گروه جهاد و مقاومت مشرق - به خاطر شکست عملیات خیلیها شهید شده بودند و کسانی هم که اسیر کرده بودند میگفتند وسط شهدا بخوابید و چشم هاتون را هم ببندید. بعد چند تا از این خبرنگارهای خارجی هم بودند که البته نمیفهمیدیم که اینها خارجیاند، فقط دیدیم که دارند از این شهدا و اسرا عکس و فیلم میگیرند.
گفت لحظهای که چشمم به شهدا خورد گفتم خون من که رنگینتر از اینها نیست، عزیزتر از اینها هم نیستم، خوب است من هم به اینها ملحق شوم، بخاطر همین هر کار کردند من بین شهدا نخوابیدم و شروع کردم به شعار دادن. مرگ بر صدام ضد اسلام، که البته شعارهای دیگهای هم مثل «ارتش بیست میلیونی آماده قیام است» و « مرگ بر آمریکا» در ذهنم بود که بگویم، اما نشد ولی تا گفتم «مرگ بر صدام ضد اسلام» یکمرتبه خبرنگارها به طرفم دویدند و به نزدیکم آمدند و با وجود خبرنگارها نتونستند مرا بکشند چون یکیشون میخواست تیر بزند که درجه داری گفت: لا، لا، چون بالاخره این تصویر پخش میشد و براشون گران تمام میشد.
شهید میگفت لحظهای که این شعار را دادم، دیگه عکس العملهای متفاوتی را شاهد بودم، یکی میزد توی سرم، یکی میخواست تیربارانم کند و…
مرا سوار تانک کردند و البته موقعی شعار میدادم کسانی که کنارم بودند می گفتند نگو نگو مگه از جون خودت سیر شدی؟ در صورتی که اون لحظه من اصلاً فکر میکردم در کرمان و در راهپیمائی دارم شعار میدهم. اصلاً فکر نمیکردم در دل دشمن دارم این شعار را میدهم.
*بیسیم چی
کد خبر 538255
تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۶:۵۴
شهید میگفت لحظهای که این شعار را دادم، دیگه عکس العملهای متفاوتی را شاهد بودم، یکی میزد توی سرم، یکی میخواست تیربارانم کند و…