در ابتدای این کتاب، وی متولد بیست و پنجم مرداد 1333 در شهرستان بیجار با تحصیلات پزشکی (متخصص جراحی عمومی) و دارای یک پسر به نام «کوشا» معرفی شده است.
دکتر مصطفی رستمپور که پنجم دی 1365 به جبهه اعزام شد، دهم دی 1365 در حال مداوای یکی از مجروحان در بیمارستان صحرایی 528 سومار بر اثر بمباران شیمیایی به شدت مصدوم شد و سی و پنج روز بعد در بخش ICU بیمارستان «سن آنتوان» پاریس (پانزدهم بهمن 1365) به دلیل تنفس گاز خردل به شهادت رسید و در شهرستان بیجار به خاک سپرده شد.
بنا بر آنچه در مقدمه کتاب آمده است، پدرش، استاد محمد رستمپور، متخلص به «خیّر» از شاعران بنام شهرستان بیجار بود. این پدر داغدیده در زمان حیات خود به مقتضای لطافت روح شاعرانهاش پس از شهادت فرزند دلبندش رقت قلب، سوز دل و آه سینهاش را در قالب اشعاری به یادگار گذاشت که نمونهای از شعر او در مقدمه کتاب چنین آمده است:
آتشم بالا بگیرد چون به خاطر آرمت/ مصطفی جانم، عزیزم، مرده چون پندارمت
جنگ ویرانگر تو را با بمب شیمینزا بسوخت/ کی شود خاموش داغت، گر ز دیده بارمت
در بهار زندگی همچون گلی پرپر شدی/ بلکه چون گل سبز گردی در دلم میکارمت
داخل گلدان دل در خاک مهرت پرورم/ مردمی بودی، از آن از هر کسی بشمارمت
صورت خیّر زمین و اشک چشمش آب آن/ سوختی آنسان نرویی سوزم و بگذارمت
در صفحه 31 خاطرهداستان «اتاق عمل» میخوانیم: «دکتر رستمپور تازه کارش را در اورژانس شروع کرده و شیفت را تحویل گرفته بود که آمبولانس جلوی اورژانس ترمز شدیدی کرد. مجروحی را که در خط مقدم بر اثر انفجار خمپاره 60 و اصابت ترکشهای متعدد و زیاد مجروح شده بود و حال عمومی بد و وخیمی داشت به اورژانس آوردند. بیمار بهشدت بیقرار و آشفته بود و از ناحیه سر، گردن و قفسه سینه مورد اصابت ترکشهای متعدد قرار گرفته بود. سر و صورتش خونی و چشمهایش از فرط فشار از حدقه بیرون زده بود. رگهای گردنش برجسته و کلفت شده بودند و به سخت نفس میکشید. انگار عطش هوا داشت و میخواست هوا را بخورد.
دکتر رستمپور با توجه به علم و تجربهای که داشت، وقتی از دور مجروح را دید، کار بیماری را که بالای سرش مشغول بود به همکارش سپرد و به سرعت خودش را بالای سر این مجروح بدحال رساند. بلافاصله لباسهایش را از تن درآوردند تا محل اصابت ترکشها و وسعت جراحات ربا مشخص کند. شکم و اندامهای تحتانی بیمار سالم بود. فقط در طرف راست قفسه سینه محل ورود چندین ترکش دیده میشد که وقتی تمام قفسه سینه معاینه دقیق شد، قسمتهای خروجی ترکشها مشخص نشد، در واقع ترکشها خارج نشده بودند.
دکتر رستمپور خیلی سریع تشخیص داد که ترکشها به ریه راست بیمار آسیب رسانده و بهاصطلاح ریه را پنچر کردهاند و یا به اصطلاح پزشکی پنوموتوراکس فشاری ایجاد کردهاند؛ در این حالت حتی یک پنچری کوچک میتواند به علت تجمع هوا در فضای جنبی باعث فشار روی ریه و عدم تهویه ریه و همچنین باعث فشار به میان سینه و جابهجایی قلب به طرف مقابل و فشار روی عروق بزرگ منتهی به قلب و ممانعت از برگشت خون به قلب شده و باعث مرگ فوری شود.
به همین دلیل دکتر رستمپور خیلی سریع دست به کار شد و ست لولهگذاری به قفسه سینه را خواست و حتی منتظر هم نشد تا امدادگرها و پزشکیاران ست را بیاورند. دکتر با تیغ بیستوری (چاقوی جراحی) که معمولاً همراه پزشکان و جراحان در بخشهای اورژانس هست، مهلت نداد و بدون اینکه محل عمل را بیحسی بدهد در طرف رست قفسه سینه در فضای بین دندهای مناسب، زخمی ایجاد کرد که بهطور ناگهانی مثل ترکیدن تیوپ ماشین و خالی شدن هوای تیوپ تمام هوای متراکم در داخل فضای قفسه سینه که باعث فشار روی ریه و قلب شده بود بهطور ناگهانی با صدای فیس خالی شد و صدای مجروح با بیان «خدا خیرت بدهد» بلند شد و بیمار آرام گرفت.
در این لحظه بهیار ست لولهگذاری را آورد. دکتر محل لولهگذاری را بیحس نمود و بهسرعت لولهگذاری را انجام داد و آن را ثابت کرد و به محفظه پلاستیکی سرم که در بالای سر مجروح آویزان بود وصل کرد، سپس دستورات لازم را برای مراقبت از مجروح داد و رفت سر مجروح بعدی. با هر نفسی که مجروح میکشید حبابهای هوا مانند قلیان از درون مایعی که داخل محفظه پلاستیکی بالای سر مجروح بود، قلقل میکرد و مجروح آرام نفس میکشید و با هر بازدم دکتر را دعا میکرد.»
«اتاق عمل» را انتشارات سوره سبز با شمارگان پنجهزار نسخه، قطع رقعی، 115 صفحه و به بهای 95هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
*ایبنا