دارد نشان یوسف از زندان بر شانه های باد می آید
اما نمیدانم چرا دارد پیراهن از بغداد می آید
وَجعل مِن اَهلی خواند و هارون را،موسی کنار خود برادر دید
موسی بن جعفر را چرا هارون با منطق بیداد می آید
سی شب کجا موسی!؟چه میخوانی؟ پایان ده اَتممنا بِعشرت را
موسای ما را چارده سال از ، زندان به زندان یاد می آید
هم خشمگین است از ستمکاران هم کاظمین الغیظ بر یاران
هرکس امام المتقین شد هان ! با جمعی از اضداد می آید
زندان عبادتگاه شد با او ، بدکاره هم آگاه شد با او
اصلا از این آقا مگر کاری جز یاری و امداد می آید!؟
خَلِّصنی از زندان از این آزار،یارب ! چُنان کز سنگ و آهن، نار
وقتی که از در وقتی از دیوار،غم می چکد فریاد می آید
زندانی بغداد ما کارش، با سِندی بن شاهِک افتاده است
سم کار خود را می کند آخر ،هر کار از این جلاد می آید
ایرانیان شوق خراسان را در کاظمینش جستجو کردند
حس زیارتنامه ی او نیز از صحن گوهرشاد می آید
باب الحوائج اوست یعنی ما ، هر وقت مشهد آرزو کردیم
دیدیم بوی حضرت کاظم از پنجره فولاد می آید