کد خبر 542570
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۶:۲۷

در مورد خست اين خانواده مي‌توان وقايع باور نكردني ذكر كرد. اگر از اشرف بگذريم بقيه در اين خصوصيت مشترك هستند كه گاه تظاهرات عجيب و غريب دارد.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ قبل از اينكه شاه و شهبانو ايران را ترك كنند، افراد خاندان پهلوي و مخصوصاً خواهران و برادران شاه با زن و فرزندانشان كشور را ترك گفته و در اروپا و امريكا پراكنده شدند. اشرف و فرزندانش شهرام و شهريار و آزاده به فرانسه رفتند. شمس هم به آمريكاي مركزي رفته بود، غلامرضا به انگليس و فاطمه نيز مقيم فرانسه شده بود. بايد گفت كه هر يك از اين‌ها روحيه و نقش خود را داشتند و مهم‌تر اين كه از نظر ثروت در يك سطح نبودند و هنوز هم نيستند. از ميان اين خواهران و برادران اشرف بهترين وضع مالي را داشت و روي هم رفته نمي‌توان ثروت او را حساب كرد. شهرام پسر بزرگ او نيز صاحب ثروت كلان است. همين طور فاطمه كه علاوه بر دارايي خودش ثروت زيادي از شوهرش ارتشبد خاتم به ارث برده بود و يك قلم پول نقد او را كه در بانك‌هاي اروپايي بود به دويست ميليون پوند انگليسي برآورد مي‌كردند و اين همه را از راه دريافت پورسانتاژ خريد اسحله براي نيروي هوايي به دست آورده بود. وضع مالي غلامرضا نيز كه هم اكنون مقيم انگليس است خوب و با همان خست هميشگي‌ زندگيش را اداره مي‌كند.

عبدالرضا كه به قول معروف روشنفكر خانواده پهلوي به حساب مي‌آمد از همان زماني كه ايران را ترك گفت گم و گور و ناپديد شد. برادر ديگرشان محمودرضا نيز كه اهل ترياك بود و به قول رضا در تجارت آن هم دست داشت در كاليفرنيا است و وضع او هم بد نيست. احمد رضا نيز به امريكا آمده بود و همچنين بزرگترين خواهر آن‌ها به نام همدم‌السلطنه كه او هم وضع مالي رو به راهي نداشت و در اروپا به سر مي‌برد. مي‌ماند حميدرضا كه از سالها پيش تقريباً از خانواده طرد شده بود و بعد از انقلاب هم در ايران ماند و ظاهراً هنوز گرفتار است(1). ملكه مادر هم به امريكا وارد شد و در نيويورك اقامت گزيد و در همانجا هم درگذشت.

زماني كه شاه به مكزيك آمد. اين خواهرها و برادرها اغلب در آنجا گرد آمدند و مخصوصاً ملكه مادر و شمس مدتي را در مكزيك در كنار شاه گذراندند. اما چند ماه بعد كه شاه در قاهره عمرش به پايان آمد باز پراكنده شدند و اينك هر يك در گوشه‌اي از عالم به زندگي خود ادامه مي‌دهند. اشرف تا زمان مرگش در فرانسه بود و ثروت كلانش را در كار داد و ستد به كار گرفته بود و آزاده تنها دخترش در جوار او زندگي مي‌كرد. شهريار ترور شد، اما شهرام كه مي‌گويند در كار معامله و دلالي جواهر است و بيشتر به آفريقاي جنوبي رفت و آمد دارد و كار تجارتش را در اين كشور متمركز كرده است. محمودرضا در لس‌آنجلس مشغول دم و دود خويش است و با آن كه وضع مالي رو به راهي دارد اغلب مهمان اين و آن است. عبدالرضا معلوم نيست در كجاست و كسي به درستي از محل اقامت دايم او خبر ندارد. به طوري كه شنيده‌ام براي اين كه شناخته نشود حتي نام فاميل خود را عوض كرده است. شمس كه اغلب از نداري شكايت مي‌كند هم اكنون در امريكاست و با وسواس هميشگي روزگار را به سر مي‌برد و البته وضع مالي‌اش به پاي خواهر كوچكتر‌ش اشرف نمي‌رسد. هم او كه اغلب از نداري و دست‌تنگي شكايت مي‌كرد موفق شد مقداري جواهر از ملكه مادر بگيرد كه آن را به شاه به حدود ده ميليون دلار فروخت كه خود ماجراي جالبي دارد كه در قسمت‌هاي بعدي شرح خواهم داد. اين شمس در خست دست كمي از اغلب اعضاء خاندان پهلوي ندارد و خست او به گونه‌اي است كه خلبان هواپيمايي كه در زمان اقتدار شاه او را با هواپيما به اين كشور و آن كشور مي‌برد تعريف مي‌كرد كه شبي با خدمه پروازي كه شمس را به اروپا برده بود در رستوراني به شام مي‌روند و به حساب اين كه ميهمان شمس هستند سفارش بيفتك و غذاهاي نسبتاً گران قيمت مي‌دهند. وقتي كه صورت حساب آن را نزد شمس مي‌برند شديداً اعتراض مي‌كند كه اين‌ها به چه حق بيفتك خورده‌اند و دستور مي‌دهد كه معادل صورت حساب رستوران از حقوق آن‌ها كم شود.

در مورد خست اين خانواده مي‌توان وقايع باور نكردني ذكر كرد. اگر از اشرف بگذريم بقيه در اين خصوصيت مشترك هستند كه گاه تظاهرات عجيب و غريب دارد.

از آن جمله وقتي ملكه مادر در نيويورك فوت كرده بود، براي كفن و دفن او احتياج به دوازده هزاردلار پول نقد بود كه هيچ كس از افراد خانواده حاضر به پرداخت آن نبود و هر كس به ديگري حواله مي‌داد. كار افتضاح چنان بالا گرفت كه آرمائو از ياران راكفلر و دوست خانوادگي پهلوي‌ها از نيويورك با من تماس گرفت و بالاخره من پول لازم را حواله كردم تا بعد تكليف پرداخت آن روشن شود. تازه خود ملكه مادر ثروت زياد داشت و وراث مي‌دانستند كه بالاخره اين پول از محل ثروت خود ملكه مادر قابل دريافت است. در قاهره نيز شاهد بودم كه احمد رضا برادر شاه از نداري شكايت مي‌كرد و راست هم مي‌گفت. تمام درخواستش اين بود كه براي گذران زندگيش ماهي دو هزار دلار به او كمك شود و كسي حاضر نشد اين مبلغ را به او بدهد و آخر كار فرح قبول كرد كه اين كمك را در اختيار او بگذارد.

همدم‌السلطنه هم همين مشكل را داشت وماهي يكي دو هزار دلار كمك مي‌خواست كه كسي به او نداد. محمود رضا هم هر چه داشته باشد اهل خرج نيست. زن و بچه هم ندارد و گفتم كه در لس‌آنجلس دائماً ميهمان اين و آن است و ترياكش را هم در خانه ديگران مي‌كشد. غلامرضا هم مثال زدني است. او زماني آمده بود به كويت و به دكتر قاسمي كه سفير ايران در كويت بود سفارش زياد داده بود كه براي او وسايل مورد سفارش را بخرد و او هم خريده بود، اما غلامرضا زير بار پرداخت بدهي‌اش نرفت. غلامرضا فراماسون هم هست. زماني يك نفر به او گفته بود كه به فراماسون‌هايي كه بعد از انقلاب به خارج آمده‌اند ماهي صد دلار كمك مالي مي‌شود. عجبا كه او به اين در و آن در زده بود كه اين پول واهي را وصول كند و ظاهراً بعد از مراجعه به او گفته بودند كه سربه سرش گذاشته‌اند.

خست پهلوي‌ها در آن حد بود كه در خارج حتي به كساني كه عمري را به آن‌ها خدمت كرده بودند حاضر به كمك نبودند و از آن جمله تيمسار ايادي كه البته خودش در ايران ثروت كلان داشت اما چون ثروت بيشتر به صورت زمين و خانه و تأسيسات بود نتوانسته بود آن را خارج كند و در خارج از كشور وضع روبراهي نداشت. خانواده پهلوي حاضر به كوچكترين كمك به او نشدند، و بالاخره امير هوشنگ دولو، كه مي‌دانيم ثروتي افسانه‌اي داشت‌،او را پناه داد و به او گفت: تا زماني كه زنده‌اي مي‌تواني پهلوي من بماني وشام و ناهارت را با من بخوري. بالاخره هم پهلوي دولو زندگي كرد تا مرد. آتاباي هم تقريباً همان وضع ايادي را داشت و دارد و براي گذران زندگيش لنگ بود. البته او را فرح پناه داده است و فعلاً نزد او زندگي مي‌كند.

از ميان خواهرها و برادرهاي شاه، فاطمه در فرانسه درگذشت و معلوم نشد بر سر ثروت كلان او كه بيشتر دردست تراستها و وكلاي حقوقي بود چه آمد. احمد رضا هم فوت كرده است. بقيه صحيح و سالم هستند و به گونه‌اي كه مختصراً شرح دادم بيشتر در اروپا و امريكا زندگي مي‌كنند، اما عموم آن‌ها و مخصوصاً خود فرح و فرزندانش و رضا و نيز اشرف و شمس، كه ثروت حسابي دارند، براي فرار از پرداخت ماليات در كشور معيني كارت اقامت دائم نمي‌گيرند.

بد نيست كمي هم درباره يكي ديگر از افراد خانواده بنويسم و آن شهناز دختر بزرگ شاه است كه فعلاً در امريكا زندگي مي‌كند و شديداً مذهبي شده و با افراد ديگر خانواده هم تفاهمي ندارد(2). چون اردشير زاهدي از او يك دختر دارد معمولاً هموست كه از منافع وي حمايت مي‌كند. خود اردشير زاهدي هم دائماً در حال درگيري مالي با ساير وراث است و اغلب كار به شكايت و شكايت كشي مي‌رسد از آن جمله اردشير مدعي بود كه به سفارش شاه دو دستگاه اتومبيل بنز ضد گلوله براي گارد خريده است. بعد از انقلاب كسي حاضر نبود طلب او را بپردازد و بالاخره تهديد كرد كه با اسناد و مداركي كه در دست دارد به دادگاه شكايت خواهد كرد كه براي گريز از دادگاه خانواده پهلوي بالاخره ششصد هزاردلار پول اتومبيل‌ها را به او دادند. اما دعواي اساسي او با وراث بر سر ارثيه همسر سابقش شهناز و دخترش مهناز همچنان باقيست و جريان امر به وصيتنامه مالي شاه بر مي‌گردد كه خود داستان جالبي دارد.

هنوز به درستي معلوم نيست كه ثروت باقي مانده از شاه در چه سطح و ميزان است. تا آنجا كه اينجانب اطلاع دارم شاه در وصيت‌نامه مالي‌اش كه نزد وكيل خانوادگي آن‌ها يعني كتيه «Cottieh» موجود است قسمتي از ثروت خود را به اين شرح تقسيم كرده است: فرح پهلوي 20%، رضا پهلوي 20%، عليرضا پهلوي 20%، فرحناز پهلوي 15%، ليلا پهلوي15%، شهناز پهلوي 8%، مهناز زاهدي 2%.

بدين ترتيب ملاحظه مي‌شود كه سهم شهناز خيلي كمتر از ساير خواهران و برادران است. به همين ملاحظه شهناز هنوز زير بار نرفته و مدعي است كه بايد ثروت پدرش براساس قانون ارث اسلامي تقسيم شود و سهم او با ساير خواهرانش برابر باشد و به طوركلي براساس پسربر و دختربر تقسيم شود و به همين خاطر دعوا و اختلاف هنوز ادامه دارد و مخصوصاً شوهر سابقش اردشير زاهدي دنبال كار را گرفته و چون ويليام راجرز وزير سابق امور خارجه امريكا كارهاي وكالتي اردشير را انجام مي‌دهد ممكن است مسئله به دادگاه كشيده شود كه هنوز تكليف آن روشن نيست.

در مورد وصيت نامه شاه اين نكته را هم بايد بگويم كه تازه همين مقدار هم كه براي شهناز در نظر گرفته شده در اثر فشار فرح به شاه بود و مخصوصاً تعيين ارثيه براي نوه‌اش مهناز صرفاً بر اثردرخواست و اصرار فرح عملي شد.

و اما شيوه تقسيم ثروت شاه كه در بالا گفتم مربوط به قسمتي از ثروت او مي‌شود. نسبت به بقيه نيز شاه يك وصيت‌نامه ديگر دارد كه بايد حدود ده سال بعد از تاريخ درگذشت وي به صورتي كه معين كرده ‌آن ثروت تقسيم شود. نكته ديگر در وصيت‌نامه دوم اين است كه وراثي كه سن آن‌ها زير سي سال است زماني مي‌توانند سهم خود را براساس وصيت‌نامه دوم دريافت دارند كه سن آن‌ها به سي سال تمام برسد. اما براي اجراي اين وصيت‌نامه‌ها شاه وكيلي تعيين كرده كه همان «كتيه» است كه در لوزان اقامت دارد. به جز اين دو وصيت‌نامه مالي كه گفتم احتمالاً وصيت‌نامه ديگري هم وجود دارد كه آن از اسرار است و اينجانب از آن خبري ندارم.

در مورد ثروت شاه همان طور كه گفتم كسي دقيقاً اطلاعي نداردو تنها بهبهانيان معاون اسبق دربار و رئيس دفتر مالي شاه از آن اطلاعاتي داشت كه او هم با فرح اختلاف پيدا كرد و فرح زورش به او چربيد و در مراكش همه چيز را از او تحويل گرفتند و عذر او را خواستند و بيرونش كردند.

از خست پهلوي‌ها گفتم، بگذاريد از بخش ديگري از خصوصيات اخلاقي آن‌ها تا آنجا كه خود دريافته‌ام، بگويم و قصه را كوتاه كنم:

پهلوي‌ها علاوه بر خست، عموماً نمك ناشناس و ضمناً ترسو هستند. از آدم‌هاي فاسد هم خوششان مي‌آيد و محبتي نسبت به آدم‌هاي سالم ندارند. مردم را هم داخل آدم حساب نمي‌كنند. عموماً هم خارجي پرست هستند و در برابر خارجي به گونه عجيبي مرعوب و مجذوبند و اگر يك ايراني درباره مسئله‌اي هزار دليل منطقي بياورد به مجردي كه يك نفر خارجي اظهارنظر غير منطقي درباره آن مسئله بكند آن‌ها تمام استدلال شما را فراموش مي‌كنند و فقط به همان نظر خارجي مي‌چسبند. البته در اين مورد فرح با ديگران فرق مي‌كند و منصفانه بايد بگويم كه فرح با وجود سالهاي مديد زندگي در دربار و تماس با خانواده پهلوي تحت تأثير خصوصيات اخلاقي آن‌ها قرار نگرفته ومخصوصاً به عكس پهلوي‌ها، كه نمك ناشناسي يكي از خصوصيات آن‌ها بوده و هست، فرح نسبت به دوستانش و بعضي از افراد فاميلش وفادار ماند واز كمك به آن‌ها چه مادي و چه معنوي دريغ ندارد. نمونه آن ماجراي قطبي و جوادي است كه بعد از 22 بهمن آن‌ها در ايران به تله افتاده بودند و فرح شب و روز نداشت بالاخره هم با پرداخت مبلغي نزديك به سه ميليون دلار به حسين امير صادقي پسر رانندة شاه كه در انگليس بود و براي خروج غير قانوني افراد، امكاناتي در اختيار داشت و آن‌ها را از ايران خارج نمودو خيالش راحت شد. گفتني است كه ظاهراً فرح به حسين امير صادقي هم گوشه چشمي داشته است و شايد هم رابطه‌اي، و به همين سبب هم جوادي پس از خروجش از ايران و پيوستنش به فرح در قاهره بر سر اين قضيه با فرح دعوا كرد و فرح را مجبور كرد كه صادقي را از نظر دور كند. فرح البته در ميان پهلوي‌ها همانند اشرف از ثروت بسيار بالايي برخوردار است و علاوه بر 20%از ارثيه‌اي كه از شاه به او رسيده، شخصاً نيز داراي ثروتي است كه او را نه تنها در قياس با پهلوي‌ها كه در قياس با ثروتمندان نسبتاً معروف دنيا در رديف‌هاي بالا قرار مي‌دهد.

پی نوشت:
1 - حميد رضا پهلوي به علت استعمال و فروش مواد مخدرتوسط «اداره مبارزه با مواد مخدر» دستگير و به حبس محكوم شد.
2 - اين گفته درباره «مذهبي شدن» شهناز پهلوي در كتاب مصطفي الموتي (ايران در عصر پهلوي، چاپ لندن) نيز بيان شده است.

منبع:پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوي در دوران آوارگي،خاطرات احمد علي مسعود انصاري،مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، تهران، بهار 1385 ، ص 176 تا 183