کد خبر 568990
تاریخ انتشار: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۴:۵۶

چرا برخی از دولتمردان به داده‌های ملت ایران در جریان برجام هیچ اشاره‌ای نمی‌کنند و چرا دستاورد‌های برجام را فراتر از واقعیات معرفی کرده‌اند؟

به گزارش مشرق، متأسفانه برخی از جریان‌های سیاسی و نخبگان کشور و بعضاً برخی از مسئولان در جایگاه مسئولیت‌های راهبردی نظام، به جای تلاش برای تقویت نگاه آرمان‌گرایی توأم با واقع‌بینی، در راستای منافع شخصی و منافع جریان همسو با خود، برای واقعیت‌سازی (نه واقعیت‌بینی) تلاش می‌کنند. این قبیل افراد و جریان‌ها، تلاش می‌کنند در ذهنیت جامعه، تصویری از یک پدیده سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی شکل گیرد تا براساس این تصویر، بتوانند منافع خود را تأمین کنند و به اهداف‌شان برسند. کوچک‌سازی، بزرگ‌نمایی، نادیده انگاشتن برخی از واقعیات و امر غیرواقعی را واقعی نشان دادن با کمک گرفتن از ادبیات جذاب، تاکتیک‌ها و شیوه‌های عملیات روانی با بهره جستن از رسانه‌های سنتی و مدرن، مجموعه اقداماتی است که عده‌ای برای تأمین منافع خود دنبال می‌کنند. بدیهی است که اینگونه رفتار نمودن در یک نظام دینی، با ارزش‌های این نظام فاصله بسیار دارد. در نظام اسلامی مسئولان و کارگزاران، باید با مردم صادقانه رفتار نموده، مسئولیت‌ها و قدرت در اختیار را یک امانت بدانند.

اخلاق سیاسی مبتنی بر آموزه‌های اسلامی، حکم می‌کند که مسئولان در سخن گفتن با مردم، واقعیات را آنگونه که هست بیان دارند و از فریب مردم پرهیز نمایند. در نظام شکل گرفته بر مبنای ارزش‌های اخلاقی و فضیلت‌های انسانی، هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، به عنوان نمونه، امروز کسانی را مشاهده می‌کنیم که تلاش می‌کنند با بهره‌گیری از ابزارها و شیوه‌های مختلف، امریکا یعنی شیطان بزرگ و دشمن بشریت، اسلام، انقلاب و ملت ایران را، بزک نموده و آن را دوست معرفی نمایند. آن آقایی که دیروز از اعضای تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای در دولت اصلاحات بود و اکنون، عضو تیم اصلی و تصمیم‌ساز و دولت فعلی است، وقتی در سیمای جمهوری اسلامی و در یک برنامه زنده با صراحت می‌گوید، امریکا دیگر گرگ نیست و به میش تبدیل شده، آیا دارد واقعیت را به ملت می‌گوید؟ آن آقایی که به شکل‌های مختلف، فتنه عمیق، خطرناک و شکننده سال 88را، به یک اشتباه از دو طرف تنزل می‌دهد، آیا واقعیت را به مردم می‌گوید؟ پاسخ‌ها روشن است.

یکی از موضوعاتی که در شرایط کنونی، ضرورت دارد مردم آن را آنگونه که هست ببینند، موضوع «برجام» است. «برجام» مدتی است که در ادبیات سیاسی کشور از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شده، تا جایی که برخی از مسئولان کشور بر مبنای آن همه چیز را تحلیل می‌نمایند. در تحلیل برخی از جریان‌ها، رسانه‌ها و مسئولان، از برجام به گونه‌ای سخن گفته می‌شود که گویا برجام، شاخصی برای تشخیص حق از باطل، درست از نادرست و راه از بیراهه است!  متأسفانه امروز، کسانی که در فتنه 88 در ردیف نظریه‌پردازان و فعالان فتنه بودند، تلاش می‌کنند با نوعی ادبیات سازی حتی گروه‌های سیاسی کشور را بر اساس برجام، دسته‌بندی نمایند. به این عبارت توجه کنید: «در این انتخابات، بیشتر با تقسیم‌بندی برجامیان و نابرجامیان روبه‌رو بودیم تا اصلاح‌طلبان و اصولگرایان». بر مبنای چنین تقسیم‌بندی و این نوع نگاه به برجام، تلاش می‌شود که از برجام به عنوان عامل نجات کشور، عامل تأمین امنیت، عامل پیشرفت کشور، عامل حل مشکلات مردم و عامل دستیابی به همه مطلوب‌ها یاد شود. وقتی برجام در جامعه این اینگونه معرفی شد و به دنبالش عده‌ای «برجامی» و عده‌ای دیگر «نابرجامی» شدند، آنگاه «برجام» ملاک جداسازی «خوب» از «بد» و «حق» از «باطل» می‌شود!

آیا واقعیت چنین است؟  نگارنده بر این اعتقاد است که واقعیت، بسیار متفاوت از آن چیزی است که عده‌ای برای پردازش و شکل‌دهی آن در ذهنیت جامعه تلاش می‌کنند. واقعیت برجام را، آن‌گونه که هست باید دید. برجام یا همان «برنامه جامع اقدام مشترک»، ماهیتش یک معامله و یک داد و ستد است؛ معامله‌ای که پس از یک دوره طولانی مذاکره (بیش از یک دهه)، بین ایران و کشورهای گروه 1+5 با محوریت امریکا انجام گرفت. این مذاکرات بر اساس سیاست درست نظام از سال 1382 شروع و در سه دولت با گرایش‌های مختلف دنبال شد. دنبال شدن مذاکرات در سه دولت خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی و تلاش برای رسیدن به یک توافق در هر یک از این دولت‌ها، نشان می‌دهد که تمامی جریان‌های سیاسی اصلی کشور، طرفدار مذاکره و رسیدن به توافق (یا همان معامله و داد و ستد) بوده‌‌اند. در نهایت این توافق، در سال 1394 و در دولت روحانی اتفاق افتاد؛ توافقی که می‌توانست در دولت احمدی‌نژاد و در مذاکرات آلماتی در سال 1391 به دست آید.

در دولت قبلی، تیم مذاکره‌کننده تلاش می‌کرد تا بهترین معامله را با گروه 1+5 در راستای تأمین حقوق و منافع ملی انجام دهد، این معامله به دلیل نیت و نقشه‌های پنهان و بعضاً آشکار امریکایی‌ها به عنوان کشور تأثیرگذار در مذاکرات، حامل نشد اما این مذاکرات در دولت آقای روحانی، با عدول از برخی خطوط قرمز نظام و با این استدلال که از طریق این توافق می‌توان مشکلات مردم و کشور را حل نمود، به توافق یا همان «برجام» منتهی شد. این برجام به زبان عامیانه، یک معامله است. در این معامله ایران چیزهایی را به طرف مقابل داده، طرف  مقابل هم متعهد شده امتیازاتی را به ایران بدهد بنابراین برجام هم مانند سکه، دارای دو رو می‌باشد. واقع‌‌بینی اقتضا می‌کند، هر دو روی برجام با هم دیده شوند. یک روی برجام، داده‌های ملت ایران با هدف اعتمادآفرینی در طرف مقابل است. ماهیت این داده‌ها، دست کشیدن و دست برداشتن دولت ایران برای یک دوره محدود زمانی، از حقوق ملت ایران است. پذیرش نظارت‌های سنگین، تغییر در ماهیت رآکتور آب سنگین‌ اراک، کاهش سطح فعالیت‌ها در تأسیسات راهبردی فردو، کاهش ماشین‌های سانتریفیوژ نصب شده از 20 هزار دستگاه به 5 هزار، کاهش میزان اورانیوم غنی شده موجود در ایران از بیش از 10 هزار کیلو به 300 کیلوگرم و متوقف ساختن غنی‌سازی 20 درصدی، نمونه‌های اصلی از داده‌های ایران در این برجام است.

داده‌هایی که دارای ارزش راهبردی در معادلات قدرت محسوب می‌شود. اما داده طرف مقابل، برداشتن فشارهایی است که در قالب قطعنامه‌ها و تحریم‌های مالی و اقتصادی، به صورت ناحق و ظالمانه در حق ملت ایران طی سالیانی اعمال می‌کرد. اخلاق، انصاف، صداقت و عقلانیت، حکم می‌کند در پرداختن به برجام، به داده‌ها و ستانده‌ها به صورت توأمان توجه شود. اکنون واقعیت این است که ایران براساس متن برجام، به تمام تعهدات خودش عمل کرده و آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای هم، انجام این تعهدات را تأیید نموده است. اما طرف مقابل، آیا به تعهداتش عمل کرده است؟ آیا او تحریم‌ها را، همانطور که دولت ایران و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای تصور می‌کرد، برداشته است؟ آیا با گذشت چندین ماه از اجرای برجام، بانک‌های کشورهای مختلف حاضر به انجام امور بانکی با ایران همانند قبل از تحریم‌ها هستند؟ آیا سرمایه‌های شرکت‌های اروپایی به ایران سرازیر شده است؟ آیا ایران به دارایی‌ها و پول‌های بلوکه شده خود در کشورهای غربی و امریکا دسترسی پیدا کرده است؟ وقتی به دنبال پاسخ به این سؤال‌ها می‌رویم، به این نتیجه می‌رسیم که امریکایی‌ها بنا ندارند فشار را از روی ایران بردارند. برای این کارشان هم، دلیل می‌آورند.

آقای اوباما می‌گوید، اگر ایران می‌خواهد از منافع برجام بهره ببرد، باید به «روح برجام» عمل نماید و روح برجام هم یعنی تغییر رفتار ایران در مسائل مختلف! این سخن اوباما به اشکال گوناگون در ادبیات دیگر مقامات امریکایی تکرار می‌شود. باب وضع تحریم‌های جدید به بهانه برنامه موشکی و اخیراً به بهانه رفتارهای تنش‌زای ایران در خلیج‌فارس گشوده شده، دنبال فشارهای بیشتر هستند.  امریکایی‌ها اجازه استفاده بانک‌ها از معاملات دلاری با ایران را نمی‌دهند. این در حالی است که سهم دلار در معاملات بین‌المللی، حدود 87 درصد است. بنابراین در بحث برجام، باید واقع بین بود. واقعیت‌هایی که اگر امروز نبینیم و صادقانه آن را با ملت در میان نگذاریم، فردا این واقعیت‌ها خودش را آشکار خواهد کرد. واقعیت‌پنداری و واقعیت‌سازی، برای یک دوره‌ای جواب می‌دهد. واقعیت این است که تجربه تاریخی نشان می‌دهد امریکایی‌ها طی دهها سال گذشته، هرگز به تعهدات خود در مواقع تعارض با منافع‌شان، پایبند نبوده‌اند.  منافع امروز امریکا از سوی دولتمردان این کشور، در ادامه فشار‌ها بر ایران تعریف می‌شود نه برداشتن فشارها و تحریم‌ها.

اگر اینچنین است که هست؛ چرا اولاً برخی از دولتمردان به داده‌های ملت ایران در جریان برجام هیچ اشاره‌ای نمی‌کنند و ثانیاً، چرا دستاورد‌های برجام را فراتر از واقعیات معرفی کرده و بر این اساس، از برجام به عنوان مهم‌ترین رویداد در یکصد سال اخیر برای ملت ایران یاد می‌نمایند! آیا 10 سال دیگر هم، می‌توان همین قضاوت را در خصوص برجام داشت؟