کد خبر 54292
تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۳۹۰ - ۰۹:۳۹

در راهروها همه جا تاريك بود و ما روي قشر ضخيمي از شيشه خرده راه مي‌رفتيم. به حياط رفتيم، ولي تا چند دقيقه هنوز متوجه قضيه نبوديم چون هوا تاريك بود يك وقت كسي از بين ما گفت: «اين سالني كه بود، ديگر نيست.»

به گزار ش مشرق به نقل از فارس، بررسي نقش نفاق در ميان گروه و افراد مختلف در طي انقلاب اسلامي بسيار پر اهميت است. گروه هاي مانند سازمان مجاهدين خلق(منافقين) و اشخاصي مانند بني صدر جزو همين اسامي هستند.
آنچه كه پيش روي شماست گفتگو با دكتر علي اكبر ولايتي پيرامون نقش بني صدر و منافقين پيرامون ترورهاي اوايل انقلاب كه در جامعه رخ مي داد:

*سوال: از تقابل بين نمايندگان مجلس و رئيس جمهور وقت، بني‌صدر، چه نكاتي را قابل ذكر مي‌دانيد؟

*ولايتي: در آن زمان يك نوع تقابل بين مجموعه طرفداران بني‌صدر و اكثريت مجلس وجود داشت. نمايندگان و وزرايي كه به تعبير امروز اصولگرا بودند براي اينكه كارهايشان را در دولت و در مجلس هماهنگ كنند، در روزهاي يكشنبه جلساتي را در محل حزب جمهوري اسلامي در سرچشمه برگزار مي‌كردند. بنده هم جزو ائتلاف بزرگي بودم كه مركب از حزب جمهوري اسلامي، جامعه روحانيت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و تعدادي از انجمن‌هاي اسلامي مثل انجمن اسلامي معلمان بود و به عنوان نماينده مردم تهران در دوره اول مجلس انتخاب شدم و به تدريج فراكسيون اصولگرايان يا خط امامي ها در مجلس شكل گرفت.

*سوال: آيت‌الله خامنه‌اي و آقاي هاشمي هم جزو نمايندگان تهران بودند؟

*ولايتي:بله، از آن طرف هم بني‌صدر بود و طرفدارانش كه عمدتا از جبهه ملي، نهضت آزادي و بعضي از منفردين بودند. شرايط دشواري بود. مرحوم شهيد رجايي نخست وزير شده بود و بني‌صدر در فرآيند انتخاب وزرا مشكل ايجاد مي‌كرد. به خصوص در مورد بعضي از وزارتخانه‌هاي حساس مثل وزارت امور خارجه، حاضر نمي‌شد كسي را انتخاب كند كه مورد قبول اكثريت مجلس بود. در زمان بني صدر، مجلس مصوبه‌اي را تصويب كرد كه اگر بين رئيس جمهور و نخست وزير اختلافي وجود داشت و براي وزارتخانه‌‌اي وزير انتخاب نشد، نخست وزير مي‌‌تواند سرپرستي موقت آن وازتخانه را به عهده بگيرد و مرحوم شهيد رجايي هم سرپرستي موقت وزارت خارجه را بر عهده گرفت.
به هر حال بني‌صدر در اسفند ۱۳۵۸ انتخاب و در آخر خرداد سال ۱۳۶۰ به دليل عدم كفايت توسط مجلس معزول شد. وي در اين مدت مشكلات زيادي، هم در جبهه و هم در اداره كشور درست كرد.
واقعا نقشي جز تخريب در مديريت كشور نداشت و به هيچ وجه زير بار تفاهم با بقيه نمي‌رفت. ضرورت حكومت دموكراتيك و دموكراسي اين است كه افراد بتوانند با هم كار كنند. او زير بار هيچ كس نمي‌رفت و هر كاري كه دلش مي‌خواست مي‌كرد. از امام جانشيني فرماندهي كل قوا را درخواست كرد و امام به او دادند. او به جبهه مي‌رفت، در دزفول در زيرزميني مي نشست، از خاطرات جنگ نوار پر مي‌كرد و دستورات عجيب و غريب مي‌داد. بدون ترديد بخشي از دست رفتن خرمشهر، معلول بي‌لياقتي وي بود. در آن برهه نيروهاي مردمي و سپاه تازه تشكيل شده بودند و ارتش مقاومت مي‌كرد. چند بار عراقي‌ها از شلمچه تا خرمشهر آمدند و باز عقب رانده شدند. به دستور بني‌صدر بود كه عقب‌نشيني از خرمشهر انجام شد. گفته بود ما مثل زمان اشكانيان عمل مي‌كنيم كه ابتدا جنگ و گريز و عقب‌نشيني تاكتيكي مي‌كردند و بعد هجوم مي‌بردند. مي گفت ما زمان مي‌دهيم، زمين مي گيريم، آدمي بود كه هيچ كار جنگي نكرده بود، ولي حاضر هم نبود به اظهار نظر متخصصان در جنگ گوش بدهد و سر خود كارهايي مي‌كرد. تا زماني كه او بود، ما در جنگ جز تحمل فشار راهي نداشتيم و پيروزي‌اي هم به دست نياورديم و فقط خسارت ديديم. بعد از عزل او كارها سامان گرفتند و شما مي‌بينيد كه حصر آبادان شكسته شد كه رويداد بسيار مهمي بود و بعد هم پيروزي‌ها يكي پس از ديگري پيش آمدند. تا زماني كه او بود از ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ كه جنگ شروع شد تا آخر خرداد ۱۳۶۰ ما پيروزي‌اي نداشتيم و عقب‌نشيني داشتيم.
او بيش از آنكه به فكر اداره كشور باشد، به فكر رقابت‌هاي سياسي بود، يعني اداره كشور را با وضعيتي كه قبل از انقلاب بين گروه‌هاي سياسي مثلا در اروپا بود، اشتباه گرفته بود. در آن زمان تعداد طرفداران جبهه ملي در اروپا و بين دانشجويان، معدود بودند و همين‌ها هم با هم اختلاف داشتند. يكي از رئوس و علل اصلي اختلافات بين كساني كه در اروپا بودن، خود بني‌صدر بود. آنها در پيروزي انقلاب نقشي نداشتند، نقش را امام داشتند و مردم. حالا كه انقلاب پيروز شده بود، اينها آمدند و امام با سعه صدر اجازه دادند كه دولت موقت تشكيل بشود و بعد هم بني‌صدر انتخاب شد. گويي اين انقلاب به عنوان غنيمت به دست او افتاده بود. رفتارش مثل زماني بود كه داخل گروهك‌هاي سياسي قبل از انقلاب در اروپا فعاليت مي‌كرد. اين نحوه اداره يك كشور بزرگ و با عظمتي مثل ايران توسط رئيس جمهوري بود كه فقط تا نوك بيني‌اش را مي‌ديد.

*سوال:سعي نكرده بود سطح خود را به نسبت زمان بالا ببرد؟

*ولايتي: اصلا لياقت اين كار را نداشت. قدرت درك نداشت تا ببيند چه اتفاقي در اين كشور افتاده. چون زحمتي براي سقوط رژيم قبلي نكشيده بود زحمت را ديگران در زندان‌ها، شكنجه‌گاه‌ها و همراهي‌هاي بسيار سخت و طولاني با امام كشيده بودند. در آن شرايط چاره‌اي جز سكوت نبود. موقعي كه امام فرمودند: «برويد به فكر مجلس باشيد كه مجلس در راس امور است» انصافا تعداد زيادي از افراد صاحب نام و كار كرده در امور سياسي و مبارزات به مجلس آمدند، از جمله حضرات آيت‌الله خامنه‌اي، جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، شهيد دكتر باهنر و شهيد رجائي، هيچ مجلسي هيچ گاه به اين پر و پيماني نشد كه آن هم اشاره امام بود كه همه بايد به مجلس بروند و انصافا اشاره حكيمانه‌اي بود و بعد هم همين مجلس بني‌صدر را كه لياقت رياست جمهوري را نداشت، ساقط كرد.

*سوال: از حال و هواي روزهاي منتهي به فاجعه ۷ تير چه خاطره‌اي داريد؟

*ولايتي: در مورد ۷ تير اتفاقي كه درست قبل از آن افتاد، در روز شنبه ۶ تير بود كه آيت‌الله خامنه‌اي در مسجد اباذر ترور شدند. ضبط صوتي كه در آن ماده منفجره بود، هنگام سخنراني ايشان منفجر شد. ظاهرا كار گروه فرقان بود.

*سوال:عضويت شما در حزب جمهوري به چه شكلي بود؟

*ولايتي: ما گروه پزشكي حزب را تشكيل داده بوديم، البته ما انجمن اسلامي پزشكان را از قبل از انقلاب داشتيم. من از دوره دانشجويي از پايه گذران انجمن اسلامي دانشكده پزشكي بودم. بعد هم كه پزشك شدم، همراه با همفكران خود، انجمن اسلامي پزشكان را تشكيل داديم و همين را به حزب منتقل كرديم و عملا انجمن پزشكان حزب جمهوري اسلامي را تشكيل داديم. بنابراين هم به عنوان عضو حزب و هم به عنوان نماينده مجلسي كه طرفدار حزب بود به آنجا مي‌رفتم. در يكشنبه ۷ تيرماه ۱۳۶۰، مرحوم شهيد بهشتي چند نفر را مامور كردند كه آيين‌نامه كنگره حزب را بنويسند. اين چند نفر عبارت بودند از: مرحوم آقايان زواره اي، دكتر عباس شيباني، سيد آقايي، شمسيان و بنده. من جزو هيئت رئيسه مجلس هم بودم. در آن زمان جلسه را روز شنبه ۶ تير قبل از واقعه انفجار در اتاق هيئت رئيسه برگزار كرديم. ما را مرحوم شهيد بهشتي مامور كرده بودند كه آيين نامه كنگره حزب را كه قرار بود قريبا تشكيل شود بنويسم. گفتند جلسه بعد چه موقع باشد؟ گفتيم همين فردا يكشنبه كه به حزب مي‌رويم. كمي زودتر مي‌رويم در اتاق ديگري مي‌نشينيم و كار حزب كه شروع شد، ما هم به آن مي‌پيونديم.
اگر ساختمان قديم حزب يا عكس آن را ديده باشيد، در حقيقت اين ساختمان، ساختمان سابق دانشكده الهيات و به صورت L و شامل سالن سخنراني و يك طبقه بود و بقيه سه طبقه. ما قبل از ساعت نُه به آن ساختمان سه طبقه رفتيم. و در اتاقي نشستيم تا بحث‌هاي مربوط به تدوين آئين‌نامه حزب را انجام بدهيم. جلسه ساعت نُه تشكيل مي‌شد و ما قرارگذاشتيم كه ساعت نُه و ربع يا نُه و بيست دقيقه برويم. جلسه سر ساعت نُه تشكيل شد. حدود نُه و چند دقيقه بود كه ناگهان ديديم صداي انفجاري آمد. ما فكر مي‌كرديم كه بمب در اتاق ما منفجر شده زيرا تمام شيشه‌هاي اتاق ما خرد شدند و برق هم رفت. از پائين صداي فرياد مي‌آمد و بعضي از رانندگان و همراهان افراد در حياط بودند. آقاي دكتر شيباني از پنجره به آنهائي كه در حياط گفت: «چيزي نيست. اتاق ما بود كسي چيزي‌اش نشده».
از آنجا بيرون آمديم. در راهروها همه جا تاريك بود و ما روي قشر ضخيمي از شيشه خرده راه مي‌رفتيم. به حياط رفتيم، ولي تا چند دقيقه هنوز متوجه قضيه نبوديم چون هوا تاريك بود يك وقت كسي از بين ما گفت: «اين سالني كه بود، ديگر نيست.» سقف سالن به زمين متصل و با خاك يكسان شده بود. تازه همه فهميدند چه اتفاقي افتاده. بيل و كلنگ آوردند، ولي سقف يكپارچه و بتوني، به شكلي كامل فرود آمده بود. جرثقيلي را از سرچشمه آوردند كه اين طاق را بلند كند، ولي جرثقيل زورش نرسيد، به جاي اينكه بتون بلند شود، ته جرثقيل بلند شد. رفتند يك جرثقيل بزرگ‌تر آوردند كه در داخل نمي‌آمد. سر در را خراب و سقف را بلند كردند. جرثقيل بزرگ هم يك دفعه در رفت و افتاد. بعضي‌ها را در اين كند و كاوها در آوردند علت اينكه عده‌اي زنده ماندند اين بود كه صندلي‌هاي آنجا صندلي‌هاي آهني ارج بود. سقف روي آنها فرود آمده و عده‌اي به واسطه اين صندلي‌ها زنده مانده بودند و اگر روي زمين نشسته بودند همه رفته بودند.

*سوال: از عوامل وقوع حادثه بگوئيد.

*ولايتي: به نظرم مهم ترين مطلب اين بود كه وقتي بني‌صدر عزل شد، متفقينش از او نااميد شدند. درست روز بعد از عزل بني‌صدر بود كه منافقين به خيابان ريختند و شروع به تيراندازي كردند. آقاي هادي غفاري كه نماينده مجلس هم بود، تعريف مي‌كرد، همان طور كه ما در ماشين بوديم، از بغل گوش ما تير رد مي‌شد و منافقين به هر طرف تيراندازي مي‌كردند اين اولين واكنش شان بود و واكنش‌هاي بعدي انفجار حزب و انفجار نخست‌وزيري بود و بعد هم ترور ائمه جمعه و وكلاي مجلس. وضع طوري بود كه هر نماينده‌آي كه از مجلس بيرون مي‌آمد، به محض اينكه او را پيدا مي‌كردند، اگر از گروه اصول‌گراها به تعبير امروز بود، او را مي‌زدند. تعدادي از نماينده‌ها به صورت فردي ترور شدند. كار به جايي رسيد كه رياست مجلس، آقاي هاشمي رفسنجاني، تصميم گرفت نمايندگان شبانه روز در مجلس باشند. مقداري پتو و بالش خريدند و ما شبانه روز در مجلس بوديم، چون براي مثال خود من دو بار بعد از آن قضيه تهديد شدم و لذا از خانه‌ام بيرون آمدم. من با مرحوم خانمم و دو تا بچه هر شب خانه يكي از اقوام و دوستان بوديم كه ترور نشويم.

*سوال: در آن شرايط كه در مجلس مي‌خوابيديد، خانواده‌تان را چطور مي‌ديديد؟

*ولايتي: گاهي فرصتي پيدا مي‌كرديم و تحت حفاظت و پوشش بيرون مي‌آمديم، به خصوص نمايندگان شهرستان‌ها بايد در تهران جايي را اجاره مي‌كردند كه آن قدر‌ها حفاظت نداشت. بيش از يك سال به اين دشواري گذشت ائمه جمعه ترور مي‌شدند، آدم‌هاي معمولي مثلا ميوه فروشي كه عكس امام را داشت و معروف به اين بود كه حزب‌اللهي است و كاسب جزء بود، در مغازه‌اش ترور مي‌شد. مرحوم لاجوردي نقش اساسي در خاموش كردن اين فتنه داشت. قاطعيت امام، آقاي محمدي گيلاني به عنوان قاضي دادگاه انقلاب و مرحوم لاجوردي به عنوان دادستان انقلاب اين غائله را ختم كرد. مردم ديدند كه اينها چه موجوداتي هستند. مردم ما هميشه مخالف افراط كاري‌اند. طبع آدم اين گونه است. اين كارهايي كه اينها مي‌كردند با هيچ يك از موازين شرعي، عرفي، انساني، دنيايي، ايراني و اسلامي حور در نمي‌آمد، لذا كارشان به آمريكا، اسرائيل و صدام حسين كشيد.
در حقيقت ما در جنگ در دو جبهه خارجي و داخلي مي‌جنگيديم. از اين طرف عده‌اي بايد به مرز مي‌رفتند و جلوي صدام حسين و حاميانش كه عده زيادي از اعراب و كشورهاي غربي بودند مي‌ايستادند و از آن طرف در داخل منافقين بودند و اصلا كسي بر جان خودش ايمن نبود، معذالك مردم ايستادند. در شهريور سال ۱۳۵۹ جنگ خارجي شروع شد، يعني دشمن خارجي به ما حمله كرد و هجوم داخلي از تير ۱۳۶۰ شروع شد و هر دو به موازات هم ادامه پيدا كرد. جالب است كه بعضي از گروه‌هاي سياسي، حتي در آن زماني كه مردم در مرزها عليه بيگانه‌ها مي‌جنگيدند و در داخل، منافقين عليه دولت و حكومت اعلاميه مي‌دادند، اين سئوال را مطرح مي‌كردند كه چرا بعد از فتح خرمشهر به جنگ ادامه مي‌دهيد؟ كسي نيست از اينها بپرسد مگر وقتي خرمشهر فتح شد، بقيه سرزمين ها هم آزاد شدند؟ هنوز بخش مهمي از سرزمين ما در اشغال نيروهاي عراقي بود. حالا خرمشهر چه خصوصيتي داشت كه اگر ما آنجا را باز پس گرفتيم. ولي هنوز بخشي مهمي از ارتفاعات و مناطقي در كردستان و كرمانشاه و ايلام و خوزستان در تصرف دشمن بود، بايد جنگ را تمام مي‌كرديم، حداقل بايد دشمن را از خاك خودمان بيرون مي‌كرديم. آن وقت بعضي از اين گروه‌هاي سياسي كه آن زمان متفق بني‌صدر بودند، عليه حكومت اعلاميه مي‌دادند كه چرا به جنگ ادامه ميدهد؟ اما كسي نمي‌ديد كه اينها يك مواجهه جدي با منافقين داشته باشند، چون بالاخره منافقين يك جوري سر منشاشان در گذشته ايجاد شده بود. اينها انشعاباتي بودند كه از بعضي از اين گروه‌هاي سياسي شروع شده بودند. سازمان مجاهدين خلق از گروه‌هايي بود كه از همان ابتدا انحرافاتي در برداشت شان از مسائل مبارزاتي سياسي و اسلامي وجود داشت و بالاخره آن شد، لذا همه اينها دور بني‌صدر جمع شدند. در جنگ احزاب هم همين طور شد دشمن خارجي به صورت مجموعه مشركان و يهوديان بني‌غريظه و بني‌نذير به داخل شهر مدينه آمدند.
يعني مسلمانان در جنگ احزاب از دو طرف تحت فشار بودند. وضعيت ما هم عينا مثل جنگ احزاب بود. در داخل دشمن داشتيم كه حتي عده‌اي از اينها در مجلس هم بودند. اين طور شده بود كه بين ما به صورت طنز رد و بدل مي‌شد كه هر نماينده حزب‌اللهي كه مي‌خواهد ترور نشود، در كنار يكي از اين نماينده‌هايي كه منافقين با آنها كاري ندارند از مجلس بيرون برود، چون هيچ كس با آنها كاري نداشت و حتي يك نفر از آنها مورد تعرض قرار نگرفت. اگر تاريخ ترورها را ببينيد، يك نفر از كساني كه به لحاظ مشي سياسي با بني‌صدر همراه بودند و به نوعي از او حمايت مي‌كردند، توسط منافقين ترور نشدند. هر چه ترور شد از حزب‌اللهي‌ها بود، از جمله حزب‌اللهي‌هايي كه فرض كنيد در سنگر مسجد محله‌اش از كيان نظام دفاع مي‌كرد، بچه‌اش هم در جبهه بود، فرزندش توسط صدام حسين كشته و پدرش در اينجا توسط منافقين ترور شد.
بسيار شرايط سختي بود. آن وقت در چنين شرايطي، دولت‌هاي غربي و آن كشورهاي عربي كه از صدام حسين حمايت مي‌كردند، به نفع جمهوري اسلامي چه كار مي‌خواستند بكنند؟ چه توقعي از آنها بود؟ بني‌صدر كه اينجا چنين كارهايي كرده بود، بعد با مسعود رجوي فرار كرد و به فرانسه رفت و پناهنده شد و در آنجا ماند. اينجا اين همه آدم‌هاي بيگناه و شاخص را ترور كرده بودند، آن وقت فرانسه به اينها پناه داد و غربي‌ها حاضر نشدند. حرف ما را بشنوند. يك آدمي كه مزدور آنهاست، در هر كشور جهان سومي و اسلامي اگر مورد تعرض حكومت قرار بگيرد، همه رسانه‌هاي غربي به صدا در مي‌آيند كه چرا حقوق بشر نقض شده، ولي يك سبزي فروش به جرم اينكه عكس امام را زده ترور مي‌شود و از حقوق بشر خبري نيست. اگر غربي‌ها به معناي واقعي كلمه مخالف تروريسم هستند و مخالفتشان جنبه سياسي ندارد، چرا يك كلمه حرف نزدند؟ همين حالا برخي از اين كشورها به دليل مشكلات سياسي‌اي كه با جمهوري اسلامي دارند، منافقين را از رده تروريست‌ها خارج و مجالس‌شان تصويب كرده‌اند منافقين، خودشان اقرار كرده‌اند كه آدم‌ها را ترور كرده و اعلاميه داده‌اند. اين را كه نمي‌شود منكر بشويم. پس چرا اينها را از اين ليست تروريست‌ها خارج كردند؟ براي اينكه با جمهوري اسلامي ايران سر مسئله هسته‌اي مشكل دارند. اين عكس‌العمل كشورهاي غربي يا بعضي از كشورهاي عربي است. البته تعدادي از كشورهاي عربي در آن زمان متحد ما بودند مثل سوريه، الجزاير، ليبي و يمن جنوبي. آن زمان تا حدودي بعضي از گروه‌هاي سازمان آزادي بخش فلسطين و بعضي از گروه‌هاي فلسطيني، از جمهوري اسلامي ايران حمايت مي‌كردند، لذا تلاشي كه عراقي‌ها كردند كه جنگ بين عراق و ايران را جنگ بين عرب و فارس كنند، نتيجه نداد، چون بعضي از كشورهاي شاخص و مهم جهان عرب مثل سوريه، ليبي و الجزاير با ما رابطه خوبي داشتند و اين توطئه شكست خورد، ولي تعدادي از اعراب منطقه، خودشان هم اقرار كردند كه حدود هفتاد ميليارد دلار به صدام حسين كمك كرده‌اند، بنابراين آنها از واقعه‌اي كه اتفاق افتاد، چه اظهار تاسفي داشتند بكنند؟

*سوال: در مورد پيوندهاي تشكيلاتي مجاهدين خلق (منافقين) با سازمان اطلاعاتي مثل سيا بگوئيد.

*ولايتي: اينها را بايد از آدم‌هاي اطلاعاتي بپرسيد، ولي انسان از قرائن اين طور مي‌فهمد كه آنها پشت منافقين هستند. براي اينكه همين‌ها كه اين همه كارهاي تروريستي كرده‌اند، همين‌هايي كه در جنگ عليه ايران و جنگ عليه كردهاي عراقي تحت حمايت آمريكايي‌ها در عراق به صدام حسين كمك كرده‌اند، حالا هر چه دولت عراق مي‌خواهد اينها را بيرون كند، آمريكايي‌ها نمي‌گذارند.

*سوال: به عنوان كسي كه ۱۶ سال وزير امور خارجه و تقريبا ۱۳ سال هم مشاور مقام معظم رهبري بوده ايد، موضع دوگانه غرب را در مواجهه با تروريسم چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

*ولايتي: هر آدم آزاده‌اي با تروريسم مخالف است ولي اينها در بسياري از مفاهيم انساني را به عنوان يك ابزار سياسي استفاده مي‌كنند.