برای رسیدن به مفهوم اسم فیلم، داستان وارد پیچیدگی های جالبی می شود. « بتمن و سوپر من» مسیری را در پیش میگیرد که قهرمان ها را به جای « رفیق»، « رقیب» یکدیگر می سازد. هرکدام از آنها مشروعیت دیگری را زیر سوال می برد. بتمن(با بازی بن افلک) (Ben Affleck) شاهد مرگ دوستانش دراثر نبردی میان سوپرمن و زاد در « مردی از فولاد» بوده است. او همچنین نگران این احتمال است که سوپرمن در آینده علیه سیاره ای که پذیرای او بوده( زمین) شورش کند. در همین حین، سوپرمن(با بازی هنری کاویل) (Henry Cavill) نیز شوالیه تاریکی گاتهام را به چشم یک مامور خود خوانده قانونِ ،خطرناک میبیند. زمانی که این دو آماده نبرد می شوند، اسنایدر برای برابر کردن قدرت آنها «کریپتونایت» را معرفی میکند. با کاهش قدرت سوپرمن، او و بتمن فرصتی مییابند تا با یکدیگر دست و پنجه نرم کنند. در این میان لکس لوتر نابغه(با بازی جسی ایزنبرگ) ( Jesse Eisenberg) هم برای انجام هرکار بدی آماده است،او این بار مشتاق کاری بهتر از کلاهبرداری املاک و مستغلات است.
اسنایدر یک کارگردان تجسمی است و «بتمن و سوپرمن » نیز به واسطه جلوه های ویژه سنگین سکانس های اکشن، فیلم قدرتمندی است. اما زمانی که پای پرورش شخصیت ها به میان می آید، اسنایدر نقطه ضعفش را نشان می دهد. هیچکدام از شخصیت های مکمل یا حتی در برخی موارد شخصیت های اصلی فیلم « بتمن و سوپرمن» در زندگی واقعی وجود ندارند. آنها نمادین هستند. سوپرمنی که با بازی کاویل به وجود آمده از نظر ظاهری شبیه سوپرمن است اما چه بر سر شخصیت و عواطف قلبی او آمده است؟
اینکه بازی کاویل در نقش کلارک کنت به چشم نمی آید و اینکه رابطه عاطفی میان او و لوئیس لین ( ایمی آدامز)( Amy Adams) خوب از آب در نیامده اصلا اتفاقی نیست.کاویل تنها به علت ظاهرش در فیلم وجود دارد. اگر به او یک کت و شلوار بپوشانید او بی نظیر خواهد شد. حتی می توان ادعا کرد که کریستوفر ریو(Christopher Reeve) و براندون روث (Brandon Routh)( که هردو بازیگرانی پایین تر نسبت به کاویل هستند) بهتر از کاویل این نقش را بازی کرده اند.
بتمن با بازی افلک به سختی جواب می دهد. جنگجوی شنل پوش بدون زمینه سازی و تشریفات به دنیای جدیدی سقوط کرده و به مرد کینه جویی تبدیل شده است که با لباس مبدل جولان می دهد. شخصیت «بروس وین» خوب پرداخته نشده و بتمن فقط مردی است با لباس ضدگلوله که صدای زمختی هم دارد. اشکال در تغییر بازیگر نیست( چراکه کاراکتر بتمن نیز همچون جیمز باند انعطاف لازم برای تغییر بازیگر را دارد) مشکل این است که همه چیز جز ساختار اصلی کنار گذاشته شده است. ما این بتمن را نمی شناسیم و سازندگان فیلم نیز آنقدر برای اکران « لیگ عدالت»(Justice League) عجله دارند که به خود زحمت نمی دهند ساختاری برای این بازگویی ابرقهرمانانه ایجاد کنند.
زن شگفت انگیز (با بازی گل گودت)( Gal Gadot)تنها برای راضی کردن طرفداران در فیلم گنجانده شده است. شیوه معرفی و مشارکت او مصنوعی و ناشیانه است و حضور او هیچ هدفی جز شروع قیام « لیگ عدالت» ندارد. او داستان، شخصیت یا حداقل سابقه ای ندارد و تنها «آنجا» حضور دارد.حضور زن شگفت انگیز بیشتر از هر عنصر دیگری در داستان نشان می دهدکه اسنایدر او را فقط به عنوان وسیله ای برای ایجاد ارتباط میان « مردی از فولاد» و «لیگ عدالت» دیده است.
به گزارش نقد فارسی ، ایمی آدامز در نقش لوئیس لین توقعات را برآورده نمیکند. من فکر می کردم او انتخاب اشتباهی برای « مردی از فولاد» بود و هیچ چیزی در «بتمن و سوپرمن» تغییرنکرد تا نظر من را عوض کند. او به عنوان یک انگیزه عشقی برای سوپرمن/کلارک به درد نمیخورد و ظاهرا فیلمنامه نیز اکثر مواقع این زن قوی و مستقل را به یک دوشیزه درمانده تبدیل کرده است. جرمی آیرونز (Jeremy Irons) تازه کار نیز انتخاب خوبی برای نقش آلفرد نیست. به علاوه شخصیت او به طور عجیبی به تصویر کشیده شده – نا رضایتی دائمی او از « ارباب بروس» اش که بارها تکرار می شود، توهین آمیز به نظر می رسد و این اصلا رابطه خوشایند و راحتی نیست.
از سوی دیگر، لکس لوتر با بازی جسی ایزنبرگ متفاوت و جذاب است. گذشته ی او دستکاری شده و جنی هکمن (Gene Hackman) و کوین اسپیسی(Kevin Spacey) نسخه نیمه کمدیِ شیطانی تری برای او نوشتهاند. از آنجا که این نسخه از لوتر شبیه به یک مارک زاکر برگ دیوانه است ، چه کسی بهتر از بازیگری می تواند نقش او را بازی کند که قبلا این کار خارق العاده را در فیلم شبکه اجتماعی(The Social Network) انجام داده است. پایان کار لوتر معلوم نیست اما او باهوش و روانپریش است و همین ها او را به یک شرور عالی تبدیل می کند. او همچنین ،«کریپتونایت» را در چنگ دارد.
«بتمن و سوپرمن» برای 154 دقیقه طولانی به نظر می رسد. بعد از 15 دقیقه هیجان انگیز اولیه که نبرد زاد و سوپرمن را از زاویه دید دیگری نمایش می دهد، نیم ساعت بعدی به یک تقلا برای معرفی بتمن و حریفش سوپرمن تبدیل می شود. در سرتاسر فیلم بیش از حد به سکانسهای تخیلی تکیه شده است. پایان بندی فیلم از برخی جهات فریبنده به نظر می رسد و فیلم فرصت انجام کاری اساسی و قدرتمند را از دست می دهد و در عوض نقطه ی اوج قابل حدسی را انتخاب می کند. همگی به یاد داریم که اکثر فیلم های ابرقهرمانی چه تاثیرات زودگذری داشته اند. موضوعی که در فیلم های کریستوفر نولان اتفاق نیفتاد اما در این فیلم شاهدش هستیم.
«بتمن و سوپر من» زمانی که تماشاچیان قسمتهای تعلیق و هیجان را به یک اندازه احساس می کنند به هدف مورد نظرش نزدیک میشود. اسنایدر استاد سکانس های تاریک و سرد است و این را از شروع تا اواسط فیلم به نمایش می گذارد. موضوعات پیش پا افتاده ای مثل نقش ابرقهرمان ها به عنوان نگهبان و محافظ یا کنترل کردن آنها، زیر گردو خاک و آوار حاصل از رویارویی بتمن و سوپرمن گم و گور می شود. هرچند امکان دارد تماشاچیان بارها میخکوب شوند اما نتیجه کلی فیلم چندان رضایت بخش نیست.
فیلم هایی مثل «انتقام جویان» و «جنگ ستارگان: نیرو برمی خیزد» (البته اگر بخواهیم فقط دو فیلم نام ببریم) نشان داده اند که می توان موفقیت های بزرگی را کسب کرد بی آنکه لازم باشد فیلم را به یک ضدحال ظالمانه تبدیل کرد. اسنایدر می خواست که فیلمش چیزی فراتر از یک فیلم سطحی و سرگرم کننده به نظر برسد اما متاسفانه تنها راهی که برای دستیابی به این هدف به ذهنش رسید سوزاندن ذرت ها و ناامید کردن مخاطبانش بود.