بر این اساس؛ تحلیل و تفسیرها در مورد چیستی، چرایی و چگونگی این جنایتکاران نیابتی سمت و سوهایی متفاوت به خود گرفت:
الف) ریشه مستقل اسلامی(سلفی) و «بعدا» ضد آمریکایی ـ صهیونیستی: این دسته از تحلیلگران که عموما نقش پیاده نظام رسانه ای غرب را بازی می کنند، از همان ابتدا با دادن آدرس غلط، منشأ شکل گیری تکفیری ها و به ویژه داعش را جدای از ساختار نظام سلطه و به عنوان گروه هایی با گرایشات مستقل اسلامی دانستند که در ادامه و بعد از حدود سه سال، عنوان ضد آمریکایی ـ صهیونیستی نیز به آنها داده و دائم بر این نکته تاکید کردند که آنها اگرچه اکنون در خاورمیانه مشغول ستیزند اما در نهایت در پی تشکیل یک دولت مستقل اسلامی برای ضربه زدن به منافع آمریکا و امنیت اسراییل هستند.
در این راستا، شاید واژه گزینی امپراتوری رسانه ای غرب بهترین شاهد این ادعا باشد، آنجا که تا پیش از اتمام تاریخ مصرف این تروریست ها، عنوان «پیکارجویان» مردمی ضد اسد به آنها اطلاق می شد، اما بلافاصله پس از آغاز تمرد سرکردگان این گروه ها و انجام عملیات های تروریستی در خارج از جغرافیای خاورمیانه، یک شبه تروریست خوانده شدند.
نقشه خاورمیانه جدید
از این رهگذر اما؛ علاوه بر انحراف خط سیر انقلاب های مبتنی بر بیداری اسلامی در منطقه، دست کم چند هدف دنبال و به افکار عمومی جهانیان القاء شد:
اول اینکه؛ تروریسم و خشونت محصول اسلام است.
دوم اینکه؛ هدف این تروریسم در نهایت ملت های غربی هستند.
سوم اینکه؛ ملت ها و دولت های منطقه توان برخورد با اینها را ندارند لذا حضور فیزیکی غرب برای اتمام بحران ضروری است.
چهارم اینکه؛ اسراییل نه یک دولت جعلی غاصب که دولت مشروع و مظلومی است که باید برای حفظ موجودیتش کمک و تلاش بیشتری کرد.
پنجم اینکه؛ تمام اسلام همین چیزی است که این تروریست ها منادی آن هستند.
ب) ریشه وهابی ـ صهیونیستی ـ آمریکایی و ضد اسلام ناب: در مقابل اما؛ از سوی جبهه رسانه ای محور مقاومت سعی شد تا ریشه های اصلی تشکیل چنین گروه هایی به درستی و مبتنی بر حقیقت بازگو شود. بر اساس این تحلیل، خاستگاه تشکیل این گروه ها اتفاقا همان محور عبری ـ عربی ـ غربی بود که هر یک بخشی از پروژه را بر عهده داشتند تا در نهایت با کور کردن مسیر انقلاب های عربی و بایکوت جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگو و منشأ این بیداری، نسخه تجزیه منطقه به عنوان تنها راه چاره سر بلند کرده و پروژه شیعه هراسی به طور کامل تکمیل گردد.
این نگاه و تحلیل اگرچه کاملا بر حقیقت آنچه رخ داده منطبق بوده و هست اما به دلایل مختلف هنوز نتوانسته حرف خود را آنچنان که باید به گوش عموم جهانیان برساند.
به هر حال؛ آنچه این روزها بر سر منطقه استراتژیک خاورمیانه می رود بیش از پیش ماهیت صهیونیستی پروژه مذکور را بر ملا ساخته است، چه، تروریست های تکفیری عملا به پیادهنظام محض نظام سلطه و فرزند نامشروع صهیونیستی اش تبدیل شده اند.
نقشه اسراییل بزرگ
مرور چند گزاره خبری در این راستا می تواند در فهم بهتر این سناریوی شوم کمک کند، سناریویی که با توجه به انگاره های آخرالزمانی صهیونیسم از اهمیت به سزایی برخوردار است:
الف) در سال ۲۰۱۴، «موشه یعلون» وزیر جنگ اسراییل و از متنفذترین چهرههای نظامی ـ امنیتی این رژیم، در سفر پنج روزه خود به آمریکا در یک برنامه رادیویی به صراحت گفت: «مرزهای خاورمیانه مسلما تغییر خواهد کرد.» او در همین برنامه از ادامه روند «بالکانیزاسیون» خاورمیانه مطابق با طرح «یینون» خبر داد.
به گفته یعلون در این مصاحبه، دو دسته کشور در منطقه وجود دارند: یک دسته کشورهایی با تاریخ واقعی مانند مصر و دستهای دیگر، «کشورهای مصنوعی». منظور او از کشورهای مصنوعی، کشورهایی هستند که از تقسیم باقی مانده امپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول، بر اساس توافق فرانسه و بریتانیا طبق معاهده «سایکس ـ پیکو»، با مرزهای مصنوعی شکل گرفتند. به اعتقاد وی کشورهایی مثل مصر، «مصر» باقی خواهند ماند، ولی لیبی، سوریه و عراق که به اعتقاد او جزو همان کشورهای مصنوعی هستند، تغییر اساسی خواهند کرد.
نقشه تجزیه سوریه
فرافکنی آشکار یعلون در تبیین این مسئله جالب توجه است، آنجا که با اطلاق عنوان کشورهای مصنوعی به برخی از کشورهای مصنوعی عملا اذهان را از جعلی و مصنوعی بودن اسراییل منحرف می سازد.
یعلون در تئوریپردازی خود برای تغییر مرزهای کشورهای غرب آسیا هیچ اشارهای به چگونگی تغییر مرزهای رژیم صهیونیستی نمی کند و هدف غایی این تغییرات ـ توسعه سرزمینی و تامین امنیت اسراییل ـ را عامدانه مکتوم میگذارد تا کسی متعرض طرح «یینون» مبنی بر «اسراییل بزرگ» نشود، طرحی که در پیوند با طرح خاورمیانه جدید نومحافظهکاران در حال حاضر با نقشآفرینی تروریستهای تکفیری در جریان است.
شاید ۶ شاخص اصلی و مهم این پروژه را بتوان در «بالکانیزاسیون خاورمیانه»، «جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای»، «معطل گذاردن طرحهای سازش با فلسطینیها و پیشبرد سیاست توسعه سرزمینی از طریق ادامه شهرکسازی»، «اضمحلال ترکیه با حمایت از استقلال طلبی کردها»، «شعلهورکردن آتش جنگ شیعه و سنی» و در نهایت «تغییر ماهیت جمهوری اسلامی ایران به عنوان دشمن اصلی» دانست.
نقشه تجزیه عراق
ب) از ابتدای روی کار آمدن «باراک اوباما» در سال ۲۰۰۹ میلادی، «جو بایدن» سناتور دموکرات یهودی مسلک به عنوان معاون رییس جمهور انتخاب شد تا به موازات پیشبرد اهداف اعلامی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، دست کم یک هدف اعمالی و شاید مهمترین هدف ۸ سال حضور دموکرات ها در کاخ سفید را پیگیری کرده و به سرانجام برساند. این هدف چیزی نبود جز «تجزیه منطقه» که بایدن رأسا انجام آن را عهده دار شد.
ارکان و ستون های این طرح از همان ابتدا به شکلی هوشمندانه بر بستر شکاف های قومی ـ مذهبی استوار شد تا شاید این بار آرزوی دیرینه صهیونیست ها برآورده شده و با انزوای جمهوری اسلامی ایران و فرزندان معنوی اش در سرتاسر جغرافیای محور مقاومت، خاورمیانه ای باب میل اخلاف «تئودور هرتصل» پیاده سازی شود.
بر اساس آنچه گفته شد؛ حوادث این روزهای منطقه به کمک تحریف مدیریت شده حقایق موجود، دقیقا روندی را طی می کند که نظام سلطه سال هاست با طراحی و اجرای پروژه های مختلف به دنبال تحقق آن است، روندی که گرچه به پاس ایستادگی و رشادت نیروهای جبهه مقاومت و روشنگری رسانه های انقلابی منطقه تاکنون به تعویق افتاده اما مداومت و اصرار دشمن بر به سرانجام رساندن آن دلیل محکمی بر لزوم هوشیاری و آمادگی خواهد بود.