سوال های فراوان برای همه ایجاد شده بود ، از مغازه روبروی آن خانه پرسیدم اینجا منزل کیست ؟ ، گفت : منزل آقای نصرتی!!!
شنیده بود پیرمرد تازه امروز از سفر کربلا آمده و بهانه خوبی بود برای یک دیدار سرزده متفاوت، دیداری که میزبانان ساعتی صمیمانه با یکی از وزرای دولت به صحبت نشستند... از مرور تاریخ دامغان تا حکایت کشت پسته در مزارعی که پیرمرد روزگاری موهای خود را برای آبادانی مزرعه ای و به بار نشستن محصولاتش سپید کرده بود و از قضا از تمامی میهمانان سر زده نیز با محصولات مزرعه اش میزبانی کرد.
بعد از سفر کاری فشرده و ساعت ها گذر از ۵ شهرستان استان و بازدیدهای فشرده این بار علاوه بر اقای وزیر این همراهان بودند که بی دغدغه و صمیمانه دور هم نشستند و تماشاگر صحنه هایی از صمیمت یک مقام مسئول و یک خانواده صمیمی در شهرستانی کوچک بودند که شاید این اولین بار بود که چنین میهمانی را در خانه پذیرایی می کردند.
آقای وزیر نماز را نیز در خانه باصفای خانواده راننده اش خواند و در انتها رو به راننده گفت: شما امشب را در منزل پدر بمان من خودم تا تهران رانندگی خواهم کرد.
فارغ از دیدارها و برنامه های رسمی مرسوم این نوع نگاه که بی ریا و صمیمانه به دعوت راننده ای ساده و زحمتکش حتی برای دقایقی در خانه مردم میهمان شدن نگاهی ستودنی است . امید که به تمامی مسئولان تسری یابد.