به آنها سر از پا نمیشناسد.
همین احساس و همین بینش امام بودکه رمز و راز محبوبیت و مقبولیت عام او را رقم میزد و کلام نافذ او را تا دورترین سرزمینها انعکاس میداد و تاثیری حیرتانگیز میبخشید. امام بارها به همگان میآموخت که هر کس هر کجا هست، همانجا را بسازد. این یک الگوی جاودانه برای تمامی کسانی است که دل در گرو اسلام و انقلاب و کشور دارند و برای عزت و اقتدار این مرز و بوم به دنبال راهکاری عملی و اثرگذار هستند.
خوشبختانه امسال را رهبری معظم انقلاب اسلامی، سال همدلی و همزبانی دولت و ملت نامگذاری کردهاند و جا دارد که در این ماههای پایانی سال و بویژه در روزهائی که به برکت سالگرد انقلاب مزین به کلام امام است، برای پاسداشت خونهای پاک شهدای گرانقدر انقلاب و جنگ تحمیلی، به دور از هرگونه حب و بغض گروهی و جناحی، تمامی توان و ظرفیت و استعدادهای خود را برای فراهم کردن زمینههای وحدت و رسیدگی به مشکلات مردم و نشاندن لبخند رضایت بر چهره محرومین و طبقات کم درآمد جامعه بکار بگیریم.
فراموش نکنیم که ما دوستان و دشمنانی داریم که عملکرد ما را در زیر ذرهبین قرار دادهاند و هر حرکت، اقدام و تصمیم ما را با دقت رصد میکنند. دوستان ما با هر حرکت وحدتآفرین ما احساس دلگرمی و شادمانی میکنند و دقیقاً به عکس، دشمنان ما از وحدت و اقتدار ما خشمگین و برآشفته میشوند.
این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم دوستان انقلاب را خشنود سازیم یا دشمنان قسم خوردهای را که رنج و محنت و سختیها را بر آحاد ملت ما آرزو داشته و دارند. هدف اصلی تمامی تحریمهای ظالمانهای که دشمنان بر ما تحمیل کرده بودند، این بود که مردم سلحشور و غیرتمند این مرز و بوم دچار سختی و بحران شوند و به خیابانها بریزند و علیه انقلابی که خودشان آنرا به وجود آوردهاند، وارد عمل شوند. خدا نخواست که دشمنان ما خشنود شوند و به آرزوهای خود برسند. این ملت بزرگوار به برکت استقامت مثال زدنی خود از آن عقبههای سخت سرنوشتساز تاریخ معاصر با صلابتی بینظیر عبور کرد و انقلاب و نظام را با پایمردی خود بیمه نمود.
اکنون وقت گلایه و سیاهنمائی و بیانصافی نیست که زحمات خدمتگزاران نظام را در پیش چشم مردم، حقیر و کمارزش جلوه دهیم. اکنون زیبنده نیست کسانیکه خود را جزو دلسوزان نظام و انقلاب میدانند، عملکرد و موضعی داشته باشند که از دشمنان ملت احتمال میرود. امروز با مشاهده خشم و نگرانی دشمنانی که از پیشرفتهای ما برآشفتهاند، بهتر میتوان دریافت که وظایف کنونی ما چیست.
امروز روز کنار گذاشتن اختلافات کوچک و بزرگی است که ممکن است زمینهساز کدورتها باشد. امروز روز دعوت مردم به همدلی و همفکری و همزبانی است تا شاهد بیشترین حضور یکپارچه آحاد مردم در مراسم پرشکوه 22بهمن و در پای صندوقهای رای باشیم.
برای آنکه شرایط امروز کشور به گشایش بیشتری در جامعه بیانجامد، هر کسی هر کجا هست، باید در همانجا نقشآفرینی کند تا همگان از منافع و پیامدهای مبارک آن بهرهمند شوند. تشویق مردم و دلگرم ساختن ملتی که آنهمه خون دل خورد ولی با صبر و استقامت خود انقلاب را به مرز 37 سالگی رساند، از مسئولیتهای تعطیلناپذیر همگان است و دلسوزان نظام باید آن را به عنوان یک «تکلیف» مدنظر قرار دهند و با رعایت تمامی الزامات آن، کارنامهای را به نمایش بگذارند که خود نیز از مشاهده آن احساس شادمانی و سرافرازی کنند. این کمترین وظیفه و تکلیفی است که خون شهدا بر عهده ما گذاشته است و با نگاهی به گذشته، احساس مسئولیت ما در این زمینه، سنگینتر نیز میشود. این همان الگوی جاودانهای است که امام خمینی با زندگی پر خیر و برکت آن را به ما آموخت و نسلهای آینده نیز آن را به عنوان «میراث گرانقدر امام» گرامی خواهد داشت و از آن حفاظت خواهند کرد.
روزنامه کیهان در بخش یادداشت امروز خود نوشت:
همه ما در خبرها و اظهارات مختلف مسئولان، با این عبارت مواجه شدهایم که منابع ما برای فلان کار محدود است و نمیتوانیم آن گونه که شایسته و بایسته است به مردم خدمت کنیم. به جز این اظهارات، در زندگی روزمرهمان نیز عملا با این موضوع مواجه شدهایم و مثلا برای دریافت یک وام ساده و ناچیز مثل وام ازدواج، گاه کارمان به انتظارهای طولانی کشیده و در نهایت عطایش را به لقایش بخشیدهایم!
در همه موارد مذکور، ترجیعبند «کمبود منابع» همچون نواری اتوماتیک دائما تکرار شده و ما هم ظاهرا چارهای جز باور و پذیرش این موضوع نداریم! اما در مقابل کمبود منابع چه پیشنهادی میشود؟ تامین منابع با استفاده از «استقراض و جذب سرمایه خارجی» با ادبیات و عناوین مختلف و در قالب عقودی که گاه استقلال ملی را به خطر میاندازد! نظیر همین قراردادهای جدید نفتی یا برخی دیگر از خریدها که ایران و ایرانی را تا خرخره زیر بدهی میبرد و کشور را همچون سالهای دولت سازندگی و تعدیل اقتصادی، با میلیاردها دلار بدهی خارجی مواجه میسازد.
تردیدی نیست که کشور پهناور ایران با هزاران راه نرفته و طرح و برنامه و آرزوی بر زمین مانده، به هر میزان که فکرش را بکنیم، به منابع و سرمایه احتیاج دارد و نمیتوان این منابع را محدود به توان داخلی دانست. این حقیقت، ضرورت استفاده از منابع معقول خارجی را موجه میسازد. اما در کنار این ضرورت منطقی، دو نکته را نباید از نظر دور داشت نخست آنکه جلب سرمایه خارجی، برای آبادی ایران است و منطقا نمیشود قیمت آن، خدشه به استقلال و عزت ایران باشد! پس از هر راهی و به هر وضعی، نباید در پی آن بود. اما نکته دوم که محور این یادداشت است، مدیریت منابع اعم از داخلی و خارجی است. بدین معنا که آیا آنچه در حال حاضر در شبکه مالی و بانکی کشور به عنوان سرمایه وجود دارد، درست و عادلانه و هوشمندانه مدیریت میشود یا نه !؟ اگر بله که باید برای جذب سرمایه خارجی هم کوشید و اگر نه، بیتردید جذب آن سرمایه هم کمکی به گرههای اقتصادی نمیکند و عملا گرهای بر گرهها زده و زمینهای برای رانتخواری و تباهیها فراهم خواهد آورد. برای تبیین بهتر موضوع، بررسی تنها یکی از معضلات شبکه بانکی کافی است. بخوانید:
1- بر اساس آمار بانک مرکزی در شهریورماه سال جاری، بانکهای کشورمان پس از کسر ذخیره قانونی، توانستهاند «یکصد و دو هزار میلیارد تومان سپرده قرضالحسنه » از مردم دریافت کنند. همگان میدانیم که سپردههای قرضالحسنه سپردههایی است که مردم در ازای سپردهگذاری آن در بانک، هیچ سودی دریافت نمیکنند. این عدد قابل توجه و مهم، میتواند بسیاری از گرهها را باز کند ولی آیا در عالم واقع، چنین اتفاقی افتاده است؟ پیش از پاسخ به این سوال، باید به این نکته توجه کنیم که این سپردهها چند دستهاند و هریک چه سهمی از 102 هزار میلیارد افسانهای را دارند و بعد ببینیم بر سر هریک چه میآید!
2- گروه اول این سپردهها، همان است که به «سپردههای قرضالحسنه پسانداز» موسوم هستند و 36 هزار میلیارد تومان از کل سپردههای قرضالحسنه را تشکیل دادهاند. یادآوری این نکته ضروری است که سپردههای قرضالحسنه پسانداز همان سپردههایی هستند که مردم معمولا با نیت خیر در بانک سپردهگذاری کرده و بانکها هم جهت ترغیب مردم به سنت قرضالحسنه، به صاحبان این سپردهها به قید قرعه جوایزی اهداء میکنند. بر اساس آمار موجود، بانکها 34 هزار میلیارد تومان از این 36 هزار میلیارد تومان را به صورت قرضالحسنه وام دادهاند. به این شکل که 6 هزار میلیارد تومان برای وام ازدواج جوانان و 8 هزار میلیارد تومان برای سایر وامهای قرضالحسنه (از جمله وامهای کمیته امداد، وام اشتغال، وام تحصیل، وام زندانیان و ....) صرف شده است. این یعنی تنها تکلیف 14 هزار میلیارد تومان معلوم است و 20 هزار میلیارد تومان باقیمانده مشخص نیست که صرف چه حوزههایی شده است! اخبار و اطلاعات معتبر و غیرقابل انکار نشان میدهد بخش قابل توجهی از آن به صورت قرضالحسنه به مدیران و نورچشمیهای بانکی وام داده شده است! به عنوان نمونه، معاون نظارتی بانک مرکزی در آبان ماه سال جاری خبر داد که حداقل 30 درصد از تسهیلات قرضالحسنه به مدیران و کارکنان بانکها وام داده شده است که مقدار آن بیش از 10 هزار میلیارد تومان میشود!
مرکز پژوهشهای مجلس هم طی گزارش شماره 14455 در مهرماه سال جاری، ضمن تایید این مسئله، شرایط اعطای وام قرضالحسنه بانکها به مدیران و کارکنانشان از منابع قرضالحسنه مردم را «بسیار ناعادلانه» توصیف میکند. تنها مقایسه اقساط وام ازدواج در 36 ماه و اقساط وام مدیران بانکی در 200 ماه، ناعادلانه بودن را به روشنی نشان میدهد.
3- اما گروه دوم این سپردهها، به «سپردههای قرضالحسنه جاری» موسوم هستند که 66 هزار میلیارد تومان از سپردههای قرضالحسنه را تشکیل دادهاند. سپردههای قرضالحسنه جاری، همان سپردههایی است که مردم در ازای افتتاح آن در بانک دسته چک دریافت کرده و سودی دریافت نمیکنند. نکته بسیار حائز اهمیت این است که این سپردههای جاری به صورت تمام و کمال، در اختیار بانکها قرار دارد و بانکها از محل این منابع که با نرخ صفر از مردم دریافت کردهاند، سودهای بسیار بالایی کسب کرده و البته هیچ مقدار از آن را به صورت قرضالحسنه به مردم وام ندادهاند! بانکها این سپردهها را سهم خود میدانند و بانک مرکزی نیز بر این مسئله صحه میگذارد اما جای این سوال به صورت جدی وجود دارد که وقتی بانکها بنای اعطای وام قرضالحسنه از این منابع را ندارند، چرا باید مجوز جذب چنین سپردههایی را داشته باشند؟ در واقع باید گفت حال که بانکها مجوز دریافت چنین سپردههایی با نرخ صفر را دارند، باید ملزم میشدند حداقل بخشی از آن را به صورت قرضالحسنه وام داده و خدماتی که روی این سپردهها به مشتریان ارائه میکنند را گسترش دهند.
4- اما افزون بر مشکلات پیش گفته، به صرفه بودن سپردههای قرضالحسنه جاری برای بانکها و عدم نظارت بر آن به دلیل خلأ قانونی، سبب شده است تا اشتهای سیریناپذیر برخی از بانکها تحریک شده و در نتیجه، اقدام به گشایش سپرده جاری بدون دسته چک برای مشتریان خود بکنند! تا بدینوسیله بتوانند از مانده حساب جاری مشتریان در این حساب استفاده کرده و از آن هم سود بدست بیاورند. آنها مشتریان خود را در ازای اعطای بعضی وامها، مجبور به افتتاح حساب جاری بدون دسته چک میکنند و از این طریق، از افتتاح حساب پسانداز قرضالحسنه که بایستی طبق قانون بخشی از آن به صورت قرضالحسنه وام داده شود نیز سر باز زده و از منابع این حساب در جهت کسب سودهای بالا استفاده میکنند.
این درحالی است که در بسیاری از کشورهای دیگر، بانکها خدمات متنوعی از جمله وام خرید کالا، کارتهای خرید اعتباری و ... به واسطه این سپردهها به مشتریان خود ارائه میکنند. با این وضع و در شرایطی که بانکها برای اعطای وام قرضالحسنه ازدواج که مبلغ آن تنها 3 میلیون تومان است جوانان را در صف 430 هزار نفری دریافت این وام اندک ماهها معطل نگه میدارند، ساماندهی سپردههای قرضالحسنه در نظام بانکی ضروری است. استفاده از بخشی از سپردههای قرضالحسنه جاری در اعطای وام قرض الحسنه و ساماندهی سپردههای قرضالحسنه پسانداز و جلوگیری از اعطای ناعادلانه آن به مدیران بانکی، سبب میشود که نه تنها دیگر هیچ جوانی در انتظار دریافت وام ازدواج نباشد، بلکه امکان افزایش مبلغ این وام تا سقف 10 میلیون تومان نیز برای هریک از زوجین فراهم شود و وامهای دیگر قرضالحسنه نیز رونق یابد.
آنچه خواندید، واکاوی و مروری بسیار فشرده و فوری بود درباره تنها یکی از معضلات و مشکلاتی که در کشور وجود دارد و سوء مدیریت و بیتدبیری در آن حوزه، سبب خسران عظیم در بخشهای گوناگون و از جمله ازدواج جوانان و اشتغال و ایجاد کسبهای کوچک شده است. اکنون فرض کنید غرب بدون آنکه از ما بخواهد از آرمانهایمان دست برداریم، حاضر باشد منابع مالی در اختیار ما بگذارد - و میدانیم چنین فرضی در عالم واقع محقق نخواهد شد- در این صورت چه اتفاقی خواهد افتاد!؟ 102 هزار میلیارد رها شده در چاه ویل نظام بانکی، چند برابر خواهد شد! بدون آنکه ساز و کار تخصیص آن ساماندهی شده باشد! و البته به همان میزان که منابع توسعه مییابد، تخلفهای پیدا و پنهان و رانتهای کلان برای نور چشمیها و به قول حضرت آقا، قانوندانان قانونشکن هم بیشتر خواهد شد. آیا کسانی که حاضر نیستند و یا نمیتوانند یک پروژه 102 هزار میلیاردی را به نفع مردم ساماندهی کنند، توان جذب اعتبار و یا مدیریت آ ن را خواهند داشت!؟ به نظر میرسد مدیریت منابع و ساماندهی امور، ارتباط چندانی با آرزوی گشایش از جانب غرب نداشته باشد. این یک مصداق ساده بود!
سعید اعتمادی-عضو کانون کارشناسان رسمی در بخش حرف اول روزنامه شرق نوشت:
رادیو پیام در گزارش خبری چهارم بهمن ٩٤ خبری درباره پرداخت طلب سپردهگذاران مؤسسه ثامن که طلب آنها زیر ١٠ میلیون است، پخش کرد که بدهی آنها از سوی بانک پارسیان پرداخت خواهد شد. بعد از چند بار ذکر ثامن، مجری در انتهای خبر با پوزش از شنوندگان تأکید کرد که نام کامل مؤسسه «ثامنالحجج» است.
البته در ماههای اخیر گزارشهای مفصلی از اعتراض مالباختگان «ثامن» و «میزان» و «پدیده» و... در صداوسیما پخش شد و خبرنگاران، بسیار جانبدارانه خواستار احقاق حقوق آنها شدهاند و این جهتگیری جدید صداوسیما درست پس از انتخابات ٩٢ اتخاذ و پیگیری شد؛ بدون هیچ اشارهای به اینکه باعث و بانی ایجاد چنین مؤسسات غیرمجازی، چه کسی بوده و از آن مهمتر صداوسیما در پدیدارشدن آنها و مشروعیتبخشیدن و جلب مقبولیت برای آنها چه نقشی داشته است؟ حالا که چهره و نام «ب.ز» مشخص شده دیگر اشکال قانونی ندارد که بپرسیم، برنامه مفصل تبلیغی «قشم ایر» در سیما چه نقشی در پروبالگرفتن این فرد داشته است؟
در دهه ٧٠، وقتی مؤسسههای ربوی با نام مضاربهایها داشت پا میگرفت، سیما با چند برنامه افشاگرانه بنیاد آنها را بر باد داد. آن زمان هر نوع تبلیغ در صداوسیما ممنوع بود. بعدها تبلیغ برای این مؤسسهها یکی از منابع اصلی درآمد صداوسیما شد و به برکت آن تعداد کارکنان پنجبرابر و بودجه رسمی صداوسیما هزاربرابر شد و اینگونه مؤسسهها که از نامهای مقدس سوءاستفاده میکنند، همچون قارچ در هر کوی و برزن روییدند.
رونق درآمد نفت هم مزید بر علت شد و سازوکاری شکل گرفت که با وجود درآمد ٨٠٠میلیاردی نفت که بیش از کل درآمد نفتی در کل مدت کشف نفت تا سال ٨٤ بود، سبب رشد اقتصادی منفی شش و تورم حدود ٤٠ درصد بدهی دولت پنج برابر کل سرجمع بدهی دولت تا سال ٨٤ شد. صداوسیما با تغافل از این واقعیتها با عمدهکردن مسائل جاری، دولت را کاملا در موضع مدافع قرار میداد. حالا که درآمدهای نفتی حتی کفاف یارانه را هم نمیدهد و واقعا برای تأمین آن عزا میگیرد، زیر فشار تبلیغاتی سنگین صداوسیما باید با لبخند، یارانهها را اعلام کند.
درست است که مسئولان اقتصادی آمار خشک فوق را جستهوگریخته اعلام میکنند اما برای تبیین ساده و عمومی موضوع تلاش مؤثری صورت نگرفته تا رابطه بین بیکاری گسترده و اعتیاد و افزایش مرگومیر و طلاق و زندانیان با آن آمار، برای همه مردم جا بیفتد.
ریاست دستگاه قضا در یک برنامه تلویزیونی اعلام کردند در دستگاه قضا حدود ١٥ میلیون پرونده وجود دارد؛ این یعنی حداقل ٣٠ میلیون ایرانی درگیری قضائی دارند؛ یعنی دعوای همه علیه همه. کدام مرجع دولتی کوشیده است رابطه این آمارها را برای عموم مردم تشریح کند؟ اخیرا مخالفان دولت اعلام کردند نقدینگی در دو سال اخیر ٣٠ درصد رشد کرده که البته آمار هم همین را تأیید میکند. طهماسب مظاهری، رئیسکل سابق بانک مرکزی در سخنرانی ٢١ دیماه ٩٤ در کانون کارشناسان رسمی دادگستری با تشریح اوضاع اقتصادی کنونی کشور اعلام کرد بخش اعظم افزایش نقدینگی ناشی از سود وامهای دریافتشده از بانکهاست، نه تزریق نقدینگی جدید. اتفاقا نقد ایشان به سیاستهای دولت این بود که از ترس تورم، نقدینگی لازم را به اقتصاد تزریق نمیکند.
ایشان که مدتی رئیس کل بانک مرکزی در دولت نهم بود اظهار کرد، احمدینژاد اصول اولیه اقتصاد، یعنی «محدودیت منابع» را قبول نداشت؛ برای همین آقای مظاهری درِ وامدهی بانک مرکزی را سهقفله کرد و ماشین چاپ اسکناس را با تمام راندمان و شبانهروز فعال کرد تا بدهی دولت که از زمان قبل از انقلاب تا سال ٨٤ برابر هفت هزار میلیارد تومان بود با پنجبرابر افزایش به ٣٥ هزار میلیارد تومان برساند. ایشان با مقایسه اقتصاد ایران و ونزوئلا اعلام کرد در آن کشور که روندهای دولت دهم ادامه یافته، امروز تورم بالای ٢٠٠ درصد و نرخ ارز در بازار آزاد بیش از صد برابر نرخ رسمی است. کدام مسئول دولتی توانسته این واقعیتها را مانند مظاهری تشریح کند؟
از وزرای مستعفی دولت دهم، خانم دکتر دستجردی است که شجاعانه درباره تخصیص ارز دارو، موضع گرفت و پست یگانهاش را به عنوان تنها زن وزیر بعد از انقلاب از دست داد؛ درحالیکه برای خانمها عموما داراییهای یگانه بسیار اهمیت دارد. پس از آن کسی نگفت اگر این خانم وزیر خلاف گفته و مرتکب جرم مشهود «تشویش اذهان عمومی» شده، مستوجب جزاست.
اگر هم راست گفته است که محرومیت بیماران از داروهای کمیاب قطعا منجر به مرگ عدهای شده -که موضعگیری جسورانه ایشان را موجب شده است- دراینصورت کسی که موجبات مرگ عدهای را فراهم آورده، مستوجب جزاست. وزیر محترم بهداشت نهتنها ذکری از این وقایع نکرد، بلکه با تصور نامحدودبودن منابع، علاوه بر انتظارات برآوردهنشدنی قبلی، انتظارات انبوه دیگری آفرید که امروز با نارضایتی در کادر پزشکی، انتظارات روزافزون مردم از بخش بهداشتودرمان و برآوردهنشدن وعدههای دولت قبل و دولت روحانی مواجه شده است. صداوسیما با خلق و دامنزدن به انتظارات جدید، پیگیرانه تحقق وعدههای تحققناپذیر را در شرایط کنونی قیمت نفت، هر روزوشب تعقیب میکند بدون آنکه کلامی درباره شرایط قبل و وضعیت درآمدهای نفتی بیان کند. این است که بایستی گفت صرفنظر از برخوردهای مقطعی رئیسجمهور با خبرنگاران صداوسیما و چانهزدن بر سر فرد مصاحبهکننده در گفتوگوی تلویزیونی با مردم، اگر فکری اساسی در راستای تبیین پیچیدگیهای اقتصادی برای مردم نکند، وضعیت در سال آخر دوره ریاستجمهوری ایشان دشوارتر هم خواهد شد.
سيد حسين موسوي در بخش نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت:
نشست ژنو ٣ با حضور نمايندگان طرفهاي گوناگون بحران سوريه روز يكشنبه ١١ بهمن در ژنو آغاز شد. بشار الجعفري، نماينده دايمي سوريه در سازمان ملل متحد سرپرستي هيات دولت سوريه را به عهده دارد. در يك نگاه كلي به صفآرايي موجود در نشست ژنو تركيب نيروهاي موافق و مخالف دولت سوريه را ميتوان در سه طيف خلاصه كرد.
طيف نخست را نيروهايي تشكيل ميدهند كه به نمايندگان نشست رياض معروف شدند. در اين طيف كه عربستان سعودي محوريت آن را تشكيل ميدهد نيروهاي متنوعي ديده ميشوند كه گروههاي مسلح پيكارجو يك سر طيف هستند و نيروهاي اپوزيسيون مسلح غيرتروريست نظير ارتش آزاد و احرارالشام و جيش الاسلام سر ديگر اين طيف هستند. طيف دوم نيروهاي اپوزيسيون غيرمسلح را شامل ميشود كه هم از سوي ايران و روسيه و هم از طرف دولت سوريه به عنوان اپوزيسيون ملي به رسميت شناخته شدند. اگر چه اين نيروها به محور ويژهاي تعلق ندارند، اما ميتوان گفت كه ايران و روسيه روي اين نيروها تاثيرگذار هستند، طيف سوم را دولت سوريه به انضمام برخي سازمانهاي بخشهاي كردنشين اين كشور تشكيل ميدهند.
مطابق اظهارنظر نمايندگان و سخنگويان مستقيم و حاميان منطقهاي و بينالمللي اين سه طيف، خواستههاي اين سه طيف بر سر تعريف ماهيت بحران سوريه و راههاي پايان دادن به آن، آنقدر با يكديگر در تقابل است كه احتمال نزديك شدن آنها در اين نشست بسيار ضعيف است. يك سر اين طيف كه تندروها را زير چتر خود جاي داده و از سوي عربستان سعودي و
در سطح بينالمللي از سوي ايالات متحده امريكا و برخي كشورهاي غربي و تركيه پشتيباني ميشوند، بر ضرورت پايان دادن به زمامداري بشار اسد، رييسجمهور سوريه تاكيد ميكنند. طيف دوم كه از سوي ايران با روسيه و چند نيروي مهم منطقهاي نظير حزبالله لبنان پشتيباني ميشوند به تقدم اصل مبارزه با تروريسم در سوريه و حل و فصل تدريجي بحران سوريه با مشاركت و نقشآفريني دولت بشار اسد باور دارند. دي ميستورا، نماينده سازمان ملل متحد در بحران سوريه كه با برپايي نشست ژنو ٣ ميان طرفهاي گوناگون خود را به صورت نسبي موفق ميبيند بحران سوريه را به چند لايه تقسيم كرده كه مسائل جانبي اين بحران نظير آوارگي مردم مناطق درگير و آسيبهاي شديد انساني بخش مهمي از لايههاي گوناگون بحران اين كشور تلقي ميكند كه در فضاي كنوني و با وجود فقدان راهحل ريشهاي بايد مورد رسيدگي قرار گيرد، زيرا دي ميستورا بر اين نكته واقف است كه هيچ نيرويي (چه اپوزيسيون مسلح و غيرمسلح و چه دولت سوريه) نميتواند از سهم خود در ايجاد و تشديد ابعاد فاجعهبار انساني بحران سوريه شانه خالي كند.
ديميستورا با اتكا به تجربه چند ماه اخير خود در زمينه تجزيه اين بحران به چند لايه و حل و فصل لايههاي قابل حل حتي در شرايط جنگي، نشست ژنو ٣ را به مثابه الگوي بزرگتر تجزيه بحران سوريه برگزار كرده است. توافق همه طرفها در منطقه زبداني شمال غربي دمشق و چند توافق جزيي ديگر در مناطق گوناگون سوريه و التزام همه طرفها به توافقهاي به عمل آمده، سازمان ملل متحد و نماينده آن را ترغيب كرد كه اين الگو را در فضايي به وسعت جغرافيايي سوريه (به استثناي مناطق تحت اشغال داعش) اجرا كند. از ديدگاه سازمان ملل متحد هنگامي كه طرفهاي درگير به صورت مستقيم و غيرمستقيم بر سر ابعاد فاجعهبار انساني جنگ سوريه توافق ميكنند، ورود به ديگر لايههاي اين بحران به ويژه لايه سياسي آن ممكن ميشود. زيرا در اين توافقها از يك سو حسن نيت طرفهاي درگير در جنگ درباره اجراي تصميمات نشستهاي مشتركشان اندازهگيري ميشود و از سوي ديگر از انباشتگي بحرانهاي انساني اين جنگ جلوگيري ميشود.
به عبارت ديگر ايجاد كريدورهاي انساني براي امدادرساني به مردم مناطق درگير، تخليه مجروحان جنگي در همه مناطق و جابهجايي جغرافيايي نيروها و از همه مهمتر احترام و پايبندي همه طرفها به سازمانهاي امدادرسان رسمي سوريه و ديگر سازمانهاي بينالملل نظير صليب سرخ و عدم انهدام نهادها و شبكههاي زيرساختي كشور سوريه نظير شبكه آبرساني، برقرساني و شبكههاي خدمات عمومي شهري از جمله اقدامات مشترك همه نيروهاي درگير به شمار ميرود كه در صورت موفقيت در آن ميتوان به لايههاي ديگر بحران سوريه به ويژه بحران سياسي رسيدگي كرد. اين الگو در صورت موفقيت كامل ميتواند براي ديگر كانونهاي بحران منطقهاي و جهاني مورد استفاده قرار گيرد. نكته مهم اين است كه همه طرفهاي درگير در بحران سوريه و حاميان منطقهاي و بينالمللي آنان به اين نتيجه قطعي رسيدهاند كه صفر و صد كردن بحران سوريه نتيجهاي جز ادامه خونريزي و انباشتگي فاجعه انساني و پيامدهاي وسيع آن (نظير سيل آوارگي مردم سوريه به اروپا و...) نخواهد داشت. اين نتيجهگيري طرفهاي درگير در بحران سوريه را بايد به فال نيك گرفت.
حال اگر نشست ژنو ٣ بتواند فقط ابعاد انساني فاجعه جنگ سوريه را مورد رسيدگي قرار دهد و اگر در آينده نزديك و در پي توافقات اين نشست، ديگر شاهد آوارگي مردم شهرهاي سوريه به خارج از مرزها و كوچ اجباري آنان به درون مرزها نباشيم و اگر از اين پس مردم بيدفاع شهرهاي سوريه به عنوان سپر انساني جنگها شناخته نشوند و اگر انهدام مراكز و شبكههاي خدماتي سوريه به مثابه جنايت جنگي طرفهاي درگير شناخته شود و اگر توافقهايي از اين دست مورد احترام همه طرفها قرار گيرد آنگاه ميتوان به آرامي به ديگر لايههاي بحران اين كشور رسيدگي كرد. از همه مهمتر و در صورت موفقيت همه طرفها در گامهاي نخستين مربوط به ابعاد انساني جنگ، جناحها و نيروهاي افراطي نظير داعش ديگر قادر به ادامه راهبرد وحشتآفريني از طريق قتل و كشتار بيرحمانه نخواهند بود. نكته پاياني اين است كه اگر همه طرفهاي درگير به اين اصل وفادار بمانند كه بايد چيزي به نام سوريه در نقشه جهاني وجود داشته باشد تا در مورد چگونگي اداره آن چانهزني كرد، آنگاه ميتوان به حل و فصل ديگر لايههاي بحران اميدوار بود.
سيدجلال ساداتيان کارشناس مسائل بین الملل در بخش سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
همان طور كه رئيسجمهور در گفت وگوی تلویزیونی با مردم اشاره داشتند بيشترين موفقيت را در عرصه سياست خارجي از كانال ديپلماسي بهدست آوردهاند. البته زماني كه آقاي روحاني به عنوان رئيسجمهور ايران انتخاب شدند، شاهد بوديم در برگزاري مراسم تحليف رئيسجمهور حدود 53كشور در يك جو نسبتا ضد ايراني در دنيا نمايندگان عاليرتبه خود را عازم تهران کردند تا درآن مراسم حضور يابند.
لذا مراسم تحليف نقطه آغازين اين حركت بود. بلافاصله مساله هستهاي با مسئوليت وزير امور خارجه از شوراي عالي امنيت ملي به وزارت امور خارجه انتقال يافت. اين امرپيام مهمي به دنيا فرستاد كه ما خواهانيم موضوع هستهاي را از حوزه امنيتي شوراي امنيت خارج كنيم و با دنيا وارد تعامل و گفتوگو شويم. هماكنون اين پيام به نتيجه رسيده و حدود دوسال مذاكره در مساله هستهاي موفقيت لازم را به دست آورد.
با وجود مخالفتها در داخل ايالات متحده آمريكا، صهيونيستها، عربستان و برخي از همپيمانان او تلاشها و پولهاي هنگفتي كه در رابطه با موضوع هستهاي هزينه كردند، سرانجام برجام به فرجام رسيد و اكنون شاهد به نتيجه رسيدن مساله هستهاي در كشور هستيم. بلافاصله بعد از اعلام موافقت برجام هياتهاي بلند پايهای از آلمان، فرانسه، انگليس، ايتاليا و اتريش به ايران آمدند. به محض اعلام اجراي برجام، سفر رئیس دولت يازدهم به ايتاليا و فرانسه مورد استقبال گرم كشورهاي اروپايي قرار گرفت و بسياري از وزرا و مقامات بلند پايه آقاي روحاني را در اين سفر همراهي كردند و از سوي مقامات بلندپايه اين كشورها توافقات و قراردادهاي مهمي به امضاي طرفين رسيد. البته اين امر بيانگر آن است كه شرايط و دورنماي آينده، روشن و شفافي را در پيش رو داريم. نكته ديگر اينكه براي نخستين بار شاهد حضور رئيسجمهور كشور چين در ايران هستيم و توافقاتي در تهران به امضای دو كشور رسيد.
همه موفقيتهاي اخيربه سبب موقعيت ژئوپلتيك ايران و در بعد همكاريهاي فني، اقتصادي، بهرهبرداري و تعامل در راستاي مسائل منطقهاي به عنوان كشوري باثبات و داراي طرح، برنامه و برخوردار از توانمندي در زمينه ديپلماسي بوده و البته موارد ذكر شده جاذبههايي در كنار توانمندي موجود در كشور است. ايران از بعد امنيتي، نظامي و اقتصادي جايگاه بالايي در ميان كشورها دارد. البته ایران از لحاظ مقام هيدروكربني در دنيا در جايگاه اول قرار دارد. علاوه بر آن مزيت ژئوپلتيك از جمله معادن فراوان، عمق سرزميني، نيروي انساني كارآمد، راههاي مواصلاتي شمال و جنوب كشور و دسترسي به آبهاي آزاد را شامل ميشود.
از طرف ديگر انسجام و عقلانيت، خرد جمعي براي اداره كشورمدنظر قرارمي گيرد. مجموعه مزيتهاي ذكر شده مورد توجه بسياري از كشورها در سطح دنيا قرار گرفته است. اولويت سياسي خارجي ايران تسري ثبات و آرامش داخلي نسبت به همسايگان خارجي است. لذا در اين راستا تمام تلاش جمهوري اسلامي در جهت حل مسالمت آميز مسائل كشورهاي عراق، سوريه و غيره قرار داده شده است. با وجود عملكرد تند برخي از همسايگان از جمله عربستان، ايران با استفاده از عقلانيت به دنبال برقراري صلح و ثبات در منطقه خاورميانه و رابطه سازنده با تمامي كشورهاست. از طرف ديگر از طريق همكاري و تعامل سازنده با كشورهاي صاحب سرمايه و تكنولوژي نسبت به بازسازي اقتصاد و فراهم نمودن زمينه سرمايهگذاري خارجي در كشور حركت میکند و میکوشد نقش و وجهه كنوني كشور را در بعد بينالمللي ارتقا دهد. در نهايت در رابطه با عملكرد دولت يازدهم از ابتدا تاكنون هر سه بعد با دقت اعمال شد و شاهد ادامه اين عملكرد مثبت نیز خواهيم بود. تلاش دولت آقاي روحاني در جهت حل تمامي مشكلات تعامل با تمامي كشورها با اتکا به توانمندی های داخلی است.
حسین قدیانی در بخش یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه سازوکار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه سازوکار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست.
محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است.
تا چند بار اولی که طرف، علیه سازوکار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از درِ گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات حرف میزند، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدیدنظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند».
راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که براساس کدام منطق، فلانی را تایید صلاحیت کردهاید، آن هم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، با ادبیاتی بدتر، تندتر و افراطیتر طرف شده، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سوالم را مطرح کنم:
این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشند و هم علیه شورای نگهبان حرف بزنند! که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضدانقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم امروز با خود بپرسد: «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تایید شورای نگهبان روبهرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبک سنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، بهعنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تایید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است و اگر سخنان کذا نشان داد هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خطدهنده به ضدانقلاب باشد. روی سخن این نوشتار اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست!
همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضدانقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد!
آنجا که نباید ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بویژه برای این عنصر غیرملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضدانقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تایید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم!
برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تایید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همینجاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟!
این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سوال را مطرح کنند. سوال این است: وقتی فتنه ۸۸ بهعنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تایید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است!
در این شرایط چرا باید خود آن فرد تایید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تایید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضدانقلاب، آن هم از درون انقلاب، آن هم در نخستین روز دهه فجر، آن هم در یومالله دوازدهم بهمن، آن هم دوشادوش «امام آمد»، آن هم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضدانقلاب!
حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! به فرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضدانقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب چنین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است!
همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همانجاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفهاست!
ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد!
ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفان و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت، پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته یا به آنان کمک مىکنند، آب در هاون میکوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، مقولاتی هستند که هرگز با هم جمع نمىشوند و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
دكتر يدالله جواني در بخش سرمقاله امروز روزنامه جوان نوشت:
انقلاب اسلامي و خليج فارساتفاق بزرگي رخ داده و اتفاقات بزرگتري در راه است. انقلاب اسلامي معجزه قرن است و انفجار نوري كه هر روز بر شعاع پرتوافكنياش افزوده ميشود. خليج فارس به عنوان يك منطقه راهبردي،به بركت انقلاب اسلامي سيمايش دگرگون شده و آيندهاي متفاوت از گذشته خود در 500 سال اخير خواهد داشت.
با مثالي اين گذشته و آينده را ميتوان تشريح كرد و درك و فهم آن را آسان نمود. ايران با آن گذشته تمدني و فرهنگي خود، روزي عرصه تاخت و تاز قدرتهاي بيگانه شد. نفوذ اجنبي در كشور ايران، از اواسط دوره صفويه شروع و به تدريج بر عمق و ابعاد اين نفوذ افزوده شد. كار به جايي رسيد كه در دوره قاجاريه، شمال كشور تحت نفوذ و كنترل روسها و جنوب كشور تحت نفوذ و كنترل انگليسيها بود. عصر امتيازات شكل گرفت و در اين دوران، از حاكميت ملي خبري نبود و شاه مملكت هم هيچكاره بود.
نفوذ بيگانه در اين مملكت، به حدي بود كه انگليسيها به راحتي نهضت مشروطيت را به شكست رساندند و در نهايت با كودتا، رضاخان ميرپنج را به قدرت رسانده و در ايرانزمين در راستاي منافع خود، سلسلهاي را كنار زده و سلسله پهلوي را جايگزين كردند. طي 57 سال در دوران رضاخان و محمدرضا، غربيها و خصوصاً امريكاييها و انگليسيها بر مقدرات اين كشور و مردمش سلطه داشتند و دربار براي بيگانه و اجنبي نوكري ميكرد. ايران با آن همه عظمت و گذشتهاش، به راحتي طي دو جنگ اول و دوم به اشغال اجنبي درآمد و خسارتهاي سنگيني به كشور وارد شد. اما با انقلاب اسلامي، به اين دوران سيهروزي، وادادگي، سرخوردگي، بيگانهپرستي، و در يك كلام به اين دوران خفت و خواري پايان داده شد و ملت ايران آزاد شد و به استقلال واقعي دست يافت و عزتمند شد. امروز ملت ايران عزيز است و قدرتمند؛ و هيچ بيگانهاي جرئت دستاندازي به كشور ايران را ندارد. امروز ايران با عنوان جمهوري اسلامي، قدرت منطقه شده و محور مقاومت در برابر صهيونيسم و استكبار جهاني ميباشد. اكنون جمهوري اسلامي، كانون الهام بخشي براي همه مسلمانان جهان و ملتهاي مظلوم و تحت ستم ميباشد.
با مروري كوتاه بر گذشته و حال ايران، بهتر ميتوان گذشته و حال و آينده خليج فارس را ترسيم نمود. با نگاهي كوتاه و اجمالي بر سيماي خليج فارس در آئينه زمان، ميتوان فهميد كه اين منطقه راهبردي، چه دوران پر فراز و فرودي داشته است. در گذشتههاي دور، حاكميت تاريخي ايرانيان بر خليج فارس به عنوان يك امر مسلم تاريخي به ثبت رسيده است. براي يك دوره طولاني، ايران نيروي حاكم بر خليج فارس و جزاير اصلي آن بوده و در اين منطقه خبري از قدرتهاي بيگانه و فرامنطقهاي در اين دوران نيست. تسلط ايرانيان در پيش از دوره اسلامي، در دوره بعد از پيوستن و گرويدن ايرانيان به اسلام هم تداوم يافت و دوره امويان و عباسيان، حرف اول در خليج فارس را ايرانيها ميزدند. در اين دوره كه صنعت كشتيسازي و دريانوردي رشد خوبي پيدا كرده بود، ايرانيها به دليل توانمندي در صنعت كشتيسازي و دريانوردي، ادارهكنندگان اصلي امور دريانوردي بين خليج فارس و ديگر بنادر اصلي در جهان و از جمله بنادر چين بودند. در همين دوران پررونق دريايي ايرانيان بود كه اسلام از راه آبي و عمدتاً از سوي ايرانيان به چين راه يافت و در اين مسير طولاني، گروههايي در كشورهاي هند، مالزي، اندونزي، تايلند و سرانجام بندر كانتون چين به اسلام گرويدند.
اما با گذر زمان و به دلايل گوناگون، پاي قدرتهاي فرامنطقهاي به خليج فارس باز شد و كمكم، اين بيگانگان بودند كه بر اين آبراه راهبردي سلطه پيدا كردند.
چينيها اولين كشوري بودند كه با اهداف تجاري در دوران امپراطوري سلسله تانگ (618 تا 907 م) به خليج فارس رفتوآمد دريايي داشتند.
اما اولين حضور با اهداف استعماري و غارت، كه با ظلم و ستم بيگانه در حق ملتهاي منطقه همراه بود،در پرونده پرتغاليها ثبت شده است. پرتغاليها در سال 1506 ميلادي با فرماندهي شخصي به نام «آلفونس دالبوكرك» همراه با دستهاي از كشتيهاي جنگي پرتغال از دماغه اميدنيك عبور كرده و در نهايت با ورود به خليج فارس،اولين تعرض خودشان را به جزيره هرمز با يورش آغاز كرده و با ورود به ديگر جزاير،آتشافروزي كردند.
پرتغاليها سپس وارد سواحل مسقط شده و شهر را گلولهباران كردند و به كشتار مردم دست زدند. بنابراين اولين حضور اروپاييها در خليج فارس، با آتشافروزي، كشتار مردم، غارت اموال مردم و سركوب اعتراضات مردم، از سوي پرتغاليها رقم خورد.
نكته جالب اينكه «دالبوكرك» پرتغالي با اين جنايات در حق ساكنان بومي خليج فارس، به عنوان نايبالسلطه هندوستان برگزيده شد و شورشهاي محلي ضد اجنبي را، با قساوت قلبي كه داشت سركوب نمود. پرتغاليها پس از استقرار كامل در مناطق استراتژيك خليج فارس و اقيانوس هند، حدود 150سال بر اين مناطق تسلط داشتند. از آن تاريخ تا به امروز، اين قدرتهاي غربي بودند كه به جاي قدرتهاي محلي و منطقهاي، بر خليج فارس حكمراني نموده و بر ملتهاي منطقه مسلط بودند. بعد از پرتغاليها، حضور هلنديها (1759 ـ1607 م)، سپس حضور فرانسويها (1894 ـ 1623)، حضور آلمانيها و حضور انگليسيها، باعث شد كه كشورها و ملتهاي منطقه به طور كامل تحت سلطه بيگانه قرار گيرند.
بيشترين حضور همراه با ظلم و ستم در حق مردم منطقه، در پرونده انگليسيها از سال 1619 تا 1971 ميلادي به ثبت رسيده است. انگليسيها پس از حضور در خليج فارس، با از صحنه خارج كردن رقباي خود، به قدرت برتر و حاكم بر خليج فارس و كشورهاي حاشيه اين آبراه راهبردي تبديل شدند. «پالمرسون»، وزير امور خارجه انگليس در سال 1838 ميگويد: «ما وظيفه داريم خليج فارس را زير سلطه نيروي دريايي خود در آوريم به طوري كه هيچ قدرتي نتواند با ما به رقابت برخيزد.»
انگليسيها براساس چنين سياستي، براي يك دوره طولاني،قدرت مسلط در خليج فارس و كشورهاي حاشيه آن بودند. بعد از جنگ جهاني دوم و با ضعفي كه بر دولت استعمارگر انگليس حاكم شد، امريكاييها به عنوان قدرت برتر در خليج فارس، جايگزين انگليس شدند. در اين دوران بود كه ايران به عنوان بزرگترين كشور منطقه و با در اختيار داشتن تمامي سواحل شمالي اين خليج و بخشي از سواحل درياي عمان، در راستاي حفظ منافع غرب و خصوصاً منافع امريكا، به ژاندارم خليج فارس تبديل شد. اما در حالي كه امريكاييها تصور ميكردند صدها سال قدرت برتر اين منطقه خواهند بود، انقلاب اسلامي با رويكردي كاملاً ضدامريكايي در ايران به پيروزي رسيد.
انقلاب اسلامي ايران را از درون متحول ساخت و بر منطقه تأثيرات عجيبي بر جاي گذاشت، يكي از آثار و پيامدهاي ژئوپلتيكي انقلاب اسلامي، جابهجايي قدرت در خليج فارس است. سيماي خليج فارس در پرتو اين جابهجايي قدرت به طور كلي در حال دگرگون شدن است. بعد از 500 سال، يك قدرت بومي و منطقهاي در خليج فارس، جايگزين قدرتهاي فرامنطقهاي ميشود. بازداشت 10 تفنگدار امريكايي در خليج فارس از سوي دريادلان نيروي دريايي سپاه، يك نشانه از تحولي بزرگ با آثار و پيامدهاي ژئوپلتيكي و ژئواستراتژيكي است. بازداشت تفنگداران قدرت برتر طي چند دهه در خليج فارس، نشان از يك سقوط و يك ظهور است. اين رخداد تاريخي، نشان داد قدرت امريكا در منطقه سقوط كرده و به غروب خود در خليج فارس نزديك است. اين افول قدرت، با ظهور قدرت جمهوري اسلامي و تسلط نيروي دريايي سپاه بر خليج فارس رنگ واقعيت به خود گرفته است. امريكاييها هرگز تصور نميكردند روزي تفنگداران دريايي آنان در خليج فارس،اينگونه با بالا بردن دستها و زانو زدن بر زمين، در حالي كه رعب و وحشت سراسر وجود آنان را فرا گرفته، تسليم قدرت دريايي ايران شوند.
اما اين اتفاق رخ داد، همانطور كه پيش از اين، تفنگداران دريايي بريتانياي كبير به محض ورود غيرمجاز به آبهاي سرزمين ايران، از سوي دريادلان پاسدار بازداشت شدند.
آنچه امريكاييها را به دنبال اين حادثه به هم ريخت، همين جابهجايي قدرت است. بازتاب اين رخداد تاريخي در رسانههاي جهان و واكنش مقامات امريكايي به اين موضوع، نشان ميدهد كه اتفاق بزرگي در خليج فارس رخ داده است. اكثر جمهوري خواهان امريكا اعلام كردند، ايران با اين اقدام واشنگتن را تحقير كرد. سناتور «تد كروز» از كاندايداهاي جمهوريخواهان براي رياست جمهوري گفت «از ديدن اينكه 10 ملوان امريكايي دستشان را پشت سرشان گرفتهاند و زانو زدهاند، وحشت زده شده است.» آقاي «جب بوش» برادر بوش با اشاره به موضوع ميگويد: «ديگر دشمنان از ما نميترسند.» اما در ميان اين بازتابها و واكنشها، جملهاي از گزارش يك روزنامه صهيونيستي قابلتوجه است. روزنامه صهيونيستي «يديعوت آحارانوت»، در طي گزارش اين رخداد تاريخي مينويسد: «سپاه حرف آخر را در ماجراي تفنگداران امريكايي زد.» واقعيت هم همين است كه از اين پس قدرت دريايي مسلط در خليج فارس قدرت دريايي جمهوري اسلامي اعم از سپاه در خليج فارس و نيروي راهبردي دريايي ارتش در درياي عمان و آبهاي دوردست به عنوان قدرت مكمل خواهد بود.
آنچه اكنون براي ملت ايران به عنوان يك افتخار حاصل شده، نتيجه سياستهاي راهبردي و كلان نظام جمهوري اسلامي در دوران پس از انقلاب اسلامي است. يكي از اين سياستها را در اين كلام رهبر فرزانه انقلاب اسلامي و فرماندهي معظم كل قوا ميتوان جستوجو كرد كه فرمودند: «اين منطقه از جهان يكي از حساسترين مناطق دنيا و جزئي از عالم اسلام است كه ذخاير خدادادي آن بايد به مهمترين وجهي مورد استفاده امت اسلام قرار گيرد و براي نيل به اين مقصود، بايد به دخالت نيروهاي خارجي در اين منطقه خاتمه داده شود و امنيت اين منطقه با همياري و همكاري ملتهاي منطقه بر پايه اخوت اسلامي برقرار شود. ما بارها اعلام كردهايم كه دست دوستي همسايگان خود را به گرمي خواهيم فشرد و همواره خواهان همبستگي براساس اخوت اسلامي بوده و هستيم.»
در بخش یادداشت روز روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی آمده است:
امام عزيز، حلول سي و هشتمين بهار آزادي را تبريك ميگويم، بهاري كه تو براي ما به ارمغان آوردي، ارمغاني كه پس از يك عمر مجاهدت و تحمل رنجهاي سفري 25ساله به مردم ايران هديه دادي، انقلاب اسلامي اكسيري حياتبخش و هديهاي بود كه به ما جان تازه بخشيد، هديهاي كه تمامشدني نيست، به شرط آنكه آنچنان كه توصيه فرمودهاي نگاهبانش باشيم.
1- هشدار داده بودي كه: «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد.»
و مردم ما يكپارچه بر بيعت با جانشين شما ثابتقدم ماندند و شهيدانمان تا پاي جان بر اين پيمان ايستادند، اما قدرتطلبي مانع آن شد كه برخي از اصحاب و ياران سابق شما، آنگونه كه انتظار ميرفت از ولي فقيه اطاعت كنند و حتي گاهي با دشمن نيز همنوا شدند.
2- فرموده بودي: ما به ياري خدا تا نابودي كامل دشمنان اسلام و بهخصوص در مقابل آمريكاي جهانخوار ايستادگي خواهيم كرد.
پاسداران دليري كه در مكتب تو تربيت شده بودند با همان دست و بازواني كه تو بر آن بوسه زدهبودي، تفنگداران متجاوز آمريكايي را به زانو درآوردند، چندان كه از شدت ترس، اشك از چشمانشان جاري شد و ابهت و عظمت اسلام در عرصه بينالمللي به نمايش گذاشته شد.
3- نهي فرموده بودي كه؛ هر كس بگويد راي شوراي نگهبان كذاست، مفسد است، تمكين نكردن به نظر شوراي نگهبان، مخالفت با اسلام است.
اما برخي «خواص» كه در زمان حيات شما، در تاييد اين ديدگاهتان سخنرانيها كرده بودند، امروز به شوراي نگهبان حمله ميكنند و خطاب به فقهاي محترم اين شورا ميگويند: «شما صلاحيت خود را از كجا آوردهايد؟»
چه كسي به شما اجازه داده است كه قضاوت كنيد. چه كسي به شما اجازه داده كه يك جا بنشينيد و داوري كنيد؟
4- يك عمر آنچنان در ميان مردم و همرنگ مردم زندگي كردي تا الگوي امتيازطلبيهاي پادشاهان و حكام جور از ذهن مردم ايران پاك شود و چنان خويشاوندان خود را از نظر تصدي امور حكومت محدود ساختي كه مردم باور كردند در اسلام اشرافيت و حسب و نصب، در تصدي امور و واگذاري پستها و سمتها هيچ گونه امتيازي محسوب نميشود، اما اينك برخي تلاش ميكنند نسبت خويشاوندي با شما را مستمسكي براي امتيازطلبي قرار دهند و در پوشش كلام حق بدهكار بودن همه ما به شما، مدافع تبعيض شدهاند و سينه سپر كردهاند تا افرادي را بدون شركت در امتحان، قبول كنند كه اين هم سند ديگري بر مظلوميت شماست.
5- روشنگري فرموده بودي كه: «اين محاصره اقتصادي را كه خيلي از آن ميترسند، من يك هديهاي ميدانم براي كشور خودمان براي اين كه محاصره اقتصادي معنايش اين است كه مايحتاج را به ما نميدهند. وقتي كه مايحتاج را به ما ندادند خودمان ميرويم دنبالش. مهم اين است كه ما بفهميم كه ديگران به ما چيزي نميدهند، ما خودمان بايد تهيه كنيم.»
اما اينك برخي چشم اميد به «اقتصاد حمايتي» دوختهاند و در شرايط دشوار اقتصادي مملكت، دست روي دست گذاشته تا شايد نظام سلطه جهاني، نظر عنايتي بنمايد و قفلهاي بسته را بگشايد.
6- اعلام خطر كرده بودي كه: و«خطر آمريكا به قدري جدي است كه اگر كوچكترين غفلتي بكنيد، نابود ميشويد.»
و جانشين برحق شما نيز هوشيارانه و قاطعانه، همواره خطر نفوذ دشمن در اركان نظام مردم سالاري ديني را هشدار ميدهد، اما اعتراف ميكنيم كه در برخي مراودات سياسي و تماسهاي تلفني با آمريكا، اين اعلام خطر و هشدار را فراموش كرديم و در نتيجه پاي عوامل جاسوسي به داخل كشور باز شد، چندان كه اگر كمي دير به خود آمده بوديم، «جيسون رضاييان»ها تا عاليترين سطوح تصميمگيري كشور نفوذ كرده بودند.
7- به كساني كه سر مخالفت با قانون را داشتند، پرخاش كردي كه:
«نميشود از شما پذيرفت كه ما قانون را قبول نداريم، غلط ميكني قانون را قبول نداري، قانون تو را قبول ندارد.»
و خود شما نماد اجراي دقيق قانون حتي در زندگاني شخصي بودي، اما همچنان كه كساني در دوران شما قد علم كردند و وقتي قانون به نفعشان نبود، بانگ و فرياد برآوردند، امروز هم عدهاي خود را محور قانون ميدانند و اگرچه با توجه به رشد آگاهي ملت، جرات موضع گيري صريح عليه قانون را ندارند، ولي عملكرد قانوني برخي دستگاهها نظير قوه قضائيه، مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان را زير سئوال ميبرند.
8- به ما درس خودباوري دادي و فرموده:
«اگر افكار شما آزاد شد و باورتان آمد كه ما ميتوانيم صنعتمند و صنعتكار باشيم، خواهيد بود.»
اما برخي دستاندركاران سياست و اقتصاد و صنعت ما، به تواناييهاي ملت ايران هيچ گونه اعتقادي ندارند و حتي ميگويند «ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قورمهسبزي در هيچ تكنولوژي صنعتي نسبت به جهان برتري نداريم» و اينگونه ملت ايران را استهزا ميكنند.
9- همچنان كه در دوران شما فتنههايي نظير خلق مسلمان،انحراف قائممقام رهبري و نظير آن برپا گشت و با هدايت جنابعالي و هوشياري ملت خنثي شد، پس از عروج شما نيز ملت ايران با توكل بر خدا و با كاربست سياست تبعيت امت از امام، فتنههاي كوچك و بزرگي را پشت سر گذاشت، اگرچه هنوز جراحاتش باقي مانده است و به دليل حمايت برخي «خواص» و شخصيتهاي ذي نفوذ از سردمداران فتنه، هنوز ريشه فتنه 88 خشكانيده نشده است.
10- هنوز طنين كلام شما در خاطرهها باقي است كه مكررا بر وابستگي انقلاب اسلامي به پابرهنهها تاكيد ميفرمودي و خود مسئولان را خادم ملت ميخواندي و مسئولان را از توجه به چرب و شيرين دنيا برحذر ميداشتي و پس از شما نيز رهبر عزيز همواره كارگزاران و دولتمردان را به اين صراط مستقيم هدايت ميفرمايد، اما متاسفانه امروز برخي كارگزاران كشور با اين شاخصهها بسيار فاصله گرفتهاند و با آرمانهاي نظام مردم سالاري ديني بيگانهاند، تا آنجا كه حتي سياستهاي عدالتخواهانه نظام و قانون اساسي را به باد استهزاء ميگيرند و با تعابير سوسياليستي و تودهاي از آن ياد ميكنند.
امام عزيز!
غرض از اين تصديع، عرض ارادت و تجديد عهدي بود، نه شكوائيهاي و شكايتي، اگرچه چنين به سر آمد اما خبر خوش در سالگرد دهه فجر آنكه، ملت ايران و بلكه مسلمانان جهان تا هميشه تاريخ خود را وامدار شما ميدانند و تمام توان خويش را براي دفاع و گسترش انقلاب اسلامي، با تبعيت از سكاندار انقلاب به كار خواهند گرفت. كما اينكه همين پايمرديهاي ملت ايران موجب شده است كه مسلمانان و آزاديخواهان جهان در نيجريه، عربستان، بحرين، يمن و ديگر نقاط عليه آمريكا و استكبار جهاني قيام كنند.
دعاي خير خود را از ملت ايران دريغ نفرماييد.
حسامالدین آشنا مشاور فرهنگی رئیس جمهوری در بخش یادداشت امروز روزنامه ایران نوشت:
نگاه برخی سایتها و کانالها که برداشتی شخصی و یک نفره را بدل به خوراک لذیذ رسانهای کردهاند، با نگاه فرهنگی ایتالیاییها به حضور رئیس جمهوری ایران و نخستوزیر ایتالیا در موزه کاپیتولین بسیار متفاوت است: نگاه «اسب بینی» دنکیشوتی، فقط یک فاعل شناسا دارد و هیچ کس جز او در سراسر جهان آن نشانه را آن گونه نشناخته و تفسیر نکرده است. اما دیدگاه منتقدین ایتالیایی در مقابل متوجه آن چیزی است که «پوشانده شده» است. یک کاریکاتور ایتالیایی روحانی و رنزی را در مکانی نشان میدهد که فقط جعبههای بزرگ دارد. روحانی رو به رنزی میگوید «منو کجا آوردی؟ ایکا؟(فروشگاه زنجیرهای سوئدی)!
آنچه برای ایتالیاییها «حیثیتی» است و «ناموسی» دقیقاً همان تصاویر برهنهای است که نشان از رنسانس دارد و بیانگر فرهنگ اومانیستی است که در تقابل با مذهب خواهان برجسته کردن انسان وبدن انسان بودند. نیویورک تایمز میگوید «هویت ملی» ایتالیا همین چیزهاست.
یک ایتالیایی خوش ذوق هم یک فتوشاپ خنده دار توئیت کرده: «چه میشد اگر روحانی به فلورانس میرفت که پر است از مجسمههای برهنه؟» در این توئیت به عنوان مثال یک لباس زیر برای مجسمه «دیوید» اثر «میکل آنژ» فتوشاپ شده است. آن تصاویر جعبه شده بخشی است از هویت و «خود» ایتالیایی. تا آنجا که منتقدی مینویسد اگر آن را بپوشانیم در واقع «خود»مان را پنهان کردهایم.
اما آنچه در سفر ایتالیا دیده نشد، نفس حضور دو رئیس دولت در موزه بود. محل موزه برای امضای قراردادها و مصاحبه دو رئیس دولت به تصادف انتخاب نشده بود. دو کشور نماینده دو تمدن بزرگ بشری بودند و موزهها مکانی استثنایی است برای یادآوری پیوندهای تمدنی. موزه برای هر دو تمدن درسهای بزرگی دارد. چندی پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامهای خطاب به جوانان اروپا و امریکا از آنان پرسیدند: «آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طی قرون متمادی، بزرگترین تمدن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکران را تربیت کرد؟
اگر جوانان مسلمان اروپایی سری به موزههای مشهور جهان بزنند و در تنوع وکثرت فرهنگی میراث تمدن اسلامی تأمل کنند، در جزئیات مربوط به کتابها، اشیا و آثار هنری خیره شوند واز خود بپرسند همنشینی شمایلهای مسیحی و الواح تورات و خوشنویسیهای قرآن کریم و ناقوس کلیساهای شرقی و کاشیکاریهای مساجد که دریک مقیاس میکرو یعنی در زیر سقف موزهها به قالب دسته بندیهای تخصصی در آمده و در معرض رؤیت بازدیدکنندگان قرار گرفته، چگونه طی قرون پیشین، در یک پهنه وسیعتر در گستره تمدن اسلامی همجواری و همزیستی ادیان و مذاهب و فرقههای گوناگون را به نمایش میگذاشته و در فراسوی همه اختلافها و تفاوتهای هویتی و فرهنگی و دینی پیوستگی یک تمدن را فریاد میزده؟
آیا هیچ فکر کردهاید که چرا مجسمه بودا ومعبد پالمیرا طی همه قرون اسلامی پا برجا بوده وبه مخیله هیچ فقیهی اعم از سنی وشیعی خطور نکرده که فتوای انهدام آن را صادر کنند؟ آیا مینگذاری زیر معبد پالمیرا، در حقیقت مینگذاری زیر قلمرو تمدنی امت مسلمان نیست که پایتختهای فرهنگی آن، مساجد وکلیساها وکنیسهها را در خیابانها ومحلههای واحدی همجوار ساخته بودند؟»
«ایرینا بوکوا» مدیر کل فعلی یونسکو در جایی گفته است: مسأله خیلی مهم که باید بدان توجه کرد این است که باید کوشید جوانان به یک «حس تعلق وسیع وتمدنی» مجهز بشوند. یعنی حس ملی کافی نیست، بلکه علاوه بر آن حس تمدنی وچند ملیتی ومنطقهای هم ضرورت دارد. تروریستها بدان خاطر مجسمهها را نابود میکنند و میراث ملموس تمدنی را مینگذاری میکنند که از یک آگاهی شیطانی برخوردارند. آنان عامدانه «احساس تعلق» را ترور میکنند.
تمدن اسلامی و تقویت احساس تعلق به تمدن اسلامی در فراسوی این یا آن ملیت میتواند یک پادگفتمان علیه داعش باشد.
این را روحانی و بوکوا در صبحانه کاری خود به شکل صریح گفتند: «تروریستها و گروههای تروریستی تلاش میکنند با تخریب این آثار، رابطه نسل جوان را با هویت و گذشته تاریخی خود قطع کنند تا بتوانند آنان را به عنوان سرباز جذب نمایند.» کدام هویت وکدام گذشته تاریخی است که داعش میخواهد در آن گسست ایجاد کند؟خیلی روشن است: «اسلام تمدنی» هماکنون با «اسلام خلافتی» در حال مبارزه هستند. برای مقابله با داعش باید اسلام تمدنی یعنی نگرش فراملیتی را تقویت کرد. اینکه اسلام تمدنی و «ثروت فرهنگی اسلام» در معرض ترور و تخریب و انهدام قرار گرفته است، میتواند گفتمان دفاعی و مقاومتی باشد علیه داعش: ما ایرانیان باید صریحاً اعلام کنیم که نه فقط مساجد شیعیان که داعش آن را ذیل عنوان «معبد صفوی» به آتش میکشد مال ماست، بلکه نمرود و پالمیرا و کتابخانه موصل که با همه کتب خطی عثمانی وفارسی به آتش کشیده مال ماست. هر شمایل یهودی و مسیحی و ایزدی – که در عصر تمدن اسلامی و خلافت تمدنی عباسی وعثمانی و ایرانی محافظت شده است- متعلق به تمدن اسلامی است. این نکته بسیار ساده «باید با هم محافظت کنیم» بسیار مهم است. زیرا به موازات حس تعلق درون تمدنی یک حس تعلق بینا-تمدنی هم به وجود میآورد. از خلال همین «با هم بودگی» و«باهم پاسداری کردن» مفهوم «تعامل با جهان» در بعد فرهنگیزاده میشود و قوام مییابد.
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی آمده است:
هر سال دهه فجر انقلاب اسلامی، یادآور وحدت و همدلی مردم در کوران انقلاب و مبارزات ضد رژیم ستم شاهی است. همین وحدت بود که پیروزی انقلاب اسلامی را برای ملت ایران به ارمغان آورد، نعمت بزرگی که امام خمینی آنرا لطف خدا میدانست و «انفجار نور» مینامید و آحاد ملت به ویژه مسئولین را به قدردانی و حراست از این نعمت سفارش میفرمود.
وحدت و همدلی اگر چه همواره ترجیعبند کلمات و اظهارات همگان است ولی در میدان عمل شاهد رفتارهائی هستیم که کمتر بوی وحدت میدهند و از همدلی و همزبانی فرسنگها فاصله دارند. ایکاش همگان به دور از دعواهای گروهی و جناحی و شخصی، به فکر مردم و بویژه تهیدستان و اقشار کم درآمدی باشند که امام خمینی آنها را ولینعمت همه ما معرفی میکرد و با خضوع خاص خود عملا راهکار توجه وعنایت به محرومین را به مسئولین میآموخت. امام در اوج قدرت در پاسخ به مردمی که در مدرسه فیضیه احساسات پاک خود را نسبت به آن عزیز دوران نشان میدادند، با لحن خاضعانه و صمیمانهای فرمود: نباید رفتار ما طوری باشد که شماها خون بدهید و ما از آن سوءاستفاده کنیم.
این حرف دل امام بود که اگر آنرا بر زبان هم نمیآورد، همه و حتی دشمنان هم کاملا میدانستند و به این واقعیت بزرگ واقف بودند که امام با تمامی وجودش در خدمت محرومین و آحاد مردم جامعه است و برای خدمت به آنها سر از پا نمیشناسد.
همین احساس و همین بینش امام بودکه رمز و راز محبوبیت و مقبولیت عام او را رقم میزد و کلام نافذ او را تا دورترین سرزمینها انعکاس میداد و تاثیری حیرتانگیز میبخشید. امام بارها به همگان میآموخت که هر کس هر کجا هست، همانجا را بسازد. این یک الگوی جاودانه برای تمامی کسانی است که دل در گرو اسلام و انقلاب و کشور دارند و برای عزت و اقتدار این مرز و بوم به دنبال راهکاری عملی و اثرگذار هستند.
خوشبختانه امسال را رهبری معظم انقلاب اسلامی، سال همدلی و همزبانی دولت و ملت نامگذاری کردهاند و جا دارد که در این ماههای پایانی سال و بویژه در روزهائی که به برکت سالگرد انقلاب مزین به کلام امام است، برای پاسداشت خونهای پاک شهدای گرانقدر انقلاب و جنگ تحمیلی، به دور از هرگونه حب و بغض گروهی و جناحی، تمامی توان و ظرفیت و استعدادهای خود را برای فراهم کردن زمینههای وحدت و رسیدگی به مشکلات مردم و نشاندن لبخند رضایت بر چهره محرومین و طبقات کم درآمد جامعه بکار بگیریم.
فراموش نکنیم که ما دوستان و دشمنانی داریم که عملکرد ما را در زیر ذرهبین قرار دادهاند و هر حرکت، اقدام و تصمیم ما را با دقت رصد میکنند. دوستان ما با هر حرکت وحدتآفرین ما احساس دلگرمی و شادمانی میکنند و دقیقاً به عکس، دشمنان ما از وحدت و اقتدار ما خشمگین و برآشفته میشوند.
این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم دوستان انقلاب را خشنود سازیم یا دشمنان قسم خوردهای را که رنج و محنت و سختیها را بر آحاد ملت ما آرزو داشته و دارند. هدف اصلی تمامی تحریمهای ظالمانهای که دشمنان بر ما تحمیل کرده بودند، این بود که مردم سلحشور و غیرتمند این مرز و بوم دچار سختی و بحران شوند و به خیابانها بریزند و علیه انقلابی که خودشان آنرا به وجود آوردهاند، وارد عمل شوند. خدا نخواست که دشمنان ما خشنود شوند و به آرزوهای خود برسند. این ملت بزرگوار به برکت استقامت مثال زدنی خود از آن عقبههای سخت سرنوشتساز تاریخ معاصر با صلابتی بینظیر عبور کرد و انقلاب و نظام را با پایمردی خود بیمه نمود.
اکنون وقت گلایه و سیاهنمائی و بیانصافی نیست که زحمات خدمتگزاران نظام را در پیش چشم مردم، حقیر و کمارزش جلوه دهیم. اکنون زیبنده نیست کسانیکه خود را جزو دلسوزان نظام و انقلاب میدانند، عملکرد و موضعی داشته باشند که از دشمنان ملت احتمال میرود. امروز با مشاهده خشم و نگرانی دشمنانی که از پیشرفتهای ما برآشفتهاند، بهتر میتوان دریافت که وظایف کنونی ما چیست.
امروز روز کنار گذاشتن اختلافات کوچک و بزرگی است که ممکن است زمینهساز کدورتها باشد. امروز روز دعوت مردم به همدلی و همفکری و همزبانی است تا شاهد بیشترین حضور یکپارچه آحاد مردم در مراسم پرشکوه 22بهمن و در پای صندوقهای رای باشیم.
برای آنکه شرایط امروز کشور به گشایش بیشتری در جامعه بیانجامد، هر کسی هر کجا هست، باید در همانجا نقشآفرینی کند تا همگان از منافع و پیامدهای مبارک آن بهرهمند شوند. تشویق مردم و دلگرم ساختن ملتی که آنهمه خون دل خورد ولی با صبر و استقامت خود انقلاب را به مرز 37 سالگی رساند، از مسئولیتهای تعطیلناپذیر همگان است و دلسوزان نظام باید آن را به عنوان یک «تکلیف» مدنظر قرار دهند و با رعایت تمامی الزامات آن، کارنامهای را به نمایش بگذارند که خود نیز از مشاهده آن احساس شادمانی و سرافرازی کنند. این کمترین وظیفه و تکلیفی است که خون شهدا بر عهده ما گذاشته است و با نگاهی به گذشته، احساس مسئولیت ما در این زمینه، سنگینتر نیز میشود. این همان الگوی جاودانهای است که امام خمینی با زندگی پر خیر و برکت آن را به ما آموخت و نسلهای آینده نیز آن را به عنوان «میراث گرانقدر امام» گرامی خواهد داشت و از آن حفاظت خواهند کرد.