گروه فرهنگی مشرق - فیلمسازی اجتماعی یکی از پرطرفدارترین ژانرهای سینمایی کشور است. از بین اکثر آثار تولید شده در تولیدات سالها گذشته غالب فیلمها به این ژانر گرایش داشتهاند. هر چند که ژانر کم به دلیل جذابیتهای گیشه و سرگرمسازی همیشه مورد اقبال بوده است. گذشته از شبیه شدن فیلمها و نزدیکی درامهای طبقاتی سینمای اجتماعی ما چندان نمیتواند بازنمای آیینه جامعه باشد. دلیل آن هم عدم توجه به لایهها و طبقات اجتماعی است. ثروتمندان و تهیدستان یا در آثار سینمایی ما جایی ندارند یا به شکل تیپهای کلیشهای حضور پیدا میکنند. به گزارش صباسینمای اجتماعی ما که قرار است آیینه تمام نمای جامعه باشد؛ تنها در طبقه متوسط اجتماعی محصور مانده است. برای روشن شدن موضوع به سراغ ضیاالدین دری رفتیم و سینمای اجتماعی را با نگاه آسیب شناسانه دنبال کردهایم.
*یکی از مسائلی که در سینمای سالهای اخیر به چشم میخورد، حضور پر رنگ طبقه متوسط اجتماعی است اما در این میان انگار افراد سطح بالا به لحاظ سینمایی حذف شدهاند. این مسأله باعث لطمه خوردن سینمای اجتماعی ما نمیشود؟
بسیاری از طبقات اجتماعی که در سینمای ما دیده میَشوند، مربوط به طبقه متوسط نیستند. میتوان گفت لایههای اجتماعی و افرادی که بالاتر از خط فقر هستند و ثروتمندان مرفه در سینما و آثار نمایشی ما جایی ندارند. افراد کم توان به لحاظ اقتصادی، دچار فقر پیچیده و زندگی قسطی هستند و مرفههای آثار سینمایی ادای ثروتمندان را در میآورند. به لحاظ فرهنگی این هر دو طبقه لمپن هستند. لمپنیزم در سینمای ایران محدود به خرده فرهنگ افراد کلاه مخملی و قیصر نیست. امروزه سر و ریخت لمپنها عوض شده، شلوار جین و مانتو میپوشند. بدین ترتیب طبقهبندی لایههای اجتماعی در سینمای ما از استانداردهای لازم پیروی نمیکند.
*پس چرا فلمسازان ما در فیلمهایشان به این دو قشر توجهای نمیکنند؟
طبقه متوسط شهری، امروزه مختصر سوادی دارد و افراد این طبقه اغلب واسطه و دلال هستند اما آنها هم به لحاظ طبقاتی و کاست اجتماعی لمپن هستند و رابطهای از نوع بنگاهدارها و آژانسهای مسکن دارند. بیشتر این افراد سربازند و خاصیت اجتماعی ندارند. سینمای ایران و فیلمسازهای ما از این قاعده مستثنی نیستند. چرا که فیلمسازها هم از این فرهنگ بیرون آمدهاند و با گرایشات آنها آشنا هستند. آنها وقتی فیلم میسازند به سراغ سوژههایی میروند که بیشتر آنها را میشناسند و ریشه در تجربههایشان دارد. یکی دو داستان بکر دارند، همانها را میسازند و تکرار میکنند. دلیل عمدهاش هم این است که مطالعه نمیکنند. هر انسانی دست کم یکی دو داستان بکر دارد که میتواند برای دیگران روایت کند. نسل جوان هم سر کشیهایش را از طریق این لومپنیزم برون فکنی میکند.
*پس دلیل تیپ بودن افراد ثروتمند از همین جا ناشی میشود؟
افراد مرفه سینمای ما هم لمپن هستند و از لایههای پایین اجتماعی آمدهاند. به لحاظ تیپشناسی لمپنیسم در سر و شکل ظاهرشان دیده میشود و فاقد کلاس لازم هستند. معلوم است که دری به تخته خورده و به پول رسیدهاند. به طور مثال: لباسهای بابک زنجانی نمادهای فرهنگ اجتماعی خاصی را نشان نمیدهد، حتی تناسب هم ندارد و به تنش زار میزند اما گران قیمت است. رجال سیاسی ما هم لباس فاخر و کفش آن چنانی و میلیونی میپوشند. حتی آنها که دستی به خارج از کشور، یورو و دلار دارند چون مفت و مجانی به پول رسیدهاند، راحت آن را خرج میکنند و در انظار مردم میچرخند. اینها با ته ریش ظاهری، فریبنده پیدا میکنند که گویی همان آدمهای هیاتی دهه شصت هستند. زمان زیادی میبرد تا جامعه متوجه شود که این آرایش صورت ظاهری است. چون این فرهنگ را بلد نیستند و نمیتوانند عرضه کنند. اگر آقا را سرقت کنند دویست و یا سیصد میلیون میارزد. اما از ظاهرش نمیتوان نگاه طبقاتی او تشخیص داد. لایههای اجتماعی مورد توجه فیلمسازها نیست. فیلمساز باید با مسائل و شیوههای زندگی افراد مختلف زندگی کرده تا بتواند تفاوتهای مینیاتوری آنها را تشخیص دهد. امروزه شکلهای ظاهری عوض شده است. در گذشته روستاییان را افراد شریف و محروم از سواد تصور میکردیم که حتی عارف بودند و مرید داشتند. شهرستان کوچک با جمعیت ده یا پانزده هزار نفری خان و فئودال داشتند و بقیه کسبه و خرده بوروژا بودند. یک عده هم بی کار و علاف پرسه میزدند و خودشان را به منافع قدرت نزدیک میکردند. متأسفانه این ولگردها دست بالا را پیدا کردند و بدون داشتن شکل ظاهری خاص در اجتماع ما حضور مییابند. حتی به شیوه اروپاییها خالکوبی میکنند و به دلیل شرایط زمانه کوره سوادی هم دارند.
*با وجود این لمپنیزمی که در سینما به آن اشاره میکنید؛ چه راهی برای نشان دادن سینمای اصیل اجتماعی داریم؟
امروز ساختن فیلمی مانند قیصر جواب نمیدهد زیرا مصداق اجتماعی ندارد. آدمهای شبیه قیصر میتوانند بنویسند و بخوانند و ممکن است از یکی از دانشگاههای آزاد هم مدرک کارشناسی گرفته باشند. اما طرز تفکر لمپنی دارند. دانشجویی که دیگری را میکشد لمپن است. لمپنیسم گاهی از طریق خشونت، اختلاف طبقاتی، دزدی و کارهای خلاف قانون نمود پیدا میکند. خارجیها نمیتوانند به طبقه متوسط بپردازند و مسائل آنها را تشخیص دهند. پرداختن به موضوع طبقات اجتماعی نگاه تحلیلی و جامعه شناسانه دقیقی میخواهد. طبقه متوسط ما یک طبقه شریف، آبرومند و اصیلی است که لابه لای یک اکثریت پنهان زندگی میکند. این طبقه اصالت ایرانی دارد و ما به آنها میبالیم. همان کسانی هستند که در سایه این لمپنیزم فراگیر قرار گرفتهاند. کار کردن درباره این طبقه شریف نیاز به تجربه، مطالعه، تعهد و شناسایی حساسیتهای موضوع دارد و کار فیلمساز جوان نیست. من نمیدانم چرا در جامعه ما از بردن کلمه طبقه پرهیز میشود قشر یعنی چه؟ جامعه طبقهبندی اجتماعی خودش را دارد. دوره شوروی و نگاههای سوسیالیستی هم گذشته است. الان دیگر باید از این وسواسهای ملاتقطی پرهیز داشته باشیم. باید به طبقه متوسط که مشکلات فراوان دارد اما فرصت ابراز ندارد، توجه کنیم.
بسیاری از طبقات اجتماعی که در سینمای ما دیده میَشوند، مربوط به طبقه متوسط نیستند. میتوان گفت لایههای اجتماعی و افرادی که بالاتر از خط فقر هستند و ثروتمندان مرفه در سینما و آثار نمایشی ما جایی ندارند. افراد کم توان به لحاظ اقتصادی، دچار فقر پیچیده و زندگی قسطی هستند و مرفههای آثار سینمایی ادای ثروتمندان را در میآورند. به لحاظ فرهنگی این هر دو طبقه لمپن هستند. لمپنیزم در سینمای ایران محدود به خرده فرهنگ افراد کلاه مخملی و قیصر نیست. امروزه سر و ریخت لمپنها عوض شده، شلوار جین و مانتو میپوشند. بدین ترتیب طبقهبندی لایههای اجتماعی در سینمای ما از استانداردهای لازم پیروی نمیکند.
*پس چرا فلمسازان ما در فیلمهایشان به این دو قشر توجهای نمیکنند؟
طبقه متوسط شهری، امروزه مختصر سوادی دارد و افراد این طبقه اغلب واسطه و دلال هستند اما آنها هم به لحاظ طبقاتی و کاست اجتماعی لمپن هستند و رابطهای از نوع بنگاهدارها و آژانسهای مسکن دارند. بیشتر این افراد سربازند و خاصیت اجتماعی ندارند. سینمای ایران و فیلمسازهای ما از این قاعده مستثنی نیستند. چرا که فیلمسازها هم از این فرهنگ بیرون آمدهاند و با گرایشات آنها آشنا هستند. آنها وقتی فیلم میسازند به سراغ سوژههایی میروند که بیشتر آنها را میشناسند و ریشه در تجربههایشان دارد. یکی دو داستان بکر دارند، همانها را میسازند و تکرار میکنند. دلیل عمدهاش هم این است که مطالعه نمیکنند. هر انسانی دست کم یکی دو داستان بکر دارد که میتواند برای دیگران روایت کند. نسل جوان هم سر کشیهایش را از طریق این لومپنیزم برون فکنی میکند.
لباسهای بابک زنجانی نمادهای فرهنگ اجتماعی خاصی را نشان نمیدهد، حتی تناسب هم ندارد و به تنش زار میزند اما گران قیمت است.
*پس دلیل تیپ بودن افراد ثروتمند از همین جا ناشی میشود؟
افراد مرفه سینمای ما هم لمپن هستند و از لایههای پایین اجتماعی آمدهاند. به لحاظ تیپشناسی لمپنیسم در سر و شکل ظاهرشان دیده میشود و فاقد کلاس لازم هستند. معلوم است که دری به تخته خورده و به پول رسیدهاند. به طور مثال: لباسهای بابک زنجانی نمادهای فرهنگ اجتماعی خاصی را نشان نمیدهد، حتی تناسب هم ندارد و به تنش زار میزند اما گران قیمت است. رجال سیاسی ما هم لباس فاخر و کفش آن چنانی و میلیونی میپوشند. حتی آنها که دستی به خارج از کشور، یورو و دلار دارند چون مفت و مجانی به پول رسیدهاند، راحت آن را خرج میکنند و در انظار مردم میچرخند. اینها با ته ریش ظاهری، فریبنده پیدا میکنند که گویی همان آدمهای هیاتی دهه شصت هستند. زمان زیادی میبرد تا جامعه متوجه شود که این آرایش صورت ظاهری است. چون این فرهنگ را بلد نیستند و نمیتوانند عرضه کنند. اگر آقا را سرقت کنند دویست و یا سیصد میلیون میارزد. اما از ظاهرش نمیتوان نگاه طبقاتی او تشخیص داد. لایههای اجتماعی مورد توجه فیلمسازها نیست. فیلمساز باید با مسائل و شیوههای زندگی افراد مختلف زندگی کرده تا بتواند تفاوتهای مینیاتوری آنها را تشخیص دهد. امروزه شکلهای ظاهری عوض شده است. در گذشته روستاییان را افراد شریف و محروم از سواد تصور میکردیم که حتی عارف بودند و مرید داشتند. شهرستان کوچک با جمعیت ده یا پانزده هزار نفری خان و فئودال داشتند و بقیه کسبه و خرده بوروژا بودند. یک عده هم بی کار و علاف پرسه میزدند و خودشان را به منافع قدرت نزدیک میکردند. متأسفانه این ولگردها دست بالا را پیدا کردند و بدون داشتن شکل ظاهری خاص در اجتماع ما حضور مییابند. حتی به شیوه اروپاییها خالکوبی میکنند و به دلیل شرایط زمانه کوره سوادی هم دارند.
*با وجود این لمپنیزمی که در سینما به آن اشاره میکنید؛ چه راهی برای نشان دادن سینمای اصیل اجتماعی داریم؟
امروز ساختن فیلمی مانند قیصر جواب نمیدهد زیرا مصداق اجتماعی ندارد. آدمهای شبیه قیصر میتوانند بنویسند و بخوانند و ممکن است از یکی از دانشگاههای آزاد هم مدرک کارشناسی گرفته باشند. اما طرز تفکر لمپنی دارند. دانشجویی که دیگری را میکشد لمپن است. لمپنیسم گاهی از طریق خشونت، اختلاف طبقاتی، دزدی و کارهای خلاف قانون نمود پیدا میکند. خارجیها نمیتوانند به طبقه متوسط بپردازند و مسائل آنها را تشخیص دهند. پرداختن به موضوع طبقات اجتماعی نگاه تحلیلی و جامعه شناسانه دقیقی میخواهد. طبقه متوسط ما یک طبقه شریف، آبرومند و اصیلی است که لابه لای یک اکثریت پنهان زندگی میکند. این طبقه اصالت ایرانی دارد و ما به آنها میبالیم. همان کسانی هستند که در سایه این لمپنیزم فراگیر قرار گرفتهاند. کار کردن درباره این طبقه شریف نیاز به تجربه، مطالعه، تعهد و شناسایی حساسیتهای موضوع دارد و کار فیلمساز جوان نیست. من نمیدانم چرا در جامعه ما از بردن کلمه طبقه پرهیز میشود قشر یعنی چه؟ جامعه طبقهبندی اجتماعی خودش را دارد. دوره شوروی و نگاههای سوسیالیستی هم گذشته است. الان دیگر باید از این وسواسهای ملاتقطی پرهیز داشته باشیم. باید به طبقه متوسط که مشکلات فراوان دارد اما فرصت ابراز ندارد، توجه کنیم.