حالا به تازگی نیز 4 شهید ارتشی نیز به قافله شهدای مدافع حرم پیوستهاند. شهیدانی که به صورت داوطلبانه برای حفظ ارزشهای دین عازم کشور سوریه شدند و 4 تن از آنان در عملیاتی نزدیک حلب به شهادت رسیدند.
محسن قوطاسلو اهل پاکدشت تهران و 25 ساله بود که عزم رفتن به جبهه سوریه را کرد روز گذشته سه شنبه 24 فروردین ماه خانواده، دوستان و بستگان شهید قوطاسلو برای وداع آخر با پیکر شهید به معراج شهدای تهران آمده بودند.
کسایی نژاد از دوستان و معلمان شهید از عزم راسخ محسن برای رفتن و ماندن در سوریه حکایت میکند: "دوستانی که با محسن در جبهه بودند میگویند که به محسن گفتهاند برای چند روز به مرخصی برویم اما محسن گفته بود که من آنقدر اینجا میمانم تا شهید شوم. دوستانش که آمده بودند برایمان تعریف میکردند که میتوانست برگردد اما برنگشت."
معلم شهید قوطاسلو ادامه میدهد: محسن بسیار ولایی، با اخلاق هیئتی و بسیجی بود که میتواند به عنوان یک الگوی واقعی و اسوه خوب برای جوانان میهن اسلامی معرفی شود. حاج محسن فقط یک زیارت سوریه را کم داشت که رفت و همانجا به شهادت رسید.
کسایی نژاد روزهایی را به یاد می آورد که محسن را با عشق و علاقهاش به ارتش و کارش در محل میدید و تعریف میکند: "به ارتش و کارش خیلی علاقهمند بود هر وقت او را در شهرک میدیدم در حال تمرین دویدن و حفظ آمادگی بود، آنقدر با عشق کارش را دنبال می کرد که همیشه می گفتم حاج محسن تو صیاد شیرازی آینده هستی که زود هم به درجه ای که صیاد رسید بود میرسید."
معلم شهید قوطاسلو از دوست داشتنی و عزیز بودن محسن بین بچههای اهل محل میگوید و بهترین روحیهاش را ایجاد الفت و دوستی بین دوستان و مجموعههایی که در آن فعالیت داشت میداند و ادامه میدهد: بهترین روحیه محسن ایجاد الفت بین بچهها بود یعنی تلاش میکرد که بین دوستانش کوچکترین مشکل و موضوعی پیش نیاید خودش محور حل مشکلات میشد. اگر بخواهیم فقط یک صفت از ایشان بگوییم همین "اصلاح ذات بین" بودن محسن بود.
کسایی نژاد اضافه میکند: از نظر تقید و خلق محسن برای همه بچه های ما نمونه است و برای همه زبانزد بود که به این فیض عظما یعنی شهادت هم رسید. همه کمالات را به کمال رساند در موضوع اعزام به سوریه هم داوطلبانه با چند نفر ارتشی دیگر به جبهه رفت و در جنگ طبق گفته دوستانش شجاعانه جنگید. گرچه برای ما و خانواده فقدان است و خستگی و ناراحتی دارد اما فقط با این امید میتوانیم خودمان را آرام کنیم که محسن به آرزویش رسید.
دوست شهید قوطاسلو در پایان میگوید: "زمانی که در شهرک از من خداحافظی میکرد گفت دعا کن بشود و بروم، گفتم انشالله میروی و سالم برمی گردی ولی اگر اتفاقی افتاد ما را فراموش نکن".