کد خبر 56169
تاریخ انتشار: ۱۹ تیر ۱۳۹۰ - ۱۲:۳۱

76 سال از آن ظهر تفتیده مشهد می گذرد، لحظه های خونباری که در مسجد گوهرشاد این شهر اتفاق افتاد و روایت مظلوم کشان حجاب و عفاف در جوار حرم مطهر آقا امام رضا(ع) را حماسه ای ماندگار ساخت.

به گزارش مشرق به نقل از مهر، با توجه به فرا رسیدن  20 تیر سالروز واقعه کشف حجاب در مسجد گوهرشاد مشهد، که این روزها در تقویم رسمی جمهوری اسلامی نیز به نام روز ملی عفاف و حجاب نامگذاری شده به بازخوانی این واکاوی پرداخته شده است.

یخ بندان بی عفتی

هنگامی که قجر اسیر حرمخانه، در شیب انحطاط و تباهی افتاد، انگلیسی ها بهترین فرصت را برای تحقق آرزوهایشان پیدا کردند.

آنها که در زوال عقل شاهان قاجار و افسانه بذل و بخشش سلطان های گرفتار خاله زنک های درباری، بر قامت دلربای این سرزمین بارها قیچی زده بودند، سرخوش از شرایط موجود، به فکر تحمیل فردی در قد و قواره کمال پاشا رئیس جمهور ترکیه، برای ایران افتادند.

آنها به دنبال تجسمی از عقده و جاه طلبی و فزون خواهی بودند تا بتوانند در سرزمین هیئت های بزرگ حسینی، در دیار محتشم کاشانی  و نوحه های جگر سوز، در وطن تکیه هایی که علم و کتل، کاه گل و شربت نذری همه برگ های داستان عاشقی بود، یخ بندان بی عفتی ایجاد کنند.

مسجد گوهر شاد

این رخداد شوم با نشانه انگشت آیرون ساید، به سوی رضاخان قزاق سرانجام به وقوع پیوست.

او آمد تا اول ردای سردار سپه بر دوش افکند تا امیر نظام های سرزمین دلاور خیز ایران را به لندن وصل کند، سپس با خود بینی ماسون های پرورده سفارت دولت فخیمه، لباس صدر اعظمی بر تن کرده و آنگاه که بخت و اقبال روی بدش را به مردم ایران نشان می داد، او خود را شاه بخواند تا فاتحه عفت و عصمت و دیانت و معرفت راهم بخواند.

"بافقی" سد راه

سردار سپه سواد کوهی، برای تکیه پر دوام بر اریکه قدرت، باید شرط و شروط کسانی که او را به سلطنت رسانده بودند را عمل کند.

انگلیسی ها برای عبور از موانع مختلف و به ویژه کمرنگ کردن تبعیت مردم مسلمان ایران از روحانیت، بنای تضعیف حوزه های علمیه را داشتند.

آنان با یادآوری خاطره فتوای میرزای شیرازی در قضیه تحریم تنباکو و بلوای درب خانه ناصری در کاخ گلستان، سقوط اخلاقی و بی عیارشدن حیا و عفت را بهترین رمز می دانستند.

انگلیس با همین هدف، کشف حجاب در سرزمین پر ریشه و مذهبی ایران را به رضاخان دیکته و او را تشویق به انجام آن کرد.

رضاخان در نوروز سال 1306 که با ماه مبارک رمضان تقارن یافته بود، اولین جرقه را بر خرمن حیا و شرف وارد کرد.

او قصد داشت تا در همهمه هزاران زن و مردی که برای تحویل سال به جوار بقعه حضرت معصومه(س) آمده بودند، ماموریتش را در استحاله اخلاقی جامعه رونمایی کند.

این گونه بود که زن و دختران رضا خان از راه رسیدند و در غرفه بالای ایوان آیئنه جا خوش کردند. چهره زننده و هفت قلم سرخاب و سفیدآب زن رضاخان و لباسهای غیر معمول و خلاف قاعده دختران او، لحظه سال نو را به کام شاهدان در حرم تلخ کرد، اما هیبت این قزاق عصبی جرات اعتراض را از مردم سلب کرده بود.

سرانجام شیخ محمد تقی بافقی از راه رسید تا آبی باشد بر تن تب دار عاشقان دین حنیف، او را متدینین از حجره اش فرا خوانده بودند، تا معرکه بی عفتی نو کیسه های درباری را جمع کند.

شیخ پیغام داد: "  شما چه کسانید؟ اگر از غیر دین اسلامید، پس در این مکان شریف چه می کنید و اگر مسلمان هستید پس در حضور چندین هزار جمعیت در غرفه حرم چرا چهره و تن خود را آشکار کرده اید."

موضع گیری شیخ هر چند عصبانیت رضا خان را به دنبال داشت و او سراسیمه خود را به قم رساند و در حرم بی بی معصومه(س) شیخ محمد تقی را به باد سیلی و لگد گرفت و سپس او را به تهران آورد و در حبس گذاشت، اما ارابه های فسق از شتاب ایستاد و با روشن شدن دیدگاه روحانیت، رضاخان دست به عصا شد.

تهاجم فرهنگی

اصرار انگلیس در دهه 300 هجری شمسی برای فرنگی کردن سرزمین های تحت استیلا اتفاقات تازه ای را در صحنه اجتماعی ایران نیز پدید آورد.

در روزهایی که کمال پاشا در ترکیه چهارنعل می تاخت و امان الله خان هم در افغانستان با اعزام اولین گروه دختران بدون حجاب افغانی به ترکیه، همسویی اش با استعمار پیر را به رخ قزاق تهران می کشید.

در این اوضاع و احوال، حوزه هایی علمیه و روحانیت تنها سد او برای عملی کردن رویاهایش بودند.

برای شکستن این مانع زکاء الملک فروغی منع عمامه گذاری بدون مجوز را قانون کرد، تا روحانیت را از صافی حکومت عبور دهد.

در همین دوران با همراهی مرفهان جامعه که در قامت ارباب و زمیندار و دوله های مختلف، پلوی سفارت را تناول و نمک گیر انگلیس بودند، الزام کشف حجاب در مدارس دختران عملی شد.

علی اصغر حکمت، وزیر معارف "آموزش و پرورش" رضاخان برای اولین بار در جشن مدرسه شاپور شیراز برقع از رخ دختران می کشد و آنها را با چهره ای باز و گیسوانی نمایان در منظر عام قرار می دهد.

در این دوران حکمت و ذکاء الملک بازوهای اجرایی رضاشاه هستند و رفتار دین ستیز او را به نام مدنیت و تربیت، توجیه می کنند.

کلاه شاپو برای مردان

رضاخان کم کم پایه های قدرت خود را با تدابیر شیطانی امثال فروغی و قلم به مزدانی مثل علی دشتی محکم می کرد و هر روز جسورتر می شد.

استفاده از کلاه  لگنی  که در ایران به شاپو معروف شده است، اجباری بود، این تصمیم برای کارمندان بخشنامه شد و در همه بلاد ابلاغ گردید.

در این روزها فقر و نکبت و نداری و گرفتاری همه ایران را پوشیده بود، راهزنان جیب خود را پر می کردند. فئودال ها شلاق برگرده دهقان می زدند، سرمایه دارها حق رعیت را بالا می کشیدند و رضا خان هم هر چه می خواست، انجام می داد، تا لندنی ها او را تایید کنند.

خانه آیت الله یونسی اردبیلی در مشهد

در این گرد و غبار وطن فروشی، حوزه علمیه مشهد واکنش مردانه ای نشان می دهد، کم کم جلسات مذهبی و جشن های مولودی ائمه اطهار به محافل مخالف با رضاخان تبدیل و تهدیدهای حکومت علیه روحانیت و رواج نشانه های غربی نقل مجلس می شود.

منزل آیت الله یونس اردبیلی پایگاه مقاومت روحانیون متعهد و آگاه است.

روحانیت طراز اول مشهد به خانه این فقیه وارسته می آیند و از آقا حسین قمی می خواهند به تهران عزیمت و با رضاخان دیدار کند، ماموریت آقای قمی برحذر داشتن او از تصمیمات ضد دینی است.

اما رضاخان، حاج آقا حسین قمی را در باغ سراج الملک ری  بازداشت و مانع ملاقات دیگران با او می شود.

مسجد گوهرشاد که به عنوان مسجد جامع مشهد محل تجمع مومنان است، اخبار را زودتر از دیگران به دست می آورد، بازداشت حاج حسین قمی مسجدیها را پریشان و در عین حال مصمم می کند.

در این حال و هوا شهربانی مشهد، برای جلوگیری از شلوغی و درگیری مردم، اقدام به بازداشت شیخ غلامرضا طبسی و شیخ شمس نیشابوری از وعاظ معروف مشهد می کند.

روند دستگیری ها علمای مشهد را به عکس العمل وا می دارد، قرار است شیخ مهدی واعظ خراسانی  و شیخ عباسعلی محقق درمسجد گوهرشاد به منبر بروند و زوار و مجاوران را مطلع کنند.

همچنین قرار می شود تلگرافی به تهران ارسال و رضا شاه را مجبور به توقف دستگیری ها کنند، این تلگراف را 8 تن از عالمان برجسته مشهد امضا می کنند.

مسجد گوهرشاد

صبح جمعه 10 ربیع الثانی 1354 قمری مصادف با 20 تیر 1314 است. مردم مشهد به رسم همیشه برای عرض اردات به ساحت قدسی آقا امام رضا(ع) روانه حرم می شوند و پس از زیارت، سری هم به مسجد گوهرشاد می زنند.

امروز شلوغی بیش از از حد است. حالت غیر عادی دیده می شود. رفت و آمد قزاق ها در اطراف مسجد گوهرشاد مشکوک است، مردم بی هراس از چکمه پوشان دسته دسته وارد مسجد می شوند.

قزاق ها قصد تفرقه مردم را دارند، جهالت و حماقت و دین ستیزی کار دستشان می دهد. دست قزاقی بر ماشه می رود و همقطارانش رفتارش را تقلید می کنند، اول صبح 100 نفر زخمی و کشته می شوند، صدای یا صاحب الزمان فضای مسجد را پر می کند.

قزاق ها سراسیمه صحنه را ترک و تا پشت خیابان های خاکی اطراف حرم عقب نشینی می کنند.

مردم مشهد بنای برخورد و مقاومت دارند، با داس و چهار شاخ و بیل از طرف نوغان، پایین خیابان و بست بالا به طرف مسجد می روند.

عجب ولوله ای است در این صبح جمعه تا چشم کار می کند، آدم در مسجد نشسته است.

روحانیون شجاعانه در منبر معروف حضرت صاحب الزمان (عج) قرار می گیرند و رضاخان را رسوا می کنند.

زنان آزاده مشهدی هم از راه می رسند. برای حفظ حرمت آنها، مسجد" پیرزن " در وسط مسجد گوهرشاد با زدن چادر برای بانوان شهر امام رضا(ع) آماده می شود.

صدای ناله، ضجه و بوی باروت و فریاد یا امام رضا(ع) پژواک می شود، در صحن و سرای رضوی و با گریه و شیون زنان در هم می آمیزد.

قتلگاه

صبح داغ 21 تیر از راه می رسد، امروز شنبه است. مردم داغدار کشته های روز قبل هستند. کار و کسب و خانه و کاشانه و مطبخ را تعطیل کرده اند.

جای سوزن انداختن نیست، مسجد گوهرشاد پر است از شعارهایی که قلدر قزاق و رفتارهای ضد دینی اش را هدف قرار داده است.

عوامل حکومت در مشهد سرسام گرفته اند، همه چشم بر تلگرافخانه دوخته اند تا از تهران فرمانی برسد. سرانجام فرمان رضاخان را تلگرافچی تسلیم می کند؛ "ذات ملوکانه ای می فرمایند: که مسجدیان را تار و مار کنند و همه را گرفتار مجازات نمایند."

قزاق ها در نقاط حساس مسجد مستقر می شوند، بام های مشرف به مسجد گوهرشاد از مسلسها انباشته می شود، محمد ولیخان اسدی نایب التولیه آستان قدس که از ابعاد جنایت خبر دارد، تلاش می کند مجتهدین و علما را از مسجد خارج کند، به حیله متوسل می شود، آنها را به بهانه پاسخ رضاخان به نامه علما به دارالتولیه می کشاند.

توپها در خیابان تهران " امام رضای فعلی" دندان تیز کرده اند. مردم مشهد به یاد25  سال قبل می افتند روزی که روسها گنبد مولا را به توپ بستند، امروز همان ماموریت توسط کسانی که نام ایرانی در شناسنامه دارند و فارسی صحبت می کنند، قرار است، تکرار شود.

ساعت از 12 شب گذشته که ایرج مطبوعی سرلشکر دژخیم رضا شاه بر طبل درگیری می کوبد تا مزدوران پهلوی کاری کنند که روسها نکرده بودند.

اذان صبح با ناله یا غریب الغربای زخمی ها گره می خورد. صدها کشته بر ز مین افتاده و هزاران زخمی ضجه می کنند، عجب محشر کبریایی است.

مطبوعی دستور می دهد، قبل از زدن سپیده کامیونها جنازه ها را منتقل کنند، شاهدی تعداد کامیونهای شهیدان را تا 56  کامیون شمارش کرده است.

می گویند: آن دیو سیرتان به زخمی ها هم رحم نکردند و آنها را همراه کشته ها در باغ خونی و محله خشتمالها دفن کردند.

از فردای حادثه دستگیری ها هم شروع شد و 30 روحانی برجسته از جمله آیت الله سید یونس اردبیلی، آیت الله آقازاده "فرزند آخوند خراسانی"، شیخ عباسعلی محقق، شیخ مهدی واعظ خراسانی، شیخ مدقق، را بازداشت کردند.

با این دستگیری ها، مدارس دینی تخریب و آزار و محدودیت ها شروع شد. در این دوران فتح الله پاکروان استاندار خراسان بود، محمد ولیخان اسدی نایب التولیه، ایرج مطبوعی که به دست دادگاه انقلاب اسلامی اعدام شد، فرمانده لشگر، سرهنگ قادری فرمانده هنگ، عبدالعلی لطفی رئیس دادگستری و سرهنگ حسین قلی خان بیات رئیس شهربانی بودند.

در پی آن حادثه تلخ، عقبه فرهنگی حکومت، بویژه رسانه ها کار رضاخان را توجیه و کسان دیگری را به تیغ سپردند تا خشم مردم مومن را کنترل کنند.

اظهارات شیخ محمدتقی بهلول

علامه شیخ محمدتقی بهلول که در لحظه هجوم به مسجد گوهرشاد بر منبر بوده و توسط مردم نجات یافت و بعد سالیان طولانی در افغانستان زندانی بود، رفتار رضاخان در ده سال منتهی به 1314 را عامل قیام مردم می داند و می گوید: اولین اقدام او ستیز با روحانیت بود. او روحانیت را از امر به معروف که وظیفه اصلی علمای دین است محروم کرد، این مساله با مقاومت مردم روبرو شد.

وی می افزاید: برخورد رضاخان با حاج میرزا نورالله اصفهانی و شیخ محمدتقی بافقی مردم را نسبت به او متنفر کرد.

بهلول دخالت تیمورتاش وزیر دربار رضاخان، در افزایش جنایت ها را تأیید می کند و یادآور می شود که شهادت حاج میرزا نورالله در زندان با آمپول زهرآلود یکی از ریشه های تجمع در مسجد گوهرشاد و علیه بیداد رضاخان بود.

وی تقلید رضاخان از شاه افغانستان و رئیس جمهور ترکیه برای بی حجاب کردن مردم را عامل بعدی بسیج مردم برای رویارویی با این قزاق دانست.

وی فتوای سید ابوالحسن اصفهانی مبنی بر واجب بودن مبارزه با رضاخان که مستقیم به بهلول ابراز کرده بود را گام دیگری برای عزم خود در مقاومت در برابر حکومت وی خواند و گفت: این مرجع تقلید فرمود: منبر برو و حکم خدا را بگو، اگر به شما حمله کردند هر کس در راه خدا و قرآن کشته شود شهید است.

وی اظهار می دارد: از زمان این فتوا تا اتفاق مسجد گوهرشاد 4 سال طول کشید و من در تمام این سالها در شهرهای مختلف ضد رضاخان تبلیغ می کردم.

بهلول گفته است: گرفتاری آیت الله حسین قمی قیام را جلو انداخت و در پی این رخداد فریاد مردم مشهد علیه رضاخان به تاریخ پیوست.