کد خبر 544279
تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۸

رسول‌ نجفیان گفت: کمک به همنوع در حقیقت کمک آدمی به خودش است. اگر در جامعه فقر و فلاکت زیاد شود دامن همه را می‌گیرد و حتی آدم پولدار هم نمی‌تواند از ثروت و مکنت خود بخوبی استفاده کند. از طرفی وقتی تو به کسی کمک می‌کنی در واقع مشمول لطف خداوند قرار گرفته‌ای که بتوانی به دیگری کمک کنی.

به گزارش مشرق، دهه شصتی‌ها رسول‌ نجفیان را با بازی در سریال رعنا ساخته داوود میرباقری به یاد می‌آورند و آنهایی که اهل موسیقی هستند، نجفیان را با آلبوم «عجب رسمیه رسم زمونه...» که پرویز پرستویی هم دکلمه‌های آن را می‌گفت، ‌می‌شناسند و دوستداران شعر می‌دانند که از دوستان نزدیک زنده‌یاد حسین پناهی بوده است.

رسول نجفیان از معدود آدم‌هایی است که همان گونه که حرف می‌زند، زندگی هم می‌کند؛ بازیگر است اما نقش بازی نمی‌کند. مهربان است و برای زندگی بهتر دیگران تلاش می‌کند. از این‌که بگوید هنوز مستاجر است، ابایی ندارد؛ چون سالم زندگی کردن، سبک زندگی‌اش است. هر چند این روزها از رسم زمانه گلایه‌مند است؛ نه برای خودش بلکه برای جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند. با او درباره خوب زیستن هم‌صحبت شدیم.

کمک به همنوع یکی از دغدغه‌های شماست، رفتاری پسندیده‌ که پایبندی به آن توصیه شده است، اما همه به آن مقید نیستند. کمک به دیگران خصلتی شخصی است یا ریشه در خانواده و جامعه دارد؟

کمک به همنوع در حقیقت کمک آدمی به خودش است. اگر در جامعه فقر و فلاکت زیاد شود دامن همه را می‌گیرد و حتی آدم پولدار هم نمی‌تواند از ثروت و مکنت خود بخوبی استفاده کند. از طرفی وقتی تو به کسی کمک می‌کنی در واقع مشمول لطف خداوند قرار گرفته‌ای که بتوانی به دیگری کمک کنی. در تمام ادبیات عرفانی ما کمک و مروت به همنوع حتی دشمن توصیه شده است. اما این خصلت روز به روز در فرهنگ و جامعه ما کمرنگ می شود.

ما باید همیشه به این نکته توجه کنیم که کمک به یک نفر، می‌تواند سرنوشت چندین نسل را تغییر دهد. وقتی به خانواده‌ای کمک می‌کنی که فرزندانشان تحصیل کنند، این خانواده فرزندان شایسته‌ای تحویل جامعه می‌دهد و این رشته ادامه می‌یابد. برای همین است که جناب مولانا می‌فرماید: «مُرد مُحسن، لیک احسانش نمُرد...» البته بدی هم اگر از بین نرود مانند موج حرکت کرده و اطراف خود را آلوده می‌کند. تنها چیزی که می‌تواند مقابل این آلودگی را بگیرد، احسان و خوبی کردن به نیازمندان است. فراموش نکنیم که اعمال ما به خودما برمی‌گردد. یادم هست یک عزیزی برای بیماران مبتلا به ایدز کمک جمع می‌کرد. برای این کار از مردی پولدار کمک خواست اما او از این کار خودداری کرد و گفت: به من ربطی ندارد که عده‌ای به خاطر کارهای ناشایست و غیراخلاقی به ایدز مبتلا شده‌اند؛ بچه من سالم است و... چند ماه بعد شنیدیم که پسر همان آقا مبتلا به ایدز شده است... به نظرم ما باید مراقب اعمال خود باشیم و باور کنیم ما آدم‌ها مانند مهره‌های یک تسبیح به یکدیگر متصل هستیم.

این‌گونه رفتارهای خوب را چگونه می‌شود تقویت کرد؟

تربیت خانوادگی بشدت روی رفتار و اخلاق آدم‌ها تاثیرگذار است. گاهی مثلا ما پزشک متخصصی را می‌بینیم که هر چند بسیار پولدار است اما آدم خوبی نیست. یا بعضی مدیران هستند که به آنها صفت عقده‌ای داده می‌شود. اینها از همان آدم‌هایی هستند که درست تربیت نشده‌اند. به برخی آدم‌ها گفته می‌شود که سر سفره پدر و مادر بزرگ نشده‌اند! آدم‌هایی که مهربان و نوعدوست هستند سرسفره خانواده بزرگ شده و یاد گرفته‌اند به دیگران مهر بورزند و‌آنها را دوست بدارند.

منظور از سر سفره پدر و مادر بزرگ شدن، لقمه حلال خوردن است؟

دقیقا همین است! موضوعی که پدرم روی آن وسواس داشت و همیشه سر نماز دعا می‌کرد خداوندا به من تنی سالم بده تا بتوانم با کار و تلاش، لقمه حلال سر سفره خانواده‌ام بیاورم. ما خانواده پولداری نبودیم. همیشه مستاجر بودیم و تحت فشار؛ اما پدرم روی موضوع حلالی لقمه بشدت حساس بود و ما هم این رفتار را از پدرم آموختیم. اما این روزها حساسیت‌‌ها روی این موضوع کم شده و لقمه حرام به سفر‌ه‌ها راه یافته است و این‌ تاوان دارد.... به قول شاعر« لطف حق با تو مداراها کند/ گر از حد بگذرد رسوا کند». صبر خداوند خیلی زیاد است اما وای به روزی که کاسه صبرش لبریز شود آن وقت است که رسوا می‌کند!

در جواب‌هایی که می‌دهید دریغ از گذشته می‌خورید و این‌که این روزها خیلی از اخلاقیات نادیده گرفته می‌شود به نظرتان چرا جامعه ما به این مرحله رسیده است؟

بیشتر این آسیب‌ها به وضعیت اقتصادی بد کشورمان برمی‌گردد. اختلاف طبقاتی زیاد شده است. در یک سمت شهر ماشین‌های آخرین مدل رژه می‌روند و در بخش زیادی از شهر مردم محتاج نان شب هستند. شاید تعداد میلیاردرها زیاد نباشد، اما جلوه زندگی آنها به چشم می‌آید و بقیه مردم را عصبی می‌کند. مرد بازنشسته‌ای که باید خرج چند جوان بیکار را هم تامین کند، با دیدن این اختلاف طبقاتی ناامید می‌شود و جوان‌هایی که امکانات ابتدایی زندگی را هم ندارند نسبت به مرفهین واکنش منفی نشان می‌دهند. نیاز جوان مانند تشنگی است که باید رفع شود وگرنه کشنده است. مسئولان بهتر است برای این نیازها فکری کرده و جوانان را از این وضع نجات دهند. در قدیم مردم مهربان‌تر از اکنون بودند. اگر در محله کسی ورشکسته می‌شد، همه اهل محل کمکش می‌کردند. در روان‌شناسی اصلی است که می‌گوید وقتی در میان جمع باشی به اندازه همان جمع قدرت داری. اما الان مردم تنها شده‌اند. از حمایت جمع برخوردار نیستند. در محله‌های قدیمی همه مراقب یکدیگر بودند و غریبه‌ را به محله راه نمی‌دادند. همین انسجام باعث می‌شد مردها براحتی نتوانند همسران خود را طلاق دهند. اگر مردی دچار خطا می‌شد و رفتار و اخلاقش را اصلاح نمی‌کرد، به اصطلاح نفی بلد می‌شد؛ آنقدر کاسب‌های محل به او جنس نمی‌فروختند که مجبور می‌شد از آن محله برود. بزرگ محله و بزرگ خانواده نمی‌گذاشتند براحتی خانواده‌ها از هم بپاشند. اگر بین فامیل اختلاف و قهری پیش می‌آمد، ریش سفیدان فامیل در ایام عید آنها را با هم آشتی می‌دادند و نمی‌گذاشتند اختلاف بین فامیل عمیق شود. یک سری از ارزش‌ها در جامعه ما از بین رفته، به همین دلیل ما از گذشته با دریغ و افسوس یاد می‌کنیم.

برخی معتقدند جامعه ما باید از این مرحله عبور کند و چاره‌ای هم نیست اما چه کنیم که سبک زندگی حامی در جامعه مدرن هم کارکردهای خود را داشته باشد؟

به نظرم اول از همه باید اقتصاد جامعه بهبود یابد. شرایط اقتصادی ضعیف خانواده را نابود می‌کند و اگر خانواده نابود شود، جامعه هم متزلزل می‌شود. شرایط سخت اقتصادی باعث شده تا زن و مرد شبانه‌روز برای تامین مخارج زندگی کار کنند و این کار زیاد آنها را بشدت از هم دور کرده است؛ به طوری که دیگر تحمل شنیدن حرف یکدیگر و وقت مهروزی به هم را ندارند. بسیاری از طلاق‌ها به دلیل مشکلات معیشتی است. زن و مرد یکدیگر را دوست دارند اما مثلا نمی‌توانند کرایه خانه را تامین کنند و بعد از چند ماه مجبور می‌شوند از هم جدا شوند. فقر باعث فساد و نابسامانی می‌شود و جوانان را فاسد می‌کند. متاسفانه امروزه پدر و مادرها به دلیل شرایط بد اقتصادی نمی‌توانند نیازهای فرزندان خود را برآورده کنند و در چنین شرایطی است که مثلا دختر جوانی برای داشتن یک مانتو به فساد کشیده می‌شود! این واقعیت را بپذیریم که تعداد کمی از جوانان ما اهل مطالعه و تحقیق هستند و می‌توانند خود را حفظ کنند. جوان فقط نیازهایش را می‌بیند و اگر این نیازها برآورده نشود، طغیان می‌کند. به همه اینها مشکل چشم و همچشمی را هم اضافه کنید که دارد ریشه خانواده‌های ما را نابود می‌کند.

از واژه «محترمانه زندگی کردن»، استفاده کردید. بیشتر در این باره توضیح دهید؟

وقتی دل مومن باشد، می‌توان محترمانه زندگی کرد. عرفان اسلامی می‌تواند ما را نجات بدهد. معرفت اسلامی و قلبی به دور از ریاکاری‌های رایج، زندگی را زیبا می‌‌کند. آدم‌های مومن آرامشی دارند که دیگران را هم متاثر می‌کند.آرامش قلبی که از روی ایمان باشد ربطی به پول و ثروت ندارد و آدمی در شرایط نَداری و فقر هم آرام است. اگر به خداوند تکیه کنیم، به دریایی وصل می‌شویم که از ما حمایت می‌کند، وارد جمعی می‌شویم که ما را قدرتمند می‌کند. اما ما این روزها تبدیل به قطره‌هایی شده‌ایم که جدا از هم زندگی سرد و بی‌تکیه‌گاهی را تجربه می‌کنیم.


منبع: جام جم آنلاین