سعدالله زارعی در بخش یادداشت روز روزنامه کیهان نوشت:
عملیات «نصر2» سوریه که در روز چهارشنبه گذشته با آزاد شدن شهرهای «نبل و «الزهرا» به اوج خود رسید، تاثیر تعیینکنندهای در روند تحولات نظامی و سیاسی سوریه داشت. این عملیات به خوبی نشان داد که سرنوشت نهایی جنگ در سوریه چگونه است. در این رابطه نکات مهمی وجود دارد:
1- منطقه عملیاتی نصر، منطقه وسیعی است و چون در حد فاصل چهار استان حلب، ادلب، لاذقیه و حما قرار دارد و بخش وسیعی از اتصالات سرزمینی ترکیه به سوریه را نیز پوشش میدهد، «استراتژیک» به حساب میآید. به این معنا که این عملیات تاثیر تعیینکنندهای در وضع امنیتی استانهای یاد شده و مرز ترکیه با سوریه خواهد داشت. به همین دلیل شاهد حساسیت ویژهای علیه این عملیات از سوی ائتلاف ضد سوریه با محوریت آمریکا بودیم.
2- منطقه عملیاتی نصر، مرکز فرماندهی و لجستیک «جبهه النصره» و گروههای مرتبط با آن بود و در واقع فرماندهی النصره در این منطقه ارتباط بسیار فعالی با اتاق عملیات «هاتای» در جنوب ترکیه داشت و در واقع تحت امر آن عمل میکرد. اتاق عملیات هاتای از اواخر سال 2012، با حضور افسران آمریکایی، انگلیسی، سعودی و ترکیه شکل گرفته و در آن افسران اسرائيلی نیز تحت پوشش افسران آمریکا حضور دارند. وظیفه این اتاق بررسی وضعیت میدانی سوریه و هماهنگسازی، مدیریت و تجهیز نیروهای تروریستی در سوریه است. در طول این دوران اتاق فرماندهی جبهه النصره تحت امر اتاق عملیات هاتای قرار داشت ولی به دلیل ملاحظاتی که آمریکاییها داشتند این ارتباط ذیل دو عنوان «احرارالشام» و «جیشالاسلام» صورت میگرفت که در واقع این دو همان جبهه النصره به حساب میآیند. جبهه النصره به طور رسمی در فهرست گروههای تروریستی یا لیست سیاه آمریکا قرار دارد! عملیات نصر 2 از این حیث که از یک سو مرکز فرماندهی النصره را بهم زد و از سوی دیگر ارتباط گروههای تروریستی مزدور در سوریه را با اتاق عملیات هاتای مختل نمود، حائز اهمیت ويژه میباشد.
3- پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه عملیاتی نصر 2 تا حد بسیار زیادی وضعیت آینده جنگ در سوریه را مشخص کرد. غرب و کشورهای منطقهای مرتبط با آن برای به دست گرفتن سوریه، خیلی روی جبهه النصره و بهخصوص دو گروه پوششی آن یعنی «احرارالشام» و «جیشالاسلام» حساب باز کرده بودند چرا که عناصر تشکیل دهنده این گروه و شاخههای آن از نیروهای خاص انتخاب شده و آموزشهای ویژهای دیده بودند بهگونهای که دو هفته پیش یک فرمانده ارتش رژیم صهیونیستی گفته بود «یکی از اینها حریف 10 نظامی اسرائيلی است». جبهه النصره- به خصوص پس از چند رشته عملیات موفق در جنوب ادلب، منطقه حلب و استانهای جنوبی قنیطره و درعا- غرب، ترکیه، عربستان و... را به این نتیجه رساند که آینده سوریه از آنِ این جبهه است و از این رو غرب میز گفتوگوی وین را با محوریت النصره چید و بر محوریتبخشی به آن تاکید داشت. بهعنوان مثال وقتی در مذاکرات دور دوم وین صحبت از قرار دادن احرارالشام در لیست تروریزم شد، جان کری خطاب به دکتر ظریف گفت: در این صورت باید حزبالله لبنان را نیز در لیست گروههای تروریستی قرار داد! غربیها در حد فاصل گفتوگوهای وین 2 و وین 3 به این جمعبندی رسیده بودند که تا پایان دوره اسد زمان زیادی باقی نمانده است.
از سوی دیگر گستره وسیع تحت سیطره النصره در حلب، ادلب، درعا، قنیطره، سویدا و نقاطی از لاذقیه، حما و حمص به این گروه تروریستی مزدور موقعیت ممتازی داده بود. شکست همزمان این جریان در شمال و جنوب سوریه طی روزهای اخیر به موقعیت النصره آسیب زیادی وارد کرد و امیدها به آن را تا حد زیادی به یأس تبدیل نمود. شکست سنگین النصره در منطقه استراتژيکی نصر 2 که در شش فلش مجزا روی داد و به سیطره ارتش سوریه بر قلب این منطقه منجر گردید، اثر خردکنندهای برای این گروه داشت. به دلیل سیطره یافتن ارتش در قلب این منطقه، هم اینک نیروهای این جریان تروریستی تحتالحمایه در مناطق شمالی، جنوبی و غربی در محاصره افتادهاند و دستهدسته تسلیم شده یا فرار مینمایند بهگونهای که در فاصله دو روز گذشته عدد متواریان فقط در منطقه شمالی که عمق آن تا مرز ترکیه حدود 30 کیلومتر میشود، از مرز 10 هزار نفر گذشته است. به موازات آن، بازگشت ساکنان به مناطق آزاده شده در همین دو روز از مرز 20 هزار تن گذشته است. در واقع با این تحولات، غرب و رژیمهای منطقهای وابسته به آن ناگزیر به جمعبندی تازهای خواهند بود.
4- با عملیات نصر2، امکان عملی شدن بسیاری از برنامههای غرب در سوریه از بین رفت. پیش از این گاهی از ایجاد «منطقه ممنوعه پروازی» در شمال سوریه صحبت میشد و گاهی هم از انجام عملیات نظامی زمینی از سوی ترکیه و آمریکا سخن به میان میآمد.
اگرچه پیش از این هم در راه اجرایی شدن این طرحهای مبتنی بر «مداخله مستقیم» موانع جدی وجود داشت ولی عملیات نصر 2 این طرحها را بطور کامل روانه بایگانی کرد. منطقه پرواز ممنوع باید با محوریت حلب و حسکه ایجاد میشد وضع فعلی حلب با این عملیات به گونهای است که کفه ترازوی قدرت نظامی را به نفع دولت سوریه سنگین کرده است. اگر موقعیت دولت پیش از این بینابین بود هم اینک نزدیک به 80 درصد این منطقه و بخصوص موقعیتهای استراتژیک آن تحت سیطره دولت درآمده است. استان حسکه که قبلاً نیز یک میدان مین پرخطر برای منطقه ممنوعه پروازی به حساب میآمد، با عملیات نصر، عملاً به یک میدان تحت تصرف دولت تبدیل گردید.
چرا که پیش از این حزب pyd به رهبری «صالح مسلم» که عمدهترین جریان کردی سوریه به حساب میآید، به سمت آمریکا گرایش داشت و بخصوص در زمانهایی که معارضه مسلح به دستاوردی دست مییافت رابطه آن با آمریکاییها قوت بیشتری میگرفت. در عملیات نصر2 کردها تقریباً موقعیت را دریافتند و از این رو در بخش نهایی عملیات نصر 2 کمکهای مؤثری به رزمندگان کرده و در این پیروزی هم سهیم شدند. تجاوز مستقیم نظامی ترکیه و آمریکا نیز با وضع جدید عملاً امکانپذیر نیست چرا که راههای ورود زمینی آنان بجز در منطقه ادلب مسدود میباشد و این در حالی است که به دلیل کوهستانی و جنگلی بودن ادلب امکان عملیات زمینی در این استان نیز با دشواری زیاد مواجه است. بنابراین میتوان گفت علیرغم اینکه آمریکا و ترکیه در همین دو روز گذشته نیز از انجام عملیات زمینی مشترک علیه سوریه حرف زدند ولی واقعیت این است که بعد از نصر 2 اجرایی کردن چنین آرزوهایی عملی نیست.
5- النصره و گروههای مرتبط با این شبکه برای حفظ این منطقه همه کوشش خود را بکار بستند به گونهای که از حدود دو ماه اخیر که مراحل عملیاتی نصر شروع گردید، حدود 4000 نیروی ورزیده جدید به این منطقه اعزام شدند. سعودیها و آمریکاییها نیز برای حفظ این منطقه سلاحهای فراوان از جمله انواعی از موشکهای حساس و هوشمند را در اختیار آنها قرار دادند بعنوان مثال تا پیش از این آمریکاییها بصورت خیلی محدود و تحت شرایط خاص موشک تاو را در اختیار جبههالنصره و گروههای مرتبط با آن میگذاشت در حالی که در یک ماه گذشته لااقل 600 موشک تاو 2 به این سازمان تروریستی تحویل شده است. فراخوان نیروهای النصره از سایر مناطق سوریه و اعزام آنان به منطقه عملیاتی نصر از حساسیت ویژه آنان نسبت به این منطقه خبر میدهد. با این وجود تروریستها در یک دوره حدود دو ماهه با دادن دستکم 3000 نفر تلفات و شکست سنگین، منطقه را تسلیم کردهاند. با این وصف ارتش سوریه و نیروهای مرتبط با آن در این عملیات به دو پیروزی بزرگ دست یافتهاند، پیروزی بر نفرات و پیروزی بر تسلیحات دشمن.
6- درباره نیروهای شرکت کننده در این عملیات پیروزمند، سخنان زیادی گفته میشود و هر کسی از ظن خود در این رابطه اظهار نظر میکند. واقعیت مطلب این است که بار اصلی عملیات نصر 2، بر روی دوش ارتش سوریه و نیروهای سوری مرتبط با آن بوده و در عین حال نقش گروههای مقاومت مظلوم شهرهای «نبل» و «الزهرا» هم بعنوان بخشی از نیروهای دولت سوریه در این عملیات بسیار برجسته است. بدون تردید اگر نیروهای مقاوم نبل و الزهرا از سمت غرب منطقه عملیاتی وارد عمل نمیشدند، امکان الحاق عملیاتی از شمال شهر حلب به این منطقه وجود نداشت.
گفتنی است که نبل و الزهرا قبل از جنگ حدود 70 هزار نفر جمعیت- عمدتاً شیعه- داشتند که در جریان جنگ عدد جمعیت این دو شهر به حدود 30 هزار نفر کاهش یافته بود ولی این 30 هزار نفر علیرغم آنکه حدود 3 سال و 8 ماه و به عبارتی 44 ماه در محاصره شدید بودند و در این مدت لااقل هر 2 ماه یک بار در معرض هجوم جبهه النصره که با هدف تسخیر این دو شهر صورت میگرفت، قرار داشتند اما مردانه مقاومت کردند و منطقه را ترک ننمودند در این عملیات آنان نقش مهمی داشتند. پس از آنان نقش حزبالله لبنان نیز در فلش غربی جبهه عملیاتی تأثیرات مهمی بر جای گذاشت و البته کار حزبالله در این فلش به نسبت سایر نیروها سختتر بود. پس از آن نوبت به سازمانهای دیگری میرسد که در طول دو سه سال اخیر به یاری مردم مظلوم سوریه شتافتهاند. نقش ایران در این میان در طراحی عملیات و مراقبت از نقشه راه عملیاتی و تأمین اطلاعاتی عملیات، آموزش و توجیه نیروهای عمل کننده بسیار مؤثر بود که البته به شیوه تماس مستقیم با میدان و راهنمایی حین عملیات صورت گرفت ولی جنبه تأمین نیروی رزمنده میدانی نداشت. نقش روسیه در این عملیات پشتیبانی آتش بود که در چارچوب تشخیص و درخواست فرماندهی میدان صورت گرفت و البته در جای خود مؤثر هم بود البته غربیها با اهداف خاص نقش روسیه و تسلیحات آن را در موفقیت عملیاتی نصر برجسته کردهاند. هدف آنان این است که نقش مقاومت جانانه مردم و جانبازی آنان تحتالشعاع قدرت جنگافزار و قدرت نظامی خارجی قرار گیرد.
عباس عبدي در بخش نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت:
بسياري از مردم ما كه بيش از ٥٠ سال از عمرشان گذشته است تصاوير به نسبت روشني از دوره انقلاب دارند. آنان كه ٥٥ به بالا هستند، به احتمال فراوان مشاركت موثر و چشمگيري نيز در فرآيند انقلاب داشتهاند و ميتوانند تجربيات شخصي خود از آن دوران را يادآوري كنند.
انقلاب در زماني رخ داد كه اگرچه وسايل ارتباطجمعي و ثبت وقايع قابل مقايسه با حالا نبود، ولي آن قدر بود كه تصوير كاملي از وقايع به خوبي ثبت و ضبط شود و نتوان آن را باژگونه كرد. اكنون كه ميبينيم از انقلاب چه تصوير رسمي ارايه ميشود؛ دچار تعجب ميشويم و از خود ميپرسيم نكند، تمامي تصاويري كه از گذشتههاي تاريخي ميدهند، به كلي با واقعيت بيگانه بوده است.
وقتي كه ميتوان واقعيات چهار دهه پيش را در برابر كساني كه خودشان در آن حضور داشتهاند و وقايع نيز عموما ثبت و ضبط شده، تا اين حد وارونه جلوه داد، چرا وقايع صدها سال پيش را كه هيچ سند و مدرك معتبري حتي براي ثبت مكتوب وقايع نبوده نميتوان تحريف كرد؟ نكند تصاوير ديگر نيز به كلي عاري از حقيقت است؟ واقعيت اين است كه جوانان دهه ٥٠ كه اكنون در دهه ٦٠ زندگي خود هستند، تعبير و تفسير و تجربيات ديگري را از انقلاب به خاطر دارند كه با تفسير و نگاه رسمي مورد تبليغ رسانه عمومي همخواني چنداني ندارد. چه در تنوع انسانها و چه در نگرش به زندگي و ارزشها و آرمانها و چه در نحوه تعاملي كه با يكديگر داشتند.
ولي همه اينها يك طرف، انقلاب ميراث خاصي دارد كه جوانه آن پيش از انقلاب زده شد و در انقلاب به ثمر نشست و تا هنگامي كه اين ثمردهي باشد، انقلاب زنده است و به مهمترين هدف خود رسيده است. آن ميراث، «اعتماد به نفس» است.
جامعه ما پيش از انقلاب فاقد چنين ويژگي بود. هميشه در بند اين ذهنيت بوديم كه سرنوشت ما را قدرتهاي ديگر تعيين ميكنند. اتفاقي كه در عمل هم رخ داده بود؛ دخالتهاي روس و انگليس در دوره قاجار يا مساعدتهايي كه در كودتاي ١٢٩٩ كردند، سپس در بردن رضاشاه از مملكت و در ادامه نيز كودتاي ٢٨ مرداد، همه و همه تصاويري بود كه جامعه ما از قدرتهاي جهاني حاكم بر سرنوشت خويش داشت. رفتار شاه بيش از هر كس ديگر انعكاسدهنده اين واقعيت بود. در ماههاي منتهي به انقلاب، پياپي با سفراي انگليس و امريكا گفتوگو ميكرد و مشورت ميگرفت. او نه تنها به خودش اعتمادبهنفس نداشت، بلكه گمان ميكرد كه سرنوشت كشورش نيز در دستان امريكا و انگليس است و برچيده شدن بساط سلطنت خود را به تصميم ايالات متحده امريكا نسبت ميدهد و تا آخر هم سعي نكرد كه بفهمد مردم ايران در حال بازيابي يا خلق اعتماد به نفس خويش هستند و چون به چنين ويژگي دست يابند، ديگر مانعي در راه تحقق خواست آنان نيست.
او نه تنها به خودش اعتمادبهنفس نداشت، بلكه گمان ميكرد كه سرنوشت كشورش نيز در دستان امريكا و انگليس است و برچيده شدن بساط سلطنت خود را به تصميم ايالات متحده امريكا نسبت ميدهد، و تا آخر هم سعي نكرد كه بفهمد مردم ايران در حال بازيابي يا خلق اعتماد به نفس خويش هستند و چون به چنين ويژگي دست يابند، ديگر مانعي در راه تحقق خواست آنان نيست. اگر بخواهيم مهمترين ميراث انقلاب را براي نسلهاي بعد توصيف كنيم، همين ويژگي است.
اين ويژگي را ميتوان در تكتك تصاوير و خاطرات انقلاب مرور كرد و آنها را به روشني ديد. لازمه ورود به دنياي مدرن، رسيدن جامعه به نقطهاي است كه افراد به علت دارا بودن اعتماد به نفس، نقش عامليت را در اصلاح و تغيير جامعه خويش ايفا كنند. نگاه به درون و اينكه هرچه مشكل هست از درون ما است و مشكلات بيرون بيش از آنكه اصيل باشند حاشيهاي هستند. وقتي كه ميگوييم اعتماد به نفس، منظور ذهنيتي بيمارگونه و همه فن حريف نيست كه بخواهد عالم و آدم را تغيير دهد و كاري كند، كارستان. اعتماد به نفس همراه با عقلانيتي دانشمدار و مشاركتجويانه قابل فهم و درك است.
در غير اين صورت تبديل به ذهنيتي غيرواقعبينانه ميشود كه جز خسارت براي فرد و كشور ثمر ديگري ندارد. پس از انقلاب شاهد فراز و فرودهايي از اين ويژگي اعتماد به نفس بوديم. گاه اوج گرفتهايم، گاه فرود آمدهايم. گاه اميدوار و گاه نااميد شدهايم. هرگاه اميدوار شدهايم، نگاه به درون دوختهايم و به عامليت خود ايمان يافتهايم، كارهاي بزرگي را نيز انجام دادهايم و بر اثر اين كارهاي بزرگ اعتماد به نفس ما نيز بيشتر شده است. ولي هنگامي كه نااميدي بر ما غلبه كرده است، نگاه به خارج جانشين نگاه به خود شده است و انفعال پيشه كردهايم. اگر گفته شود كه شاخص مناسب براي سنجش موفقيت يا شكست انقلاب، چيست، بهترين شاخص همين سنجش اعتماد به نفس است كه انسان و جوان ايراني تا چه حد فكر ميكند كه بر سرنوشت خود تاثير دارد و بر پيرامون خود ميتواند اثرگذار باشد؟
اگر اعتماد به نفس نداشت، نميتوانست انقلاب كند و اكنون اگر اين اعتماد به نفس را تحت هر عنواني از او بگيريم و به جاي او تصميم گرفته شود و عامليت او در ساختن محيط زير سوال برود و اينكه ببيند، محيط اطراف او در حال زوال است و او هيچ كاري نميتواند بكند، در اين صورت انقلاب تمام شده است. ولي اگر ديديم كه شهروند ايراني سرزنده و سرحال است و با وجود مشكلاتي كه در اطراف خود ميبيند، قادر است كه به اصلاح امور همت بگمارد و براي او قيّم وجود ندارد. در اين صورت ايمان بياوريم كه اين همان ميراث خاص انقلاب است. امروز ميتوانيم به اطراف خود نظر كنيم كه تا چه حد به خودمان و به آينده خودمان اميد داريم و تا چه حد ميتوانيم در محيط اطراف خود دخل و تصرف كنيم و به اصلاح امور همت گماريم. پاسخ هر كس به اين پرسش، ارزيابي او را از ميزان بقا و تداوم انقلاب ميرساند.
داوود هرميداس باوند، کارشناس مسائل بینالملل در بخش سرمقاله امروز روزنامه آرمان نوشت:
ديدار وزراي خارجه و بهويژه محمدجواد ظريف با جان كري در حاشيه كنفرانس بینالمللی «كمك به مردم سوريه» به نظر بيش از هر مساله ديگري پيرامون مساله سوريه و مواضع همه بازيگران صاحب هژموني در اين كشور است. اتحاديه اروپا معتقد است روسيه در برخي نقاط سوريه بيشتر مخالفان اسد را مورد بمباران قرار ميدهد.
در مذاكرات هفته گذشته نمايندههاي مخالف اسد با سازمان ملل، آنها خواهان توقف بمباران و كمك به پناهندگان در محاصره بودند. ديدار، بحث و گفتوگوی ظريف با مقامات اروپايي و جاي كري نيز در قالب اين مساله بوده و همچنين آنها مدعي هستند كه روسيه و ايران از رژيم بشار اسد حمايت ميكنند، هدفشان هم اين است اگر سوريه موفق به بازپسگيري مناطق اشغالي شود در شرايط برتري قرار گرفته و موضعش نيز تا حدودي متفاوت ميشود.
به همين دليل در اين ديدار جان كري از ظريف ميخواهد كه ايران هم سعي به اعلام آتشبس داشته باشد تا در نتيجه آن مذاكرات به نحو مطلوب پيش رود. همچنين معتقدند كه اگر اين وضع ادامه داشته باشد امكان دسترسي به يك توافق قابل قبول تقريبا دشوار خواهد بود. در اين گفتوگو كري خطاب به ظريف بیان كرد:
«جمهوريخواهان نگرانند كه مبادا آن مبلغ يك ميليارد و 200 ميليوني كه آمريكا بايد به ايران بدهد ايران اين رقم را خرج حزب ا... و ديگران كند، اما با اين همه دولت اوباما سعي ميكند كه به تعهدات خود پايبند باشد.» بنابراين در اين مورد هم احتمالا دكتر ظريف اشاره کرده است: «همانطور كه ايران به تعهدات خود در برجام به نحو احسن عمل كرده است، طرف مقابل بويژه آمريكا نیز بايد به تعهدات خود پايبند باشد.»
تركيه، عربستان و ساير متحدان عربي رياض ميخواستند آمريكا در سوريه اقدام نظامي انجام دهد اما آمريكا اعلام كرد كه براي پايان دادن به بحران سياسي سوريه راهحل ديپلماتيك وجود دارد. به همين دليل خود را متعهد كرد كه از راههای ديپلماتيك مساله سوريه را حل كند. در آمريكا نيز از اين منظر انتقادهايي از سوي جمهوريخواهان و مخالفان در كشورهاي ديگر نسبت به سياست اوباما در سوريه وجود داشت. با اين وجود آمريكا خواهان اين است كه مساله سوريه را به نحو مطلوب مورد حل و فصل قرار دهد. آنها يكي از موانع موجود در روند مطلوب مذاكرات را تفاوت مواضع روسها ميدانند. به همين دليل درصددند كه حاميان اسد را به تعديل موضع وادار سازند.
براي دولت اوباما يك ضرورت است كه به نتيجه قابل قبولي در اين مورد برسد. ايران اما درباره بحران سوريه نقش ويژهاي دارد؛ با وجود اينكه ايران در ظاهر امر با روسيه همراه بوده اما زواياي مواضع آنها با يكديگر متفاوت است. هدف روسيه خروج از انزواي سياسي و تعليق تحريمهايش در رابطه با اوكراين است. از اين رو اگر ايران موضع خود را تعديل کند، روسيه هم ناگزير به تعديل موضع خود در سوريه خواهد بود. بنابراین تمام كوشش دولت اوباما بر اين است افرادي كه ميتوانند در حل بحران سوريه اثرگذار باشند آنها را با مذاكرات نزديك و خصوصي تشويق و ترغيب به نيل اين مطلوب سازد.
نیروهای سوري ميخواهند با تسخير اراضي اشغالي مخالفان دولت را در عمل انجام شده قرار دهند و با بازپسگیری حلب در مذاكرات دست بالا را پيدا كرده و مخالفان را در وضع ضعيفي قرار دهند. مخالفان هم برای فرار از این وضعیت به اتحاديه اروپا فشار ميآورند كه در همين مقطع قبل از تسخير حلب در اين مورد با دولت اسد و روسها به يك توافقي برسند. روسها هم مايلند همانند دولت سوريه حلب را از اشغال مخالفان خارج كنند تا فرآيند مذاكرات بيشتر به نفع دولت اسد باشد. در سوی مقابل وزير خارجه انگليس و ساير كشورهاي اروپايي درصددند روسيه را عامل بازدارنده تلقي كنند. روسيه هم سعي در خريدن زمان براي خود داشته و همچنين سياست تخريب و تعرض را براي بازپسگرفتن حلب در پيش گرفته است. در اين فاصله زماني كه مذاكرات سوريه به تاخير افتاده سوريها و روسها انتظار دارند پيشرفتهاي قابل توجهي كسب نمايند تا در فرآيند آتی مذاكرات اثر گذار باشند.
احمد غلامی سردبير روزنامه شرق نوشت:
هاشمی چه میگوید یا چه میتواند بگوید؟ از این گزینهها، دو نوع طرز تلقی از سیاست شکل میگیرد. اولی معطوف به وظیفه است و وظیفهمندی را توصیه میکند و تسری میبخشد؛ دومی معطوف به تعهد است. این دو گزینه در طیفهای سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب و چهرههای آنها نیز مصادیقی عینی دارد.
برخی از اصولگرایان و اصلاحطلبان همواره در وضعیت «چه باید گفت» و «چه باید کرد» قرار دارند و برخی دیگر در وضعیت «چه میتوان کرد». تلقی گروه نخست، وظیفهمندی نسبت به وضعیت موجود است، اینکه در قبال وضعیت موجود چه چیزی بر دوش ماست که باید به نحو احسن آن را انجام داد. مثل کارمندی کوشا که نمیگذارد در از پاشنه خارج شود.
در وظیفهمندی کنش سیاسی جریانها و چهرهها به شکل مهندسیشده قابل تشخیص و پیشبینی است. اما آنچه گزینه دوم -«چه میتوان گفت» و «چه میتوان کرد»- را جذاب میکند، پیشبینیناپذیری آن است. این نحو از سیاستورزی بیش از آنکه معطوف به رعایت چیزی باشد، حول تعهد به کنش سیاسی مشخصی شکل میگیرد. در بین چهرهها و جریانهای سیاسی درون نظام، برخی بیش از آنکه وظیفهمند باشند، به کنش سیاسی خود متعهداند. هاشمی رفسنجانی غالبا در وضعیت دوم بهسر میبرد و بیش از آنکه به وظیفه سیاسی خود عمل کند، به کنشهای سیاسی خودش وفاداری نشان میدهد. تعهد به این کنشها سویههای متفاوتی دارد که گاه منفعتطلبانه به نظر ميرسد.
اما با همه اینها، تعهد به کنش سیاسی، از هاشمی چهرهای رشکبرانگیز ساخته است؛ سیاستمداری پیشرو که منتقدانش را به موضعگیری وامیدارد. زمان در سیاست هاشمی معنای دیگری دارد. زمان در سیاست او خطی نیست و انگار که از لولا درآمده است و اوست که با کنشهای سیاسی خود و تعهد به آنها در هر شرایطی واکنشهای متفاوتی را برمیانگیزد. همین ویژگی، حیات سیاسی هاشمی را دستخوش فرازونشیبهای بسیاری کرده است. از همینرو، هاشمی دورانهای متفاوتی در سیاست دارد. از سنت برخاسته، پای تکنوکراتها را به دولت باز کرده و با اصلاحطلبان همرأی شده است.
از چشم هاشمی، سیاست همواره دری است که هیچوقت روی یک پاشنه نمیچرخد. همینهاست که او را در جایگاه متناقضی مینشاند. همانگونه که دیدگاههای این شخصیت با سابقه تغییر میکند، در قبض و بسط دوستان و مخالفانش نیز تأثیرگذار است و مدام به ائتلافها و اختلافهایی نابهنگام در بین آنها منجر میشود. جابهجایی و تحرک موافقان و مخالفان هاشمی کاملا مشهود است. در این روزگار کمتر کسی مثل هاشمی میتواند طیفهای سیاسی را اینگونه به تحرک وادارد.
او در دوره دولت موقت، محبوب راست سنتی و انقلابیونی بود که از او انتظار داشتند با زیرکی در برابر سیاستپیشگان درسخوانده دولت موقت، حافظ منافع آنها باشد. در دوران هشتساله ریاست مجلس، برآن بود چهرهای فراجناحی باشد تا بتواند دوش بهدوش قوه مجریه سیاستآفرین باشد و در لحظههای خطیر نقشآفرینی کند. هاشمیِ رئیسجمهور، با ایده «سازندگی» پا به میدان گذاشت و تکنوکراتهای درسخوانده را وارد دولت کرد، آنها که در نحوه سخنگفتن و طرز لباسپوشیدن آشکارا با دیگران متفاوت بودند.
در همین دوران است که او بیشمار موافق و مخالف پیدا میکند. اما نکته مهم این است که مکانهای نمادین سیاست پیوسته در حال جابهجایی است و تنها امری که ثابت میماند و هیچ دستخوش تغییر نمیشود، اصل تغییر است. مرکز ثقل همه تغییر رویکردهای هاشمی، تعهد به کنش سیاسی یا بهتر است بگوییم به میل سیاسیاش است. هاشمی رفسنجانی با این شیوه از سیاستورزی غریزی، چهرهای از خود ساخته است که چه در قدرت باشد و چه نباشد، از اتوریته لازم برای تأثیرگذاری برخوردار است و میتواند در جهت منافع و اهداف خود در فرایند تولید و تحول قدرت مداخله کند. شاید بشود گفت هاشمی، همواره از منتقدانش جلوتر است و این چیزی است که منتقدان او برنمیتابند.
حسین قدیانی در بخش یادداشت امروز روزنامه وطن امروز نوشت:
ما که قابل این ناسزاها نبودیم اما ناسزاگویان، سالیان نه چندان پیش، از شعار «بسیجی واقعی...» دقیقا علیه همین شهدای انقلابی و حزباللهی مدافع حرم چماق بلند کرده بودند؛ «بسیجی یعنی بسیجیان زمان جنگ که جلوی اسلحهشان دشمن بعثی بود، نه جوان ایرانی!» این جمله، دیالوگ فیلمهای سینمایی شد، روی سن تئاتر رفت، سر از سرمقاله روزنامهها درآورد و خلاصه!
جایی نبود که طعنهزنان باشند و این جمله نباشد! انصافا طعنه جمله هم استخوانگداز است؛ «بسیجی یعنی بسیجیان زمان جنگ که جلوی اسلحهشان دشمن بعثی بود، نه جوان ایرانی!» مثلا سال 88 از جمله جاهایی که سبزها خرکیف میشدند، دست میزدند و سوت میکشیدند، بعد شنیدن همین جمله بود و ایضا جملاتی مثل «بسیجیهای این دوره و زمانه، از بسیجی بودن فقط ریش توپی گذاشتن آن را یاد گرفتهاند و بیسیم و موتور!» روضه را بازتر کنم؟! «توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد»، «آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه»، «ما اهل کوفه نیستیم، پول بگیریم بایستیم» و... آن سالها هر چه ما میپرسیدیم «گناه بسیجی امروز چیست که فتنهگر علیه انتخابات، شناسنامه ایرانی دارد؟» و هر چه میگفتیم «حتی بسیجیان زمان جنگ هم در مقطع اول انقلاب، درگیر با فتنهگرانی بودند که جملگی شناسنامه ایرانی داشتند» و هر چه مینوشتیم «اصلا لازم به این طعنهها نیست، که بسیجی امروز، خود قائل به جلودار بودن بسیجی روزگار جنگ است و هیچ عنوانی را برای خود زیبندهتر از «خادمالشهدا»یی نمیداند که مزارشان به فرموده امام، زیارتگه عشاق است» باز افاقه نمیکرد!
***
خیلی شمال شهر نمیروم اما نادیده پیداست که شهدای مدافع حرم، اغلب مال همین مناطق جنوب شهرند. اغلب هم بسیجیانی دور و بر سن 25 و 26 یعنی که به قول طعنهزنندگان؛ «بسیجی جنگ ندیده» و از این حرفها! از خیابان انقلاب، هر چه پایینتر میروی، در و دیوار شهر، پر است از تصویرشان! از بس زیاد که گاهی فکر میکنم شده حکایت زمان جنگ! و یاد حرف دوست خوبم برادر اکبری میافتم که در بهشت زهرای تهران «خادمالشهدا» است! او هم یک بسیجی جنگ ندیده است البته!
و وقتی همالان به او زنگ زدم که میخواهم به آن جملهات که گفتی، در مطلبم اشاره کنم و راستش نمیدانم دقیقا چه سمتی داری در بهشت زهرا، گفت: «بنویس خادمالشهدا»! القصه! پنجشنبه رفته بودم بهشت زهرا که دقایقی با ایشان همسخن شدیم. برادر اکبری میگفت: «اولین شهید مدافع حرم، شهید محرم ترک است که ما مزار این شهید و شهدایی مثل رسول خلیلی و محمدخانی را عمدتاً براساس وصیت خودشان، در قطعه 53 کنار شهدای دوران دفاع مقدس قرار دادیم. شهید اسداللهی قطعه 50، شهید جوانمرد قطعه 40، چند تایی قطعه 26 تا اینکه دیدیم هفتهای چند تا شهید مدافع حرم میآورند. گاه میشود که هر روز هفته، شهید مدافع حرم داریم. سر همین تصمیم گرفتیم یک جایی از قطعه 50 را کامل اختصاص دهیم به این شهدا که این قطعه و آن قطعه پراکنده نباشند و یکجا باشند. اصلش را بخواهی بهشت زهرا شده مثل زمان جنگ!»
***
یکی ـ دو شب بعد از عاشورای امسال، در خانهمان میزبان مداح مراسم ظهر عاشورای فکه بودم که خود، از رزمندگان مدافع حرم است. میگفت: «قیافه این داعشیها را از رسانهها دیدهای دیگر! از فرط کریهالمنظری، حتی نگاه کردن از نزدیک هم به این جماعت ترس دارد، چه رسد به جنگ با ایشان! آن هم در یک کشور غریبه! آنهم با یک زبان غریبه! آنهم با قلت نیرو! آنهم در شرایطی که همه کشورهای طرف توافق دولت محترم، پشت این و تروریستهای وحشی هستند! ما در بینمان عزیزانی را داریم که تجربه دفاع مقدس هم در کارنامهشان هست. خود این بزرگواران میگویند که بعثیها در قیاس با داعشیها مصداق آدم بودند، از بس که شیطانصفت هستند این داعشیها!»
***
پنجشنبه در بهشت زهرا متوجه شدم بعضی از شهدای افغانستانی مدافع حرم را در ضلع شمالی قطعه 50 دفن کردهاند. حالا البته عدد قطعه را شک دارم! همان قطعهای مدنظر است که آرامگاه پدران، مادران و همسران شهداست. آن قطعه رفته بودیم فاتحهخوانی برای یکی از اقوام از این دست که صدای گریه پیرزنی توجهمان را به خود جلب کرد! مادرم رفت و با آن بنده خدا گرم گرفت. اندکی بعد، ما هم. فهمیدیم که مادر یک شهید افغانستانی است. من از آن پیرزن سوال کردم: «بسیجیان ایرانی که میروند در کشور غریبه، با این لعین داعشی میجنگند، یک استدلال کاملا منطقی این است که دشمن را در همان بیرون مرزهای جمهوری اسلامی نگه دارند، آیا جوانان افغانستانی هم همین نیت را برای کشور افغانستان دارند؟»
خنده بلندی تحویلم داد و گفت: «افغانستان که همیشه خدا در جنگ است و الان هم در جنگ است! اینکه بچه من با اختیار و انتخاب خودش رفت سوریه، اول به خاطر خدا و اسلام و حریم اهل بیت پیامبر و دفاع از ولایتفقیه بود، بعد هم به خاطر همان دلیل که شما گفتی! جمهوری اسلامی آبروی همه مسلمانان است. مرز ایران برای همه مسلمین حرمت دارد. امام خامنهای، امام همه مسلمانان جهان است. ایران اگر امنیت نداشته باشد که نمیشود! پای داعش اگر به ایران باز شود که نمیشود! شهید من هم رفت برای امنیت ایران! خدا را هم شاکریم، الحمدلله!»
***
اگر «خمینی» نام خانوادگی خیلیها هست و نیست، «ایرانی» هم عنوان شناسنامه خیلیها نیست و هست! و اگر قرار بود توپ تانک بسیجی دیگر اثر نداشته باشد، یعنی اگر قرار بود بسیجی آنهمه ایمان، غیرت و روحیه وطندوستی و ملیگرایی واقعی نمیداشت که خبیثترین دشمن ممکن را در همان بیرون مرزها نگه دارد، واقعا چه میشد؟! حقا که تصور «حضور داعش در ایران» هم سخت است، چه رسد به تصویرش! یکی مثل بسیجی امروز، بدهی خود به امام را با تقدیم غریبانه جان در دیار غربت ادا میکند، یکی مثل آن پیرزن افغانستانی، یکی هم حکایت جناب عالیجناب فکر میکند تنها راه پرداخت بدهی خود به امام، فتنه و فتنهآفرینی است!
اگر قرار بود بدهی ما به نوادگان امام «اصالت ذاتی» میداشت، اولیتر بود ما خود را بدهکار جناب سیدحسین خمینی بدانیم چرا که بزرگترین نوه امام بود! پس حرفهای خندهدار نباید زد، که خمینی آمد، یکی هم از آن رو که خاک بریزد بر سر این مسخرهبازیها! نواده امام و یادگار امام، آن بسیجی جنوب شهری است که از خمینی، «خط خمینی» را به ارث برده، توهین هم بشنود از بعضی مثلا هموطنان خود و آن همه شعر و شعار را متحمل شود، باز جانش را کف دست میگیرد به عشق امنیت وطن. آقای محترم! شما بفرمایید برای خمینی چه کار کردهاید؟! گیرم بعضیها بنا به هر علتی دوست دارند به شما «علامه» بگویند! شما که آن روز نیمه خرداد، خودت هم پای سخن خمینی کبیر بودی، چرا خاک نمیریزی بر دهان کسانی که میخواهند از نام مقدس خمینی «استفاده عنوانی» بکنند؟!
گیرم بعضیها بنا به هر علتی دوست دارند به شما «علامه» بگویند! شما چرا با مدد از خط خمینی، تکذیب نمیکنی؟! و اگر این حداقل کار ممکن هم از شما ساخته نیست، من دقیقا چرا باید فکر کنم آن پدر شهید مدافع حرم که جگرگوشهاش طعنه شنید و تحفه نبرد یا آن مادر شهید هستهای که ناجوانمردانه سیمان ریختند در قلب دسترنج فرزندش یا اصلا خواننده عام همین سطور، به حضرتعالی بدهکارند؟! فحشش را بسیجی بشنود، جانش را هم بسیجی بدهد؛ آن وقت شما طلبکار از او و او بدهکار به شما؟!
در بخش سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی میخوانید:
پیروزی بزرگ ارتش سوریه و نیروهای مقاومت در آزادسازی دو شهرک شیعهنشین «نَُبل» و «الزهرا» ضربه بزرگی به تکفیریها و حامیان خارجی آنها وارد کرد و کمر آنها را شکست. شکستن حصر چهارساله این دو شهرک سوقالجیشی در حومه شمالی حلب و آزادسازی شیعیان مقاوم و محاصره شده را بیشک میتوان مقدمه پاکسازی کامل منطقه حلب که قطب اقتصادی سوریه محسوب میشود و در مجاورت مرز ترکیه قرار دارد دانست.
بدون تردید این پیروزی بزرگ، تاثیر زیادی بر تحولات سیاسی سوریه گذاشته و میتواند سرنوشت نهایی بحران این کشور را به نفع دولت رقم بزند. این دستاورد بزرگ نظامی از حیث ارزش استراتژیک با پیروزی بزرگ آزادسازی شهر «القصیر» در غرب سوریه در سال 92 برابری میکند، با این تفاوت که آزادسازی القصیر، موازنه قوا میان گروههای تروریستی و ارتش سوریه را در اوج حمایتهای بینالمللی غرب و ارتجاع عرب از این گروهها، برابر کرد اما آزادسازی «نبل» و «الزهرا» موازنه قوا میان طرفین درگیر را هم درعرصه میدانی و هم سیاسی به نفع جریان مقاومت تغییر داده است. همانگونه که آزادی القصیر گلوگاه ارتباطی تروریستها را با لبنان مسدود ساخت، عملیات اخیر نیز راههای کمکرسانی آنها از ترکیه را قطع کرد.
علاوه بر این، نبرد حیثیتی آزادسازی دو شهرک شیعهنشین «نبل» و «الزهرا» از چند جهت دارای اهمیت و ابعاد گستردهای میباشد.
1- نخست آنکه این دو شهرک شیعهنشین در شمال غربی حلب قرار دارند که به مرکز اقتصادی سوریه معروف است و از اهمیت جغرافیایی و راهبردی بالایی برخوردار میباشند. این دو شهرک در منتهیالیه جاده بینالمللی سوریه به ترکیه واقع شدهاند و به عنوان گلوگاه ارسال کمکهای تسلیحاتی از ترکیه و تامین نیازهای شورشیان مورد استفاده قرار میگرفتند. این پیروزی ضربه مهمی به روحیه گروههای تروریست و حامیان خارجی آنها وارد و خطوط ارتباطی و امدادی آنها را با ترکیه قطع کرده که منجر به فروپاشی مراکز فرماندهی و کنترل گروههای تروریستی در مرز ترکیه گردیده است.
2- این دو شهرک به دلیل بافت جمعیتی، از مردمی بسیار مقاوم و سلحشور برخوردار است. به همین دلیل، تروریستها علیرغم 1277 روز محاصره و گلوله باران سنگین، نتوانستند سد مقاومت وپایداری مردم را بشکنند و آنها را وادار به تسلیم کنند. به خاطر همین مقاومت، مردم این دو شهر را باید علیرغم محاصره سخت و دردناک چهارساله و تحمل وضعیت دشوار دوران محاصره سمبل مقاومت در برابر تروریستهای تکفیری به حساب آورد. این مقاومت قهرمانانه در تاریخ ثبت خواهد شد و به نسلهای آینده درسهای بزرگ آزادمنشی خواهد داد.
3- آزادسازی دو شهرک «نبل» و «الزهرا» در نزدیکی مرز ترکیه این پیام قاطع را به ژنو رساند که این مردم سوریه هستند که میتوانند سرنوشت خود را تعیین کنند و هیچ نیروی خارجی قادر نیست سرنوشت آنان را در بیرون از مرزها برای آنها رقم بزند.
کارشناسان منطقه این عملیات را به منزله برگ برنده بزرگ دولت، ملت و ارتش سوریه در میدان نبرد و در پشت میز مذاکرات تلقی کردند به گونهای که توانست زلزلهای در ارکان گروههای تروریستی و حامیان غربی و عربی آنها ایجاد کند. دستپاچگی عوامل داخلی و خارجی بحران سوریه در پی این عملیات به حدی بود که صدای شکستن استخوانهای آنها نه تنها در میادین نبرد بلکه در ژنو نیز به گوش رسیده و آنها به دلیل از دست دادن تمام برگهای برنده خود، میز مذاکره را ترک کرده و خواستار توقف عملیات نظامی ارتش سوریه شدند.
این عملیات ضربه شدید روحی و روانی بر تروریستهای سوریه و حامیان آنها وارد کرده به طوری که سران و رهبران سیاسی کشورهای غربی و عربی خواستار پایان دادن به عملیات پیروزمندانه ارتش سوریه شدند و عربستان نیز اعلام کرد اکنون که عمق استراتژیک مواضع تروریستها در مخاطره افتاده و نظام سوریه برتری راهبردی را در اختیار گرفته، به همراه ترکیه به عنوان بازندگان اصلی این جنگ اقدام به اعزام رسمی نیروهای نظامی به سوریه خواهد کرد. روشن است که این یک موضع انفعالی است و ارتش عربستان که در نبرد زمینی با مردم یمن زمینگیر شده، جرات حضور در سوریه را نخواهد داشت و اگر مرتکب چنین اشتباهی شود، در مدت بسیار کوتاهی توسط ارتش باتجربه سوریه و نیروهای مقاومت، نابود خواهد شد.
اکنون شرایط در سوریه بگونهای در حال رقم خوردن است که به نظر میرسد عمر تروریستهای تکفیری به مرحله پایانی خود رسیده است. پیشبینیها اینست که بحران سوریه تا چند ماه دیگر به پایان میرسد و بدین ترتیب شکست دیگری در انتظار سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا در خاورمیانه است، شکستی که میتواند ورشکستگی کامل واشنگتن در این منطقه را رقم بزند.
سید عبدالله متولیان در بخش سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
چندي پيش در مطلبي کوتاه خواندم جواني ايراني با تمسخر و خنده از پدربزرگش پرسيد : "پدربزرگ ؛ در گذشته شما چگونه زندگي مي کرديد ؟نه تکنولوژي نه هواپيمايي ، نه ماشيني ، نه کامپيوتري ، نه موبايلي ، نه...." . پدر بزرگ در جواب گفت : فرزندم ؛ همان طور که شما الان زندگي مي کنيد ؛ نه نمازي ، نه عبادتي ، نه تربيتي ، نه اخلاقي ، نه خانواده اي ، نه شعور اجتماعي ، نه تعهدي نه ...!
اين داستان کوتاه همان قصه تاريخي سبک زندگي است که در مقابل جبهه حق، جبهه باطل براي ايجاد مدل و سبک زندگي شيطاني به صورت مستمر در حال برنامه ريزي و فريب انسان هاست .
انقلاب اسلامي در سال 57 براي تغيير سبک زندگي مردم مبتني بر آموزه هاي متعالي و مترقي اسلامي و انساني شکل گرفت و خيلي زود محور توجه دو جبهه حق و باطل قرار گرفت ؛
از يکسو طالبان حقيقت و فضائل اخلاقي ، نظام انقلابي ايران را به عنوان آمال و آرزوي ديرينه خود در مبارزه با اردوگاه شيطان مورد توجه قرار داد و از سوي ديگر جبهه باطل انقلاب اسلامي را به عنوان تهديد اصلي براي اردوگاه شيطاني و برنامه ريزي هاي طويل المدت خود ديد.
چپاولگران و سلطه گران غربي و در رأس آن ها شيطان بزرگ (آمريکا) ، براساس مهندسي 400 ساله و با راه اندازي دو جنگ بزرگ ، جهاني و خانمانسوز و کشتار ميليونها انسان بي گناه و ايجاد ساختارهاي بين المللي ، براي قانوني کردن سلطه ، در تمام تحرکات خود در حوزههاي :
فرهنگي (هنر ، رسانه ، فيلم ، بازي مجازي و غير مجازي و...)
امنيتي (کودتا ، دخالت ، تروريسم ، ناامني و...)
سياسي (رابطه ، قطع رابطه ، تحريم ، و...)
تبليغاتي (اتهام زني ، شبکه سازي ، حلقه سازي و...)
جاسوسي (انساني ، تکنولوژيک ، اقتصادي ، مجازي ، و...)
اقتصادي (قرارداد ، صادرات و واردات ، بازرگاني ، و...)
نظامي (حمله به سرزمين ، نفوذ ، فروش سلاح و مهمات مستشاري و...)
منطقه اي (بلوک بندي ، حل مناقشات منطقه اي ، همکاري و...)
و....
در رابطه با هر کشوري در جهان در صدر اهداف خود به دنبال فراگير کردن سبک زندگي آمريکايي (American Lifestyle) مبتني بر پنج محور زير هستند :
1 - حذف خدا از زندگي بشر و سکولاريزه کردن جوامع .
2 - نابود کردن بنياد خانواده به عنوان بزرگترين مانع تحقق اهداف سبک زندگي آمريکايي .
3 – ترويج زندگي حيواني و آزادي هاي مبتني بر شهوات و بي بند و باري و ترويج هم خانگي و همجنس گرايي مبتني بر سقوط اخلاق انساني.
4 – مصرف گرايي افراطي بهويژه ايجاد شهوت مصرف کالاهاي آمريکايي
5 – پذيرش دين زميني يا بهتر بگوييم: (آمريکاييزه کردن جوامع) اما ظهور و پيدايش انقلاب اسلامي با اهداف الهي و دقيقاً ضد اهداف پيش گفته غربي ها ، بازي غرب را با چالش جدي مواجه ساخته و همه فطرت هاي پاک بشريت را به بيداري و مبارزه با استحمار نوين و فرار از جهنم شيطاني فرا خوانده است و طي 37 سال گذشته تحت زعامت و رهبري مردان الهي (امام خميني سلام الله عليه و امام خامنه اي حفظه الله) با فروپاشي خاکريز هاي شيطان مي رود تا ان شاءالله به زودي پرچم بيداري و ظلم ستيزي را بر قلل رفيع انساني در اقصي نقاط عالم بشريت به اهتزاز درآورد.
هنوز فرياد الهي آن پير فرزانه سفر کرده در گوش جهانيان طنين افکن است که : "من با اطمينان مي گويم اسلام عزيز ابر قدرت ها را به خاک مذلت خواهد نشاند." و موج اول بيداري اسلامي در کشورهاي مسلمان که با توطئه مشترک مثلث عبري عربي غربي به صورت موقت سرکوب شده است ، نشانه روشن و محکمي بر جهاني شدن نهضت بيداري و تحقق خواسته هاي امام انقلاب حضرت امام خميني سلام الله عليه است.
امروز به برکت نفوذ اسلام عزيز در تارو پود زندگي مردم ايران و پرهيز از الگوهاي منحط ، مبتذل و بلکه مستهجن زندگي غربي و با تکيه بر توانمندي داخلي به اعتراف بسياري از صاحبان قدرت و ثروت در سطح جهان (اعم از سياسيون و جوامع علمي و...) جمهوري اسلامي ايران توانسته است در کوتاه ترين زمان ممکن طي کمتر از 40 سال ، ضمن حفظ هويت انقلابي خود ، به قلل رفيع علمي دست يافته و به عنوان يکي از قدرت هاي نوظهور در عرصه جهاني حاضر و اقتدار خود را به ساير قدرت هاي مستبد و استعمارگر تحميل نمايد.
ناگفته پيداست و هر عقل سليمي بر اين موضوع باور دارد که علت العلل دشمني و کينه ورزي غرب با ايران هرگز موضوع هسته اي نبوده و نيست ، بلکه نفوذ اسلام ناب محمدي (ص) در بين جوامع انساني و الگوگيري از انقلاب اسلامي ايران در قطع دست متجاوزان و چپاولگران غربي و آمريکايي ، علت تامه و غايي بغض ، عداوت ، کينه جويي و دشمني شيطان بزرگ با ايران انقلابي و اسلامي است.
بسيار ساده لوحانه است که با تعطيلي عمده توانمندي هاي هسته اي کشور و چشم بستن بر استيفاي حقوق مسلم کشور و قانع شدن به تبليغ وعده هاي بدون پشتوانه و قابل بازگشت دشمنان نظام و انقلاب مبني بر آزاد سازي بخش بسيار ناچيز و تحقير آميز برخي از تحريم ها ، از اين پس ديگر دشمن کينه توز دست از دشمني برخواهد داشت بسيار ساده لوحانه است که با قبول برجام مشکلات کشور (فقر ، تورم ، بيکاري ، تبعيض ، رکود ، فساد و... و مشکلات اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي ، اخلاقي و...) و حتي مشکل آب خوردن مردم حل خواهد شد و از اين پس درهاي دنيا با اعتماد کامل به روي ايران باز خواهد شد و ديگر دنياي غرب نگاه منفي نسبت به ايران نخواهد داشت.
امروز بر اساس قرائن و شواهد فراوان ، قوياً اين باور و عينيت وجود دارد که برجام و پسابرجام فرصتي طلايي در اختيار آمريکايي ها قرار داده است تا با تعقيب استراتژي نفوذ ، اهداف پنجگانه فوق را از طرق مختلف و به صورت مستقيم و يا غير مستقيم ، با بهره گيري از فرصت هاي اصلاح طلبانه و غرب باور در بدنه اجرايي دولت جمهوري اسلامي ايران ، دنبال نمايند و در اين راستا به انتخابات مجلسين (خبرگان و شوراي اسلامي) دل بسته اند و بي شک انتخابات ايران براي غرب در حکم ميداني جهت آزمودن اقبال مردم ايران به نزديکي به آمريکا و فرهنگ آمريکايي محسوب مي شود. بديهي است که نتايج انتخابات پيش رو مي تواند مانند انتخابات سال 88 به قطع اميد غرب ، آمريکا و آمريکا باوران انجاميده و يا برعکس ، سبب طمع ورزي آنان در برداشتن گام هاي مطمئن در القاي سبک زندگي آمريکايي (American Lifestyle) خواهد شد.
و اينک اين مردم ايران هستند که در حفاظت از دستاوردهاي انقلاب مقدس اسلامي خود ، قبل از انتخابات در بزرگداشت حماسه هميشه جاويد 22 بهمن ، به ميدان آمده و زيباترين ، عاشقانه ترين ، ميليوني ترين ، مردمي ترين ، حماسي ترين ، با شکوه ترين ، دشمن شکن ترين، و ... و در يک کلمه خدايي ترين حضور بندگان خدا در نمايش عظمت و سربلندي را به تصوير خواهند کشيد.
آري اين مردم ايرانند که شايسته ترينند و لايق داشتن همه خوبيها و در صدر همه ي آنها خوب ترين رهبر جهان حضرت امام خامنه اي هستند.به فرمايش حضرت امام خميني که :
"ان شاءالله به همين زوديها اين کشور و اين نظام را به صاحب اصلي اش حضرت حجت ارواحنا فداه تقديم کرده و در قدس شريف پشت سر آن حضرت نماز عشق مي گذاريم" ان شاءالله اين امت الهي به زودي شاهد لقاء وديدار محبوب ترين امام خوبيها (حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف) باشند.
و چه زيبا پيامبر عظيم الشان اسلام در رساي اين ملت خداجو فرمودند:«مردمي از شرق قيام مي کنند و زمينه هاي حکومت مهدي آل محمد را فراهم مي کنند. » بي ترديد تحقق اين حديث نبوي (ص) مستلزم تغيير در سبک زندگي براساس الگوهاي ديني و اخلاقي اسلام عزيز است.
سید رضا صالحی امیری رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ذر بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
در ایام خاطره انگیز دهه فجر و در آستانه سی و هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی قرار داریم. روزهایی که آحاد ملت ایران از زن و مرد و پیر و جوان، با هر قومیت و گرایش، از دور افتاده ترین روستاها تا بزرگترین شهرها، همدل و یکصدا برای رسیدن به استقلال و آزادی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در پاسخ به ندای رهبر خود به صحنه آمدند.
یکی از مهم ترین اهداف انقلاب اسلامی، رهایی از استبداد و زور و سلطه و جایگزینی نظام مشارکتی و حق انتخاب و دخالت در تعیین سرنوشت کشور از طریق مراجعه به آرای عمومی بود. جامعه انقلابی سالهای منتهی به پیروزی انقلاب، از همان ابتدا میل به برقراری عدالت در همه شئون آن و حاکمیت اخلاق در همه ابعاد جامعه داشت. در واقع اهداف جامعه انقلابی سال 57 تحقق نظام سیاسی عادلانه و اخلاق گرا و زدودن مظاهر بیعدالتی و بیاخلاقی از چهره حکومت و اجتماع بود. از همین منظر شعارهای انقلاب اسلامی فراتر از یک گفتمان و خواست حداکثری، به عنوان یک ارزش و فضیلت انسانی مطرح بود و همین نگرش باعث شد در دوران دشوار پس از انقلاب، سرمایه اجتماعی عظیمی که از رهگذر ارزشهای انقلابی سال 57 به دست آمده بود، برای دفاع از خاک میهن در برابر متجاوزان، به مثابه سدی محکم و نیرویی خارق العاده عمل کند.
به گمان من «عدالت» جمع متعادل مطالبات تاریخی ملت ایران است که در کلام و گفتار بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران طنین انداز بود. اسلامی که امام خمینی(ره) منادی آن بود و انقلاب بر اساس آن شکل گرفت، اسلامی مردم سالار و اخلاق مدار بود و در پی آن بود که به نیازهای مادی و معنوی انسان عصر حاضر پاسخی درخور دهد. در اندیشه انقلاب و راه امام قرار بود در پرتو جمهوری اسلامی، گام هایی بلند به سوی آزادی و استقلال برداشته شود. از اینرو ایام سالگرد انقلاب فرصت مناسبی است که به بررسی نتایج و دستاوردهای انقلاب و میزان تحقق وعدهها و اهداف انقلاب نگریست.
بویژه که امسال ایام سالگرد پیروزی انقلاب با ایام انتخابات خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی مقارن شده است. در منظومه فکری امام که مقوم انقلاب و شالوده نظام سیاسی برخاسته از آن است، اخلاق، عدالت، آزادی و استقلال چارچوب اصلی نظام جمهوری اسلامی محسوب میشود و انتخابات مظهر تجلی جمهوریت این نظام است. امام به صراحت اعلام نمود که جمهوری مورد نظر وی از لحاظ شکلی تفاوتی با جمهوریهای مرسوم دنیا ندارد و در مورد آزادی تصویری ترسیم کرد که در آن همه گروهها میتوانند در چارچوب قانون به بیان دیدگاهها و نظرات خود بپردازند.
امروز باید از خود سؤال کنیم که وضعیت جامعه کنونی از منظر ارزشهای اخلاقی و نیز رفتار مسئولان و دست اندرکاران نظام اسلامی، چه میزان با کلام امام و اهداف انقلاب انطباق دارد یا خدای ناکرده چه حد از آن منحرف گشته است. نگاهی به آمار پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان و نیز آماری که از سوی نهادهای رسمی در رابطه با ناهنجاریها و آسیبهای اجتماعی مطرح میشود، نسبتی با ارزشهای انقلاب و اهداف آن ندارد. از سوی دیگر محدودیتها و راندن نیروهای انقلاب با انواع تهمتها و تخریبها و تنگ کردن دایره دوستان و دلسوزان انقلاب تا جایی که حتی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را که شناسنامه انقلاب ماست، داخل آن نداند، تطابقی با گفتمان امام خمینی ندارد.
مشکلات از آن جا آغاز شد که عنصر اخلاق که اصل گفتمانی امام بود در جامعه کمرنگ شد. تجربه 37 ساله جمهوری اسلامی نشان میدهدکه هرگاه گفتمان و راه امام، معیار عملکرد ما قرار گرفته، نتایج بهتری برای جامعه و حکومت حاصل گردیده است. انقلاب امام و اسلام امام، انقلاب و اسلام عدالتجو، اخلاق گرا و آزادیخواه است. در انقلاب برخاسته از اندیشه امام، مردم محور تحولاند و رأی مردم قوامبخش پایههای نظام است.
تبلور این اندیشه امروز در کلام رهبری معظم انقلاب متجلی است که از یک سو مشارکت حداکثری مردم را ضامن بقا و دوام نظام اسلامی میدانند و از سوی دیگر صیانت از صندوق رأی و انتخاب مردم نزد ایشان از چنان اهمیتی برخوردار است که آن را در زمره «حق الناس» بر میشمرند. سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با معیار قرار دادن به خط امام و عمل به سیره او شیرین تر میشود و با همین رویکرد میتوان در تداوم جشن 22 بهمن، جشن هفتم اسفند را به انتظار نشست. چنان که پیش از این شادی ملت را در 24 خرداد 92 شاهد بودیم. به شرط آنکه دایره یاران انقلاب را محدود نکرده و به مردم اجازه انتخاب نه از بین گزیده ها که از میان گزینهها داده شود.
عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان در بخش سرمقاله این روزنامه نوشت:
رئيسجمهور محترم در سفر به ايتاليا الگوي برجام را واجد تعميم به حوزههاي ديگر دانستند و در روز فناوري فضايي نيز اعلام كردند كه «ايران امروز به برجام ملي نياز دارد». علاوه بر آن رسانههاي اصلاحات و نزديك به دولت نيز بر تعميمپذيري برجام در چند ماه گذشته تأكيد كردند و از هر اتفاق كوچكي (مانند اسارت سربازان امريكايي) به عنوان مدلي مشابه برجام ذكر مينمايند.
آيا اين تعميمخواهي امكانپذير است؟ و اصولاً مطالبه تعميمپذيري مبتني بر عزت و منافع ملي است؟ براي فهم اين مهم ابتدا بايد «مسئلهها»ي فيمابين مرور شود و نسبت دشمنان و ما با اين مسائل شفاف گردد، آنگاه به اين قضاوت برسيم كه ميتوان در بقيه موارد مانند برجام عمل نمود؟ در حوزه داخلي كه رئيسجمهور چهارشنبه گذشته بدان اشاره كردند نيز مسئلهيابي مقدم بر تعميم است.
در برجام، مسئله چه بود؟ در مسئله هستهاي ايران متهم بود كه از NPT عبور كرده و به سمت تكنولوژي نظامي هستهاي پيش ميرود. در واقع ايران در مسئله هستهاي «متهم» بود و بايد براي رفع اين اتهام تلاش و شفافسازي ميكرد. بنابراين مسئله به صورتي بود كه ميتوانستيم براي رفع اتهام اقدام نماييم و بهانه را از دشمن بگيريم يا حداقل در عرصه بينالمللي آمادگي ما براي رفع اتهام ديده شود. آيا ما در عرصههاي ديگر متهم هستيم؟ و اگر هستيم شرايط به گونهاي هست كه براي رفع اتهام گام برداريم؟ آيا در حوزههاي ديگر متهم به عدول از قوانين بينالمللي هستيم و بايد رفع اتهام نماييم؟ براي درك اين مهم بايد مسئلههاي مدنظر غرب را يادآوري نماييم. از ديدگاه غرب ايران متهم به نقض حقوق بشر است.
به اين معنا كه به صورت مرتب سرپلهاي رسانهاي غرب در ايران را ميسوزاند و يا اينكه طبق قوانين خود، حكم قصاص كه به صورت يك اصل بديهي قرآني است را اجرا ميكند. حالا اگر بخواهيم برجام را در اينجا تعميم بدهيم بايد چه كاري انجام دهيم؟ بايد آقاي ظريف در مقابل قدرتهاي غربي بنشيند و بگويد ببخشيد ما ديگر حكم قصاص را اجرا نميكنيم؟ مورد دوم توليد موشكي است. آيا ما در توليد موشك نقض تعهدات بينالمللي كردهايم؟ اگر نكردهايم بايد از چه چيزي رفع اتهام نماييم؟
پس درموشكي نيز مسئله برجام تعميمپذير نيست. مسئله سوم حمايت ايران از تروريسم است، آيا ما از تروريسم در سوريه، افغانستان، پاكستان، سومالي، ليبي، نيجريه، عراق و... حمايت ميكنيم؟ و آيا گروههايي مانند حزبالله(كه الان در سوريه با تروريسم ميجنگد) و حماس كه براي دفاع از ميليونها آواره فلسطيني مبارزه ميكنند، تروريست هستند؟ بنابراين تعميم برجام به مسائلي مانند حقوق بشر، تروريسم و موشكي نوعي توهين به نظام جمهوري اسلامي است و هرگونه تلاش براي گفتوگو بر سر آن- به اين معني كه چيزي بدهيم و چيزي بستانيم- تحقير ملي و عدول از حقوقي است كه اسلام براي مقتول در قصاص يا قوانين بينالمللي براي دفاع مشروع قائل شده است. با اين مقدمه بايد تعجب كرد كه دولت جمهوري اسلامي بخواهد بر سر اين سه مسئله به عنوان متهم بر سر ميز مذاكره بنشيند و رفع اتهام كند.
تعميم داخلي برجام نيز به همين صورت است. ضمير سخن رئيسجمهور قطعاً فتنه 88 است كه برپاكنندگان آن هنوز در شعلههاي آتش آن دست و پا ميزنند. اگر مدل برجام در اينجا قابل تعميم است، ابتدا بايد متهم مشخص شود. آيا متهم حاكميت است كه رئيسجمهور از اين خاستگاه تعميمپذيري را توصيه ميكند يا به دنبال ترحم بر متهم است؟ ابتدا بايد متهم مشخص شود آنگاه براي رفع اتهام خود تلاش كند. اتهام چيست: اتهام عبارت است از نسبت آگاهانه و برنامهريزي شده تقلب به نظام جمهوري اسلامي ايران و طراحي كودتاي رنگي(براساس اسناد قطعي). حال اگر متهم پذيرفته است كه انحراف سياسي داشته است، بايد اسناد خود را به «آژانس تعميم» (بخوانيد دولت) نشان دهد.
اميد است رئيسجمهور محترم مسئله را در حد يك سوءتفاهم تلقي نكند و دست به خودفريبي آگاهانه در فهم فتنه 1388 نزند. اگر دولت درصدد تعميم برجام است، پاسخ سؤالات مقام معظم رهبري كه بارها در فضاي عمومي طرح كرده را از طرف مقابل اخذ و به افكار عمومي ارائه دهد. چرايي طرح تقلب و اتهام به نظام، چرايي عدم برائت از شعارهاي ساختارشكن، چرايي عدم تمكين به قوانين كشور و چرايي اعتراف به عدم تقلب در پستوها و عدم اعلام علني آن و چرايي عدم توجه به پيامهاي خصوصي مقام معظم رهبري به سران اصلاحات درباره عدم همراهي با شعارهايي كه آرمانهاي امام را هدف قرار داده بود. اگر رئيسجمهور پاسخ اين سؤالات را اخذ(نقش آژانس انرژي اتمي را در مدل تعميم بازي كند) و به افكار عمومي ارائه كرد شايد نيروهاي مؤمن به انقلاب بپذيرند كه ميتوان متهم را در آينده با كنترلهاي مستمر و سرزده نظارت كرد و اتهام آن را به تعليق درآورد.