***
نمایش های مردمی در اغلب اوقات آثاری هستند که شاید در نگاه اول دارای ساختاری منسجم و منظم و حتی استاندارد نباشند، اما در پس آنها کوهی از احساس وظیفه و دغدغه وجود دارد، مسئلهای که باعث میشود فارق از همه ایدهها و سبکهای هنری با اثری روبرو باشیم که تلنگرهایی از جنس خودشان را به ما میزنند. نمایش «راه عباس» به نویسندگی و کارگردانی الهامالسادات میردوستی در سرای محله ابوذر روی صحنه رفت.
یکی از بازیگران نمایش هم در ادامه صحبتهای میردوستی میگوید:«ما تمام میزانسهای نمایش را براساس نور و موقعیت سالن طراحی کردهایم که این کاملا معادلهای برعکس در تئاتر است.» انتقادهای بچههای گروه تمامی ندارد، آنها دل پری دارند، اما با تمام کاستی ها و انتقادهای به حقشان دغدغه اصلی آنها اجرا کردن است و حتی یکی دیگر بازیگران گفت:«اگر سالنی بهتر و حداقل مبلغی برای ساخت دکوری بهتر به مابدهند بدون شک حاضریم هم چون حالا بدون هیچ چشم داشت مالی اجرا برویم.»
میردوستی، نویسنده و کارگردان نمایش حرفی صادقانه نیز میگوید:«متن فعلی نمایش در کمترین زمان ومتناسب با همین اجرا نوشته شده، اگر خدا بخواهد و از ما حمایت برای اجرا در سالنی حرفهای شود، نیازمند این هستیم که برخی استاید به ما مشاوره بدهند تا هم نمایشنامه ساختار و دیالوگهای بهتری داشته باشد و هم در کارگردانی ابتکار عمل بیشتری داشته باشیم.»
***
گروه کم کم آماده میشود تا نمایش مردمی خود را برای مردم اجرا کنند، سالن تاریک میشود، و دربها باز، مخاطبان از نوجوانان گرفته تا خانودادههای مختلف که برخی حتی از خانوادههای شهدای مدافع حرم هستند به تماشای نمایش مینشینند. نمایش زمان مناسبی دارد و خیلی خلاصه و با احساس حرفش را میزند، از دلتنگیهای مدافعان حرم میگوید و از حرفهایی که آنان را میآزارد. در میانه نمایش با اینکه کارگردان به شیوه مرسوم بسیاری از نمایشهای دینی حرفهای از مداحی استفاده نمیکند، اما تماشاگران با اشکهایشان حال و هوای سالن را تغییر میدهند، در این میان پدر و ماد شهید میردوستی حالی دیگر دارند که وصفش امکان پذیر نیست.
***
نمایش تمام میشود، میردوستی در آخرین اجرای خود از عوامل گروهش با دستی خالی و تنها از صمیم قلب تشکر میکند، گروه هم یک صدا با هم میگویند تنها به عشق مدافعان حرم روی صحنه آمدهاند و اگر آنها در جبهههای نبرد در صف جهادگران اسلام عزیز هستند، ما نیز اینجا باید جلوهای از حضور آنها برای مردم باشیم. یکی از نوجوانان در سالن که در هجمه دوستانش گیر افتاده نظرش در رابطه با نمایش را اینگونه بیان میکند:«ما با دیدن این نمایش با شهدای مدافع حرم آشنا شدیم، انشاالله بتونیم در آینده ما هم از مدافعان حرم باشیم.» و لبنخدی بر لبان پدر شهید میردوستی نقش میبندد.