نمونهاش همین ترنجستان سروش. اصلا کاری به این ندارم که مثلا مدیر فروشگاه برای هماهنگ کردن دخل و خرج توی این بازار خراب کتاب، گاهی مجبور بوده بین ده تا کتاب مذهبی و سالم یک رمان عام پسند هم بگذارد، اما انصافا یکی از کتابفروشیهای خوشفکر و توانای جبهه انقلاب بودهاست. کتابفروشی که سالم کار کرده و ازقضا موفق هم بودهاست. کتابفروشی که حالا راه امید نویسندگان جبهه انقلاب شده است. نویسندگانی که آرزو داشتند روزی یک کتابفروشی استاندارد و درست، محل عرضه آثارشان باشد. مدیر فروشگاه هم از آنهاست که صبح تا شب توی بازار کتاب چرخ میزند تا اگر کم و کاستی در فروشگاهش باشد رفع و رجوعش کند. کتابفروشی که داشت پاتوق بچههای مومن و انقلابی حوزه فرهنگ میشد.
شبیه یک شوخی
یک روز صبح ماموری از اداره اماکن تصمیم میگیرد برود سراغ ترنجستان سروش. مسیرش پر از دستفروشهایی است که انواع و اقسام کتابها را در بساطشان دارند و همان کنار خیابان بدون هیچ ترسی همه را جهت عرضه، زیبا و مرتب چیدهاند.
کتابفروشیها هم همهجور کتابی دارند. کتابهایی که از زیر دست ممیز در رفته و توصیفهای ناجوری دارد تا کتاب های ولنتاین و عشق ابدی و بیشعوری و ...
اما هیچکدام ظاهرا آنقدر مهم نیست که جناب مامور بخواهد روی آن متمرکز شود.
مامور یکباره میرود توی ترنجستان و مثل شیری که آهو دیده باشد میرود سراغ چند کتاب که عکس قلب رویشان است. بعد همانها را گزارش میکند و جعبههای کادویی هم که مدعیست برای هدایای ولنتاین درنظر گرفته شده است، اضافه میکند و از پلمپ شدن کتابفروشی در آینده نزدیک خبر میدهد. همه چیز تند و سریع اتفاق میافتد.
مدیر و کارکنان فروشگاه شوکه هستند. در یک چشم به هم زدن همه کارهای خوبی که با مشقت انجام داده بودند دیده نشده و آنها همردیف کتابفروشی های خیلی خیلی متخلف قرار گرفتهاند. کتابفروشی هایی که قرار بود آیینه عبرت جماعت متخلف شوند.
مدیر که هنوز خیال میکند همه چیز در حد دوربین مخفی است با احتیاط جلو میرود و شروع میکند به توضیح دادن برای جناب مامور. مابین توضیحات هم اینطرف و آنطرف را نگاه میکرد که شاید بتواند دوربین مخفی را پیدا کند. اما نمیتواند. مامور هم اصلا توجهی به توضیحات ندارد. مامور دست میدهدو خداحافظی میکندو میرود. همه خشکشان زده . یکساعتی که میگذرد تازه میفهمند چه خبر شده است. گویی تا حالا بدنشان داغ بوده و نفهمیده اند چه به روزشان آمده است. این است که میفتند به این در و آن در زدن.
دو سه روز بیشتر به زمان پلمپ نمانده که مدیر فروشگاه از رسانه ها کمک میخواهد. او درباره این اتفاق میگوید:
فروشگاه ترنجستان سروش به اتهام واهی و بیشتر براساس یک سوءتفاهم توسط پلیس اماکن اخطار پلمب دریافت کرد و پیگیریهای بعدی راه به جایی نبرده و اقدامات قانونی نیز راهگشا نبوده است.
وی در توضیح این خبر افزود: 25 بهمن ماه 94، مأموری از اداره اماکن به فروشگاه آمده و به جلدهای کتابهای یک نشر با موضوع خانواده و ازدواج و با طرح جلد قلب و پس از آن به جعبههای کادوی فروشگاه ایراد گرفت و آنها را تبلیغ و ترویج فرهنگ غربی ولنتاین، نامید.
مکرمی اضافه کرد: توضیحات ما مبنی بر تطبیق جلد با موضوع کتاب و عدم ارتباط آن با اتهام وارده، راهگشا نبود. به هرحال فروشگاه ترنجستان سروش، فروشگاه جامع کتاب و محصولات فرهنگی است که در طول سال با هدف ترویج فرهنگ ایرانی-اسلامی کتاب و محصولات فرهنگی را در حوزههای بزرگسال و کودک و نوجوان عرضه میکند و عرضه جعبه کادو نیز برای کتابهای نفیسی همچون قرآن کریم و قابهای مذهبی فروشگاه، الزامی است. اما توضیحات بنده به مامور محترم اماکن مورد قبول واقع نشده و وی همه آنها را ظاهرسازی خواند.
مکرمی هدف و دغدغه اصلی فروشگاه ترنجستان سروش را عرضه کتاب و محصولات فرهنگی بومی و ایرانی، ذیل گفتمان انقلاب اسلامی دانست و بیان کرد: ما همه این توضیحات را به مامور اماکن دادیم و حتی موضوعات اصلی و محوری کتابهای فروشگاه را نیز بیان کردیم اما خب تاثیری نداشت.
وی در پایان اذعان کرد که از مسیر قانونی، فرآیند جلوگیری از پلمب را نیز طی کرد و نامه جلوگیری از پلمب اتاق اصناف تهران را در تاریخ 94/12/3 تسلیم اداره مرکزی اماکن کرده ولی با اینحال مسئولان مربوطه دستور توقف اجرای حکم را ندادهاند.
اما حالا دو سه روز هم گذشته است و داد و فریاد رسانه ها هم افاقه نکرده است. امروز ترنجستان سروش پلمپ میشود. به همین راحتی. به همین خوشمزگی.
* کیوان امجدیان