کد خبر 57143
تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۳۹۰ - ۱۰:۰۰

هميشه در جواب نصيحت ناصحين به او، وقتي مي ديدند ديگر قوت از تنش بيرون رفته و به نشانه اعتراض از او مي خواستند لا اقل قدري استراحت كند. مي گفت به قول امام عزيز كار براي خدا خستگي ندارد.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، سنگر ساز بي سنگر شهيد «حاج مهدي عاصي تهراني» در سال 1332 در شهرستان ري، در جوار حرم حضرت عبدالعظيم عليه السلام ديده به جهان گشود .سخن از سردار جهادگري است كه واقعاً خستگي را خسته كرد. هميشه در جواب نصيحت ناصحين به او، وقتي مي ديدند ديگر قوت از تنش بيرون رفته و به نشانه اعتراض از او مي خواستند لا اقل قدري استراحت كند. مي گفت به قول امام عزيز كار براي خدا خستگي ندارد. هميشه تمام كارهايش خالصا لوجه اله بود. او جهادي پنجاه و هشتي بود. براي خدمت به خلق خدا وبه دستور امام عزيز وارد جهاد شد. كار در جهاد سازندگي را عبادت مي دانست نه شغل ، لذا بدون هيچ گونه توقع و چشم داشتي با دل و جان كار مي كرد.
تمامي روستاها و دهات اطراف شهرستان ري ـ قديمي هايش - در خاطراتشان محبت هاي شهيد تهراني را فراموش نمي كنند. او دغدغه داشت . مي گفت: بايد كار كرد. حالا كه ميدان فراهم شده و خدا به ما توفيق خدمت داده بايد از لحظه ها هم نگذشت. بارها شده بود كه خودش مثل يك كارگر در عمران روستاها دامن همت را بالا مي زد و پا به پاي ديگران كار مي كرد. در حالي كه عضو شوراي مركزي جهاد ري بود و بالطبع در زمره مديران و مسئولين بود.
اما در كار آن كسي كه از همه سر و رويش خاكي تر بود و دستهايش از شدت بيل زدن تاول زده بود كسي نبود جز جهادگر شهيد حاج مهدي عاصي تهراني و اين اخلاص و سخت كوشي موجبات عهده دار شدن كارهاي بزرگ را فراهم مي آورد. آرامش و وقار او در كارهاي سخت مثال زدني بود وقتي سختي كار به او رو مي كرد وقتي همه از شدت خستگي توان از دست داده بودند تازه او موتورش به راه مي افتاد با شوخي و مزاح با جمع، همه را سر كيف مي آورد و به جمع طراوت خاصي مي بخشيد.
تا اينكه در شهريور ماه سال 59 جنگ شروع شد. و از آن به بعد مهدي يك پايش در سازندگي روستاها و پاي ديگر در رفع نيازهاي جنگ بود. از ماهشهر و آبادان و خرمشهر شوش گرفته تا بندر عباس و جزاير نيلگون خليج فارس همه ميدان رزم مهدي بود. در كار پشتيباني جنگ خبره بود. ازيك طرف هداياي روستاييان غيور را براي پشتيباني رزمندگان جمع آوري مي كرد و از طرف ديگر جذب و سازماندهي نيروهاي مردمي را جهت حضور درغالب سنگر سازان بي سنگر جزو وظايف خود ميدانست . مهدي مشام تيزي داشت .بوي عمليات را زود تشخيص ميداد وهرجوري بود خودش رابراي كمك به فرماندهان مهندسي رزمي مي رساند و درعمليات هاي مختلف مسووليت هاي عملياتي به عهده داشت. شهيد مهدي در ايامي كه حضورش درجبهه ضروري نبود به تهران مي آمد و با سخت كوشي درپشت جبهه فعاليت داشت. درسال 64 به علت تحركات بيگانگان درخليج فارس و فعال شدن قرارگاه نوح نبي (ع) جهت تقويت بنيه دفاعي جزايرخليج فارس و توان مديريت و فرماندهي شهيد تهراني، مسئوليت ستاد قرارگاه نوح نبي در بندر عباس را كه وظيفه پشتيباني و تجهيز امكانات جزاير خليج فارس را داشت به عهده ايشان قراردادند. به اعتراف همه او در اين ماموريت خوش درخشيد و با فراهم كردن امكانات دفاعي جزاير اقتدارجمهوري اسلامي رادرپهنه خليج فارس به نمايش گذاشت . شهيد تهراني بعد ازاتمام ماموريت به تهران بازگشت و مهيا براي مسئوليتي ديگر. در تهران همزمان مديريت جهاد شهرستان ري و ورامين را پذيرفت. و با تمام توان در خدمت محرومين و روستائيان عزيز به انجام وظيفه پرداخت. تا اينكه در اواخر خرداد ماه سال 1365 به علت درپيش بودن عملياتي بزرگ و نياز به توانمندي شهيد تهراني به عنوان فرمانده پشتيباني و مهندسي رزمي جنگ جهاد سازندگي استان تهران، يك هفته قبل ازعمليات كربلاي 1 پاي در جبهه گذاشت. اما به علت درپيش بودن عمليات و تسلط شهيد ملاآقايي برمقدمات عمليات(شهيدحجت ملاآقايي فرمانده پشتيباني ومهندسي رزمي جنگ جهاداستان تهران كه درآذرماه 1366 درمنطقه شلمچه به شهادت رسيد)، شهيد تهراني دركنار اين دلاورمرد رشيد براي حضور نيروهاي مهندسي رزمي جنگ جهاد تهران درعمليات فتح مهران وارد جمع دوست داشتني و سرشار از معنويت سنگرسازان بي سنگرجهاد استان تهران شد. او كه بارها و بارها تا مرز شهادت رفته بود اين بار قرار بود در معركه اي سنگين انجام وظيفه كند. سردار بي ادعا شهيد حاج مهدي عاصي تهراني در نبرد بولدزرها وتانك ها در دشت مهران هدايت اكيپ هاي مهندسي رزمي را به عهده گرفت . و در روز 10 تير ماه سال 1365 هنگامي كه سنگر سازان بي سنگر با لب تشنه وبا ذكر يااباالفضل العباس در گرماي طاقت فرساي مهران و درزير آتش مستقيم تانك هاي دشمن بعثي جان پناه براي رزمندگان اسلام احداث مي كردند. مورد اصابت تركش گلوله مستقيم تانك هاي بعثيان قرار گرفت و مظلومانه به شهادت رسيد.

*گوشه اي ازحماسه رزم سنگرسازان بي سنگرجهاد تهران درعمليات كربلاي 1

ساعت 12 شب دستور رسيد كه اكيپ هاي مهندسي ازنقطه رهايي به سمت منطقه درگيري حركت كنند. هنوز دستگاه ها حركتشان آغاز نشده بود كه صداي انفجار چند توپ عده اي از رزمندگان و مسوولان اكيپ هاي مهندسي رزمي را مجروح كرد.صداي حركت لودرها و بلدوزرها توام باگرد و خاك تمام منطقه راپركرده بود.حركت ستون بكندي صورت مي گرفت و شهيد ملاآقايي گاها با بي سيم با قرارگاه درتماس بود و كسب تكليف مي كرد.شهيدحسين ديهيم فر سرستون بود. بعدازساعت ها حركت اين احساس تقويت شد كه ستون مهندسي درمنطقه عمليات راه را گم كرده و تافرماندهان براي اين مشكل آمدند تصميم بگيرند باحجمي از آتش دشمن مواجه شده و هوا داشت روشن مي شد و نگراني آنها ازاين بود كه دستگاهاي مهندسي در روز مورد اصابت تانك ها قرار بگيرند.دستور آمد كه راننده ها روي دستگاه ها باتيمم نمازصبح را بخوانند.بعد ازنماز شهيد ملاآقايي كه ازهمه نگران تر به نطر مي رسيد به بي سيم چي گفت: باقرارگاه تماس بگير و بگو چون صبح شده ودر روز دستگاه ها مورد اصابت گلوله دشمن قرارمي گيرند، پس ما به عقب برمي گرديم.

تادستگاههاي مهندسي آمدند سروته كنند شهيد حاج رضادستواره قائم مقام لشگرحضرت رسول (ع) سوار يك جيپ 106 از راه رسيد و مسيرستون مهندسي را به سمت تپه 177 و امام زاده حسن تغيير داد .حدود ساعت 10 صبح بود كه پاتك تانك ها شروع شد. دستگاه هاي مهندسي، بلدوزرها و لودرها خاكريز زدن را شروع كردند. آتش از همه سو مي باريد. دشمن با حدود بالاي 100 تانك از محدوده شهر مهران و ارتفاعات قلاويزان به سمت محل پيشروي رزمندگان لشكر حضرت رسول سرازير شد. خيلي از بچه هاي مهندسي سابقه خاكريز زدن در روز را نداشتند و هر لودر و بلدوزر يك سيبل ثابت و متحرك در منطقه درگيري بود. اكيپ هاي مهندسي براي انجام ماموريت شان تقسيم شدند .شهيد تهراني به عنوان مسئول يكي از اكيپ ها، دستگاههاي مهندسي دراختيارش را هدايت مي كرد و گاهاً با حركات دست و سر و صورت به راننده ها روحيه مي داد. نزديك هاي ظهر بود كه بعضي از دستگاه ها در حين خاكريز زدن به اطراف تپه 177 و امام زاده حسن رسيدند. بلدوزري كه شهيد ديهيم فر بر روي آن نشسته بود جلوتر از همه بود . آتش سنگين توپخانه و توپ مستقيم تانكها، بمباران هواپيماها و مزاحمت هليكوپترهاي عراقي همه را كلافه كرده بود. تانك ها مدام آرايش مي گرفتند و شليك مي كردند و دنبال اين بودند كه هراس در منطقه ايجاد كنند و نيروهاي رزمنده عقب نشيني كنند . دستور رسيد كه از خاكريز زدن ممتد به جهت شرايط خاص و آتش سنگين صرف نظر شود قرار شد. خاكريز به صورت منقطع احداث شود. هر دستگاه در يك مسير حدود 30 تا 40 متر خاكريز مي زد و يك دسته از نيروهاي رزمنده پشت آن قرار مي گرفتند و جلوتر مي رفت و خاكريز ديگري به همين صورت احداث مي كرد.

دشمن در منطقه درگيري خاكريز نداشت كه رزمندگان اسلام با گرفتن خاكريز پشت آنها سنگر بگيرند. دشمنان بعثي در كانال ها سنگر گرفته بودند. راننده ها علاوه بر نگراني از حجم بالاي آتش نگران زير پاشون هم بودند. وجود ميدان هاي وسيع مين خاصه مين هاي ضد تانك و ضد خودرو حركت را كند كرده بود. از طرف ديگر هوا را گرد و غبار زيادي فرا گرفته بود و باد هم به شدت از طرف شهر مهران مي وزيد و هر بيل خاك كه جابجا مي شد، گرد و خاك فراواني ايجاد مي كرد و ميدان ديد راننده ها راگرفته بود. اين مشكل كه پيش آمد به مسئول اكيپ ها ابلاغ شد كه دستگاه ها پشت به دشمن خاكريز بزنند. اين جا ديگر حداقل حفاظت براي دستگاه هاي مهندسي و راننده ها هم گرفته شد. ديگر راننده دستگاه در حين خاكريز زدن بيل دستگاه در مقابلش نبود و اين حداقل سنگر از او گرفته شده بود. آتش تيربارهاي دشمن مزاحمت فراواني ايجادكرده بودند .نزديك ظهر بود وتشنگي امان همه راگرفته بود. در منطقه درگيري، هنوز سلاح سنگين و تانك وارد نشده بود. شهيد حسين ديهيم فر كانون توجه تانك ها شده بود. چندين تانك حركات بلدوزر او را زير نظر داشتند. يكي از دوستان مي گفت خودم را به حسين رساندم، به سختي او مرا ديد. چون زير آتش و گرد و خاك، ديد خيلي ضعيف شده بود. رفتم بالاي دستگاه، دوشگاي مقابل به شدت كار مي كرد. هر لحظه امكان داشت گلوله دوشگا سينه ما را بشكافد، به حسين گفتم: حسين جان پايين بيا و قدري هم استراحت كن تا من كار را ادامه دهم.
او اصلاً قبول نمي كرد و بدون توجه به اطراف سعي مي كرد ارتفاع خاكريزها را زياد كند. تقريباً سي يا چهل متر بيشتر به تپه 177 باقي نمانده بود. حسين سعي مي كرد خاكريز را به سمت تپه 177 و امام زاده حسن متصل كند. وقتي اصرار مرا ديد گفت.خيلي تشنه ام اگر امكان داره اين كلمن را برايم آب كن... .

من هم از دستگاه پايين آمدم و دويدم سمت منبع آب. هنوز به منبع آب نرسيده بودم كه صداي انفجار گلوله مستقيم تانك آمد، برگشتم يك لحظه ديدم دود زيادي از روي دستگاه به آسمان مي رود، دويدم سمت حسين و ديدم لباس هايش دارد مي سوزد. خودم را بالاي دستگاه رسوندم. ديدم شليك تانك شلنگ جك هاي بيل را پاره كرده و روغن داغ روي سر و صورت حسين پوست و گوشت را سوراخ كرده. ديدم چفيه دور گردنش آتش گرفته و داره ميسوزه. چفيه حسين را خاموش كردم، تركش ها از يك طرف و جراحت سوختگي، حسين را بي جان كرده بود. هر چه كردم نتوانستم حسين را از دستگاه پائين بياورم. بقيه دوستان به كمك آمدند. و بدن بي جان حسين را از بلدوزر پائين آورديم. حسين را كه پايين گذاشتيم يك لحظه بيادم آمد كه من رفتم براي حسين آب بيارم و حسين تشنه بود. و حسين با لب تشنه شهيد شد...

بچه هاي رزمنده آمدند پشت خاكريزي كه حسين زده بود سنگر گرفتند و شايد به دقايقي انتقام حسين را گرفته و تانكي كه به حسين شليك كرده بود در آتش رزمندگان سوخت و افراد داخل آن به هلاكت رسيدند. باشهادت حسين دستگاه هاي مهندسي به اطراف تپه 177 رسيده بودند و رزمندگان لشگرحضرت رسول و سيدالشهدا پشت خاكريزها استقرار پيدا كرده و مشغول دفع پاتك دشمن بودند. تانك هاي دشمن سعي مي كردند تپه 177 را دور زده و بچه ها را محاصره كنند. تانك ها تا 100 متري لودرها و بلدوزرها نزديك شده بودند .دستگاه هاي مهندسي از مقابل و از پهلو مورد اصابت گلوله هاي مستقيم قرار مي گرفتند. راننده بلدوزرها هدف تك تيراندازها و تيربارچي هاي دشمن بودند. كه هم با تير بار تانك و هم با توپ مستقيم مورد اصابت قرار مي گرفتند.تانك هاي رزهي لشگر حضرت رسول (ص) آرايش گرفته بودند و اولين تانك كه از پشت تپه 177 بيرون آمد مورد اصابت گلوله مستقيم دشمن قرارگرفت .دركنار اين تانك شهيد تهراني مشغول هدايت دستگاه هاي مهندسي بود .شهيدملاآقايي مي گفت كه راننده تانك براثرانفجار به بيرون پرت شده بود و به شدت زخمي بود و حتي قسمتي از بدنش مي سوخت. شهيد تهراني دويد او را بغل كرد. امدادگر را خبر كرد. اما رزمنده مجروح كه داشت جون مي داد از شهيد تهراني مي خواست كه او را رها كند وبه ديگر همسنگرانش كه درتانك گرفتارشده بودند كمك كند. شهيد تهراني كه به سمت تانك رفت. يك دفعه برجك تانك منفجر شده و تانك به شدت آتش گرفت... .

حضور پر تعداد تانك هاي دشمن درمنطقه همه را نگران كرده بود و مسوول اكيپ ها دغدغه شان اين بود كه مبادا دستگاه هاي مهندسي كه قدرت مانور ضعيف تري نسبت به تانك ها دارند توسط تانك ها محاصره شوند. تانك ها آنقدر نزديك دستگاه شهيد موحدي شدند كه او دستگاه را رها كرده و آرپي جي به دست، دنبال تانك رفته و او را منهدم كرد و مجدادا به ادامه كا رپرداخت. فشار دشمن رمق همه را گرفته بود. شهيد دستوراه، شهيد ملاآقايي و ساير فرماندهان خود را به منطقه درگيري رسانده بودند. شهيد ملاآقايي روي خاكريز رفته بود و جلوي دستگاه هاي با شعارهاي حماسي به بچه ها روحيه مي داد. كف دست هايش را محكم به هم مي زد و مدام مي گفت !!!!! ماشاء الله ، ماشاء الله به سربازان امام زمان... مدام ذكر يا ابوالفضل يا ابوالفضل بر زبانش جاري بود .گرد و خاك زيادي منطقه را فرا گرفته بود. دشمن ديد كه نمي تواند به دل رزمندگان نفوذ كند يواش يواش به سمت شهر مهران و ارتفاعات قلاويزان عقب نشست. فرماندهان و سايرين همديگر را پيدا كردند. همه سراغ يك نفر را مي گرفتند و از او اثري پيدا نمي كردند. همه دنبال شهيد تهراني مي گشتند. مي گفتند ،چون تهراني تازه آمده بود بعضي ها به اسم، او را نمي شناختند . يكي از رزمنده هاي سنگر ساز دويد و گفت:يك نفر اينجا كنار تانك سوخته افتاده !!!!!همه دويدند. ديدند شهيدي با صورت روي زمين افتاده، وقتي صورت او را برگرداندند ديدند شهيد تهراني تركش در صورتش خورده و ديگر جان در بدن ندارد.

سردار شهيد حاج مهدي عاصي تهراني فرمانده پشتيباني رزمي جهاد استان تهران مقارن با اذان ظهر و هنگام فريضه ظهر و عصر در آغوش ملائكه آرميد و سرداري از سربازان حضرت صاحب الزمان در نزديكي كربلا با ذكر يا ابوالفضل العباس و با لباني تشنه و تني خسته و رنج ديده به مقام قرب حق رسيد. روحش شاد و يادش گرامي باد . هركس ازمرز مهران به سمت حرم اربابمان ميره يادكنه از اونهايي كه با ايثار جون خود راه رابراي ما بازكردند.شهيدان سنگرساز بي سنگر جهاد تهران درفتح مهران شهيدان: «خسربوري، عبدالمجيدمرادي، باقرشيرازي نيا،ناصراحمدي ، عبدالرضا احسني پور، حجه الله صادقي، ايوب سلسي پور، محمداسماعيل سرايي، حسين ديهيم فرد، داوودرشيدي فر، محمودفيروزي .»

*راوي:جعفرطهماسبي