«دلبری»، به تهیه کنندگی سیدمحمود رضوی ساخته شده است و هنگامه قاضیانی، آتیلا پسیانی و عباس غزالی از جمله بازیگران این فیلم هستند. گفتوگوی تسنیم با او را در ادامه میخوانید:
فیلم شما از آن دست قصه ها و آدمهایی دارد که مابه ازای بیرونی اش را متعدد میتوان پیدا کرد اگرچه سینمای ایران کمتر به آنها پرداخته است. چه شد که این قصه و قهرمانش را به این شکل روایت کردید؟
سید جلال اشکذری: من سال 84 یک فیلم کوتاهی به اسم «نفسهای سرخ» را ساختم. آنجا یک شخصیت کودکی بود که در همین فضا بود. از همان زمان فکرش را می کردم که این ایده پتانسیل کاری بزرگتر را هم دارد تا چند سال موقعیتی پیش نمیآمد که این فیلمنامه را بنویسم و فقط در دفترچه یادداشتم، یک چیزهایی را نوشتم تا اینکه بعد از ساخت فیلم «خانه ای کنار ابرها» به این نتیجه رسیدم که این طرح فیلمنامه را کامل کنم.
از ابتدای نگارش فیلمنامه همین ساختار و فرم قصه گویی را انتخاب کرده بودید؟
اشکذری: نه، بعد از اینکه شروع کردم به نوشتن به این فرم روایت رسیدم. ایده اولیه اش این بود و چون شخصیت فیلم زندگی خاصی داشت قصه کلی هم برمبنای این شخصیت، شکل گرفت. من تقریبا شش ماهی درگیر این فیلمنامه بودم و چندین کتاب را در مورد آدمهای این قصه خواندم تا حس و حال فضا و درام قصه شکل بگیرد و فیلمنامه باور پذیر شود.
من در چیدمان قصه تخیل کردم و نه در کلیت آن. با یک زاویه و نگاه خاص درباره این مدل خانواده ها تحقیقات کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر از این زوایه به شخصیت و آدمهای این قصه نگاه کنم، جذابتر است. نگارش فیلمنامه شش ماه طول کشید.
به هر حال انتخاب این جنس کار و اصرار برای نشان ندادن جانباز قطع نخاع بایستی کارکردی داشته باشد. چه شد که این اصرار به نشان ندادن «میثم» را در قصه لحاظ کردید؟
اشکذری: در نگارش فیلمنامه هم این نکته را در نظر داشتم که مخاطب در مواجهه با «میثم» و ساخت این شخصیت از همان قوه تخیل ادبیات استفاده کند. این که با قوه تخیلش «میثم» را در ذهنش بسازد. شما در برخورد با آدمهای قصه یا رمان حتی رنگ چشم، مو و نوع لباس، شخصیتها را براساس المان هایی که نویسنده میدهد در ذهن میسازید.شاید بخشی از این موضوع فیلم، وام گرفته از ادبیات باشد. وقتی شخصیت دیده نشود هر کسی هر جور که دوست دارد آن را تصور میکند.
ضمن اینکه شرایط آدمهایی مثل میثم به گونه ای است که وقتی روی تخت افتاده اند به لحاظ تصویری آن ابهت لازم را ندارند. به لحاظ هیکلی لاغر میشوند و تصویر کردن این آدم کمکی به نوع قصه و شخصیتپردازی نمیکند. به علاوه اینکه شاید نگاه از این زاویه به جانباز کمک میکرد نگاههای متنوع ادمهای قصه، در مورد این شخصیت تعریف شود. مثلا شخصیت دایی (با بازی آتیلا پسیانی) میآید میگوید «شیرخفته»، همسرش و بچه هایش یک وجه دیگری از این شخصیت را تصویر سازی میکنند یا امیر حسین (با بازی عباس غزالی) نوع دیگری را. به نظرم این شیوه، جذابیت چنین کاری را بیشتر می کرد تا اینکه تصویری جلوی مخاطب بگذاریم که خیلی نتوانیم آن را نشان دهیم.
شاید بتوان گفت نشان ندادن این جانباز، کنایه ای باشد به این که این آدمها کمتر در قاب سینما دیده شدند یا اینکه فکر میکردید نشان دادن شخصیتی مثل میثم، از ابهت آنها کم میکنند ولی هرجور نگاه کنیم به هر حال نشان دادن شخصیت کلیدی فیلم از نشان ندادنش راحت تر است.
اشکذری: ورود به مقولهای چون این فیلم آن هم به این شکل، برای یک کارگردان فیلم دومی خیلی پراسترس بود. فیلمنامه خیلی سخت پیش میرفت، وقتی وارد این قصه شدم همیشه این ترس را داشتم که آیا واقعا تاثیر خودش را دارد. دغدغه اصلی من این بود که فیلمی که ساخته شده است به ضدخودش تبدیل نشود. این استرس همیشه همراه من بود. سعیام براین بود که کم کاری نکنم.
دوستان هم خیلی به من گفتند تمام چیزهایی که باعث جذابیت فیلمهایت است مثل لوکیشنها، سوژه اصلی فیلم را حذف کردی ولی همه اینها را با دلیل حذف کردم و این نبود که بخواهم ادای یک فیلم روشنفکری و تجربی را درآورم. زوایه دیدی که انتخاب کردم بر اساس دلیل و منطق خاص خودش بود. به هر حال تصمیمم را گرفته بودم و این ریسک را کردم.
چرا این ریسک را کردید؟
اشکذری: فیلمنامه من را رها نمیکرد. خیلی درگیر قصه شده بودم. موضوع و قصه من را رها نمیکرد. وقتی شما به یک موضوعی فکر میکنید به فرم مورد نظر آن هم می رسید. این سوژه و محتوا حالت و فرم خاص خودش را نیاز داشت. اینکه شما یک آدم را در حالت سکون تصویر میکنید لاجرم چنین فرمی را می طلبید. خود این سوژه ها باعث انتخاب چنین فرمی میشد.
البته سخت هم بود. یک جایی هم گفتم اصلا دیگر نمی سازمش تا اینکه تصمیم گرفتم که فیلمنامه را به یک تهیهکننده بدهم بخواند اگر گفت نه! دیگر بی خیالش میشوم. 70 درصد فیلمنامه را به آقای رضوی دادم. بعد از چند روز تماس گرفتند و اولین برخوردشان این بود که خوب بعدش چی؟ من خوشحال شدم و 30 درصد پایانی فیلمنامه را نوشتم و کار را شروع کردیم.
رابطهی بین طوبا (با بازی هنگامه قاضیانی) و میثم نوع خاصی از عشق را تعریف میکند که نشان دادن آن هم سخت بود.
اشکذری: قرار بود از زاویه ای دیگر به عشق نگاه کنم. رابطه عاشقانه میثم و طوبا هم سخت بود چون حداقل های ارتباطهایی که باید داشته باشد از جمله ارتباط حسی، چشمی را از آنها حذف کرده بودیم. ما رسیده بودیم به یک پلک زدن، فکر کنم این برای مخاطب و حس درونیاش در انتهای فیلم خیلی مثبت باشد و به یک سری از داشته های خودش پی ببرد.
غیر از لوکیشن فیلم که محدود است، زمان فیلم هم در یک محدوده ای خاص انتخاب شده است. لحظاتی که زن فیلم نهایت رنج را میکشد مصادف شده است با شادی و سور یک زندگی دیگر. نمونهی خوبی از شکل زندگی ادمهای جنگ و زنان همسر جانباز که در نهایت نجابت، تلاش میکنند رنجشان را پنهان کنند تا جامعهای که حالا فراموشکار هم هست، آزار نبیند.
اشکذری: در شب قصه، دو زندگی شروع میشود، میثم و امیر حسین زندگی شان را شروع میکنند. امیر حسین نمونه ای از نسل امروز ما است و میثم از نسل قبل از ماست هر دو آرمانخواه هستند. آرمانخواهی امیرحسین یک جورهایی وام گرفته از شخصیت عمو و پدرش است. فیلم در فضای آرمانها و دفاع مقدس روایت میشود.
فیلم «دلبری» یک فیلم دفاع مقدسی است؟
اشکذری: دوست دارم این فیلم دفاع مقدسی باشد. مثلا فیلم «شیار 143» یک فیلم دفاع مقدسی است که فضای جبهه را نشان نداد شما در آنجا فضاهای جنگ و رزم را میبینید ولی در این فیلم حتی صحنه های جنگ و لباس جنگی هم نمی بینید.
«دلبری» ملودرام اجتماعی است ولی رگه هایی از فضای دفاع مقدس دارد. فیلم وام گرفته از آرمانهای زمان جنگ است. من فیلم و شخصیت طوبا را یک شخصیت به تمام معنا حماسی می دانم. شرایط خانهی میثم را ببینید، شاداب است و سرزنده. حماسه آدمهایش را میبینید. شما وقتی وارد این خانه میشوید، صلابت و اقتدار زن و مرد آن خانه را میبینید.«دلبری» فیلم دفاع مقدسی است که وجه حماسی زنهای کشورمان را نشان میدهد.
آدمهایی «دلبری» چقدر برای مخاطب بین المللی یا نسلی که زیاد با این جنس آدمها در ارتباط نیستند، قابل فهم است؟
اشکذری: تماشاگر با هر زبان و ملیتی ارتباط این آدمها را می فهمد. برای نسل امروز هم «دلبری» می تواند تلنگری باشد تا بخودش بگوید بک گراند این آدمها چه بوده است. آنجاست که به آدمهای جنگ و آرمانهای دفاع مقدس می رسد.قصه «دلبری»، قصه قهرمانانی است که داریم فراموششان میکنیم.