پخش تلویزیونی سریال «معمای شاه» فرصت مغتنمی برای آشنایی با تاریخ معاصر است و حتی اگر این امر به واسطه توانایی ضعیف سیما در ساخت سریال های تاریخی، در حد «کتاب درسی» هم باشد مغتنم است.

گروه فرهنگی مشرق- شرایطی که این روزها سریال تلویزیونی «معمای شاه» در مرحله پخش تجربه می‌کند، شرایطی کم نظیر و البته پُرچالش است که پیشتر هیچ سریالی تجربه نکرده است. اگر در زمان پخش سریال هایی همچون: هزار دستان، امام علی (ع)،ولایت عشق و... اعلام می شد «روزی فرا خواهد رسید که بینندگان اثری تلویزیونی، نظر و دیدگاه خود را در همان لحظه به گوش دیگر مخاطبان و سازندگان اثر می رسانند» احتمالا بیان کننده آن جمله در زمره نویسندگان علمی ـ تخیلی همچون: «ژول ورن» تلقی می شد اما حالا این اتفاق رخ داده و بینندگان سریال های تلویزیونی در کسری از ثانیه و پیش از آنکه عنوان بندی پایانی اثر تمام شود، نظرها و دیدگاه های خود را با دیگران به اشتراک می گذارند. پدیده ای که مثلا در زمان پخش سریال «کلاه پهلوی» اثری از آن نبود و صرفا در محدود شبکه ای مجازی همچون: «فیس بوک» معنا پیدا می کرد. به گذشته که برویم، درباره اثری همچون «یوسف پیامبر» این مسئله محدود به پیامک بود و شاید در آینده ای نزدیک، فناوری آن قدر پیشرفت کند که بینندگان بتوانند نظر خود را به شکلی دیگر ابراز نمایند و به جای کامنت گذاری ساده، فعالیت تله گرامی و لایک کردن عکس در اینستاگرام، نسخه دلخواه خود از سریال را در عرض چند ساعت ساخته و آن را در معرض قضاوت دیگران قرار دهند!



«اظهار نظر،نقد، پیشنهاد و مخالفت» نسبت به آثار نمایشی حق طبیعی بینندگان سیما است. در طول سال های گذشته برخی سریال ها همچون: مختارنامه، کلاه پهلوی،شوق پرواز و معمای شاه زمینه این امر را با راه اندازی فضاهای مجازی مختص به اثر فراهم کرده اند. حتی این روزها که برخی سریال های تاریخی از شبکه های استانی بازپخش می شود، بیننده ناخودآگاه نکاتی را مشاهده می‌کند که در زمان پخش آن آثار می توانست بحث برانگیز باشد. در چنین شرایطی طبیعی است که ریتم کُند قسمت های آغازین معمای شاه برای بیننده ای که امکان دسترسی به سریال های خارجی را به صورت یکجا دارد قابل تحمل نباشد. البته معمای شاه در پنج،شش قسمت اخیر تا حدود زیادی با فضای کم جان قسمت های ابتدایی فاصله گرفته و به تعلیق و اکشن به عنوان عناصر لازم برای سریالی تلویزیونی توجه نشان داده است. «ریتم کُند» خصیصه مشترک تمامی سریال های تاریخی بوده و عجیب است که صدا و سیما با وجود برخورداری از این تجربه نسبتا غنی! همچنان بر پخش هفتگی این آثار اصرار دارد حال آنکه اگر این آثار هم مانند دیگر سریال های نمایشی به صورت شبانه پخش شود، هم بیننده بیشتری را با خود همراه می‌کند و هم تاثیر گذاری بیشتری دارد.

اصل فراموش شده «غیر مستقیم گویی»

وقتی تلویزیون اقدام به ساخت سریالی نمایشی درباره دوران پهلوی می‌کند، می توان حدس زد چه مفاهیمی قرار است در آن مطرح شود. براساس پیشینه ذهنی بیننده، اغلب آثار اینچنینی شاه را فردی مفلوک، بی دست و پا و حتی خنده دار نشان می دهد که از همان ابتدا تکلیف بیننده با او مشخص است و الزما باید از او «بدش» بیاید. اصل مهم «غیر مستقیم گویی» موضوعی است که در مورد چنین آثاری مورد بی توجهی سازندگان قرار می گیرد اما معمای شاه گاه رگه هایی از توجه به این اصل مهم دیده می شود که قابل تامل است. قسمت هشتم صحنه مواجهه محمد رضا با سران متفقین یکی از این موارد بود که از خلال انتظار شاه جوان در حیاط و سپس تلاش وی برای جلب توجه قدرت های دنیا، نوعی از حس تحقیر شدگی به بیننده منتقل شد و این مسئله در تعارض با تصویر ارائه شده از محمد رضا در این سریال که فردی وطن دوست و البته کمی دون ژوان بوده؛ در تناقضی زیبا قرار گرفت.




آیا معمای شاه تصویر «تحریف شده» پهلوی است؟


قسمت های آغازین سریال «معمای شاه» با پرداختن به زندگی «رضاخان» فضایی را فراهم آورد تا این اثر تلویزیونی در معرض انتقادهای شدید قرار بگیرد. انتقادهایی که همچنان نسبت به این سریال مطرح می شود و سازندگان باید تاوان نمایش تصویری نامتعارف و خشن از چهره پهلوی اول را بدهند! البته زندگی رضاخان پیشتر در اثر قبلی این کارگردان یعنی «عمارت فرنگی» که در سال 1388 پخش شد، به تفضیل بررسی شده بود و حالا پرداختن مجدد به آن، در زمانه ای که به واسطه پخش چند مستند تاثیرگذار از شبکه های ماهواره ای متاسفانه، بخش عمده ای از ذهن بینندگان نسبت به این شخصیت سمپاتی مثبت پیدا کرده اند، حمله و انتقاد شدید از این سریال و «رضاخان» اش را به دنبال داشت.



اما آیا ورزی در نمایش تصویر رضاخان دست به تحریف زده است؟ به استناد برخی اسناد و مدارک تاریخی که نویسندگان غیر وابسته به جمهوری اسلامی ایران تهیه کرده اند؛ چنین نیست. شاید بتوان این ایراد را به معمای شاه گرفت که تصویر نمایش داده شده از «رضاخان» در قسمت های آغازین کمی صریح و غیر هنرمندانه بوده اما مطالعه چند منبع تاریخی موجود نشان می دهد برخلاف مدعای طرفداران رضاخان، دوران حکومت وی گُل و بلبل نبوده است. «مسعود بهنود» یکی از این مورخان است که بخش های مختلف کتاب «از سید ضیاء تا بختیار» به فرازهای مهمی از این دوران پرداخته است. مثلا در صفحه «106» این کتاب می خوانیم: «پس از ارتش سلطنت، دولت و قوه قضائیه که قبلا قبضه شده بود؛ قوه مققنه نیز دربست در اختیار رضاشاه و وزیر دربار او قرارگرفت. رکن چهارم مشروطیت، مطبوعات، نیز قبلا تعطیل شده بود. مصدق با سپردن تعهد به نظمیه اجازه یافت به احمد آباد برود و کشاورزی کند. همچنان که قوام السلطنه که به وساطت مستوفی الممالک از تبعید اروپا برگشته بود، به اقامت در املاک لاهیجان خود مجبور شد. شیخ خزعل و خوانین بختیاری در تهران تحت نظر بودند. فرزندان کوچک آنها می بایست هر روز ابتدا دفتری در کلانتری محل را امضاء کنند سپس به مکتب خانه (مدرسه) بروند...مدرس با پایان دوره نمایندگی اش در مسجد سپهسالار، بی سر و صدا به تدریس فقه و درس خارج مشغول بود. هر روز چند نفری از نظمیه در حجره او بودند برای دادن گزارش به درگاهی.
ملک الشعرا به تدریس و تحقیق متون ادبی بسنده کرده بود. با این همه گاه به زندان می رفت. دیکتاتوری میخ ها را محکم کوبیده بود.»
آنچه که درخصوص اقدامات عمرانی رضاخان بارها مطرح شده نیز در صفحه 107 این کتاب اینگونه پاسخ داده می شود:« با اقدامات اصلاحی و عمرانی رضاشاه گرچه در مجموع تنها 20 درصد مملکت از آن برخوردار می شدند، او خود را موفق و شایسته عناوینی می دید که متملقان به او می دادند. هرچه زمان می گذشت، او خودخواه تر، خشن تر و مستبدتر می شد. هیچ عاملی نمی بایست او را از راهی که می رفت باز دارد. یک حکایت کنایه دار، سخن یک معلم در کلاس درس، پچ پچ یک تن از رجال سابق در گوش دیگری، یک اشاره در بالای منبر و... او را به خشم می آورد. گوینده در خطر آن قرار می گرفت که به زندان بیفتد و از در علیم الدوله سالم بیرون نیاید...علیم الدوله رییس بهداری نظمیه، جلاد این دوران بود. دری در زندان قصر قاجار که به دفتر او راه می یافت، به در علیم الدوله شهرت یافته بود. معمولا محکومان به مرگ از این در وارد می شدند. به زودی در علیم الدوله شهرت قهوه قجر گرفت که در دوران قاجار، با آن متمردین به قتل می رسیدند. علیم الدوله بعدها وقتی خلاف معمول، خود برای دادن قهوه قجر به نصرالدوله رفت کشته شد.»



در صفحه120 همین کتاب نیز به مسئله هزینه کردن درآمدهای نفت توسط رضاخان پرداخته شده است: «شاه درآمد حاصل از نفت را به سه بخش تقسیم می کرد. بخشی از آن صرف تجهیزات ارتش می شد. بخش دیگر به خرید ماشین های راهسازی و لوازم راه آهن و ماشین هایی برای کارخانه های دولتی (و متعلق به شاه) اختصاص داشت. بخش سوم به حساب های شخصی شاه در بانک های سوییس و لندن ریخته می شد. این حساب ها در دفتر محرمانه وزارت دربار نگه داری می شد. کسی از آن خبر نداشت.»
اداره املاک رضاخان نیز مسئله دیگری است که در صفحه 162 کتاب بدین صورت به آن اشاره شده است: «با آشکار شدن نارسائی ها کار با رضاشاه مشکل تر از پیش شد. رجال و دست اندرکاران اینک با خودکامه ای روبرو بودند که در آستانه هفتاد سالگی کج خلق و بد گمان و فحاش شده بود. رضا شاه می دید که محصلان اعزامی او به فرنگ برگشته اند و همه جا مشغول کار شده اند. اداره املاک او دارای 44 هزار سند مالکیت شده است. هیچ قدرتی در داخل ایران وجود ندارد که با او بتواند معارضه کند. حساب های بانکی اش در سوییس و لندن مبلغ سرشاری پول در خود دارد. مازندران را که می گفتند همچون سوییس است، به مالکیت خود درآورده. به آنجا راه آهن کشیده. جاده ها را از میان کوهها گذرانده. هتل هایی به سبک فرنگ ساخته و در چند جای آن کاخ هایی برای خود تدارک دیده.»
راه آهن رضاخانی و هدف از ساخت آن در هفته های اخیر مورد توجه بسیاری از منتقدان این سریال بوده است. بهنود در صفحه 167 خود می‌نویسد: «مهم ترین عاملی که متفقین را به انتخاب راه ایران وا داشت، وجود راه آهنی بود که علی رغم مخالفت های همیشگی وطن پرستان و آزادی خواهان ایران توسط رضاشاه کشیده شد. این راه را تنها انگلستان می پسندید و بر کشیدن آن اصرار داشت. متخصصان ایرانی و احمد شاه، مدرس و مصدق با مسیر شمال و جنوب راه آهن مخالف بودند و آن را یک راه سوق الجیشی می دانستند که هیچ تاثیری در سرنوشت ملت ایران ندارد و تنها بیگانگان را به کار می آید. البته در آن زمان هیچ کس از جمله سیاست گذاران انگلیسی هم نمی دانستند که روزی سرمایه داری از این راه به کمک کمونیسم خواهد رفت! اصرار انگلیسی ها پس از جنگ جهانی اول به کشیدن این خط آهن از آن رو بود که لندن خیال حمله به خاک شوروی را در سر می پخت. بنابر تمام محاسبات راه مطلوب مردم ایران راهی از شرق به غرب کشور بود.»
این مطلب خود گویای بسیاری از واقعیت ها درباره این خدمت عمرانی است که تاکنون مورد استناد بسیاری از علاقه مندان رضاخان بوده است. درباره ارتش وی نیز در صفحه 169 این کتاب می خوانیم: «آخرین روز مرداد در مانور ارتش در همدان رضا شاه در حضور ولیعهد و دولت مردان دست به سینه خود، از ژنرال ژندار مستشار فرانسوی دانشکده افسری پرسید: این ارتش دربرابر هجوم قوای بیگانه چقدر مقاومت می‌کند؟
ژنرال فرانسوی فورا جواب داد: دو ساعت قربان! شاه اخم هایش را در هم کشید. متملقان دور و بر ژنرال ریختند که چرا به اعلی حضرت چنین جوابی داده است؟ او در پاسخ گفت: این را گفتم اعلی حضرت خوشحال شوند وگرنه دو دقیقه هم نمی تواند.»
فعالیتی که مغتنم است
پخش تلویزیونی سریال «معمای شاه» فرصت مغتنمی برای آشنایی با تاریخ معاصر است و حتی اگر این امر به واسطه توانایی ضعیف سیما در ساخت سریال های تاریخی، در حد «کتاب درسی» هم باشد مغتنم است. البته سریال ضعف های فراوانی دارد که رسانه ها باید به آن بپردازند تا برای ادامه تولید چنین آثاری، چراغی پیش پای سازندگان روشن کند اما در چنین مواقعی بهتر است حساب نکات تاریخی سریال با ساختار هنری آن جدا شود. معمای شاه تااینجای کار هرچند به خاطر برخی کاستی های تولیدی، با انتقادهایی مواجه شده اما در بخش تاریخی آن مطلب دروغی بیان نشده است.