کد خبر 548488
تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۱۸

از یک طرف روحانیت و شخص آیت‌الله کاشانی هتک حرمت می‌شوند که شما خائنان به ملت و مملکت بودید و از یک طرف، اعتراف‌وار می‌گویند که اگر کاشانی حمایت می‌کرد ما شکست نمی‌خوردیم و چرا کاشانی حمایت نکرد.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ یکی از فرضیات به ظاهر مسلم و غیرقابل انکاری که در طرح کودتای 28 مرداد و شکست نهضت ملی مردم ایران مطرح می‌شود، نقش روحانیت و به‌ویژه شخص آیت‌الله کاشانی در به شکست کشاندن نهضت است. این فرض بر این باور بنا شده است که از عوامل اصلی شکست نهضت ملی و سقوط مصدق، سکوت، خیانت و کارشکنی بخش مذهبی نهضت است و در واقع علت سقوط دولت مصدق را باید در اتحاد مربع غرب، شاه، حزب توده و روحانیت دید. (سایت جبهه ملی).

* مصدق یلی بود در سیستان

اصل این فرضیه مبتنی بر آن است که اولا؛ دکتر محمد مصدق رهبر و پیشتاز نهضت ملی بود و ثانیا؛ آیت‌الله کاشانی به دلایل مختلفی مانند قدرت‌طلبی و نام‌جویی مصدق را کنار گذاشت و با کارشکنی‌های فراوان و حتی اتحاد با شاه و جریان ارتجاع، در برابر سقوط دولت ملی سکوت کرد و این عمل «خائنانه» را مرتکب شد.

در نظر این تئوری‌پردازان تاریخ، «جنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری مصدق بزرگ موجب قطع دست استعمار انگلیس از روی منابع اقتصادی و نهادهای کشوری گردید که در نتیجه ایران بسوی استقلال کامل و آزادی و عدالت اجتماعی گام برداشت.» (سایت ملیون) و باقی ملت، عناصری وابسته و آویزان به شخص رهبر نهضت بودند که هیچ نقشی جز حمایت و کف زدن نداشتند.

مجاهدین خلق می‌نویسند: «دکتر محمد مصدق پيشوای نهضت ملی و ضداستعماری مردم ايران و تصويب لايحه قانونی ملی شدن نفت ايران توسط مجلس در 29اسفند 1329، يک پيروزی بزرگ را نصيب ملت ايران کرد.» (سایت مجاهدین)

افرادی از بین نویسندگان و تاریخ‌نگاران وجود دارند که به این موضوع اکیدا اشاره می‌کنند و می‌کوشند با انداختن مسوولیت شکست نهضت بر دوش مرحوم کاشانی و بدنه مذهبی نهضت، از یک طرف پروسه بدنام کردن روحانیت را ادامه دهند و از سوی دیگر، بت تراشیده‌ی مصدق را بیش از پیش صیقل دهند.



عباس میلانی، نویسنده کتاب‌های تاریخی در گفتگو با صدای آمریکا گفته است: «هیچ نیرویی به اندازه آخوند‌هایی‌ مانند بروجردی، کاشانی و فلسفی‌ در سقوط دولت دکتر مصدق مؤثر نبودند. تمام اسناد نشان می‌دهد که آمریکا و انگلیس زمانی‌ به این نتیجه رسیدند که می‌توانند دکتر مصدق را شکست بدهند، که کاشانی، بروجردی و روحانیت به دکتر مصدق پشت کردند.»

بنی‌صدر هم در گفتگو با رادیو فردا می‌گوید: « در روز ۲۸ مرداد دو  آيت الله يكى آيت‌الله بهبهانى و ديگرى آيت‌الله كاشانى با راه انداختن گروه‌هاى چماق‌دار، كه گروه‌هايى از ارتشيان نيز به آن‌ها پيوسته بودند، كودتاى شكست خورده را به موفقيت رساندند.»

و یا مثلا لطف‌الله آجودانی، جامعه‌شناس می‌گوید: «اگر آیت‌الله کاشانی و در کنار او حزب توده تمایلی برای تهییج شور مذهبی یا ایدئولوژیک مردم برای حمایت از دولت ملی مصدق داشتند، کودتا به این سادگی نمی‌توانست پیروز شود.»

* یک تناقض

ما معتقد نیستیم که آیت‌الله کاشانی تا پایان نهضت، همان گونه که در ابتدا بود با دولت مصدق همراهی کرد تا بخواهیم به توجیه آن بپردازیم. لکن معتقدیم که باید اصلا از بُعد دیگری باید به این مساله نگاه کرد. بر فرض این حرف آقایان را پذیرفتیم که معتقدند مصدق یلی بود در سیستان و اصلا مذهبی‌ها هیچ بودند در نهضت و کاشانی هم هیچ تاثیری نداشت. اما پرسشی که اینجا ایجاد می‌شود و تناقضی بزرگ را به وجود می‌آورد این است که پس چرا این اندازه به کاشانی اعتراض دارند؟ اگر کاشانی تاثیر و نفوذی نداشته و مصدق بوده که همه‌کاره بوده پس چرا به کاشانی انتقاد می‌کنند؟
 
این یک تناقض بزرگ است. از یک طرف روحانیت و شخص آیت‌الله کاشانی هتک حرمت می‌شوند که شما خائنان به ملت و مملکت بودید و با شاه و ارتجاع متحد شدید و زحمات ملی‌ها را برباد دادید و از یک طرف، اعتراف‌وار می‌گویند که اگر کاشانی حمایت می‌کرد ما شکست نمی‌خوردیم و چرا کاشانی حمایت نکرد.

* آیا واقعا آیت‌الله کاشانی حمایت نکرد؟

مرحوم کاشانی از همان ابتدا ملت را به حمایت از ملی شدن فراخواند و اساسا تلاش‌های او برای جلب حمایت مردم و علما بود که ریشه‌های نهضت را رویاند، وگرنه در همان بدو امر سرکوب می‌شد.

لطف‌الله میثمی می‌نویسد: «افزون بر مرحوم آیت‌الله كاشانی كه نقش زیادی در بسیج مردم و پیروزی قیام30 تیر 1331 داشتند، مراجع چهارگانه آیات عظام صدر، فیض، كوه‌كمره‌ای و آقاسید محمدتقی خوانساری به ملی‌شدن نفت فتوا داده بودند، آیت‌الله‌العظمی بروجردی هم دكتر مصدق را تایید نمودند، ولی فتوا ندادند. تمام حوزه‌‌های علمیه در شهرستان‌ها این قانون را تایید كردند و وارد این مبارزه شدند.»

اساسا آیت‌الله کاشانی مبارزه با استعمار انگلیس را از سال‌ها قبل آغاز کرده بود و این آرزوی بزرگ او، چیزی نبود که بخواهد به‌سادگی از آن عبور کند. ایشان در همان ساعات نزدیک به کودتا هم در نامه‌ای که برای مصدق فرستاد خطر کودتا را هشدار داد و از مصدق خواست که مراقب باشد. آیت‌الله کاشانی حتی با شکست خوردن نهضت هم، علی رغم تمام آزارهایی که از توده‌ای‌ها و ملی‌ها دید، از آن‌ها حمایت و در مواردی تقدیر کرد. ایشان در برابر فرزند ارشدش که از مصدق بد می‌گفت ایستاد و تا همان اواخر عمر هم معتقد بود «تاكنون هيچ دولتي به اندازه دولت مصدق به اين كشور خدمت نكرده، ولي افسوس كه در اواخر، اطرافيان او را منحرف نمودند.»

با این همه می‌توان سوال را این‌گونه مطرح کرد که چرا آیت‌الله کاشانی نتوانست مانند آغاز نهضت از کارگزاران آن پشتیبانی کند و در عمل، با کنار رفتن او، نهضت هم از هم پاشید.




* چرا کاشانی ساکت شد؟

علت ناتوانی مرحوم کاشانی در حمایت از نهضت را می‌توان در دو عامل جستجو کرد.

1.  بدنام شدن روحانیت که عملا ابزار نفوذ و تاثیرگذاری آن‌ها در جامعه را از میان برود. فضایی که حامیان مصدق ایجاد کردند و خواستند با کنار زدن روحانیت مهر نهضت را به نام خود بزنند، هم آیت‌الله کاشانی را بی‌اثر کرد و هم نهضت را به سقوط کشاند. چه قدر خوب حضرت امام –رحمة‌الله‌علیه- این موضوع را نشان می‌دهند. ایشان در یکی از سخنرانی‌هایشان خاطره‌ای را بازگو کردند که بیانگر همین مطلب است: « وقتي كه مرحوم آیت‌الله كاشاني ديد كه اين‌ها خلاف دارند مي‌كنند و صحبت كرد، اين‌ها كاري كردند كه يك سگي را نزديك مجلس عينك به آن زدند اسمش را آيت‌الله گذاشته بودند. اين در زمان آن بود كه اين‌ها فخر مي كنند به وجود او (مصدق)؛ او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدند و به اسم آيت‌الله توي خيابان‌ها مي‌گردانند. من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود سيلي را بر اسلام مي‌زد.»

2. اینکه با اقدامات مصدق، عملا دیگر امیدی برای موفقیت و بقای نهضت باقی نمانده بود. نهضتی که از همه اصول و مبادی اولیه خود عدول کرده بود ارزشی برای پشتیبانی نداشت. دیکتاتوری خزنده‌ای که مصدق آغاز کرده بود، به نام ملی‌شدن صنعت نفت، عبور از هر قانونی را جایز می‌شمرد. از سوی دیگر خود مصدق هم احساس نیاز به کسی نمی‌کرد و خود را رهبری محبوب و ملی می‌دانست.

بنابراین، با وجود چنین شرایطی شکست نهضت امری حتمی بود.  آیت‌الله کاشانی، بی‌تردید بزرگترین بدنه حامی مردمی را با خود داشت و این مساله به خوبی خود را در روز کودتا نشان می‌دهد. کودتای 28 مرداد، یک کودتای ساکت بود که ارتش آن را انجام داد و نیروی مردمی آن‌چنانی، چه در حمایت از سلطنت و چه در حفاظت از مصدق به خیابان‌ها نیامد. عمده درگیری‌های مردمی 28 مرداد میان عده‌ای چماقدار رژیم و معدود نیروی سومی‌های حامی مصدق بود. عامه مردم که با تحذیر روحانیت به میدان آمده بودند در 28 مرداد، توجیهی برای خون دادن و مبارزه نداشتند.